اطلاعات “کیهان “از وزارت اطلاعات بیشتراست:شریعتمداری


مدیرمسئول کیهان: وزارت اطلاعات بعضاً اطلاعات لازم رااز کیهان می گیرد. حسین شریعتمداری گفت: بعضی‌ها این تلقی را می‌کنند که روزنامه کیهان مانع از ایجاد وحدت در کشور می‌شود، اعلام کرد: ماهیت کار رسانه‌ای به‌گونه‌ای است که نمی‌توانیم سوابق و مواضع خود را کتمان کنیم، اما بررسی سوابق موضع‌گیری‌های کیهان نشان می‌دهد با عواملی که در مسیر دشمن حرکت...

اطلاعات “کیهان “از وزارت اطلاعات بیشتراست:شریعتمداری

مدیرمسئول کیهان: وزارت اطلاعات بعضاً اطلاعات لازم رااز کیهان می گیرد.

حسین شریعتمداری گفت: بعضی‌ها این تلقی را می‌کنند که روزنامه کیهان مانع از ایجاد وحدت در کشور می‌شود، اعلام کرد: ماهیت کار رسانه‌ای به‌گونه‌ای است که نمی‌توانیم سوابق و مواضع خود را کتمان کنیم، اما بررسی سوابق موضع‌گیری‌های کیهان نشان می‌دهد با عواملی که در مسیر دشمن حرکت می‌کنند، حاضر به وحدت نیستیم. کیهان در چند سال گذشته در مقابل ثروت‌های بادآورده، فتنه‌گران و مفسدان اقتصادی ایستاده است.

در بحث فساد ۳ هزار میلیاردی، روزنامه کیهان پیش از رسیدگی قضایی نسبت به پرونده نسبت به تخلفات انجام شده هشدار داده بود، اما خودمان هم فکر نمی‌کردیم به این میزان اختلاس صورت گرفته باشد. بعضی از اطلاعات را وزارت اطلاعات از کیهان مطلع می‌شود، چون افراد حزب‌اللهی همه‌جا هستند و اطلاعات را به ما می‌دهند.

مدیرمسئول روزنامه کیهان :وقتی می‌شنویم با کارت بازرگانی یک زن روستایی ۶۰۰ خودروی لوکس وارد می‌شود، سؤالاتی در ذهن‌مان ایجاد می‌شود. یکی از سؤالات این است که چرا نقدینگی موجود در بازار هدایت نمی‌شود؟!، حتی خود وزیر اسبق صنعت، معدن و تجارت معتقد بود که این حجم از نقدینگی به‌سمت تولید هدایت نشده است!

در عرصه سیاسی نیز تمام مراحل فتنه را پیش‌بینی کردیم و اسناد آن را نیز ارائه کردیم. عده‌ای این تهمت را به کیهان می‌زدند که با مطالب منتشر کرده خود به فتنه دامن زده است، اما تمام مراحل فتنه ۸۸ برگرفته از تجربه کودتا‌های مخملی در کشور‌های دیگر بود و با اندکی مطالعه می‌توانستیم اتفاقاتی که ممکن است در کشور رخ دهد، پیش‌بینی کنیم. به نظر من مخالفان ما از رو شدن پشت صحنه‌های خود می‌ترسند.

اطلاعات “کیهان “از وزارت اطلاعات بیشتراست:شریعتمداریاطلاعات “کیهان “از وزارت اطلاعات بیشتراست:شریعتمداری

حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان در سی‌ ومین نشست سیاسی اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان/۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۸

روزنامه «قدس: درشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۳ خبری منتشرکرد باعنوان:

پرونده ای که «کیهان» برای خبرآنلاین گشود

پیراسته فر ۱۳۹۳/۱۰/۲۰ – ۱۵:۲۰

من فکرمیکنم”پرونده”هایی که کیهان درقسمت”نیمه پنهان”ذخیره کرده،چیزی فراتراز وزارت اطلاعات باشد! خدانکندیکنفریک لغزشی بکند ویا پاتوکفش حسین آقا وتیم همراهش بکند،آنوقت است که تمام لکه های “کبود”وسیاه ازدوران کودکی وشاید”شب اداری”زمان نوجوانی آن فلک زده وبخت برگشته “رو”شود.

کیهان:امروزه با گسترش فضای مجازی، به راحتی درباره دیگران و آبروی افرادبدون آنکه تحقیق و بررسی صورت گیرد.

کیهان درادامه می نویسد:عقل و شرع حکم می‌کند تا از خبری یقین حاصل نکرده‌ایم، آن را بازنشر ندهیم و قضاوتی هم نکنیم و دربرابر موارد شبهه‌ناک و مشکوک با خود بگوئیم: «معاذالله».

منبع:۲۰ دی ۱۳۹۷خبرآنلاین

کامنت پای خبر:کیهان خودش با آن«نیمه پنهان»ش باآبروی هرمخالفی بازی میکرد،،برای همه پرونده ای در-نیمه پنهان-داشت،هرکسی که نفس کش بود،سریع پرونده هارا از صندوقخانه اش بیرون می آورد ونیمه پنهانش را رومی کرد! البته ما اقدامات مثبت حاج حسین آقاوکیهانیان را منکرنیستیم.

***

خالق «نیمه پنهان»کیهان درگذشت۲۹ آبان ۱۳۹۵

«حسن شایانفر» پس از یک دوره طولانی و سخت بیماری درگذشت.

مرحوم حسن شایانفر مشاور فرهنگی و یار دیرینه حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان محسوب می‌شد.

شایانفر از سال ۱۳۷۲ به جمع نویسندگان روزنامه کیهان پیوست و به عنوان مدیر دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان تا‌کنون مسئولیت‌های مختلفی از جمله انتشار پاورقی و کتاب‌های نیمه پنهان را برعهده داشته است.

او ظهر روز ۱ آذر ۱۳۸۹ در پی بروز علائم یک بیماری سخت ابتدا به اورژانس بیمارستان بقیه‌الله (عج) انتقال یافت و در نهایت با تشخیص پزشکان در بخش مراقبت‌های ویژه بستری شد.

اطلاعات “کیهان “از وزارت اطلاعات بیشتراست:شریعتمداریاطلاعات “کیهان “از وزارت اطلاعات بیشتراست:شریعتمداری

‌پس از ۸۳ روز با پایان روند معالجات پزشکی بیمارستانی و مصادف با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی (۲۲ بهمن ۱۳۸۹)، مشاور مدیرمسئول کیهان از بیمارستان ترخیص و به منزل آمد. با انتقال شایانفر به منزل، دور جدیدی از معالجات پزشکی برای بهبود وی آغاز شد.

وی اخیرا نیز در ادامه بیماری گوارشی که داشت، به منظور بررسی وضعیت خود به بیمارستان مراجعه کرد که پزشکان تشخیص دادند او برای مدتی بستری شود.

کتاب های «نیمه پنهان» در دفتر پژوهش های کیهان تحت نظر «حسن شایانفر» منتشر می شدند.

مجموعه کتاب‌های«نیمه پنهان» از تولیدات دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان است که از سال ۱۳۷۶ تاکنون بیش از ۳۵ جلد از آن منتشر شده است. این آثار، تا ۵ سال آینده و جلد شصت، ادامه پیدا خواهد کرد؛ کتاب‌هایی مانند “شوالیه‌های ناتوی فرهنگی، حزب خلق مسلمان ، نیمه پنهان مصدق ، سایه روشن بهائیت و سایه شوم از جمله آن‌هاست.

***

هفته‌نامه «متن» که به مدیرمسئولی مصطفی پورمحمدی، برادر معاون سابق وزارت اطلاعات و وزیر دادگستری فعلی، منتشر می‌شد، سال ٩١ گزارشی با عنوان «نیمه پنهان کیهان» درباره حسین شریعتمداری و حسن شایان‌فر منتشر کرد.

اواسط دهه ۶٠ گروهی از کارشناسان سپاه و معاونت اجتماعی وزارت اطلاعات به زندان اوین رفتند تا با زندانیان سیاسی چپ به‌ویژه آنها که به دلیل کم‌تجربگی، گرفتار عضویت در گروه‌های مخالف شده بودند، مباحثه کنند. گروهی که برخی از آنها پیش از پیروزی انقلاب، در شمار زندانیان سیاسی جای می‌گرفتند. این بحث‌ها چیزی شبیه به مناظره‌های رایج در اوایل دهه ۶٠ نبود؛ بلکه هدف آنها ایجاد تغییر فکری در زندانیان و بازگرداندن آنها از صفوف مخالفان نظام بود. از میان این کارشناسان، گروهی توانستند به موفقیت‌های بیشتری دست پیدا کنند. میان گروهی که برای بحث با زندانیان عازم بندهای سیاسی و امنیتی زندان‌ها شده بودند، دو نام بعدها در فضای رسانه‌ای انعکاس بیشتری یافت.

اطلاعات “کیهان “از وزارت اطلاعات بیشتراست:شریعتمداری

«برادر حسین» و «برادر حسن» کیستند؟

این دو که در نوشته‌های مخالفانشان با عنوان «برادر حسین» و «برادر حسن» از آنها نام برده می‌شود، موفق شدند برخی از زندانیان دهه ۶٠ را به نوشتن خاطرات سیاسی‌شان از گروه‌های مخالف تشویق کنند. نوشته‌هایی که در آنها بخش‌هایی از روابط پشت پرده سازمان‌های سیاسی ضد نظام، افشا می‌شد تا به این وسیله از عضویت و گرایش جوانان و نوجوانان به آنها کاسته شود. حسین شریعتمداری (فرزند محمد ، متولد ١٣٢۶ دماوند) و حسن شایان‌فر (متولد ١٣٣۵)، هرچند هفته یک‌بار، مسیر درکه تا بهارستان را می‌پیمودند تا مجموعه نوشته‌های این زندانیان را برای چاپ در اختیار مسئولان وزارت ارشاد بگذارند.

آنها یکی، دو کتاب از این دست را با کمک چاپخانه وزارت ارشاد چاپ کرده و در میان زندانیان، دانشگاه‌ها و مراکز روشنفکری کشور پخش کردند. این کتاب‌ها ‌چنان با استقبال مواجه شد که گردانندگان آن برای چاپ سریع‌تر مجموعه‌های بعدی، تحت فشار قرار گرفتند.

نوشته‌های «تواب‌ها» خیلی بیشتر از آن‌ بود که برای چاپ آن به یک گاهنامه بسنده کرد.

فیض‌الله عرب‌سرخی، مدیرکل حراست وزارت ارشاد در آن زمان، یک پیشنهاد هیجان‌انگیز داد؛ او به شریعتمداری و شایان‌فر پیشنهاد کرد این نوشته‌ها را برای چاپ به روزنامه‌ کیهان بسپارند تا هم وقت‌شان برای کارهای اجرائی گرفته نشود و هم این دست‌نوشته‌های سرنوشت‌ساز، در اختیار مخاطبان گسترده‌تری قرار گیرد».

خاطرات عرب سرخی از «برادر حسین» و «برادر حسن»

من و حسن شایان‌فر، دوست دوران کودکی بودیم و این ارتباط حداکثر تا نیمه‌ها یا اواخر دهه ۶٠ هم ادامه داشت و بعد به خاطر فاصله‌های سیاسی، کم‌رنگ شد. آن زمان، بچه‌های زندانی داستان یا قصه‌ای می‌نوشتند. من کمک کردم که منتشر شود. همان زمان دو جلد کتاب به اسم «روزها ‌و سوزها» منتشر شد که اگر الان هم در اینترنت جست‌وجو کنید، به آن بر می‌خورید. هیچ چیز خاصی نبود؛ صرفا تعدادی قصه و داستان کوتاه بود و اصلا بحث اعترافات یا مباحث سیاسی در آن نبود. /عرب سرخی مصاحبه با«شرق»

تغییر مدیریت روزنامه کیهان بعد از رفتن محمد خاتمی و نزدیکان فکری او به آمدن مهدی نصیری‌ منجر شد و سپس به شریعتمداری رسید و معاونت فرهنگی آن نیز به شایان‌فر رسید.

«حسن شایانفر»کیست؟

شایان‌فر از سال ٧٢ به جمع کیهانی‌ها پیوست و انتشار پاورقی‌های «نیمه پنهان»، درست هم‌زمان با آمدن دولت اصلاحات، در کیهان آغاز شد. حسن شایان‌فر در یک دوره زمانی با حکم محمود احمدی‌نژاد به عضویت هیأت‌مدیره مرکز اسناد ریاست‌جمهوری هم منصوب شد؛ مرکزی که هنوز بسیاری از اسناد آن منتشر نشده است و انتشار اسناد آن، می‌تواند در تدوین تاریخ اداری و مدیریت اقتصادی ایران، تحول ایجاد کند. گفته شده، زمانی‌که محمدحسین صفارهرندی هم از کیهان به دولت نهم راه یافت و وزیر ارشاد شد، رسایی به توصیه و سفارش حسن شایان‌فر، در این وزارتخانه به کارگرفته شد و مدیریت اداره ارشاد قم را عهده‌دار شد.

نیمه پنهان

نیمه پنهانی که شایان‌فر نوشتن آن را در کیهان آغاز کرد، از سال٧۶ به صورت پاورقی منتشر می‌شد و بعدا از سوی دفتر پژوهش‌های مؤسسه کیهان، به صورت مجلد منتشر شد و تاکنون به ۶٠ جلد رسیده است. بسیاری از نویسندگان، روشنفکران، شاعران و چهره‌های سیاسی و فرهنگی سال‌های گذشته و اخیر، با نگاه خاص حسن شایان‌فر و خط کیهان، در این ستون تجزیه و تحلیل شده‌اند.

کیهان «تن ضدانقلاب »رامی لرزاند

مؤسسه پژوهش‌های کیهان از سال‌ها پیش مسئولیت صفحه‌ای در روزنامه کیهان را (عمدتا صفحه ١۴) برعهده دارد که عنوان آن «نیمه پنهان» است. بسیاری از اعضای کانون نویسندگان و گروه‌های چپ، حدود ١۵ سال پیش با این کابوس به خواب می‌رفتند که روز آینده سند یا مطلبی علیه آنها در این صفحه کیهان چاپ شود!

ولی در سال‌های اخیر، این بخش از کیهان توجه خود را به گروهی از اصلاح‌طلبان تندرو و مخالفان خارج کشور معطوف کرده و نیمه پنهان آنها را می‌نگارد.

در دوره موسوم به اصلاحات، گروهی از کسانی که نیمه پنهان آنها در کیهان نوشته می‌شد، اصرار داشتند که این مقاله‌ها به استناد شنود تلفنی یا برگه‌های بازجویی زندان‌ها نگاشته شده است. هرچند مسئولان کیهان می‌گفتند که آنها از اسناد قابل دسترس برای عموم مردم همچون آرشیو نشریات و اسناد مراکز تاریخ‌پژوهشی مانند مرکز اسناد انقلاب اسلامی استفاده می‌کنند.

«شایان‌فر»گوگل مخالفین است

«شایان‌فر» را همچنین می‌توان گوگل یا دایره‌المعارف شفاهی عناصر ضد نظام نام‌گذاری کرد.

حافظه او به‌قدری قوی است که هرگاه نام یکی از این افراد را می‌شنود، اطلاعات زیادی درمورد او بیان می‌کند؛ آن‌هم نه به استناد جست‌وجو در سایت‌ها و وبلاگ‌ها، بلکه به استناد منابعی دقیق‌تر همچون آرشیو نشریات قدیمی. کتابخانه‌ای که سراسر اتاق او را فراگرفته است، از آرشیوهای کم‌نظیر مطبوعات فارسی چاپ قدیم و جدید و داخل و خارج کشور به شمار می‌آید.

حاج حسین:من و حاج‌حسن در«سپاه »باهم بودیم

حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان، با اشاره به درگذشت حاج‌حسن شایان‌فر، مدیر پژوهش‌های کیهان، گفته است:

حاج‌حسن شایان‌فر ما، نام‌آوری گمنام بود، او مصداق مردانی بود که خدای مهربان آنان را با صفت «رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکرالله» ستوده است.

قبل از آمدنم به کیهان در سپاه با هم بودیم و در همان حال همکاری‌های مشترک دیگری داشتیم.

ایشان با درخواست این‌جانب از نخستین روز حضورم در کیهان مسئولیت مشاور فرهنگی و مدیریت دفتر پژوهش‌های مؤسسه را برعهده گرفت، ضمن آنکه عضو شورای سردبیری روزنامه هم بود.

حاج‌حسن «گنجینه اسرار »بود

مدیرمسئول روزنامه کیهان : سینه مرحوم حاج‌حسن ما گنجینه اسرار بود و گفتنی‌های ناشنیده‌ای داشت که در هنگامه تهاجم فرهنگی و جنگ نرم سره را از ناسره جدا می‌کرد.

با جرئت می‌گویم در اشراف و احاطه به عرصه فرهنگی کشور و شناخت عناصر فعال در این عرصه نه‌فقط کم‌نظیر که بی‌نظیر بود و همتایی نداشت.

مرحوم شایان‌فر به‌شدت مبادی آداب شرع مقدس و تقوایش مثال‌زدنی بود. ایشان زندگی به‌غایت ساده‌ای داشت و از مال و منال دنیا اندوخته‌ای نداشت.

شایان‌فر از اواخر سال ٨٩ به بیماری سختی مبتلا شد و برای همین مدتی کیهان را ترک کرد؛ او به‌شدت گرفتار بیماری شبکه‌های عصبی شد و مدتی در بیمارستان بقیه‌الله سپاه پاسداران بستری شد. او حتی در این بیماری، مدتی قدرت تکلم خود را نیز از دست داد؛ بااین‌حال پس از مدتی سلامتی خود را بازیافت و بار دیگر به کیهان بازگشت.

۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ سایت صراط در گزارشی خبر از بازگشت او به کیهان داد

«مرد دوست‌داشتنی بروبچه‌های کیهان به روزنامه بازگشت. »

دیروز بچه های تحریریه کیهان ناگهان خبردار شدند که حسن شایانفر در اتاقش نشسته است اما وقتی برای دیدنش مشتاقانه بسوی اتاق همیشه شلوغ مشاور فرهنگی و یاور همراه دیرینه حسین شریعتمداری هجوم بردند، اشک و گریه مجال خوشحالی و شادمانی نداد./چهارشنبه۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۰

شایان‌فر بعد از ورود به مؤسسه کیهان گفت؛ خدا را شکر که بار دیگر به عبادتگاه خویش بازگشتم. همه در کیهان در آرزوی روزی نشسته‌اند که او دوباره مجلس درس پرنکته‌اش را برپا کند. شایان‌فر ساعت ۱۱ صبح روز جمعه در کنار فرزندش و پیام فضلی‌نژاد (نویسنده و پژوهشگر کیهان) و ابراهیم حاجی‌محمدزاده (از مقاله‌نویسان کیهان) وارد ساختمان مرکزی مؤسسه کیهان شد.

شما «عرب سرخی»جزء کمیته استقبال- ورودامام به ایران- بودید؟

بله، ما جزء کمیته انتظامات بودیم.

روزهای قبل از پیروزی انقلاب و ورود امام به کشور، جایگاه، قطعه و سکوی سخنرانی امام در بهشت زهرا، مشخص شده بود. گروهی هم حفاظت از این قطعه را برعهده داشتند که من در این گروه بودم و از سه، چهار شب قبل از ورود امام، در بهشت زهرا از آن قطعه حفاظت می‌کردیم.
امام بعد از ورود به کشور در مدرسه علوی مستقر شدند و ما هم کار انتظامات را در آن مدرسه پی گرفتیم. با پیروزی انقلاب، من با دوستانی که از بچه‌های زندان بودند، در مدرسه علوی، در قالب کمیته مستقر شدیم.

چگونگی ورودبه «عرب سرخی»سپاه؟

در سپاه حضور داشتم. من آخر خرداد از سازمان جدا شده بودم. ببینید در تشکیلات همه در جریان همه مسائل نبودند. کسی که در ارگان ایدئولوژی بود، در جریان کارهای خودش بود. اما می‌دانم که سازمان مجوز گرفت و یک تیم برای کردستان مشخص کرد؛ ‌آقای سلامتی، بروجردی و قدیانی مأمور شدند. این چهره‌ها در کردستان موفق شدند تشکیلات پیش‌مرگ‌های مسلمان کرد را تشکیل دهند. ما مطلع می‌شدیم اما در جریان تصمیم‌گیری‌ها و اجرا نبودیم.

چه کسی شما را برای اطلاعات سپاه معرفی کرد؟

از طرف شورای فرماندهی سپاه دو نفر به سازمان آمدند و تقاضا کردند تعدادی از اعضای سازمان برای کمک به سپاه ملحق شوند.

‌شورای فرماندهی سپاه چه کسانی بودند؟

ابوشریف را مطمئن هستم. اما بین آقای منصوری و آقای رفیق‌دوست شک دارم. در نهایت ما سه نفر معرفی شدیم.

شما بودید و…؟

من بودم و آقای بروجردی و آقای شاپورزاده. ما سه نفر ابتدا وارد پادگان ولی‌عصر شدیم. بیش از ‌هزار نفر در پادگان ولی‌عصر حاضر بودند و آنجا از نوعی بی‌سازمانی رنج می‌برد. قرار شد اولین کاری که انجام می‌دهیم سازمان‌دهی این پادگان باشد. یادم هست که با شهید بروجردی و آقای شاپورزاده فرم اطلاعات پرسنلی را در قالب ٢۴ برگ تنظیم، تایپ و تکثیر کردیم. همه افرادی که در پادگان ولی‌عصر بودند، فرم را پر کردند. تقریبا ‌هزار فرم را بررسی کردیم. از نوع تکمیل فرم متوجه شدیم بعضی‌ها اصلا سواد درست خواندن و نوشتن هم ندارند. از این میان حدود صد نفر سوابقی داشتند که احساس ‌کردیم برای سازمان‌دهی کار، می‌توانند به ما کمک کنند. آقای شاپورزاده به دنبال برنامه‌های اجرائی در پادگان بود و امور آنجا را سامان داد. من و شهید بروجردی از این صد نفر مصاحبه گرفتیم. ٢٠ نفر از آنها را که هم به‌واسطه شرایط فیزیکی و فن بیان شرایط خوبی داشتند، مسئول بخش‌های مختلف پادگان کردیم. می‌خواهم بگویم اولین کار گزینشی که ما انجام دادیم در پادگان ولی‌عصر بود. کسی را از بیرون نیاوردیم و از مجموعه افرادی که آنجا جمع شده بودند استفاده کردیم. آن زمان، آقای رضایی در سپاه مسئول واحد اطلاعات تأمینی بود، روزی با من تماس گرفت و گفت اگر تو اینجا بیایی و به ما کمک کنی، بهتر است. دوستان هم رضایت دادند و به‌این‌ترتیب من وارد واحد اطلاعات سپاه شدم.

***

خاطرات عرب سرخی از شایان فروحسین شریعتمداری چگونگی ورود وخروج ازسپاه

من از نیمه‌های تابستان سال ۵۸ کار خود را شروع کردم و دو، سه ماه مانده بود به پایان سال ۶۰ که منطقه آماده می‌شد برای عملیات فتح‌المبین – آزادی خرمشهر –به منطقه رفتم. حدود دو ماه در منطقه بودم و یکی از دوستان که جانشین من بود کارها را اداره می‌کرد.

منطقه بودم که مرحوم امام پیام ۱۴ اسفند سال ۶۰ را صادر کرده و گفتند« بین کار نظامی و کار حزبی باید یکی را انتخاب کنید».

جمع‌بندی من این بود که از کار نظامی خارج شده و وارد فعالیت سیاسی شوم. فکر کنم روزهای آخر سال بود که به تهران آمدم. ایامی بود که اختلافات در سازمان به‌شدت داغ شده بود و هر روز جلسه داشتیم. بالاخره آن جناح‌بندی شکل گرفت و نیروهای سازمان عملا تفکیک شدند. به آقای رضایی – که آن موقع فرمانده سپاه شده بود – و آقای سیف‌اللهی که مسئول اطلاعات [سپاه] بود و دوستان دیگری که همفکر و همراه بودیم گفتم من بعد از این پیام امام در سپاه نمی‌مانم. دوستان خیلی اصرار داشتند که در سپاه باقی بمانم، اما من تحلیل دیگری داشتم. به‌خصوص اینکه اختلافات درون سازمان، زمینه‌های نامطلوبی را پدید آورده بود. بنابراین در آن شرایط فکر می‌کردم که ماندن در سپاه می‌تواند منشأ مشکلات دیگری شود. به‌همین‌دلیل استعفا دادم که نهایتا پذیرفته شد. من حتی انتقالی هم نگرفتم، استعفا دادم.

فعالیت‌های سازمان در این فاصله داخلی و جناحی بود تا به تابستان نزدیک شدیم. فکر می‌کنم اواخر تابستان بود،

آقای موسوی‌اردبیلی پیامی آوردند و گفتند مرحوم امام گفته بودند« یا با هم بسازید و اگر نمی‌توانید سازش کنید، جدا شوید

بعد از این پیام، ما به صورت جمعی استعفا دادیم. از ارگان‌هایی هم که مشغول بودیم، استعفا دادیم و بیرون آمدیم. اتفاقا یک گروه ١۵، ٢٠ نفری از ما [استعفا‌دهندگان] به جبهه رفتیم. اوایل پاییز به جبهه رفتیم و من تقریبا تا بهمن در جبهه بودم.

‌ بهمن ۶۱؟

بله. ما در عملیات مقدماتی والفجر هم شرکت کردیم. من، آقای آرمین و آقای آقاجری باهم هم‌رزم بودیم. آقای آقاجری در همان عملیات پای خود را از دست داد. وقتی از جبهه برگشتیم. من به نخست‌وزیری رفتم. از آنجا با آقای خاتمی صحبت شد،

آقای خاتمی هم یکی، دو ماهی بود که وزیر ارشاد شده بود و من هم به‌عنوان مدیرکل‌ حراست به ایشان معرفی شدم و ایشان هم پذیرفت. از آخر اسفند سال ۶۱ وارد وزارت ارشاد شدم.

اطلاعات “کیهان “از وزارت اطلاعات بیشتراست:شریعتمداریاطلاعات “کیهان “از وزارت اطلاعات بیشتراست:شریعتمداری

چگونگی آشنایی حسن شایانفر

آشنایی من با حسن شایانفر از طریق برادرش علی بود. علی از حسن کوچک‌تر بود و من با او رفیق بودم. ما یکدیگر را در مسجد محل دیدیم و آشنا شدیم. این آشنایی به رفت‌وآمد خانوادگی انجامید و به‌این‌ترتیب من با مرحوم حسن هم آشنا شدم. او برادر بزرگ علی بود. علی در دانشگاه فردوسی مشهد درس خواند و بعد به مجاهدین خلق پیوست و در نهایت هم اعدام شد.

برادرشایانفرمنافق بود

بعد از انقلاب دستگیر و اعدام شد. ما دو سال در یک دبیرستان مشترک درس می‌خواندیم. حسن هم در همان دبیرستان درس می‌خواند و یک سال از من و علی بالاتر بود، اما رفاقت ما یعنی من و حسن بعد از انقلاب خیلی جدی شد، سال ۵٨ حسن شایانفر را به شبکه توزیع جراید تهران معرفی کردم. از آنجا شایانفر وارد فعالیت‌های مطبوعاتی شد.

‌آن زمان شایانفر در اطلاعات سپاه بود؟

شایانفر در اطلاعات سپاه نبود، لااقل من یادم نمی‌آید که بوده باشد، چون یک دوره‌ای در کار توزیع جراید بود. بعدا هم که به سپاه آمد (تا جایی که من اطلاع دارم).

‌بعد به پیشنهاد آقای شریعتمداری به دفتر سیاسی می‌رود.

بله و بعدها یک دوره‌ای مسئول امور فرهنگی اوین شد. زمانی که من در ارشاد بودم، او مسئول فرهنگی زندان اوین بود. به نظرم همان‌جا هم با آقای شریعتمداری آشنا شد و از آنجا با هم به دفتر سیاسی می‌روند و از دفتر سیاسی هم به کیهان کوچ می‌کنند. تنها نقطه اتصال ما سال ۵۸ بود و اینکه من او را به تعاونی توزیع جراید معرفی کردم.

‌شما در سال ۵۸ در سپاه بودید، ارتباطات با شایانفر از کجا بود که او را به توزیع جراید معرفی‌ کردید؟

آنها مشکلاتی داشتند و از من نیروی کمکی خواستند و من شایانفر را به آنها معرفی کردم.

‌شما که رفاقت خاصی با شایانفر نداشتید، چرا او را معرفی کردید؟

چون علاقه داشت.

‌پس آن زمان با هم ارتباط داشتید؟

بله من که عرض کردم که مراوده من با خانواده‌ آنها بود. حتی گاهی با هم فوتبال می‌رفتیم. فوتبال که می‌رفتیم حسن هم می‌آمد. فوتبال حسن خیلی خوب بود. بنابراین من هرجا بودم، از جمله حضورم در کمیته، سپاه و حتی معاونت مطبوعاتی، او به من سر می‌زد.

کمیته فرهنگی زندان چیست؟

باید مراحل مختلف زندان را از هم جدا کرد. زندانی وقتی دستگیر می‌شود، دوره بازجویی، دوره انفرادی و حتی فشار دارد. اگر کسی کتک خورده، آن‌موقع بوده است! یعنی هر اتفاقی که باید بیفتد تا زمان صدور رأی می‌افتد. تا جایی که من خبر دارم، شایانفر برای بعد از این دوران، [یعنی] دوره زندان مأمور شده بود؛ مثلا زمانی که ما زندان بودیم، آقای عماد بهاور، مسئول نشریه دیواری زندان بود. خب دوستان مطلب می‌نوشتند و هفته‌ای یا دوهفته‌ای یک‌بار کار می‌شد یا مثلا جشنی یا عزایی اگر بود، برنامه برگزار می‌کردند. ببینید محتوا در دوره‌های مختلف از سوی نیروهای مختلف متفاوت است، اما کارها کم‌وبیش شبیه هم است. وقتی طرف پنج یا ۱۰ سال باید زندان بماند، با کتابخانه کار دارد، با بخش فرهنگی کار دارد و … ، تا جایی که می‌دانم، شایانفر از این تیپ کارها می‌کرد.

‌ چرا به شایانفر می‌گفتند «برادر معصومی»؟

در زندان افراد را با اسم اصلی صدا نمی‌‌کردند، بلکه با اسم مستعار صدا می‌کردند. الان به من می‌گویند عرب‌سرخی، ولی وقتی در زندان بودم به من می‌گفتند عرب. هیچ‌کس نمی‌دانست که من عرب‌سرخی هستم، همه« برادر عرب» صدایم می‌کردند. در سیستم امنیتی هرکسی برای خود نام مستعار داشت. علت هم این بود که نمی‌خواستند برای متهمان شناخته‌شده باشند.

‌شایانفر پیشنهاد می‌دهد که قصه‌های زندانیان در قالب کتاب روزها و سوزها جمع‌آوری شود. بعد هم اشاره می‌کند شما پیشنهاد انتشار آن را در روزنامه کیهان دادید که او این پیشنهاد را هیجان‌انگیز توصیف می‌کند.

زمانی که من در وزارت ارشاد بودم، شایانفر برای انتشار این قصه‌ها از من کمک ‌خواست، من هم کمک می‌کردم. مجموعه قصه‌های کوتاهی بود که زندانیان می‌نوشتند و البته داستان‌های زیبایی هم بود. تا آن‌موقع فکر می‌کنم دو یا سه شماره از سوزها و روزها منتشر شد. آنچه شایانفر را ذوق‌زده کرد، این بود که من به او پیشنهاد دادم به‌جای انتشار این قصه‌ها در قالب کتاب که دردسرهای خودش را داشت، آنها را در روزنامه‌ها منتشر کند. قصه‌ها، داستان کسانی بود که مسیری را طی کرده بودند. فارغ از درست یا غلط‌بودن (قصه‌ها) و اینکه (نوشتن آن) به اکراه و اجبار بود یا نه؛ بین آن زندانی‌هایی که قصه نوشتند، افرادی دیده شدند که واقعا معتقد بودند اشتباه کرده‌اند. افرادی هم بودند که نقش بازی می‌کردند، حتی تعدادی هم بودند که آن زمان پشیمان شده و قصه نوشته بودند و در گذر زمان دوباره از این عمل خود یعنی قصه‌نوشتن و اعتقادات آن مقطع زمانی پشیمان شده بودند. اما در مجموع، قصه‌ها حکایت افرادی بود که حضورشان در آن مسیر را روایت می‌کرد، اینکه کجای راه را اشتباه کرده‌اند و کجا را درست رفته‌اند.

‌همه از اعضای مجاهدین بودند؟

خیر. بین آنها از چریک‌های فدایی هم بودند و البته الان به‌درستی به خاطر ندارم که از چه گروه‌های دیگری بودند، اما الزاما همه از مجاهدین نبودند. توصیه من به شایانفر این بود که این قصه‌ها را در مطبوعات هم منتشر کند. گفت کجا؟ گفتم کیهان و اطلاعات، بااین‌حال باید بگویم ما قطعا با برخورد با مجاهدین موافق بودیم. آنها اسلحه به دست گرفته بودند و مردم را از بالا تا پایین می‌کشتند. طبیعی بود که با چنین جریانی باید برخورد می‌شد و باید متوقف می‌شد. نمی‌شد جلوی اسلحه با پیچ‌گوشتی بایستیم. کسی که آدم می‌کشد، حکمش اعدام است. آنچه درباره آن بحث و اختلاف‌نظر بود، این بود که زندانی، زندانی است و حقوق او باید رعایت شود یا اگر فردی در تحرکات مؤثر نبوده است، نباید برخوردهای سختی با او صورت بگیرد یا احکام سخت‌گیرانه برای او صادر شود.

‌در قبال داستان‌هایی که زندانیان می‌نوشتند، آیا مستحق تخفیف در تحمل مجازات می‌شدند؟

ببینید، یک زندانی که آدم کشته است، نه با انگیزه شخصی بلکه با انگیزه سازمانی و مبارزه مسلحانه با حکومتی که مردم سه سال قبل از آن بالای ٩٨ درصد به مشروعیت آن رأی داده‌اند، با چنین فردی باید چه برخوردی شود؟ سال ۵٩ و ۶٠ حکومتی سر کار آمده است و رهبران آنها از جایگاه مردمی برخوردار هستند و رقیبان آنها بالعکس چنین جایگاهی ندارند. حالا عده‌ای اسلحه دست گرفته و با این حکومت مبارزه می‌کنند، طبیعتا باید برخورد می‌شد؛ اما انتقاداتی که مطرح بود این بود که جاهایی برخوردهای فراقانونی صورت می‌گیرد. بحث ما این بود که می‌شد با عده‌ای که آلوده ماجرا نشده بودند و پشیمان بودند، با رأفت برخورد شود، درحالی‌که ممکن بود گاهی سخت‌گیرانه برخورد شود.

‌شما با حسین شریعتمداری هم ارتباطی داشتید؟

بله. هر دو در سپاه بودیم و به غیر از آن هم در فضاهای سیاسی و اجتماعی با یکدیگر برخورد و رفاقت داشتیم.

‌رفاقت شما تا چه حدی بود؟

رفاقت به این مفهوم که ما هر دو در ساختار بودیم و از نظر سیاسی هم اختلافی نداشتیم. بعضی جاها نیز یکدیگر را می‌دیدیم و حال‌و‌احوالی می‌کردیم؛ اما بعدا اختلاف فاز سیاسی پیدا شد، طبعا ما نیز از هم جدا شدیم.

‌شما تا چه زمانی در ارشاد حضور داشتید؟

از اواخر سال ۶١ تا پایان دوره آقای خاتمی.

‌چه مسئولیت‌هایی دروزارت ارشاد داشتید؟

چند سال اول در حراست بودم. یک دوره‌ در معاونت امور بین‌الملل و یک دوره هم رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بودم. بعد از آن مشاور اجرائی معاون مطبوعاتی بودم. درمجموع از سال ۶١ تا ٧١ در ارشاد بودم و بعد از استعفای آقای خاتمی من هم از مسئولیت استعفا دادم. پس از آن آقای خاتمی از من خواست به کتابخانه ملی بروم؛ از این پس مأمور شدم به کتابخانه ملی بروم و حدود پنج سال هم آنجا بودم.

منبع:۱۳۹۶/۰۷/۰۵جماران

علت زندانی شدن عرب سرخی

فیض‌الله عرب سرخی یکی از اعضای بلندپایه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری۱۳۸۸ بازداشت شده بود، با سپردن وثیقه از زندان آزاد شده است.
دادگاه بدوی این فعال سیاسی اصلاح طلب را به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” و “تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی” به شش سال زندان تعزیری محکوم کرده است. دادگاه تجدیدنظر حکم قطعی آقای عرب سرخی را هنوز صادر نکرده است.

فیض الله عرب سرخی اززندان آزاد شد.۲۴ شهریور۱۳۹۰

فیض الله عرب سرخی، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، بار دیگر به یک سال حبس تعزیری و دو سال محرومیت از فعالیت های سیاسی و اجتماعی محکوم شد.

فیض الله عرب سرخی که پیش از این نیز برای مدت بیش از ۴ سال در زندان به سر برده و شهریورماه ۹۲ آزاد شده بود،

در پرونده ای جدید به اتهام تبلیغ علیه نظام در دادگاه بدوی محاکمه و به یک سال حبس تعزیری و دو سال محرومیت از فعالیت های سیاسی و اجتماعی محکوم شده است. عرب سرخی که رزمنده دوران دفاع مقدس و معاون وزیر بازرگانی دولت سیدمحمد خاتمی بوده، تیرماه سال ۸۸ بازداشت شده و همان سال به اتهام تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به گذراندن ۵ سال حبس محکوم شده بود. محسن میردامادی، محسن امین زاده، مصطفی تاج زاده، عبدالله رمضان زاده، فیض الله عرب سرخی، محسن صفایی فراهانی و بهزاد نبوی هفت فعال سیاسی اصلاح‌طلبی هستند/۱۹ تیر ۱۳۹۴



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!