٥عاشقانه سینمای ایران
کارگردان فیلم دیالوگهایی عاشقانه را به رشته نگارش درآورده که در عین سادگی، بسیار شنیدنیاند. کاراکترهای «در دنیای تو ساعت چند است؟» همگی صادق و آرام و مهرباناند. اگر روی هر کدام از آنها دقت کنیم، هر کدام نشانههایی از عشق در خود دارند؛ برخی از آنها به عشق خود رسیدهاند و برخی در انتظار تجربه عشق واقعیاند که فرهاد یکی از آنهاست. از...
یا داستان فراق است و دوری، یا قصه ازخودگذشتگی و برای یکدیگر قدم برداشتن. فیلمهای عاشقانه سینمای ایران کم نیستند؛ اما در این میان یک سری از آنها خاص و ماندگار شدهاند. درست مثل «رؤیا» و «استاد» در «شبهای روشن»؛ آنجا که رؤیا میگوید: «وقتی منتظری چقدر زمان بد میگذره»؛ و استاد در پاسخ میگوید: «وقتی منتظرم نیستی خیلی خوش نمیگذره».
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند، یا مثل «سیدرضا» و «زهرا» در «طلا و مس»؛ آنجا که سید رضا، زهرا سادات و بچهها را برای پیک نیک بیرون میبرد؛ بعد با محبت به زهرا نگاه میکند. زهرا که متوجه او میشود، میگوید: «چرا این جوری بهم نگاه میکنی؟» و سیدرضا جواب میدهد که «دوستت دارم… خیلی دوستت دارم». در ادامه ٥ فیلم عاشقانه سینمای ایران را مرور کردهایم. شاید در این روزها و حال و هوا به دردتان بخورد!
هامون
فیلمی به کارگردانی داریوش مهرجویی است. اگر هم چندبار آن را دیدهاید، اصلاً نگران نباشید! چون باز هم میتوانید «هامون» را ببینید و خسته نشوید. تعریفی که از عشق در این فیلم روایت میشود یک تعریف پستمدرن از عشق است. هامون از فیلمهای نوستالژیک، جریانساز و مهم روشنفکری دهه ۶۰ است که داستانش را در بطن ماجرایی عاشقانه پیش میبرد. هامون که عاشق مهشید است در آستانه جدایی از عشقش قرار دارد که حالا خواستگاری ثروتمند در اطراف او است. حسین پاینده در این مورد نوشته: هامون از عشق سخن میگوید؛ در حالی که معشوق به او خیانت کرده است. از انسانیت سخن میگوید در حالی که اطرافیانش محافظهکارانه منافع شخصی را در اولویت دارند و هر اصل انسانیای را بیدغدغه زیر پا میگذارند.
بسیار دلالتمند است که در چندین صحنه از فیلم هامون نه به نثر بلکه به زبان شعر (با سرودههایی از نیما و شاملو) با دیگران سخن میگوید. این قابلیت حکایت از تمایز بنیادینی دارد که او را از جهان پیرامونش جدا میکند. در صحنهای در دادگاه هنگامی که حتی وکیل خودش او را به طلاق از مهشید توصیه میکند، فریاد میزند که همسرش «سهم و حق» او از زندگی است، اما در صحنهای دیگر در تاریکی شب با تفنگ به کمین معشوق مینشیند تا او را از زندگی ساقط کند. اوج این تناقض را زمانی میبینیم که هامون درست هنگام کشیدن ماشه و شلیک به سمت مهشید، با مهرورزانهترین لحنِ یک عاشق دلخسته به او ابراز عشق هم میکند.
طلا و مس
فیلمی از همایون اسعدیان است که در بیستوهشتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. طلا و مس داستان سیدرضا طلبهای که بهتازگی با خانوادهاش به تهران آمده را روایت میکند که در کلاسهای استاد اخلاقی که وصف او را بسیار شنیده شرکت کند؛ اما متوجه بیماری همسرش زهرا میشود و. همایون اسعدیان درباره فیلمش گفته: «ما دریافتیم که عشق داریم، عشقهای دختر و پسری است که همیشه به هم نمیرسند. این عشق در مقطع ازدواج وجود ندارد، بعد از ۴۰- ۳۰ سال به کلی یادشان میرود کی ازدواج کردهاند.
مهم این است که ما در این سالها بتوانیم عشق داشته باشیم و منتقلش کنیم، اما بعد از ۷، ۸ سال یکی میشود مادر و یکی میشود پدر، در این فیلم هم ۸ سال از زندگی مشترک گذشته و همدیگر را دوست دارند، اما یکی مادر بچههاست و یکی پدر.» یکی از صحنههای به یادماندنی و تأثیرگذار فیلم به زمانی برمیگردد که سیدرضا روی صندلی در حیاط نشسته، زهرا سادات هم بالای سرش ایستاده و دارد موهای همسرش را اصلاح میکند و میگوید: «آقا سید یه چیزی میگم نه نیاری، خب؟» او از همسرش تقاضا میکند برای خودش یک عبای نو بخرد؛ از خودگذشتگی و البته عشق میان این زن و شوهر در این صحنه پیداست.
چند متر مکعب عشق
فیلمی از برادران محمودی است. عبدالسلام (نادر فلاح) که یک مهاجر افغان است، به همراه دخترش مرونا (حسیباابراهیمی) در یک کارگاه مشغول کار و زندگی است. عشقی در راه است، عشق صابر (ساعد سهیلی) به مرونا. بعد از مدتی که مرونا قصد رفتن از ایران را دارد، صابر بالاخره موضوع را با عبدالسلام در میان میگذارد و با مخالفت شدید او مواجه میشود. در پایان زمانی که صابر و مرونا در کانتینر کهنه همیشگی قرار گذاشتند تا چارهای پیدا کنند، ناگهان متوجه میشوند که کانتینر در حال پرس شدن است.
این خلاصهای از داستان فیلم «چند مترمکعب عشق» است که به موضوع مهاجرت در یک تم عاشقانه میپردازد. این عشق، نشاندهنده عشق متقابل میان دو سرزمین است که در طول سالیان دراز دستخوش حوادث گوناگونی شده و موانع زیادی سر راه رسیدن به این رابطه ایجاد کرده است.
شبهای روشن
شبهای روشن یکی از به یادماندنیترین عاشقانههای سینمای ایران است. این فیلم فرزاد موتمن طرفداران پروپاقرصی از نسلهای مختلف دارد. اگر هشتگهای مربوط به کاراکترهای «شبهای روشن» را پیگیری کنید، میبینید که هنوز هم آدمهایی هستند که با آن حال و هوا روزگار میگذرانند. اصلاً «شبهای روشن» یک نوع سبک زندگی است؛ سبک زندگی آدمهای عاشقی که با شعر و پیادهروی عاشقی میکنند.
درواقع این فیلم از آن عاشقانههایی است که هیچگاه از خاطره کسانی که آن را دیدهاند، پاک نمیشود. ماجرای عشقی است که نه در هیاهو، بلکه کمکم در سکوت شکل میگیرد. فیلم موتمن به نویسندگی سعید عقیقی روایتی اقتباسشده از یکی از بهترین داستانهای داستایوفسکی است. شبهای روشن داستان زندگی دو انسان تنهاست. مرد، استاد دانشگاه، سرخورده اجتماعی و مأیوس فلسفی است و انزوای خود را با تدریس ادبیات، مطالعه کتاب و پرسهزدن در خیابانها میگذراند. او شبی در مسیر پرسهزدنهای شبانهاش متوجه دختری ساک به دست میشود و به او کمک میکند تا از شر مزاحمت یک راننده خودرو رهایی یابد.
از اینجا بین او و رؤیا دوستی شکل میگیرد. رؤیا بنا بر قولی که به عاشق خود امیر داده است، یک سال پس از آخرین ملاقات به وعدهگاه آمده و میخواهد چهار شب در محل و ساعت معین در انتظار امیر بماند. استاد به رؤیا پناه میدهد و به او کمک میکند تا امیر را پیدا کند. طی این چهار روز بین رؤیا و استاد دانشگاه بهتدریج دلبستگی به وجود میآید. استاد مصمم میشود که با رؤیا ازدواج کند، اما در چهارمین شب امیر به محل ملاقات میآید و رؤیا با او میرود.
در دنیای تو ساعت چند است؟
فیلمی به کارگردانی صفی یزدانیان است. گلی (لیلا حاتمی) پس از ٢٠ سال دوری از ایران به زادگاهش رشت بازمیگردد تا به خانه پدریاش برود؛ اما در بدو ورود به شهر مردی به نام فرهاد (علی مصفا) نزد گلی میآید تا او را در روزهایی که در شهر رشت است، همراهی کند. «در دنیای تو ساعت چند است؟» اثری عاشقانه در حال و هوای عاشقانههای کلاسیک برتر تاریخ سینماست. فیلم داستانی ساده، اما پر جزئیات دارد که با تصویرها و موزیک بینظیر روایت میشود. یک عاشق که سالهاست منتظر ورود «گلی» به شهر رشت است با ورود او در نخستین دقایق حضورش در این شهر به سراغش میرود.
کارگردان فیلم دیالوگهایی عاشقانه را به رشته نگارش درآورده که در عین سادگی، بسیار شنیدنیاند. کاراکترهای «در دنیای تو ساعت چند است؟» همگی صادق و آرام و مهرباناند. اگر روی هر کدام از آنها دقت کنیم، هر کدام نشانههایی از عشق در خود دارند؛ برخی از آنها به عشق خود رسیدهاند و برخی در انتظار تجربه عشق واقعیاند که فرهاد یکی از آنهاست. از زیباترین لحظات فیلم میتوان به سکانسی اشاره کرد که فرهاد در حال توضیح روند شکلگیری عشقش به گلی از دوران کودکی است.