مصرف‌گرایی در حوزه اندیشه بیداد می‌کند/علل بیزاری ما از مدرنیته


مصرف‌گرایی در حوزه اندیشه بیداد می‌کند/علل بیزاری ما از مدرنیته

دکتر محمد ضیمران می‌گوید که ما در حوزه اندیشه مصرف‌گرا و اهل مد هستیم. پست‌مدرنیسم هم در دوره‌ای در ایران مد شد، در صورتی که ما هیچگاه به مدرنیته نپرداخته و ابعاد آن را بررسی نکرده‌ایم.

به گزارش خبرنگار مهر، دکتر ضیمران در بسیاری از یادداشت‌ها و گفت‌وگوهای مطبوعاتی و همچنین برخی از تالیفات خود به نقد رویکرد ایرانی‌ها به پست مدرنیسم پرداخته است. پست‌مدرنیسم در ایران بویژه در دهه اخیر با اقبال بسیاری در فرهنگ معاصر مواجه شده و ضمن تالیف و ترجمه کتاب‌های بسیار، در جریان هنر معاصر ایران و مدیاهای جدید هنری و همچنین رویکردهای مختلف نقد تاثیر مهمی گذاشته است. درباره دلایل اقبال ایرانیان به پست مدرنیسم با دکتر ضیمران به گفت‌وگو نشستیم.

ضیمران دکترای معرفت‌شناسی از دانشگاه ماساچوست آمریکا دارد. او سال‌ها در آمریکا و ایران به تدریس اشتغال داشت. از میان کتاب‌های منتشر شده او می‌توان به این عناوین اشاره کرد: «میشل فوکو: دانش و قدرت»، «ژاک دریدا و متافیزیک حضور»، «گذر از جهان اسطوره به فلسفه»، «افلاطون، پایدیا و مدرنیته»، «نگاهی به روشنگری مدرنیته و ناخرسندی‌های آن»، «جستارهایی پدیدارشناسانه پیرامون هنر و زیبایی»، «نیچه پس از هایدگر، دریدا و دولوز»، «فلسفه میان حال و آینده»، «فکر فلسفی در گستره هنر»، «فلسفه هنر ارسطو» و «درآمدی بر نشانه شناسی هنر».

*اگر موافق باشید بحث را با چرایی نقدهای شما به «پست مدرنیسم در ایران» شروع کنیم. البته شما از نخستین کسانی هستید که درباره پست مدرنیسم، متونی را به زبان فارسی نوشتید. این نقدهای شما به پست مدرنیسم ریشه در چه مساله‌ای دارد؟

ما ایرانی‌ها از مدرنیته بیزاریم و به همین دلیل هم به پست مدرنیته روی آورده‌ایم و تعداد بسیار کتاب‌های منتشر شده درباره اندیشه پسامدرن این نکته را به خوبی عیان می‌کند. ورود مدرنیته به ایران در زمان مواجهه سپاه عباس میرزا با ارتش روس در جنگ‌های ایران و روسیه اتفاق افتاد. در آن زمان ایرانیان از سپاه منظم روس شکست سختی خوردند. این شکست اتفاقا باید ما را بسیار تکان می‌داد که نداد، فقط بیزاری ما غرب و دستاوردهای مهم مدرنیته باعث شد.

البته این شکست تاثیرهایی در میان اشراف و دربار گذاشت. نخستین بار ترجمه دکارت به فارسی به سفارش دربار بود. کتاب «گفتار در روش درست به کار بردن خرد» دکارت توسط ملا لازار همدانی به سفارش دربار حتی با عنوان «حکمت ناصری: کتاب دیاکرت» منتشر شد. به نظرم وضع امروز ما بدتر از زمان ناصرالدین شاه است. آنها جدی‌تر از ما تلاش داشتند تا از اتفاقات رخ داده در غرب، مطلع شوند. آنها دقت بیشتری داشتند و به دلیل آنکه فلسفه را جدی می‌گرفتند، به منظومه فکری فیلسوفان غربی توجه نشان داده و حتی سعی می‌کردند تا نسبت اندیشه‌های آن فیلسوفان با فلسفه اسلامی را تبیین کنند؛ اما امروزه تلاش ما برای آشنایی با فیلسوفان معاصر جهان ریشه در مد دارد. زمانی هایدگر مد می‌شود و همه درباره‌اش حرف می‌زنند. زمانی دیگر اسلاوی ژیژک و زمانی هم آلن بدیو، به مد روز بدل می‌شوند. حتی زمینه سازی برای نقد این فیلسوفان در ایران نیز فراهم نمی‌شود. به‌گونه‌ای مصرف اندیشه است. ما هایدگر را هم صرفا در دوره‌ای مصرف کرده‌ایم.

پست مدرنیسم هم مدی بود که در دهه 80 در اروپا و بعد در آمریکا مطرح و بلافاصله هم دوره‌اش تمام شد و خود غربی‌ها آن را به کناری گذاشتند، اما مدرنیته باعث تحول در جهان غرب شد؛ تحولی که قرون وسطی را به دوران مدرن کشاند. مدرنیته حاصل پنج قرن دستاورد بزرگ تاریخ بشریت است که وارد در همه حوزه‌ها شد. شناخت مدرنیته برای همه آحاد بشر از ضروریات است. اگر ما ابعاد مختلف مدرنیته را در فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست، زیباشناسی، هنر و ... نبینیم، هیچ ارتباطی با وضع کنونی دنیا نخواهیم داشت و تقدیر تاریخی ماست که به آن بپردازیم.

*به عبارتی ما از هندسه صوری و ماهیت تفکر مدرن بی‌اطلاع هستیم و درباره کیفیت حضور و اثرگذاری‌اش تحلیلی نکرده‌ایم و می‌خواهیم آن را به کناری بگذاریم؟

بله. علل گرایش ما به پست‌مدرنیته هم به همان بیزاری باز می‌گردد. چون ما از مدرنیته بیزاریم، پست مدرنیته را می‌بینیم که نقدی است به مدرنیته. جالب اینجاست که این نقد هم از دل فرهنگ غرب سربرآورده و ما در این نقد سهیم نبوده و نسبتی با آن نداریم. ما باید فهم کنیم که مدرنیته چه بود؟ چه دستاوردهایی داشت؟ چرا روشنگری شروع شد و روشنگری اصولا به دنبال چه بود؟ کانت چه می‌خواست بگوید؟ پروژه دکارت چه بود که این همه تکان دهنده بوده است؟ متاسفانه این پرسش‌های مهم را به کناری گذاشته و به دنبال برخی چهره‌های منتقد مدرنیته رفتیم و آنها را به صورت مدهای گذری دنبال می‌کنیم. تمام چهره‌های درخشان فرهنگ غرب از دل مدرنیته سربرآوردند. بجز فیلسوفان دیگرانی چون نیوتون، ادیسون، گالیله، کپلر، کوپرنیک و... که عالی‌ترین و مهم‌ترین دستاوردهای بشری را داشته‌اند، همه از دل مدرنیته سربرآوردند. اتفاق مهمی چون رنسانس هم زمانی رخ داد که مدرنیته در حال شکوفایی بود.

تنها نسبت ما با مدرنیته و مدرنیسم، مصرف زدگی ما در حوزه تکنولوژی است. ما به ماهیت تکنولوژی پی نبرده‌ایم، فقط عاشق مصداق‌ها و در واقع دستاوردهای تکنولوژی مانند ماشین، موبایل، هواپیما و... هستیم. این مصنوعات و اشیا مظاهر تکنولوژی است. روح تکنولوژی چیز دیگری است. مقاله «پرسش از تکنولوژی» هایدگر به فارسی ترجمه شده، اما فقط ترجمه شده و هیچ کار دیگری روی آن صورت نگرفته است، که اگر این کار انجام می‌شد، ممکن بود نتایج درخشانی در پی داشته باشد. ترجمه این مقاله می‌توانست زمینه ساز نشست‌های تخصصی، همایش‌های مختلف و بحث‌های آکادمیک میان رشته‌ای شود که تاکنون نشده است. شاید این هم به دلیل تمام شدن دوران مصرف ما از هایدگر باشد. خود من هم قصد داشتم کتابی درباره این مقاله هایدگر کار کنم، اما هنوز نتوانسته‌ام آن را به سرانجام برسانم.

*رویکرد ما ایرانیان به هایدگر هم به نقد هایدگر از مدرنیته تقلیل پیدا کرده است؟

بیشتر به خاطر همین است. یعنی به خاطر همین نقدها به سراغ مصرف اندیشه او رفته‌ایم و البته چون مد بوده، آن را به کناری هم گذاشتیم. به خاطر دارم چند سال پیش یک روزنامه‌نگار 21 ساله در یکی از روزنامه‌های معروف مطلبی نوشت و در آن اشاره کرد که ما هایدگر را پشت سر گذاشتیم. من از این جملات حیرت می‌کنم. در غرب متفکران مثلا 30 سال به طور اساسی روی هایدگر متمرکز می‌شوند و تازه می‌گویند که هنوز نتوانسته‌اند به وضعیتی برسند که بخواهند درباره هایدگر با یقین صحبت کنند. عجیب است که در ایران کسانی با مطالعه چند مقاله و یادداشت در روزنامه‌ها و نشریات، گمان دارند که به همه ابعاد نظری هایدگر احاطه پیدا کرده‌اند. این وضعیت بسیار وخیم است. البته آفت جدیدی هم پیدا شده به نام تلگرام که از همه مطالب حتی کوتاه شده، عصاره‌گیری کرده و مطالب را کوتاه‌تر از روزنامه‌ها به مخاطبان حقنه می‌کند. وخیم‌تر از صفحات اندیشه در روزنامه‌ها، وضعیت تلگرام است.

*تا جایی که اطلاع دارم هنوز همه آثار هایدگر به فارسی ترجمه نشده است، چگونه است که ما از این متفکر صحبت می‌کنیم، اما هنوز همه آثار او را نخوانده‌ایم؟

تاکنون 93 مجلد از مجموعه آثار هایدگر در آلمان منتشر شده است. مگر ما چند جلد از این آثار را مطالعه کرده‌ایم؟ چند جلد از این مجلدات به فارسی ترجمه شده تا با مطالعه آنها بتوانیم به سطحی از منظومه فکری هایدگر دست پیدا کنیم؟ هایدگر که به ما نزدیک است، ما حتی هگل و کانت را هم درست نخوانده‌ایم و نمی‌شناسیم و با وجود این نشناختن، اما چند جلد کتاب در نقد کانت منتشر شده است.

دانشی که از کانت در ایران است بیشتر از کتاب‌های درآمدی بر کانت حاصل شده و البته یکی از این کتاب‌ها اثر تالیفی دکتر کریم مجتهدی است که انصافا کتاب خوب و مفیدی است و جنبه درسی دارد. دکتر مجتهدی این کتاب را برای دانشجویان نوشت و خوب هم از عهده کار برآمد، اما کتاب جامعی نیست و چنین ادعایی هم ندارد. مهم این است که بر اساس همین کتاب‌های خلاصه کسانی فکر کرده‌اند که به عمق فلسفه کانت دست پیدا کرده و باید حتما آن را نقد کنند.

*شما از مد شدن و مصرف گرایی اندیشه‌ها در ایران صحبت کردید که ناشی از عدم مطالعه جدی ماست. دلایل این مد شدن را در چه مسائل و رویکردهایی می‌دانید؟

ببینید شاید یک مشکل ما فضای نشریات باشد. صفحات اندیشه روزنامه‌های ایران واقعا در دنیا نظیر ندارد! کسانی آمده و در یک صفحه از روزنامه‌ای درباره فیلسوفی مانند کانت می‌نویسند و فکر می‌کنند که حاجت را برآورده کرده‌اند. در غرب چنین چیزی نیست. روزنامه‌های مهم و مشهور غرب مثلا نیویورک تایمز و واشنگتن‌پست در آمریکا، لوموند در فرانسه و تایمز لندن، چیزی به نام صفحه اندیشه ندارند که با این عنوان بیایند و در یک صفحه درباره مثلا هایدگر حرف بزنند. روزنامه که جای این مسائل نیست.

البته به خاط دارم که یکبار کسی در نیویورک تایمز درباره هایدگر مطلبی نوشته بود. زمانی که کتاب «مارتین هایدگر و نازیسم» نوشته ویکتور فاریاس منتشر شده بود، کسی یک ستون در معرفی این کتاب نوشت و به ارتباط هایدگر با نازی‌ها اشاره کرد. این مطلب در حد یک ستون بود. نویسنده نیامد که یک صفحه را درباره هایدگر پر کند و فکر کند که درس داده است. کسانی که این گونه می‌نویسند، بیشتر هدف آموزشی دارند، اما نمی‌دانند که روزنامه جای این کار نیست. متاسفانه اکثر صفحات اندیشه در روزنامه‌های ایران چنین وضعیتی دارند و بسیاری در آنها مشغول درس دادن هستند. معضل مهم اینجاست که عده‌ای با مطالعه همین صفحات گمان می‌کنند که به کنه نظام فکری فیلسوفان دست پیدا کرده‌ و توانایی اظهار نظر درباره آنها را دارند.


به گزارش خبرنگار مهر، دکتر ضیمران در بسیاری از یادداشت‌ها و گفت‌وگوهای مطبوعاتی و همچنین برخی از تالیفات خود به نقد رویکرد ایرانی‌ها به پست مدرنیسم پرداخته است. پست‌مدرنیسم در ایران بویژه در دهه اخیر با اقبال بسیاری در فرهنگ معاصر مواجه شده و ضمن تالیف و ترجمه کتاب‌های بسیار، در جریان هنر معاصر ایران و مدیاهای جدید هنری و همچنین رویکردهای مختلف نقد تاثیر مهمی گذاشته است. درباره دلایل اقبال ایرانیان به پست مدرنیسم با دکتر ضیمران به گفت‌وگو نشستیم.

ضیمران دکترای معرفت‌شناسی از دانشگاه ماساچوست آمریکا دارد. او سال‌ها در آمریکا و ایران به تدریس اشتغال داشت. از میان کتاب‌های منتشر شده او می‌توان به این عناوین اشاره کرد: «میشل فوکو: دانش و قدرت»، «ژاک دریدا و متافیزیک حضور»، «گذر از جهان اسطوره به فلسفه»، «افلاطون، پایدیا و مدرنیته»، «نگاهی به روشنگری مدرنیته و ناخرسندی‌های آن»، «جستارهایی پدیدارشناسانه پیرامون هنر و زیبایی»، «نیچه پس از هایدگر، دریدا و دولوز»، «فلسفه میان حال و آینده»، «فکر فلسفی در گستره هنر»، «فلسفه هنر ارسطو» و «درآمدی بر نشانه شناسی هنر».

*اگر موافق باشید بحث را با چرایی نقدهای شما به «پست مدرنیسم در ایران» شروع کنیم. البته شما از نخستین کسانی هستید که درباره پست مدرنیسم، متونی را به زبان فارسی نوشتید. این نقدهای شما به پست مدرنیسم ریشه در چه مساله‌ای دارد؟

ما ایرانی‌ها از مدرنیته بیزاریم و به همین دلیل هم به پست مدرنیته روی آورده‌ایم و تعداد بسیار کتاب‌های منتشر شده درباره اندیشه پسامدرن این نکته را به خوبی عیان می‌کند. ورود مدرنیته به ایران در زمان مواجهه سپاه عباس میرزا با ارتش روس در جنگ‌های ایران و روسیه اتفاق افتاد. در آن زمان ایرانیان از سپاه منظم روس شکست سختی خوردند. این شکست اتفاقا باید ما را بسیار تکان می‌داد که نداد، فقط بیزاری ما غرب و دستاوردهای مهم مدرنیته باعث شد.

البته این شکست تاثیرهایی در میان اشراف و دربار گذاشت. نخستین بار ترجمه دکارت به فارسی به سفارش دربار بود. کتاب «گفتار در روش درست به کار بردن خرد» دکارت توسط ملا لازار همدانی به سفارش دربار حتی با عنوان «حکمت ناصری: کتاب دیاکرت» منتشر شد. به نظرم وضع امروز ما بدتر از زمان ناصرالدین شاه است. آنها جدی‌تر از ما تلاش داشتند تا از اتفاقات رخ داده در غرب، مطلع شوند. آنها دقت بیشتری داشتند و به دلیل آنکه فلسفه را جدی می‌گرفتند، به منظومه فکری فیلسوفان غربی توجه نشان داده و حتی سعی می‌کردند تا نسبت اندیشه‌های آن فیلسوفان با فلسفه اسلامی را تبیین کنند؛ اما امروزه تلاش ما برای آشنایی با فیلسوفان معاصر جهان ریشه در مد دارد. زمانی هایدگر مد می‌شود و همه درباره‌اش حرف می‌زنند. زمانی دیگر اسلاوی ژیژک و زمانی هم آلن بدیو، به مد روز بدل می‌شوند. حتی زمینه سازی برای نقد این فیلسوفان در ایران نیز فراهم نمی‌شود. به‌گونه‌ای مصرف اندیشه است. ما هایدگر را هم صرفا در دوره‌ای مصرف کرده‌ایم.

پست مدرنیسم هم مدی بود که در دهه 80 در اروپا و بعد در آمریکا مطرح و بلافاصله هم دوره‌اش تمام شد و خود غربی‌ها آن را به کناری گذاشتند، اما مدرنیته باعث تحول در جهان غرب شد؛ تحولی که قرون وسطی را به دوران مدرن کشاند. مدرنیته حاصل پنج قرن دستاورد بزرگ تاریخ بشریت است که وارد در همه حوزه‌ها شد. شناخت مدرنیته برای همه آحاد بشر از ضروریات است. اگر ما ابعاد مختلف مدرنیته را در فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست، زیباشناسی، هنر و ... نبینیم، هیچ ارتباطی با وضع کنونی دنیا نخواهیم داشت و تقدیر تاریخی ماست که به آن بپردازیم.

*به عبارتی ما از هندسه صوری و ماهیت تفکر مدرن بی‌اطلاع هستیم و درباره کیفیت حضور و اثرگذاری‌اش تحلیلی نکرده‌ایم و می‌خواهیم آن را به کناری بگذاریم؟

بله. علل گرایش ما به پست‌مدرنیته هم به همان بیزاری باز می‌گردد. چون ما از مدرنیته بیزاریم، پست مدرنیته را می‌بینیم که نقدی است به مدرنیته. جالب اینجاست که این نقد هم از دل فرهنگ غرب سربرآورده و ما در این نقد سهیم نبوده و نسبتی با آن نداریم. ما باید فهم کنیم که مدرنیته چه بود؟ چه دستاوردهایی داشت؟ چرا روشنگری شروع شد و روشنگری اصولا به دنبال چه بود؟ کانت چه می‌خواست بگوید؟ پروژه دکارت چه بود که این همه تکان دهنده بوده است؟ متاسفانه این پرسش‌های مهم را به کناری گذاشته و به دنبال برخی چهره‌های منتقد مدرنیته رفتیم و آنها را به صورت مدهای گذری دنبال می‌کنیم. تمام چهره‌های درخشان فرهنگ غرب از دل مدرنیته سربرآوردند. بجز فیلسوفان دیگرانی چون نیوتون، ادیسون، گالیله، کپلر، کوپرنیک و... که عالی‌ترین و مهم‌ترین دستاوردهای بشری را داشته‌اند، همه از دل مدرنیته سربرآوردند. اتفاق مهمی چون رنسانس هم زمانی رخ داد که مدرنیته در حال شکوفایی بود.

تنها نسبت ما با مدرنیته و مدرنیسم، مصرف زدگی ما در حوزه تکنولوژی است. ما به ماهیت تکنولوژی پی نبرده‌ایم، فقط عاشق مصداق‌ها و در واقع دستاوردهای تکنولوژی مانند ماشین، موبایل، هواپیما و... هستیم. این مصنوعات و اشیا مظاهر تکنولوژی است. روح تکنولوژی چیز دیگری است. مقاله «پرسش از تکنولوژی» هایدگر به فارسی ترجمه شده، اما فقط ترجمه شده و هیچ کار دیگری روی آن صورت نگرفته است، که اگر این کار انجام می‌شد، ممکن بود نتایج درخشانی در پی داشته باشد. ترجمه این مقاله می‌توانست زمینه ساز نشست‌های تخصصی، همایش‌های مختلف و بحث‌های آکادمیک میان رشته‌ای شود که تاکنون نشده است. شاید این هم به دلیل تمام شدن دوران مصرف ما از هایدگر باشد. خود من هم قصد داشتم کتابی درباره این مقاله هایدگر کار کنم، اما هنوز نتوانسته‌ام آن را به سرانجام برسانم.

*رویکرد ما ایرانیان به هایدگر هم به نقد هایدگر از مدرنیته تقلیل پیدا کرده است؟

بیشتر به خاطر همین است. یعنی به خاطر همین نقدها به سراغ مصرف اندیشه او رفته‌ایم و البته چون مد بوده، آن را به کناری هم گذاشتیم. به خاطر دارم چند سال پیش یک روزنامه‌نگار 21 ساله در یکی از روزنامه‌های معروف مطلبی نوشت و در آن اشاره کرد که ما هایدگر را پشت سر گذاشتیم. من از این جملات حیرت می‌کنم. در غرب متفکران مثلا 30 سال به طور اساسی روی هایدگر متمرکز می‌شوند و تازه می‌گویند که هنوز نتوانسته‌اند به وضعیتی برسند که بخواهند درباره هایدگر با یقین صحبت کنند. عجیب است که در ایران کسانی با مطالعه چند مقاله و یادداشت در روزنامه‌ها و نشریات، گمان دارند که به همه ابعاد نظری هایدگر احاطه پیدا کرده‌اند. این وضعیت بسیار وخیم است. البته آفت جدیدی هم پیدا شده به نام تلگرام که از همه مطالب حتی کوتاه شده، عصاره‌گیری کرده و مطالب را کوتاه‌تر از روزنامه‌ها به مخاطبان حقنه می‌کند. وخیم‌تر از صفحات اندیشه در روزنامه‌ها، وضعیت تلگرام است.

*تا جایی که اطلاع دارم هنوز همه آثار هایدگر به فارسی ترجمه نشده است، چگونه است که ما از این متفکر صحبت می‌کنیم، اما هنوز همه آثار او را نخوانده‌ایم؟

تاکنون 93 مجلد از مجموعه آثار هایدگر در آلمان منتشر شده است. مگر ما چند جلد از این آثار را مطالعه کرده‌ایم؟ چند جلد از این مجلدات به فارسی ترجمه شده تا با مطالعه آنها بتوانیم به سطحی از منظومه فکری هایدگر دست پیدا کنیم؟ هایدگر که به ما نزدیک است، ما حتی هگل و کانت را هم درست نخوانده‌ایم و نمی‌شناسیم و با وجود این نشناختن، اما چند جلد کتاب در نقد کانت منتشر شده است.

دانشی که از کانت در ایران است بیشتر از کتاب‌های درآمدی بر کانت حاصل شده و البته یکی از این کتاب‌ها اثر تالیفی دکتر کریم مجتهدی است که انصافا کتاب خوب و مفیدی است و جنبه درسی دارد. دکتر مجتهدی این کتاب را برای دانشجویان نوشت و خوب هم از عهده کار برآمد، اما کتاب جامعی نیست و چنین ادعایی هم ندارد. مهم این است که بر اساس همین کتاب‌های خلاصه کسانی فکر کرده‌اند که به عمق فلسفه کانت دست پیدا کرده و باید حتما آن را نقد کنند.

*شما از مد شدن و مصرف گرایی اندیشه‌ها در ایران صحبت کردید که ناشی از عدم مطالعه جدی ماست. دلایل این مد شدن را در چه مسائل و رویکردهایی می‌دانید؟

ببینید شاید یک مشکل ما فضای نشریات باشد. صفحات اندیشه روزنامه‌های ایران واقعا در دنیا نظیر ندارد! کسانی آمده و در یک صفحه از روزنامه‌ای درباره فیلسوفی مانند کانت می‌نویسند و فکر می‌کنند که حاجت را برآورده کرده‌اند. در غرب چنین چیزی نیست. روزنامه‌های مهم و مشهور غرب مثلا نیویورک تایمز و واشنگتن‌پست در آمریکا، لوموند در فرانسه و تایمز لندن، چیزی به نام صفحه اندیشه ندارند که با این عنوان بیایند و در یک صفحه درباره مثلا هایدگر حرف بزنند. روزنامه که جای این مسائل نیست.

البته به خاط دارم که یکبار کسی در نیویورک تایمز درباره هایدگر مطلبی نوشته بود. زمانی که کتاب «مارتین هایدگر و نازیسم» نوشته ویکتور فاریاس منتشر شده بود، کسی یک ستون در معرفی این کتاب نوشت و به ارتباط هایدگر با نازی‌ها اشاره کرد. این مطلب در حد یک ستون بود. نویسنده نیامد که یک صفحه را درباره هایدگر پر کند و فکر کند که درس داده است. کسانی که این گونه می‌نویسند، بیشتر هدف آموزشی دارند، اما نمی‌دانند که روزنامه جای این کار نیست. متاسفانه اکثر صفحات اندیشه در روزنامه‌های ایران چنین وضعیتی دارند و بسیاری در آنها مشغول درس دادن هستند. معضل مهم اینجاست که عده‌ای با مطالعه همین صفحات گمان می‌کنند که به کنه نظام فکری فیلسوفان دست پیدا کرده‌ و توانایی اظهار نظر درباره آنها را دارند.

کد خبر 4456442

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

دانلود آهنگ علی زند وکیلی غمگین ترین آهنگ