با من همه شب حرفِ دلش حرفِ رهایی ست
فهمیدم از آن روز که در فکرِ جدایی ست
دیری ست که او رفته از این شهرِ غم آلود
من مانده ام و خاطره هایی که کذایی ست
دیری ست که در آینه میرانده ام او را
اما به دلم باز نگاهش مومیایی ست
هر جا بروم با سرِ پیرانه هنوزم
صد معرکه با او سرِ راهم تَهِ جایی ست
در آن شبِ بارانی پاییز به نجوا
آهسته دلم گفت که این شامِ جدایی ست
اندوهِ دلِ پنجره در آینه افتاد
با بغضِ گلویی که تَرک دارِ جفایی ست
بر دفتر و بارانیِ او خطّ کشیدم
دیدم چمدانش پُرِ تصمیمِ نهایی ست
آرش آزرم
۸/ ۱۱/ ۱۳۹۷
فهمیدم از آن روز که در فکرِ جدایی ست
دیری ست که او رفته از این شهرِ غم آلود
من مانده ام و خاطره هایی که کذایی ست
دیری ست که در آینه میرانده ام او را
اما به دلم باز نگاهش مومیایی ست
هر جا بروم با سرِ پیرانه هنوزم
صد معرکه با او سرِ راهم تَهِ جایی ست
در آن شبِ بارانی پاییز به نجوا
آهسته دلم گفت که این شامِ جدایی ست
اندوهِ دلِ پنجره در آینه افتاد
با بغضِ گلویی که تَرک دارِ جفایی ست
بر دفتر و بارانیِ او خطّ کشیدم
دیدم چمدانش پُرِ تصمیمِ نهایی ست
آرش آزرم
۸/ ۱۱/ ۱۳۹۷