فیلم کوه Monte ساختهی امیر نادری: کندن کوه و دلهرهی هستی
فیلم کوه Mountain (با نام اصلی Monte) آخرین ساختهی امیر نادری فیلمی عصیانگر، سخت و مطمئن است که بر پایهی ایمان و ارادهای هولناک، رنجها و ناتوانیهای بشری را جا میگذارد. فیلمی ضد قصه که به لحاظ فرمیک بر محور واقعیت هنری استوار است تا واقعیت روزمره. در ادامه با تحلیل و بررسی فیلم کوه Monte […] نوشته فیلم کوه Monte ساختهی امیر نادری: کندن کوه...
فیلم کوه Mountain (با نام اصلی Monte) آخرین ساختهی امیر نادری فیلمی عصیانگر، سخت و مطمئن است که بر پایهی ایمان و ارادهای هولناک، رنجها و ناتوانیهای بشری را جا میگذارد. فیلمی ضد قصه که به لحاظ فرمیک بر محور واقعیت هنری استوار است تا واقعیت روزمره. در ادامه با تحلیل و بررسی فیلم کوه Monte ساخته امیر نادری با نت نوشت همراه باشید.
در فیلم کوه با تصاویر اسکوپ کانسپت و قدرتمندی مواجهیم که در اجرای مینی مالیستیِ طراحی صحنهای کاربردی خلاصه میشود که در القایِ مفهوم محتوا با همراهی میزانسنِ تکنیکی-فرمیک دوربین ثابت نادری همراه است. میزانسنهای بدیعی که برگرفته از نقاشیهای سبک باروک و طبیعت بی جان است و ریتم بصری آن با کم و زیاد شدن حرارت نورها، گرما و سرمای بی سابقهای را در سکانسهای مختلف میآفریند.
فیلم کوه Monte ساختهی امیر نادری
داستان فیلم کوه در محدوده زمانی قرون وسطی، در منطقهی کوهستانی آبا و اجدادی آگوستینو (آندرا سارتورتی) که در رشته کوههای آلپ واقع شده میگذرد که به همراه همسرش نینا (کلودیا پوتنزا) و پسر نوجوانش جیووانی (زاک زانگلینی) در آن زندگی میکنند. کوهستان پر صلابتی که اعماق آسمانِ لایتناهی را شکافته و قلههای نامحدودش در مهی طولانی و سرد گم شده است.
جایی که خورشید در پشت دروازههای سنگی آن زندانی شده و برکت و زندگی از روستاهای به خاک نشستهی آن رفته است. پس از مرگ آخرین فرزند آگوستینو (سارا)، اهالی دهکده نیز به نفرین کوهستان ایمان میآورند و دهکده را ترک میکنند.
آگوستینو اما به رسم وفاداری و احترام به اجدادش خاک موطن را ترک نمیکند و برای به دست آوردن روزی خانوادهاش عازم دهکدهی اطراف میشود و تراژدی از همین جا شکل میگیرد. در دهکده همه او را مرتد و نفرین شده میخوانند؛ مثل فردی طاعون زده که جائی در اجتماع ندارد و باید از او گریخت.
در تحلیل و بررسی فیلم کوه باید اشاره کرد، قهرمان تراژدی نیز اغلب تنهاست و مجنون و از شهر رانده شده. قهرمان (پیکارسکی) که در اغلب آثار نادری ظاهر میشود. قهرمانانی اخلاقی-انسانی که نمیتوانند خود را با جامعه شان تطبیق دهند یا در واقع در جامعهای بی اخلاق میزیند که به هیچ ترتیبی نمیتوان با آن کنار آمد. آگوستینو در روند هدف اصلیش که آوردن خورشید و نعمت به سرزمین آبا اجدادیش است، با دو چالش اساسی مواجه است.
بیشتر بخوانید: فیلم Border ساختهی علی عباسی؛ عذاب، شکنجه، زجر و درد
چالش های آگوستینو برای فراهم کردن خورشید و نعمت به سرزمینش
۱- کشمکش آدمی بر ضد طبیعت: که در آن شخص بازی محوری در مقابل قدیمی ترین حریف خود یعنی طبیعت قرار گرفته است. کوه که همواره سیمای مثبتی از آن تصویر شده و نمود صلابت و پایداری است، در فیلم کوه ماهیتی آنتاگونیست پیدا میکند که مرگ آور است. از سنگ و کوه چه چیز سخت تر میتواند باشد؟ چگونه میتوان به جنگ این هیولای بی رحم سنگی رفت؟
کوهستان وسیع، بلند و بی نهایت و شکست ناپذیری که در شاتهای Low angle و Tilt upهای اندازهای که از دامنههای کوه شروع میشود و به امتداد وسیع آن در غبارهای مه آلود آسمان ختم میشود، متبادر میشود؛ موتیفی از محال بودن مقابله و پیروزی در مقابل کوه را در اتمسفر فیلم جاری میکند.
پس آگوستینو با امری محال مواجه است و باید با لشکری قدرتمند به جنگ آن برود اما آگوستینو تنهاست با پتک بی رمقی در دست که دن کیشوت وار سعی دارد یک تنه به جنگ نیروئی رود که عاقلانه نیست و در این میان تنها نقطهی امید و اتکایش، ایمان و ارادهای راسخ است.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Nocturnal Animals حیوانات شبگرد اثر تام فورد
۲- آدمی بر ضد سرنوشت: که منبعث از تراژدیهای یونان است؛ بر اساس این باور که سرنوشت آدمی از روز ازل رقم خورده است و هیچکس، حتی خدایان را توان آن نیست که تغییری در مسیر آن ایجاد کند. سرنوشت آبا و اجدادی آگوستینو و خانوادهاش نیز دستخوش تغییری محتوم است؛ همچون سیزیف که به مجازات فاش ساختن اسرار خدایان به کارگر بی فایدهی دوزخ تبدیل شد.
خدایان، سیزیف را محکوم کرده بودند سنگی را که بر اثر وزن خود از بلندی فرو میغلتید پیوسته به قلهی کوه ببرد. آنان به حق اندیشیده بودند که مجازاتی مخوف تر از کار بیهوده و بی امید نیست. آگوستینو اما به کدامین گناه ناکرده، مستحق چنین سرنوشت محتومی است؟ کسی که محکوم است نگهبان قبر اجدادش باشد…
بیشتر بخوانید: فیلم Panic Room اثر دیوید فینچر؛ اتاق مرگ با احترام به فارست ویتاکر
بعد از تلاشهای نافرجام آگوستینو برای به دست آوردن کار و روزی در دهکده و دستگیری نینا و جیووانی از طرف کلیسا که به گریز جیووانی و استنطاق نینا در دستگاه تفتیش عقاید مسیحیت منجر میشود، یک سوم انتهائی فیلم کوه در سکانسهای نفس گیر و یکنواخت کندن کوه به عبث میگذرد.
در میانهی راه نینا آزاد میشود و به آگوستینو میپیوندد و در سالهای پیری، جیووانی که حالا جوان برنائی شده است به آنان میپیوندد. آنچه بر جیووانی در طول این سالها گذشته است، در سکانس زیبا و خلاصه شدهای از سوی نادری القاء میشود. سکانسی که در آن جیووانی نوجوان مدام در حال دویدن است و فریادها و ضجههای آگوستینو در زمینهی آن پررنگ میشود تا عاقبت با تصاویر جوانی جیووانی به نتیجه میرسد.
زندگی هر دوی آنها به شکلی موجز و در قالب سینماتوگرافیِ دلنشین و قدرتمندی که منبعث از پیشینهی عکاسی فیلمساز است و تبدیل به فرم میشود، روایت میشود. جیووانی که در تمام این سالها در حال دویدن و جستجوی خانواده بوده در تاشهای سبز علفها و قدرت پر ریتم پاها در حال دویدن ثبت میشود و آگوستینو که به کندن مشقت بار کوه مشغول بوده است با نعرههای طاقت فرسای خود، حس و حالی دقیق از سرنوشتش ارائه میدهد.
بیشتر بخوانید: فیلم The Tree of Life درخت زندگی ساختهی ترنس مالیک
در ادامه جیووانی و آگوستینو هر روز صبح زود به کندن کوه میپردازند با چهرهای سخت و جمود شده. چهرهای که چنان نزدیک سنگ رنج میبرد، خود دیگر سنگ است. لحظاتی که در اعماق وجود به آگاهی میرسد، بشر جهان شمولی است که در برابر ظلم و زور و بیداد زمانه عصیان میکند. در لحظاتی که وی قلهها را پشت سر میگذارد و اندک اندک به سوی کُنام خدایان فرود میآید، او از سرنوشت خود برتر است. وی نیرومند تر از صخره است و سنگ ملعبهی اوست. انسان آگاهی که میداند سرنوشت باید به دست خود انسان تعیین شود.
– هر ذرهی این سنگ، هر تکهی معدنی این کوه شب اندود به تنهائی یک جهان است. تلاش برای صعود به قلهها خود کافی است که همهی دل آدمی را تسخیر کند. سیزیف را باید خوشبخت در نظر گرفت.
در تحلیل فیلم کوه باید به این موضوع پرداخت که، نوع بازی آگوستینو با بازی قدرتمند آندرا سارتورتی و برآمده از درک درست شخصیت و فیلمنامه، نوع کنش مندی و اجرای شخصیت بازی را در تئاتر شقاوت آنتونن آرتو به یاد میآورد. تئاتری که به سمت ایما و اشاره و تأثیرات متقابل آن بر بدنها خیز بر میدارد. از نظر آرتو بازیگر انسانی خشن، تجربی، بدوی و به دور از مدنیت است که از نیروی غریزه تغذیه میکند.
آرتو همانند گنوسیان، خواستار بازگشت به اصل و ریشه بود، بازگشت به طبیعت و سرچشمههای آئینی آن و به همین دلیل انسانی شورشی و عصیانگر قلمداد میشد. تکنیک بازیگری آرتو به شکلی واضح و هنجارمند، در صلابت نعرههای سارتورتی، فرو رفتن چهره در رنجهای درونی و بیرونی بدنی و ذهنی که دچارش است، بیرون زدن رگهای صورت و گردن و چانه و دستانی زخمی و خون آلود اما قوی آشکار میشود.
بیشتر بخوانید: فیلم Stranger than Fiction ، اگر زندگیمان یک داستان باشد…
بعد از تلاش بی ثمر آگوستینو برای فروش سنجاق سر نینا که از طرف نگهبانان دهکده با افترای دزدی به او همراه میشود، آگوستینوی سرخورده و گرفتار در تنگنائی که راه رهائی در آن نیست، مستأصل و به ناچار سنجاق سر را در دستش فرو میکند و رنجی مضاعف را تجربه میکند.
بعد از فرار از دست نگهبانان و دویدنهای بی هدف در دالانها و کوچههای متوالی، ناخودآگاه به کلیسای کوچکی میرسد که تصویرش را در قابی مدیوم در پس زمینهی تصویر عیسی مسیح و مریم واضح میکند.
آگوستینوی تنها و رانده شده که چارهای جز ایمان آوردن ندارد، خود را در دوراهی تردید مییابد. کسی که بارها نینا را برای دعا کردن مورد مواخذه قرار داده، حالا شاید دیگر راهی جز آن نمیبیند. صحنه در تعلیقی شگرف فرو میرود. در دوران قرون وسطی، فیلسوفان، مسیحیت را واقعیتی انکار ناپذیر میدانستند. اگوستین قدیس مسیحیت را در این جمله خلاصه میکند:
– فهم پاداش ایمان است. لذا در پی آن نباش که بفهمی تا ایمان آوری، بل ایمان بیاور تا بفهمی.
بیشتر بخوانید: فیلم The Truman Show نمایش ترومن
مواجه شدن آگوستینو با کلیسا، شمعهای روشنی که مثل حقیقتی ثابت روشن و ایستا در مقابل آگوستینو قد علم کرده اند و نگاه خیرهی مسیح که با قدرتی ماورائی بر آگوستینوی سرگردان و مستأصل سنگینی میکند، گوئی جملات اگوستین قدیس را چون پتکی بر سرش فرو میکوبد.
آگوستینو اما همچنان که تاکنون هر دستی را که به طرفش دراز شده و حتا وسوسههای ذاتیش برای خارج شدن از مرزهای اخلاقیش را کنار زده، در مقابل این قدرت محض هم ایستادگی میکند و وارونه کردن شمعی روشن و خاموشی آن در محضر شمایل مسیح نمود واقعی این ماجراست. موقعیتی پارادوکس وار که از او یک مسیح دوباره متولد شده میسازد. مسیحی که در مقابل کفر و الحاد و نادانی یهودیان اورشلیم به تنهائی ایستادگی کرد و در پناه خداوندی که به آن ایمان داشت رستگار شد.
بیشتر بخوانید: فیلم Before Sunrise کاری از ریچارد استوارت لینکلیتر، روایت عقلانی یک ماجرای عاشقانه
آگوستینو هم در فیلم کوه با فرو کردن سنجاق در دست و موقعیتی که در کلیسا با آن مواجه میشود، بی شباهت به عیسای مصلوب و مبعوث شدن پیامبری مسیح وار یا ظهور دوبارهی مسیح نیست. کسی که با ایمان و اعتقاد راسخ پس از گذر از سالیان متمادی کاری بیهوده و عبث، معجزهای به همراه میآورد که مبعوث شدنش به پیامبری سرزمین آبا و اجدادیش را نوید میدهد.
خورشید تیپا خوردهای که پس از ریزش سهمگین و بی امان سنگهای ریز و درشت کوه، بیرون میآید و سقوط سرنوشتی محتوم و محتمل را خبر میدهد، آرام آرام به خورشید زردِ پرنور و درخشانی تبدیل میشود که معجزهی رستگاری آگوستینوی پیامبر و اجدادش است.
منابع: مکی، ابراهیم. (۱۳۹۰). شناخت عوامل نمایش. تهران: سروش.
کامو، آلبر. (۱۳۸۶) دلهرهی هستی، ترجمهی محمد تقی غیاثی. تهران: نگاه.
بهارلو، عباس. مقالهی سینمای اجتماعی امیر نادری، تجربه یا تعقل. دو ماهنامهی سینما و ادبیات/شمارهی ۵۵-۵۶٫
سلیمی، مهدی. مقالهی آرتو به سوی تئاتر شقاوت.
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty