«نمل» به معنى مورچه است و نام بیست و هفتمین سوره قرآن است. نام این سوره از آیه ۱۸ آن گرفته شده و پاره اى از موضوعات آن عبارتند از: معاد و حیات پس از مرگ، داستان پنج تن از پیامبران الهى، داستان حضرت سلیمان (ع) و ملکه سبأ، سخن گفتن پرنده اى، چون هدهد با حضرت سلیمان (ع) و سخن گفتن حشراتى، چون مورچه. این سوره ۹۳ آیه داشته و د. رمکه نازل شده و قبل از سوره شعراء قرار دارد.
از رسول اکرم نقل شده است: هر کس سوره نمل را قرائت نماید، خداوند ده برابر تعداد کسانی که حضرت سلیمان علیه السلام را تصدیق یا تکذیب کرده اند و نیز تعداد کسانی که پیامبران الهی هود، شعیب، صالح و ابراهیم را تایید و یا تکذیب کرده اند حسنه به او داده میشود، او در حالی از قبرش خارج میشود که ذکر لا اله الا الله به لب دارد.
امام صادق علیه السلام فرموده اند: اگر کسی سورههای طواسین (سورههایی با طسم و طس آغاز شده) را در شب جمعه قرائت کند از جمله اولیای الهی است که در جوار الهی خواهد بود و در دنیا هیچ ناراحتی به او نخواهد رسید و خداوند در آخرت چندان از نعمتهای بهشتی به او عطا میکند که راضی شود.
تلاوت مجلسی آیات ۱-۵۵ سوره نمل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ ﴿۱﴾
طا سین این است آیات قرآن و [آیات]کتابى روشنگر (۱)
هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿۲﴾
که [مایه]هدایت و بشارت براى مؤمنان است (۲)
الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿۳﴾
همانان که نماز برپا مى دارند و زکات مى دهند و خود به آخرت یقین دارند (۳)
إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ ﴿۴﴾
کسانى که به آخرت ایمان ندارند کردارهایشان را در نظرشان بیاراستیم [تا همچنان]سرگشته بمانند (۴)
أُولَئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ ﴿۵﴾
آنان کسانى اند که عذاب سخت براى ایشان خواهد بود و در آخرت خود زیانکارترین [مردم]اند (۵)
وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ ﴿۶﴾
و حقا تو قرآن را از سوى حکیمى دانا دریافت مى دارى (۶)
إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ نَارًا سَآتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ ﴿۷﴾
[یادکن]هنگامى را که موسى به خانواده خود گفت: من آتشى به نظرم رسید به زودى براى شما خبرى از آن خواهم آورد یا شعله آتشى براى شما مى آورم باشد که خود را گرم کنید (۷)
فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۸﴾.
چون نزد آن آمد آوا رسید که خجسته [و مبارک گردید]آنکه در کنار این آتش و آنکه پیرامون آن است و منزه است خدا پروردگار جهانیان (۸)
یَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۹﴾
اى موسى این منم خداى عزیز حکیم (۹)
وَأَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یَخَافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ ﴿۱۰﴾
و عصایت را بیفکن پس، چون آن را همچون مارى دید که مى جنبد پشت گردانید و به عقب بازنگشت اى موسى مترس که فرستادگان پیش من نمى ترسند (۱۰)
إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۱۱﴾
لیکن کسى که ستم کرده سپس بعد از بدى نیکى را جایگزین [آن]گردانیده [بداند]که من آمرزنده مهربانم (۱۱)
وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ ﴿۱۲﴾
و دستت را در گریبانت کن تا سپید بى عیب بیرون آید [اینها]از [جمله]نشانه هاى نه گانه اى است [که باید]به سوى فرعون و قومش [ببرى]زیرا که آنان مردمى نافرمانند (۱۲)
فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبِینٌ ﴿۱۳﴾
و هنگامى که آیات روشنگر ما به سویشان آمد گفتند این سحرى آشکار است (۱۳)
وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ ﴿۱۴﴾
و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود (۱۴)
وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَى کَثِیرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿۱۵﴾
و به راستى به داوود و سلیمان دانشى عطا کردیم و آن دو گفتند ستایش خدایى را که ما را بر بسیارى از بندگان باایمانش برترى داده است (۱۵)
وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ ﴿۱۶﴾
و سلیمان از داوود میراث یافت و گفت: اى مردم ما زبان پرندگان را تعلیم یافته ایم و از هر چیزى به ما داده شده است راستى که این همان امتیاز آشکار است (۱۶)
وَحُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ ﴿۱۷﴾
و براى سلیمان سپاهیانش از جن و انس و پرندگان جمعآورى شدند و [براى رژه]دسته دسته گردیدند (۱۷)
حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿۱۸﴾
تا آنگاه که به وادى مورچگان رسیدند مورچه اى [به زبان خویش]گفت: اى مورچگان به خانه هایتان داخل شوید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند (۱۸)
فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ ﴿۱۹﴾
[سلیمان]از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشته اى سپاس بگزارم و به کار شایسته اى که آن را مى پسندى بپردازم و مرا به رحمت خویش در میان بندگان شایسته ات داخل کن (۱۹)
وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ ﴿۲۰﴾
و جویاى [حال]پرندگان شد و گفت: مرا چه شده است که هدهد را نمى بینم یا شاید از غایبان است (۲۰)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ﴿۲۱﴾
قطعا او را به عذابى سخت عذاب مى کنم یا سرش را مى برم مگر آنکه دلیلى روشن براى من بیاورد (۲۱)
فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ ﴿۲۲﴾
پس دیرى نپایید که [هدهد آمد و]گفت: از چیزى آگاهى یافتم که از آن آگاهى نیافته اى و براى تو از سبا گزارشى درست آورده ام (۲۲)
إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَأُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ﴿۲۳﴾
من [آنجا]زنى را یافتم که بر آنها سلطنت میکرد و از هر چیزى به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت (۲۳)
وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُونَ ﴿۲۴﴾
او و قومش را چنین یافتم که به جاى خدا به خورشید سجده مى کنند و شیطان اعمالشان را برایشان آراسته و آنان را از راه [راست]باز داشته بود در نتیجه [به حق]راه نیافته بودند (۲۴)
أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ﴿۲۵﴾
[آرى شیطان چنین کرده بود]تا براى خدایى که نهان را در آسمانها و زمین بیرون مى آورد و آنچه را پنهان مى دارید و آنچه را آشکار مى نمایید مى داند سجده نکنند (۲۵)
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿۲۶﴾
خداى یکتا که هیچ خدایى جز او نیست پروردگار عرش بزرگ است (۲۶)
قَالَ سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ ﴿۲۷﴾
گفت خواهیم دید آیا راست گفته اى یا از دروغگویان بوده اى (۲۷)
اذْهَبْ بِکِتَابِی هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مَاذَا یَرْجِعُونَ﴿۲۸﴾
این نامه مرا ببر و به سوى آنها بیفکن آنگاه از ایشان روى برتاب پس ببین چه پاسخ مى دهند (۲۸)
قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ ﴿۲۹﴾
[ملکه سبا]گفت: اى سران [کشور]نامه اى ارجمند براى من آمده است (۲۹)
إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿۳۰﴾
که از طرف سلیمان است و [مضمون آن]این است به نام خداوند رحمتگر مهربان (۳۰)
أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ﴿۳۱﴾
بر من بزرگى مکنید و مرا از در اطاعت درآیید (۳۱)
قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی مَا کُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ ﴿۳۲﴾
گفت: اى سران [کشور]در کارم به من نظر دهید که بىحضور شما [تا به حال]کارى را فیصله نداده ام (۳۲)
قَالُوا نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِیدٍ وَالْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی مَاذَا تَأْمُرِینَ ﴿۳۳﴾
گفتند ما سخت نیرومند و دلاوریم و [لى]اختیار کار با توست بنگر چه دستور مى دهى (۳۳)
قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَکَذَلِکَ یَفْعَلُونَ ﴿۳۴﴾
[ملکه]گفت: پادشاهان، چون به شهرى درآیند آن را تباه و عزیزانش را خوار مى گردانند و این گونه مى کنند (۳۴)
وَإِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ﴿۳۵﴾
و [اینک]من ارمغانى به سویشان مى فرستم و مى نگرم که فرستادگان [من]با چه چیز بازمى گردند (۳۵)
فَلَمَّا جَاءَ سُلَیْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتَاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ ﴿۳۶﴾
و، چون [فرستاده]نزد سلیمان آمد [سلیمان]گفت: آیا مرا به مالى کمک مى دهید آنچه خدا به من عطا کرده بهتر است از آنچه به شما داده است [نه]بلکه شما به ارمغان خود شادمانى مى نمایید (۳۶)
ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿۳۷﴾
به سوى آنان بازگرد که قطعا سپاهیانى بر [سر]ایشان مى آوریم که در برابر آنها تاب ایستادگى نداشته باشند و از آن [دیار]به خوارى و زبونى بیرونشان مى کنیم (۳۷)
قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴿۳۸﴾
[سپس]گفت: اى سران [کشور]کدام یک از شما تخت او را پیش از آنکه مطیعانه نزد من آیند براى من مى آورد (۳۸)
قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ ﴿۳۹﴾
عفریتى از جن گفت: من آن را پیش از آنکه از مجلس خود برخیزى براى تو مى آورم و بر این [کار]سخت توانا و مورد اعتمادم (۳۹)
قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ﴿۴۰﴾
کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى]بود گفت: من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى آورم پس، چون [سلیمان]آن [تخت]را نزد خود مستقر دید گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى کنم و هر کس سپاس گزارد تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر کس ناسپاسى کند بى گمان پروردگارم بى نیاز و کریم است (۴۰)
قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لَا یَهْتَدُونَ﴿۴۱﴾
گفت: تخت [ملکه]را برایش ناشناس گردانید تا ببینیم آیا پى مى برد یا از کسانى است که پى نمى برند (۴۱)
فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهَکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ ﴿۴۲﴾
پس وقتى [ملکه]آمد [بدو]گفته شد آیا تخت تو همین گونه است گفت: گویا این همان است و پیش از این ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بودیم (۴۲)
وَصَدَّهَا مَا کَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا کَانَتْ مِنْ قَوْمٍ کَافِرِینَ﴿۴۳﴾
و [در حقیقت قبلا]آنچه غیر از خدا مى پرستید مانع [ایمان]او شده بود و او از جمله گروه کافران بود (۴۳)
قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَکَشَفَتْ عَنْ سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿۴۴﴾
به او گفته شد وارد ساحت کاخ [پادشاهى]شو و، چون آن را دید برکه اى پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد [سلیمان]گفت: این کاخى مفروش از آبگینه است [ملکه]گفت: پروردگارا من به خود ستم کردم و [اینک]با سلیمان در برابر خدا پروردگار جهانیان تسلیم شدم (۴۴)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ ﴿۴۵﴾
و به راستى به سوى ثمود برادرشان صالح را فرستادیم که خدا را بپرستید پس به ناگاه آنان دو دسته متخاصم شدند (۴۵)
قَالَ یَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ﴿۴۶﴾
[صالح]گفت: اى قوم من چرا پیش از [جستن]نیکى شتابزده خواهان بدى هستید چرا از خدا آمرزش نمى خواهید باشد که مورد رحمت قرار گیرید (۴۶)
قَالُوا اطَّیَّرْنَا بِکَ وَبِمَنْ مَعَکَ قَالَ طَائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ﴿۴۷﴾
گفتند ما به تو و به هر کس که همراه توست شگون بد زدیم گفت سرنوشت خوب و بدتان پیش خداست بلکه شما مردمى هستید که مورد آزمایش قرار گرفته اید (۴۷)
وَکَانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَلَا یُصْلِحُونَ﴿۴۸﴾
و در آن شهر نه دسته بودند که در آن سرزمین فساد میکردند و از در اصلاح درنمى آمدند (۴۸)
قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿۴۹﴾
[با هم]گفتند با یکدیگر سوگند بخورید که حتما به [صالح]و کسانش شبیخون مى زنیم سپس به ولى او خواهیم گفت: ما در محل قتل کسانش حاضر نبودیم و ما قطعا راست مى گوییم (۴۹)
وَمَکَرُوا مَکْرًا وَمَکَرْنَا مَکْرًا وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ ﴿۵۰﴾
و دست به نیرنگ زدند و [ما نیز]دست به نیرنگ زدیم و خبر نداشتند (۵۰)
فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ ﴿۵۱﴾
پس بنگر که فرجام نیرنگشان چگونه بود ما آنان و قومشان را همگى هلاک کردیم (۵۱)
فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خَاوِیَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ﴿۵۲﴾
و این [هم]خانه هاى خالى آنهاست به [سزاى]بیدادى که کرده اند قطعا در این [کیفر]براى مردمى که مى دانند عبرتى خواهد بود (۵۲)
وَأَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ﴿۵۳﴾
و کسانى را که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند رهانیدیم (۵۳)
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ﴿۵۴﴾
و [یاد کن]لوط را که، چون به قوم خود گفت: آیا دیده و دانسته مرتکب عمل ناشایست [لواط]مى شوید (۵۴)
أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴿۵۵﴾
آیا شما به جاى زنان از روى شهوت با مردها در مى آمیزید [نه]بلکه شما مردمى جهالتپیشه اید (۵۵)
انتهای پیام/