گفتگو با زندانی حبس ابد که بی گناه است / داستان غم انگیز مرد مشهدی در کنج تباهی


رکنا: با طمع ورزی یک سونامی در جزیره خانوادگی شان به راه انداختند و آشیانه گرم شان را به ویرانه تبدیل کردند.

خانوادگی (خواهر، دو برادر و داماد) به قاچاق مواد اقدام کردند و مادر پیرشان بابت این کار سکته و فوت کرد. مرد زندانی اگرچه مدعی بود در تله اعضای خانواده اش گرفتار شد و از ماجرای 260 کیلوگرم تریاک بی خبر بود اما این اتفاق شوم باعث شد زندگی اش تار و مار شود و امیدش را به آینده از دست دهد. او می گوید: خانوادگی زندگی مان را قمار کردیم و آینده و جوانی مان را به دست باد سپردیم و از هستی ساقط شدیم. در ادامه گفت و گوی خبرنگار ما را با مرد زندانی حبس ابد از نظر می گذرانید.

چند وقت است و به چه جرمی در حبس هستی؟

بیش از 8 سال است که به جرم قاچاق مواد در زندان هستم و بابت این کار زندگی ام تباه شد.

چه نوع مواد و مقدارش چقدر بود؟

260 کیلو مواد از نوع تریاک بود. (مدعی می شود:) در واقع اصلاً من از ماجرا و مواد خبر نداشتم و صاحب اصلی جنس، برادرم بود که من را به خاک سیاه نشاند.

شغل ات چه بود و چند فرزند داری؟

شغل ام رانندگی بود و دو فرزند دارم که آتش من سوختند و آینده شان در مه و غبار قرار گرفته است. با پولی که داشتم یک خودروی قسطی خریدم و با آن در تهران وسایل خانه مردم را جا به جا می کردم .

کمی از ماجرا تعریف کن، چطور شد که به دام افتادی؟

قبل از رانندگی یک سوپر مارکت داشتم و زندگی ام می گذشت. همه چیز به خوبی پیش می رفت تا این که سر یک اتفاق سرنوشت و زندگی ام عوض شد. روزی در مغازه بودم که پسر کوچکم خواست از عرض خیابان عبور کند ولی متاسفانه با یک خودرو تصادف کرد و دچار ضربه مغزی شد و بعد از مدتی چشم از جهان فروبست. بعد از فوت پسرم چون دیدن آن صحنه هر روز من را یاد آن ماجرای دلخراش می انداخت مغازه ام را تعطیل کردم و با پول دیه پسرم یک خودرو به صورت لیزینگی خریدم. چون گواهی نامه پایه یک نداشتم یک راننده گرفتم و دو نفری مشغول به کار شدیم. بعد از مدتی کار با خودرو اتاق آن را عوض کردیم و به تهران رفتیم و مشغول حمل بار و اثاثیه منزل شدیم.

روزگار به خوبی پیش می رفت و هر چند وقت یک بار برای دیدن خانواده به زادگاه مان بر می گشتیم. چون مسیر دور بود و صرفه اقتصادی نداشت که با خودروی خالی این همه راه را به شهرمان برگردیم برای همین آن را در تهران داخل پارکینگ می گذاشتیم. این داستان ادامه داشت تا این که روزی در نبودم گویا راننده با همدستی برادرم مقدار زیادی مواد را جابه جا کرده بودند و بعد از دستگیری شان گفتند چند بار این کار را کرده بودند و من خبر نداشتم. آخرین بار حدود 260 کیلوگرم تریاک را با خودرویم قاچاق و در زادگاه مان در خانه خواهرم پنهان کرده بودند. روز دستگیری، من در خانه خواب بودم و از چیزی خبر نداشتم. بعد از دستگیری خواهرم و دامادمان هم وارد لیست قاچاق مواد شدند و برادرم که صاحب اصلی بار بود فرار کرد و چند سال ناپدید شد تا این که در دام قانون افتاد. چون خودرو به نام من و همسرم بود آن را توقیف کردند و به جرم حمل و نگهداری مواد حبس ابد خوردم. خواهرم و شوهرش هر کدام به جرم نگهداری مواد به 15 سال زندانی محکوم شدند و برای برادرم حبس ابد صادر شد.

گفتی از ماجرای مواد خبر نداشتی پس چطور محکوم شدی؟

(مدعی می شود:) من اصلاً از جاسازی مواد خبر نداشتم و روز دستگیری در خانه استراحت می کردم چون خودرو به اسمم و شواهد علیه من بود علاوه بر جریمه نقدی به حبس ابد محکوم شدم. زمانی که برادرم و خواهرم به همراه دامادمان در خانه با مقدار زیادی مواد گیر افتادند نسبت فامیلی را کنار گذاشتند و من را هم وارد گود کردند تا شاید با این کار دوران محکومیت شان کم شود.

خانواده ات با این ماجرا چگونه کنار آمدند؟

خانواده ام با این اتفاق تار و مار شدند و زندگی شان دگرگون شد. همسرم با هزار بدبختی؛ کارگری، کمک یک نهاد حمایتی و یارانه به زور شکم خودش و فرزندان مان را سیر می کند. از همه بدتر این که مادرم به خاطر این قضیه سکته و فوت و بیشتر از گذشته من را داغدار کرد.

دو فرزندم به زور و کمک خیران به مدرسه می روند و معلوم نیست تا کی همسرم بتواند این همه گرفتاری را تحمل کند. شاید اگر آن اتفاق ناگوار برای پسرم رخ نمی داد و سوپرمارکت داشتم این همه مصیبت برایم رخ نمی داد.

حرف آخر؟

دیگر چیزی در این دنیا برایم باقی نمانده است. عمر و جوانی ام و خانواده ام در این راه تباه شدند و امیدی ندارم.

آه و افسوس هم دیگر به کارم نمی آید و زندگی ام تار و مار شد و به خاطر غفلت و طمع ورزی سونامی در زندگی مان اتفاق افتاد. نمی دانم با این مشکلات و اجاره نشینی آینده دو فرزندم و همسرم چه خواهد شد و معلوم نیست تا کی باید در زندان بمانم.

دیگر بریده ام و مثل یک خودروی بی ترمز در سراشیبی سقوط قرار گرفته ام و گذشت هر لحظه اش برایم دردناک است.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

شعر غمگین شب یلدا + مجموعه اشعار زیبای غم و ناراحتی شب یلدا