موسیقی یکی از عناصر مهم در آثار دراماتیک است که متاسفانه در سال‌های اخیر بسیار کم هستند تولیدکنندگان و کارگردانانی که با وسواس بسیار روی آن تعمق کنند. البته بحث اقتصادی همانطور که بر کلیت بسیاری از اتفاقات هنری تاثیرگذار بوده شاید زورش بر موسیقی متن بیشتر از دیگر متریال فیلمسازی چربیده است و متاسفانه به جز در برخی از آثار، شاهد موسیقی‌هایی فالش و بی‌ربط بر جان متن‌ها و لحظات فیلم‌ها هستیم.

اگر بخواهیم با نگاهی دقیق و موشکافانه به حوزه فیلمسازی از زوایای مختلف نگاهی گذرا داشته باشیم به سرعت به این مساله دست پیدا می‌کنیم که فیلمنامه، کارگردانی، بازیگری، تصویر، سبک روایت و در نهایت گریم و لباس و لوکیشن و غیره با فاکتور مهم و موثری به نام موسیقی به یکدیگر گره می‌خورد.

در بسیاری از آثار صاحب‌نامان دنیا، موسیقی حتی در مقام یک کاراکتر تعریفی شماتیک در لحظات مختلف کار دارد و در حقیقت موسیقی نه تنها پر کننده فضاهای داستان‌گویی است، که فرصتی است که با آن رخداد، احساس صحنه، سبک و سیاق قصه گویی، موقعیت درام، و حتی درونیات شخصیت‌ها و ماجرایی که در پیش است را منعکس کنیم. در حقیقت موسیقی انعکاسی از لحظات خاص اثر نمایشی است که دیگر فیلمنامه بازیگر و هیچ‌یک از دارایی‌های آن اثر توانمندی انعکاس آن را ندارند و این تنها موسیقی است که می‌تواند آنِ مورد نیاز کارگردان را به تماشاگرش منتقل کند.

اگرچه سواد نگارنده در اندازه‌ای نیست که بخواهد به این حوزه ورود تخصصی کند اما باید گفت جدا از تم موسیقیایی که نیاز است با فضای داستان تناسب داشته باشد انتخاب سازها، نوع سازها و رنگ‌آمیزی چیدمان هر یک از سازها در کنار یکدیگر می‌تواند تعاریفی از شخصیت‌های قصه باشد و به واقع این جا موسیقی به کمک درام می‌آید تا شخصیت ها فرصت کمتری را برای ارتباط با مخاطب و باورش برقرار کند.

با این توضیح و جایگاه مهم موسیقی در یک اثر دارماتیک، مگر می‌شود از کنار این فاکتور مهم به راحتی عبور کرد؟ مگر می‌شود با سهل‌انگاری به جای ساخت موسیقی بدون هیچ تخصص و نگاه هنری به انتخاب موسیقی‌های بی ربط و باربط بسنده کنیم و متوجه تاثیر این ماجرا بر کلیت کار نباشیم؟

اگر کارگردانان سینما و تلویزیون متوجه تاثیر موسیقی در لحظه به لحظه کارشان بر تماشاگر باشند قطعا به این راحتی از کنار این موضوع مهم عبور نمی‌کنند.