بهرام بیضایی مردی از نسل بزرگان
ابراهیم گلستان: بیضائی همهفنحریف است، نویسندهٔ نمایشنامه و نمایش عروسکی، مقالهنویس، نویسندهٔ داستان، کارگردان تئاتر، همچنین منتقد سینمایی بوده و تجربهٔ سینما را در سال 1955 آغاز کرده است.
عصر ایران ؛ نهال موسوی - 5 دی سالروز تولد بهرام بیضایی است ۵ دی ۱۳۹۷ سالروز ۸۰ سالگی بهرام بیضایی است. نمایشنامهنویس، کارگردان، پژوهشگر و استاد دانشگاهی که پس از سالها ممنوعیت، عدم دریافت مجوز و ممیزی فیلمها و تئاترهایش، از کار در ایران ناامید شد و سرانجام شهریور سال ۱۳۸۹ کشور را ترک کرد.
از زمانی که بهرام بیضایی در سال 1389 از ایران کوچ کرد و در دانشگاه استنفورد به عنوان استاد مدعو شروع به کار کرده است همواره یک پرسش با علاقمندان او همراه است اگر بیضایی در ایران مانده بود در این سالها شاهد خلق آثاری از او بودیم یا خیر مانند تقوایی فقط گاهگاهی در مراسمی او را می دیدیم و دیگر نه کاری میکرد و نه خلق اثری.
در طول سالهای فعالیتش ۱۰ فیلم بلند و چهار فیلم کوتاه ساخت و ۱۴ نمایش روی صحنه برد و همه اینها علاوه بر چیزی حدود ۹۰ کتاب فارسی چاپ شده اوست که گنجینه عظیمی از ادبیات و دانش او به شمار میروند.
از هر منظری نگاه کنیم خلا حضور بهرام بیضایی در جامعه فرهنگی - هنری داخل کشور محسوس است، وقتی که بود هر حرکت یا موقعیتی که او در آن حضور داشت به یک اتفاق تبدیل میشد و سیل عظیم طرفداران استاد را به تفکر، بحث و گفتگو وا میداشت ولی اکنون در آن طرف دنیا فقط گاهگاهی خبری از او میآید که جایزهای گرفت یا اجرا نمایش آخرش شروع شده یا تمام شده است.
ابراهیم گلستان در نامهای به پرویز جاهد نوشته است: «بیضائی همهفنحریف است، نویسندهٔ نمایشنامه و نمایش عروسکی، مقالهنویس، نویسندهٔ داستان، کارگردان تئاتر، همچنین منتقد سینمایی بوده و تجربهٔ سینما را در سال ۱۹۵۵ با ساختن فیلمی ۸میلیمتری آغاز کردهاست. . . . هر بار و هدف هر چه باشد، این کلّ فرهنگ غنی اوست که به نمایش گذاشته میشود. اسفبار خواهد بود که به هر دلیلی، امروز یا فردا، بیضائی مجبور به سکوت شود، در این صورت ما سینماگری بزرگ را از دست خواهیم داد.»
این مناسبت بهانهای است برای مروری مختصر بر زندگی و فعالیتهای هنری او، کارنامه پر بار بیضایی در زمینه ادبیات نمایشی، نمایش و سینما چنان جایگاه رفیعی دارد که به جرات میتوان گفت در هنر و فرهنگ ایران زمین موقعیتی یگانه است.*
بهرام بیضایی در ۵ دی ۱۳۱۷ در تهران زادهشد. مادرش آورده که هنگامی که او متولّد شد، عموهایش از آران به تهران آمده بودند. یکی از عموها چون نوزاد را در گهواره دیده گفته «بهرام پسر که زادهٔ شیر استی» و عموی دیگر ادامه داده «پیداست ز عارضش جهانگیر استی». پیشینهٔ شاعری و سخنوری در خانوادهٔ بیضایی همچنین آمیخته به پیشینهٔ نمایش، چرا که از زمان ابن روح (پدر بزرگ بهرام) اعضای این خانواده تعزیهگردان بودند.
بیضایی پدربزرگ و مادربزرگِ پدری خود را ندید، ولی پدربزرگ و مادربزرگِ مادریش در زمان او حیات داشتند و در شخصیتش تأثیر مستقیم گذاشتند. مادربزرگش برای او و خواهرِ یک سال بزرگترش قصّه میگفت، از جمله داستانِ امیر ارسلان و داستانی که سپستر بیضایی آن را به صورت نمایشنامهٔ سلطان مار نوشت.
ذکاییِ (پدر بهرام) تذکرهنویس و شاعر در ۱۳۰۶ خورشیدی به تهران کوچید و به خدمت دولتی درآمد. بهرام با این که آموزش ادبی و مذهبی به شیوه قدیم ندید، ولی همواره در خانه شعر میشنید و در مدرسه هم شاگرد خوبی نبود. سپستر گفته «سخن ارث پدری من است.» در دوران مدرسه با اسماعیل نوری علا و نادر ابراهیمی و در اوان جوانی با م. آزاد و اکبر رادی و جلال آل احمد و محمدعلی سپانلو دمخور بود. در سالهای آخر دبیرستان دو نمایشنامه با زبان تاریخی نوشت.
بهرام بیضایی (نفر اول از سمت راست)
بیضایی نوشتن نقد، پژوهش و مطالب پراکنده دربارهٔ نمایش و سینما در نشریات علم و زندگی، هنر و سینما، آرش، مجله موسیقی، کیهان ماه، ماهنامه ستاره سینما، کتاب چراغ و غیر از اینها را از ۱۳۳۸ آغاز کرد.
در ۱۳۴۱ با یک دوربین قرضی یک فیلم هشتمیلیمتری چهاردقیقهای سیاهوسفید ساخت و به دوستانش نشان داد. این فیلم باقی نماندهاست. از این زمان تا ۱۳۴۹ فیلمسازی میسّر نشد و بیضایی به نمایشنامهنویسی و گاه کارگردانی نمایش در گروه هنر ملّی پرداخت.
او از سال ۱۳۴۰ بهطور جدی به نوشتن نمایشنامه پرداخت. سال ۱۳۴۱ «عروسکها» و «غروب در دیاری غریب» را نوشت، و سال ۱۳۴۲ «قصّهٔ ماه پنهان» را به این دو افزود و هر سه را یکجا به صورت کتاب «سه نمایشنامهٔ عروسکی» منتشر کرد.
در سال ۱۳۴۴ بیضایی با منیراعظم رامینفر، خواهرزادهٔ عبّاس جوانمرد، ازدواج کرد؛ که حاصل سه فرزند به نامهای نیلوفر (۱۳۴۵) و ارژنگ (۱۳۴۶، درگذشته در صدروزگی) و نگار (۱۳۵۱) بود. نمایشنامهٔ دنیای مطبوعاتی آقای اسراری نیز کارِ همین سال است.
سال ۱۳۴۵ بیضایی نخستین بار کارگردانی را تجربه کرد: اواخر اسفند نسخهای کمی متفاوت از عروسکها را برای تلویزیون کارگردانی کرد که نخستین بار در فروردین سال بعد پخش شد.
بیضایی یکی از 9 پایهگذارِ کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود؛ که در سال ۱۳۵۷ از آن کناره گرفت. در سال ۱۳۴۸ استاد مدعو دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد.
سال ۱۳۴۹ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سبب شد تا بیضایی دو کارِ نکرده را نخستین بار بیازماید: داستان نوشتن برای کودکان و فیلمسازی. حقیقت و مرد دانا را به خواهشِ فیروز شیروانلو نوشت؛ و این نخستین و واپسین آزمونش در این کار بود؛ ولی فیلمسازی همان بویهای بود که از نوجوانی در پیاش بود و یک بار هم بهطوری محدود با یک دوربین ساده دست داده بود، ولی این بار میتوانست فیلمی برای نمایش روی پردهٔ بزرگ بسازد. حاصلِ کار عمو سیبیلو شد، که راهی بود برای آن که بیضایی سرانجام بتواند کارِ سینمایی کند.
پس از ساخت فیلم کوتاه عمو سیبیلو در سال ۱۳۴۹، نخستین فیلم بلندش را در سال ۱۳۵۰ ساخت: « رگبار ». رگبار در جشنواره فیلم سپاس سال ۱۳۵۲ بهترین فیلم شناخته شد.
بیضایی در سال ۱۳۵۲ از ادارهٔ برنامههای تئاتر به دانشگاه تهران، که از سال ۱۳۴۸ آنجا درس میداد، منتقل و استادیار تماموقت نمایش در دانشکده هنرهای زیبا و مدیر رشتهٔ هنرهای نمایشی شد. او در دانشگاه بیشتر نمایش مشرقزمین درس میداد.
در سال ۱۳۶۰ پس از بیست سال کار دولتی از دانشگاه تهران اخراج شد. وی، چنانکه خود گفتهاست، در سالهای پس از انقلاب فرهنگی اجازهٔ تدریس در دانشگاههای ایران را ندارد. در سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ خانوادهاش از ایران مهاجرت کردند. در سال ۱۳۶۵ که پدرش درگذشت، فیلمنامهٔ دیباچهی نوین شاهنامه را نگاشت.
پس از انقلاب بیضایی باشو، غریبهی کوچک و شاید وقتی دیگر را ساخت. امکان ساخت "روز واقعه" فراهم نشد و سپس با کارگردانی شهرام اسدی به همین نام فیلم شد.
سال ۱۳۶۷ بیضایی دار و ندارش را به تدریج در تهران فروخت و در پی خانواده به آلمان رفت، ویزای سوئد گرفت، و سرانجام در سوئد به خانوادهاش پیوست. او که در زمستان سرد شمالی در دانمارک از قطار پیاده شده بود ناگزیر تا مرز سوئد پیاده رفت، و در مقصد از کمردرد بستری شد.
سال ۱۳۶۸ بیضایی به ایران برگشت و مسافران را از روی پیشنویسی کهنه از سال ۱۳۵۴ نوشت و ساخت. در سال ۱۳۷۱ با مژده شمسایی ازدواج کرد. فرزند آخرش نیاسان در سال ۱۳۷۴ متولد شد.
با گشایش فضا در دولت سید محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶، بیضایی به ایران بازگشت و پس از هجده سال دوری از صحنه نمایشِ بانو آئویی نوشتهٔ میشیما یوکیو و نیز کارنامهی بندار بیدخش را همزمان در سالنهای چهارسو و قشقایی درتئاتر شهر تهران نمایش داد.
در سال ۱۳۷۸ ساختنِ فیلمِ سگکشی بی مزاحمت سانسور آغاز شد. سال بعد فیلم کامل شد و به نوزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر رسید و فیلم برگزیدهٔ تماشاکنان شد و جایزههای دیگری برای فیلمنامه و بازیگری و فیلمبرداری و طرّاحی صحنه و لباس گرفت.
۵ دی ۱۳۸۵ جشنِ تولّدِ شصتوهشتسالگی بیضایی در شبی از شبهای مجلّهٔ بخارا در تالار بتهوون خانه هنرمندان ایران در تهران برگزار شد. جمعیت انبوهی سالنها و راهروهای ساختمان را آکند و مراسم با تأخیر آغاز شد. سال ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ وقتی همه خوابیم ساخته شد و در سال ۱۳۸۷ روی پرده رفت.
پس از فیلمِ وقتی همه خوابیم بیضایی کوشید تا تاراجنامه و سهرابکشی را به نمایش درآورد، ولی نشد. پس از این کوششهای نافرجام بیضایی سفر را برگزید و در نیمهٔ سال ۱۳۸۹ به دعوتِ دانشگاه استنفورد همراهِ همسرش مژده شمسایی به ایالات متحده رفت و در این دانشگاه مشغول تدریس و تحقیق شد.
از سال ۱۳۸۹ به بعد بیضایی در آمریکا ساکن است. در این مدت، او 5 نمایش «جانا و بلادور»، «آرش»، «گزارش ارداویراف»، «طربنامه» و «چهارراه» را روی صحنه برده است.