برناردو برتولوچی کارگردان آثار شاخصی چون، ۱۹۰۰، عشق و خشم ، بودای کوچک ، آخرین امپراتور ، زیبایی ربوده شده و ... درگذشت . سینمای برتولوچی همواره در ابهام فلسفه و تمایلات جنسی برخاسته از یک عشق غریزی در رفت و آمد است ، سینمایی که با مرگ مولف همیشه زنده میماند ، سینمای پویایی است و به نظر من مابه ازاهای بیرونی اش خود زندگی است .
از بودای کوچک به خیالباف ها
بودای کوچک نام فیلم کمال گرا و جاه طلبانه ای از برتولوچی است که عمیقا فلسفه نیروانای تبتی ها را موشکافی می کند . در این اثر قانون تناسخ به زیباترین شکل ممکن نمود سینمایی پیدا کرده و می تواند الگویی برای فیلم هایی چون کاندان به کارگردانی مارتین اسکورسیزی باشد . بودای کوچک سرنوشت راهبه های بودایی است و ایمان قلبید ارند که انسان ها پس از مرگشان از شکلی به شکل دیگر تبدیل می شوند . آنها برای یافتن جسم نمویافته مرزها را پشت سر می گذارند و چند بچه را به عنوان دلایلامای احتمالی انتخاب می کنند متوجه می شوند که هر سه بچه ها وجهه ای از شخصیت این رهبر تبتی را به خود گرفته اند.
فیلم سراسر عرفانی و فلسفی برتولوچی وقتی شکل امروزی به خود می گیرد که این برگزیدگان در شرایط مدرن و تکنولوژیک زندگی می کنند و خود غافل از نیروهایی هستند که در وجودشان پنهان شده . در واقع بخش عظیمی از بار عرفانی فیلم بردوش موسیقی فیلم ساخته ریوایچی ساکاموتو است . موسیقی و تصویر همگن می شوند و آنچه را که در بطن فیلمنامه مطرح شده است به بهترین شکل ارائه می دهند . این فیلم را الصاق می کنم به اثر بی همتای برتولوچی با نام خیالباف . فیلمی که به لحاظ تعهد به مدیوم سینما از هر اثری که تا به امروز مشاهده کردهام قدرتمندتر است . فیلم مابه ازاهای سینمایی از زندگی چند جوان معترض به وضعیت جغرافیای زیسته خود است که هربار وضعیتی را به شوخی به بخشی از فیلمی که در سینما دیده اند ربط می دهند و همدیگر را وادار به اجرای آن قسمت می کنند . فیلمی که به لحاظ مفهومی فرسنگ ها با بودای کوچک فاصله دارد اما به لحاظ سینمایی همان سینمای جاویدان برتولوچی است . خیالباف ها اثری است انسانی برای نشان دادن هیجانات و انرژی های دوران جوانی . آدمهایی که سودای نجات بشریت را در سر می پرورانند اما غافل از اینکه به فکر آینده و نجات خود نیستند . فیلم ترجمهای انتقادی به روابط جوانان دارد که این انتقاد از معنای چراییآن منفک است .
یعنی انتقادی که مولف به روابط بعضا بی بند و بار و مشکوکانه جوانان وارد کرده است جدای از ریشه شناسی پدیدار شدن چنین روابطی در زمان است . فرم سینمایی این اثر همواره مخاطب را از داستان خود دور می کند اما این دور کردن منجر به این نمی شود که عمق دید مخاطب نسبت به فیلم تغییر کند . فیلم همچنان روایت خود را ادامه می دهد اما گاهی دوربین را عقب می برد و گاهی از نزدیک ماجرا ها را نقل می کند و این بازی یویو مانند شکل زیبایی شناسانه خاصی به اثر داده است . نقطه مشترک فیلم بودای کوچک و خیالباف ها در اینجا یافت می شود . روایت همزمان تعریف می کند و آنچه را تعریف کرده ترجمه خواهد کرد . به نظر من سینما سفری است تجربی برای آشنایی با نادیده ها و عجایب. در این دو فیلم این سفر در بهترین شرایط پایان میپذیرد . مخاطب به خوبی با بودایی ها و آدم هایی که هرچیز را رویایی می پرورانند (خیالباف ها) همداستان میشود و به جرات می تواند درباره آنها اظهارآگاهی کند .
۱۹۰۰ ؛ضد آنارشیست
تفرقه انداز و حکومت کن . شیوه ای که در این اثر برناردو برتولوچی به خوبی آن را معنا کرده است . فیلمی با بازی رابرت دنیرو که تماشایش چراییآنارشیستطلبی جاه طلبان برای رسیدن به قدرت را معنا کرده است . اگر چه این اثر به لحاظ زمانی روایتی تاریخی را دنبال کرده است اما جاودانگیآن در نوع برخورد با سوژه مشخص میشود . از همان کودکی در هنگام بازی دو دوست متوجه می شویم فردی که ارباب است و زمین دارد و به رعیت ها دستور می دهد آینده تلخی در انتظار فرزندانش قرار دارد اما این آینده تلخ به طرز معصومانهای نشان داده شده که مخاطب حق را به قهرمان اثر (دنیرو) خواهد داد . این فیلم تاریخ نگاری خوبی از جنگ و آوارگی رعیت ها و افزایش قدرت زمین داران است و همه این ویژگی ها را مدیون کارگردانی تفکیک شونده برتولوچی است.
برتولوچی تنها کارگردانی است که در هر اثر وجهه جدیدی از دید سینمایی خود را به مخاطب ارائه می کند . در زیبایی ربوده شده یا آخرین تانگو در پاریس عمیقا نظرات متفاوتی دارد با اینکه بطن آثار تمایلات شدیدی به همدیگر ابراز می کنند . در یکی قهرمان جنسیت مردانه به خود گرفته و روایت مردانه شده است و در دیگری روایت جنس زنانه به خود میگیرد و از نگاه زیبای یک زن روایت می شود . در ۱۹۰۰ نیز نگاهی سوژه محور به اثر تعلق می گیرد . سوژه ها در زمان های مختلف ممکن است تغییر کنند اما همچنان نگاه ، همان نگاهی است که به سوژه خیره شده و ابژه می سازد و در پایان کلیت معنا گرایی تشکیل می دهد.
برتولوچی قسمتی از فیلم مستند خود را در ایران تصویربرداری کرده است . فیلم جاده نفت که ابراهیم گلستان نیز در آن دستی بر آتش دارد . اثری است استنادی به بخشی از تدارکات نفتی و استخراجات در این زمینه که مشخصا حکومت خاصی را مورد اشاره قرار نمی دهد . سفری که تانکر های نفتکش از خلیج فارس تا جنوا در پیش دارند خود جنبه ای از نظریه پردازی برتولوچی برای حکمرانی نفت ، این طلای سیاه ، بر گردن مردمانی است که هیچ گناهی به غیر از متولد شدن ندارند . باید به این نکته اشاره کنم که برتولوچی به همان اندازه که شکوهمندانه فیلم آخرین امپراتور را به تصویر می کشد با نه گفتن به ساخت یک اثر بد برای بقا در چرخه فیلمسازی ، جاودانگی آثار خود را به رخ رقیبان کشیده است . وداع با برتولوچی خیالی است واهی که هیچ هنر دوستی نمی تواند آن را تصور کند. فیلمسازی مانند برتولوچی که همواره برای رویای مخاطب خود ارزش قایل است شکل مجسمه واری در ذهن او به خود می گیرد و مانند دلایلاما از آدمیت به سینما تبدیل می شود .
وداع با خیالباف سینما
به بهانه در گذشت برنارد و بر تولوچی،آثار و فیلمهای او واکاوی شد.
به گزارش
،