بررسی سبب نزول آیه «اشتراءالنفس»/ بذل جان عـلی(ع) در راه رضای خدا بالاترین درجات کمال است
گروه معارف - در سبب نزول آیهی اشتراء نفس دو نوع از روایات مطرح است: 1) روایاتی که سبب نزول آیه را در شأن امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و در لیلةالمبیت ذکر کرده است. این روایات در کتب روایی شیعه و سنی به گونهی متواتر، نقل شده است. 2) روایاتی که سبب نزول آیه را در شأن برخی صحابه همچون صهیب و ابوذر، یاد میکند.
در سبب نزول آیهی اشتراء نفس دو نوع از روایات مطرح است: 1) روایاتی که سبب نزول آیه را در شأن امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و در لیلةالمبیت ذکر کرده است. این روایات در کتب روایی شیعه و سنی به گونهی متواتر، نقل شده است. 2) روایاتی که سبب نزول آیه را در شأن برخی صحابه همچون صهیب و ابوذر، یاد میکند. نویسنده ضمن بیان نمونههایی از روایات هر دو گروه، به بررسی روایات گروه دوم پرداخته، سند و متن این روایات را مخدوش شمرده و نتیجه میگیرد این گونه روایات، از روی تعصب و به قصد پوشاندن فضایل اهل بیت علیهمالسلام خصوصا فضایل علی علیهالسلام در لیلةالمبیت جعل شده است.
در سبب نزول آیهی شـریفهی «و مـِن النّاس مَنْ یشری نفسَه ابتغاءَ مرضاتِ اللّهِ و اللّهُ رؤُفٌ بالعباد» با دو گروه روایات مواجه میشویم:
روایات گروه اوّل؛ سبب نزول آیه در شأن امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بسیاری از مفسّران و علمای بزرگ مسلمان اعـم از شـیعه و اهل سنّت، طیّ اخبار فراوانی سبب نزول آیهی مذکور را در شأن علی علیهالسلام در لیلةالمبیت و جانبازی در خوابیدن بر بستر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ذکر کردهاند. به بعضی اخبار در این زمینه اشاره میشود:
شـیخ طـوسی در امالیاش روایتی را با اسناد خود از ابنعبّاس و روایاتی را از امام سجّاد علیهالسلام و روایتی را از ابوزید سعیدبن اوس انصاری، از ابوعمروبن علاء و روایتی را از انسبن مالک آورده که میرساند آیهی یادشده، در شأن علی علیهالسلام در لیلةالمبیت نـازل شـده اسـت. به دلیل مشابهت مضمون آنها تـنها بـه یکی از آن روایات بسنده میکنیم:شیخ طوسی به اسناد خود آورده که انسبن مالک گفته است: وقتی رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم به طـرف غـار ثـور رهسپار شد و ابوبکر نیز همراه آنحضرت بود، پیـامبر صـلیاللهعلیهوآلهوسلم به علی علیهالسلام دستور داد که بر بستر او بخوابد و بُردهی او را بپوشد. علی علیهالسلام آن شب را در خانهی پیامبر ماند، در حالیکه جان خـود را بـرای کـشتهشدن آماده کرده بود. آنگاه مردانی از تیرههای مختلف قریش به قـصد کشتن پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر بستر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمدند. پس چون خواستند شمشیرهای خود را بر او فرود آورند، در حـالی کـه شـکّی نداشتند که او همان محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، گفتند: وقتی او را بیدار کنید تـا درد کـشتن را بفهمد و شمشیرهایی را که او را در بر گرفتهاند، ببیند. وقتی او را بیدار کردند و بُرده را از او کنار زدند، دیدند که علی عـلیهالسلام بـه جـای او خوابیده است. او را رها کردند و به تعقیب و جستوجوی پیـامبر عـلیهالسلام پراکـنده شدند. از اینرو، خداوند عزّوجلّ این آیه را در شأن علی علیهالسلام نازل کرد که: «و من النـّاس مـن یـشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه و اللّه رؤُفٌ بالعباد.»
عیّاشی در تفسیر خود از جابر، از امام باقر علیهالسلام روایت کـرده اسـت که آنحضرت فرمود: امّا آیهی «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه...»، در شـأن عـلیّبن ابیطالب علیهالسلام هنگام بذل جان برای خدا و رسولش نازل شده است، در شبی که کـفّار قـریش قصد کشتن پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را داشتند و آنحضرت بر بستر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خوابید.» ابـنشهر آشـوب در مـناقب گوید: آیهی مزبور در مورد بیتوتهی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بر فراش پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شـده اسـت. این مطلب را ابراهیم ثقفی و فلکی طوسی با اسناد از حاکم [ حکم] از سدّی، از ابـیمالک، از ابـنعبّاس روایـت کردهاند. همچنین ابوالمفضّل شیبانی با اسناد خود از امام سجّاد علیهالسلام و از حسن بصری از انس و از ابیزید انـصاری از ابـیعمروبن عـلاء روایت کرده است. ثعلبی نیز همین روایت را از ابنعبّاس و سدّی و معبد نقل کـرده اسـت. فراتبن ابراهیم کوفی، به اسناد خود از ابنعبّاس نقل کرده که وی در مورد آیه گفته است: این آیـه در شـأن علی علیهالسلام در شبی که بر بستر رسول خدا بیتوته کرد نازل شـده اسـت. البتّه در بحارالانوار به نقل از فرات، طریق دیـگری هـم آمـده است، که آن نیز به ابنعبّاس میرسد. عـلیّبن ابـراهیم قمی گوید: ایـن آیـه در شأن امیرالمؤمنین علیهالسلام در لیلةالمبیت نـازل شـده و مفهوم «یـشری» در آیـهی مـزبور، آن است که جان خود را در راه رضـایِ خدا بذل نمود. فضائل الصحابه، از عبدالملکبن عکبری، و از ابنمظفّر سمنانی [ سمعانی] با اسـناد ایـشان از امام سجّاد علیهالسلام ، شأن نزول آیـهی مذکور را در بارهی علی عـلیهالسلام ذکـر کرده است. ثعلبی در تفسیر خـود، ابـنعقبه در ملحمه، ابوالسّعادات در فضائلالعشره، ابناثیر در اسدالغابه، غزالی در احیاء و همچنین در کیمیای سعادت، به اسنادشان از ابـییقظان، نـیز جماعتی از اصحاب شیعه همچون ابـنبابویه، ابـنشاذان، کـلینی، شیخ طوسی، ابـنعقده، بـرقی، ابنفیّاض، عبدلی، صفوانی، و ثـقفی بـا اسانیدشان از ابنعبّاس و ابیرافع و هندبنابیهاله آوردهاند که: رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود:خداوند به جبرئیل و مـیکائیل وحـی کرد که: من بین شما دو فـرشته، بـرادری برقرار کـردم و عـمر یـکی از شما را طولانیتر از عمر رفـیقش قرار دادم؛ پس کدامیک از شما برادر خود را در این امر یعنی طول عمر و حیات مقدّم میدارد؟ هر دو فرشته از مـرگ کـراهت ورزیدند (حیات را برای خود خواستند). لذا خـداوند بـه آن دو فـرشته وحـی کرد که: آیـا شـما مثل ولیّ من علیّبنابیطالب نیستید که من بین او و پیامبر خود محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم رابطهی برادری برقرار کـردم، امـّا او حـیات پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم را بر خودش مقدّم و راجـح دانـست بـه طـوری کـه بـر بستر پیامبر شب را به صبح رسانید تا جان او را حفظ کند؟ اینک هر دو بر زمین فرود آیید و او را از دشمنانش حفظ کنید. لذا جبرئیل و میکائیل فرود آمدند، جبرئیل کنار سر علی عـلیهالسلام و میکائیل نزد پاهای علی علیهالسلام نشستند و جبرئیل فرمود: مرحبا بر تو پسر ابیطالب که خداوند به واسطهی تو بر ملائکهی مقرّبش مباهات میکند. بدینرو، خداوند تعالی این آیه را نازل فـرمود کـه: «و من النّاس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه...».
در کشفالغمّه نـیز روایـتی از ابناثیر از کتاب الانصاف وی ذکر شده که دلالت بر فضیلت علی علیهالسلام در بیتوته و بذل جان خود در راه رضایِ خدا و مباهات خداوند بر جبرئیل و میکائیل به واسـطهی ایـن فضایل دارد. شیخ طوسی از سدّی و او از ابـنعبّاس مـثل همین روایت را در سبب نزول آیه در شأن علی علیهالسلام ذکر کرده است. فخر رازی به همین سبب نزول آیهی مذکور در شأن علی علیهالسلام اشاره کرده اسـت. نـظامالدّین نیشابوری، به روایت مـربوط بـه سبب نزول آیهی یادشده در شأن علی علیهالسلام اشاره کرده است. علاّمه مجلسی و شیخ مفید، اشعاری را در همین رابطه از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل کردهاند که مربوط به تسلیم و رضایت حضرتش در بیتوته بر فـراش پیـامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به خاطر رضای خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میباشد:وَقَیتُ بنفسی خیرَ مَن وَطأ الحَصی وَ مَن طافَ بالبَیت العتیق و الحجَر
محمّد لمّا خافَ أن یَمکُرُوا به فوَقاهُ ربّی ذوالجلال مِنَ المکر
و بـتُّ أُراعـیهم مَتی یـَنشُروننی وَ قد وطَّنتُ نفسی عَلی القتلِ وَ الأسر
من با جان خود، بهترین کسی را که بر رویِ سنگریزههای زمـین قدم گذاشته و نیکوترین مردی را که خانهی خدا و حجر اسماعیل را طواف کـرده اسـت، نـگاه داشتم آن شخص، محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم است هنگامی که ترسید کافران بر ضدّ وی نقشه بکشند. پس خداوند بزرگ و صاحب جـلال و عـظمت، او را از مکر آنها حفظ فرمود و من در بستر او شب را به صبح آوردم، در حالیکه منتظر و مراقب آنـها بـودم کـه چهوقت به سویم هجوم آورده و مرا پراکنده میسازند و خود را آمادهی مرگ و یا اسارت نموده بـودم.
روایات گروه دوم؛ سبب نزول آیه در شأن صهیب و یا برخی صـحابهی دیگر
بعضی علمای عامّه، سبب نزول آیهی مذکور را در شأن افرادی غیر از امیرالمؤمنین علیهالسلام دانستهاند. به نمونههایی از این روایات اشاره میگردد:
طبری به اسناد خود، از عکرمه آورده است که: این آیه در شـأن ابـوذر و صهیب نازل شده است. سیوطی نیز این روایت را از ابنجریر و طبرانی به نقل از عکرمه آورده است که: این آیه در مورد ابوذر غفاری (جندببن السکن) و صهیببن سنان نازل شده است؛ زیرا خویشان ابـوذر، امـوال ابوذر را گرفتند و او از دست آنها فرار کرد و به نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در مدینه آمد... و امّا صهیب نیز چنان بود که مشرکان از خانوادهاش اموالی را اخذ کرده بودند. او مال خود را به عنوان فـدیه بـه آنها داد و به مدینه هجرت کرد. فخر رازی، روایتی در سبب نزول این آیه علاوه بر روایت پیشین از ابنعبّاس نقل کرده است که: این آیه در مورد صهیببن سنان مولی عبداللّهبن جدعان، عـمّاربن یـاسر، سـمیّه مادر عمّار، یاسر پدر عمّار، بـلال مـولی ابـوبکر، ابوذر، خبّاببن ارت، عابسمولی حویطب نازل شده است که مشرکان آنها را گرفته و شکنجه میدادند؛ امّا صهیب به اهل مکّه گفت: من پیـرمردی سـالخورده هـستم و مال و متاع دارم، من چه با شما بـاشم و چـه از دشمنانتان باشم ضرری به شما نمیرسانم، من کلامی گفتهام و کراهت دارم که از آن دست کشیده و پایین بیایم، پس مال و متاعم را بـه شـما مـیبخشم و در عوض دینم را از شما خریداری میکنم. اهل مکّه به این امـر راضی شدند و او را رها کردند. سپس صهیب به مدینه رفت که این آیه نازل شد:«و مـن النـّاس مـن یشری نفسه ابتغاء مرضات اللّه». هنگام ورود صهیب به مدینه او با ابـوبکر مـلاقات و برخورد کرد، ابوبکر به او گفت: معاملهات سودآور بود و آنگاه این آیه را که خداوند دربارهی ارزش معاملهی صـهیب نـازل کـرده بود بر او قرائت کرد... . برخی از مفسّران اهل سنّت همچون بیضاوی و زمخشری، نـزول آیـهی مـزبور را تنها در مورد صهیب ذکر کردهاند، و نامی از ابوذر نیاوردهاند. نظامالدّین نیشابوری از طریق سعیدبن مسیّب روایـت کـرده کـه این آیه در شأن صهیب نازل شده است.بررسی روایات گروه دوم
این گروه روایات از نـظر سـند و متن قابل خدشه است:
الف) از نظر سند
راوی روایت موجود در تفسیر طبری، عکرمه مولی ابـنعبّاس اسـت (م 104 یـا 105 یا 107 ه ق) که از علمای عامّه بوده و از اخبار یا کتب رجال، سخنی دالّ بر توثیق او به دسـت نـمیآید. تنها این مطلب در مورد او گفته شده که ابوعبداللّه عکرمه (مولی ابنعبّاس) از مردم بـربر مـغرب بـوده است و از مولای خود (ابنعبّاس) و همچنین از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام تفسیر را روایت میکرده است.لکن محدّث قـمی، او را از مـفسّران امامیّه ندانسته و جزو خوارج برشمرده است. در مورد او روایتی نقل شده که راوی بـه امـام بـاقر علیهالسلام عرض کرد که عکرمه (مولی ابنعبّاس) را اجل نزدیک شده و مرگش فرا رسیده، امام فـرمود: اگـر بـه او دسترسی داشتم سخنی را به وی تعلیم میدادم تا طعمهی آتش دوزخ نگردد.
در مورد سـعیدبن مـسیّب راوی روایت موجود در تفسیر غرائب القرآن نیز بـحث اسـت. زرکلی در الاعلام او را چنین معرّفی کرده است: سعیدبن مسیّببن حزنبن ابیوهب مخزومی قـرشی مـلقّب به ابومحمّد (13ـ 94 ه ق) از فقهای تابعین در مدینه بود. وی بـیش از دیـگر مـردم احکام عمربنخطّاب را در خاطر داشته و از آن پاسداری میکرده اسـت؛ لذا بـه او عنوان «راویة عمر» دادهاند.اکثر علمای اهل سنّت، سعیدبن مسیّب را توثیق نموده و مـرسلات وی را اصـحّ مراسیل و قابل اعتبار میدانند.
ابـنابیالحدید مـعتزلی، وی را در شمار مـنحرفین از عـلی عـلیهالسلام برشمرده و به گفتوگوی تندی که مـیان یـکی از فرزندان امیرالمؤمنین علیهالسلام با سعیدبن مسیّب رخ داده، اشاره کرده است.
علمای شیعه نـیز در مـورد او مواضع مختلف مطرح کردهاند: بعضی سـعیدبن مسیّب را از ثقات و اصحاب خـاص امـام سجّاد علیهالسلام (از حواریان آن حضرت) بـرشمردهاند و فـضایلی به او نسبت دادهاند.
به عنوان نمونه، ابنشهر آشوب در بارهی او مینویسد:
در الروضه آمده اسـت کـه لیث خزاعی از سعیدبن مسیّب در مـورد ویـرانی مـدینه (در واقعهی حرّه) پرسـید. سـعیدبن مسیّب گفت: بله، اسـبها را بـه ستونهای مسجد النّبی بسته بودند و من اسبها را در اطراف قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دیدم. آنها سـه بـار مدینه را ویران کردند. من با عـلیبن حـسین علیهماالسلام بـودم. آنـحضرت کـنار قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمـد و به آرامی کلامی را گفت (دعا کرد) که متوجّه نشدم؛ پس بین ما و آن قوم حائل ایجاد شـد و مـا همانجا نماز گزاردیم در حالی که مـا آنـها را مـیدیدیم ولی آنـها مـا را نمیدیدند.
لکن بـعضی دیـگر از علمای شیعه، سعیدبن مسیّب را در شمار ناصبیان و مـنحرفان از امـیرالمؤمنین عـلی عـلیهالسلام دانـستهاند. تا جاییکه ابوعلی در منتهی المقالـ گرچه سعی در تعدیل سعیدبن مسیّب داردـ گفتار بعضی علمای شیعه را مبنی بر طعن سعیدبن مسیّب آورده و نوشته است: شهید ثانی گفته است: در شگفتم از ایـنکه چگونه علما وی را از حواریّین امام سجّاد علیهالسلام برشمردهاند، درحالیکه سیره و حالت و مذهب سعیدبن مسیّب در احکام شرعی مخالف طریقهی اهل بیت علیهمالسلام بود و این نکته بر هیچکس مخفی نمیباشد؟! علاوه بر آنکه شـیخ مـفید نیز در الأرکان گفته است: ناصبیبودن سعیدبن مسیّب را نمیتوان انکار کرد و به هرحال سعیدبن مسیّب کسی بود که از نماز خواندن بر پیکر امام سجّاد علیهالسلام خودداری کرد.
به ابنجریح راوی روایـت مـوجود در تفسیر طبری نیز خدشه وارد شده است.سیوطی در مورد او گوید: ابوخالد عبدالملکبن جریح مکّی در جمعآوری حدیث دقّت و تأمّل نمیکرده است. از او در تفسیر، طرق مختلف روایـت شـده است که طریق حجّاجبن مـحمّد از ابـنجریح صحیح و متّفق علیه است.
دربارهی مذهب ابنجریح که آیا زیدی مذهب بوده یا از اهل سنّت، بین علمای شیعه اختلافنظر است: کَشّی، از جماعتی نـقل کـرده است که وی از رجال عـامّه بـوده است؛ لکن تمایل و محبّت شدیدی نسبت به شیعه داشته است.
شیخ طوسی در تهذیب، با اسناد خود از حسنبن زید حدیثی آورده است که بر اساس آن، ابنجریح به حلّیّت متعه عقیده داشـته اسـت.
شیخ طوسی، این اعتقاد ابنجریح را دلیل این مطلب دانسته که وی مذهب تشیّع داشته است، در حالیکه: اوّلاًـ گفتار کشّی که گفت: ابنجریح از رجال عـامّه بوده است، نمیتوان تشیّع او را ثابت کرد؛ مگر آنکه بگوییم شاید زیـدیمذهب بـوده اسـت، زیرا کَشّی نام او را در کنار عمروبن خالد واسطی و عبّادبن صهیب آورده است.
ثانیاـ حلّیّت متعه تنها مختص به شـیعه نـیست که آن را دلیل بر تشیّع ابنجریح بدانیم؛ بلکه تعداد کثیری از اهل سنّت نیز بـه حـلّیّت مـتعه اعتقاد دارند. اگرچه معروف آن است که علمای اربعهی اهل سنّت قائل به تحریم مـتعه بودهاند، با اینهمه از کتب اهل سنّت به دست میآید که مالک معتقد بـه حلّیّت متعه بوده اسـت؛ در حـالی که شیعی مذهب نمیباشد.
از اینرو، گرچه اکثر علمای اهل سنّت منکر حلّیّت متعه هستند، لکن شیخ مفید و سیّد مرتضی جماعتی از علمای عامّه را برشمردهاند که قائل به حلّیّت متعه بودهاند و عبدالملکبنجریح را نـیز جزو آنان دانستهاند.
ب) از نظر متن
اوّلاً اکثر مفسّرانی که آیهی مذکور را در شأن صهیب و دیگر صحابهی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برشمردهاند، در تفسیر آیه، کلمهی «شراء» را به مفهوم «بیع» گرفته و اعطای مال به عنوان فـدیه را از مـصادیق بیع برای نفس دانستهاند. گرچه شراء به معنای بیع استعمال زیادی در قرآن دارد، امّا آنچه به مقام مدح مناسبتر است، همان بیع نفس و بذل آن در طلب رضای خداست (که قطعا امیرالمؤمنین عـلیهالسلام واجـد چنین فضیلتی است) نه آنکه اعطای مال به جهت فدیه و رهایی و نجات نفس باشد (چنانکه مطابق روایت یادشده در مورد صهیب و ابوذر و امثال او ذکر شده است)
ثانیا از کتب رجال و هـمچنین از روایـات به اتّفاق نظر خاصّه برمیآید که «صهیب رومی» از دشمنان حضرت علی علیهالسلام و از منحرفین از وی بوده است.
کشّی در رجال خود نام «صهیب» را ذیل عنوان «بلال» ذکر کـرده و روایـتی را در مـذمّت او از امام صادق علیهالسلام آورده است کـه آنـ حـضرت، بلال را «عبد صالح» و صهیب را «عبد سوء» میشناساند..
شیخ مفید، روایتی را شبیه به همین مضمون در مذمّت صهیب از امام صادق علیهالسلام نقل کـرده اسـت کـه فرمود: رحم اللّه بلالاً کان یحبّنا أهل البیت، و لعـن اللّه صـهیبا فإنّه کان یعادینا.
خداوند بلال را رحمت کند که دوستدار ما اهل بیت بود، و صهیب را لعنت کند که با مـا عـداوت و بـغض میورزید.
نتیجه
آنچه مسلّم است، اینکه جانبازی و بذل جان عـلی علیهالسلام در راه رضای خدا بالاترین درجات کمال است و فضیلتی است که هیچ فضیلت دیگری به پایهی آن نمیرسد، در حالی کـه سـایر صـحابه شایستهی چنین فضیلتی نبودهاند که آیهی شریفهی مذکور در مدح آنان نـازل شـود. از اینرو، میبینیم که طبق روایات قطعی، جبرئیل به علی علیهالسلام خطاب میکند: «بخّ بخّ یا ابـنأبیطالب مـن مـثلک» و مفهوم آن این است که مثلی برای علی علیهالسلام در میان اصحاب پیـامبر صـلیاللهعلیهوآلهوسلم و بـلکه در کلّ عالم وجود ندارد.
سخن آخر اینکه، اینگونه روایات (همچون روایت مربوط به نـزول آیـه در شـأن صهیب) با اخبار کثیرهی قطعی در سبب نزول آیهی مذکور در شأن علی علیهالسلام که در لیـلةالمـبیت نازل شده، متعارض است. به نظر میرسد راویان اینگونه روایات جعلی، از روی تـعصّب و بـه قـصد پوشاندن فضایل اهل بیت علیهمالسلام خصوصا فضایل حضرت علی علیهالسلام در لیلةالمبیت، به ذکـر چـنین مصادیقی در تفسیر آیهی شریفه پرداخته باشند. علاوه بر آنکه بر شمردن صهیب در ردیـف مـحبّان پیـامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و علی علیهالسلام، مطلبی غیرقابل قبول است.
«سیده فاطمه هاشمی»
انتهای پیام