حیات طیبه در مسیر نظام حق محقق میشود/ مراد از معناداری زندگی چیست
گروه اندیشه ــ یک پژوهشگر فلسفه اخلاق ضمن طرح بحث در زمینه معناداری زندگی بیان کرد: طبق آیات قرآن این خلقت بیهوده نیست و انسان نیز جزئی از این نظام حق است. بنابراین اگر میخواهد به حیات طیبه، که همان معنای واقعی زندگی است، برسد باید در مسیر نظام حق حرکت کند.
به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست «قرآن، معنای زندگی»، شب گذشته، چهارم خرداد، در سالن نشست بیستوهفتمین نمایشگاه بینالمللی قرآن برگزار شد.
محسن جوادی، پژوهشگر فلسفه اخلاق، در این نشست بیان کرد: در این بحث منظور بنده از معنا صرفاً بحث روانی و روانشناختی آن نیست. ممکن است در نظر فردی معنا این باشد که میخواهیم علاقهای در زندگی پیدا کنیم که بحث معنادرمانی مطرح میشود، اما این بُعد قضیه تأکیدش روی جهت روانی است و چندان کاری ندارد که چیزی که مورد علاقه واقع شده چیست و آیا خودش ارزش دارد یا خیر، اما برای این فرد یک عشقی را ایجاد کرده که زندگی کند و این چیزی است که در معنادرمانی مطرح میکنند، اما منظور من این نیست.
وی در ادامه افزود: البته ارزش روانشناختی، رضایت و علاقه را نفی نمیکنم، اما میخواهم بگویم که ابعاد بحث فقط این نیست و باید واقعیتی نیز وجود داشته باشد. لذا منظور ما از معنای زندگی حتی هدف هم نیست. وقتی که هدف را مطرح کنیم و بگوییم کاری کنیم که به نتیجه برسد نیز منظور نیست و معنا به این کاربرد که بگوییم هدف زندگی چیست نخواهد بود، چراکه هدف بخشی از فرایندی است که باید در معنا باشد.
جوادی تصریح کرد: برای اینکه تمهیدی برای بحث صورت گیرد، معنای زندگی در قرآن را مطرح و نکاتی برگرفته از آیات را بیان میکنم. در آیات فراوانی اشاره شده که این خلقت و از جمله حیات انسان پوچ، بیهوده و عبث نیست که تمام شود. همچنین آیات فراوانی وجود دارد که میگوید: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ؛ و آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است به بازى نیافریدهایم». بنابراین این مقولات از سنخ بازی نیست. لذا از این جهت پشتوانه و مبنایی در ورای این خلقت وجود دارد.
این پژوهشگر فلسفه اخلاق بیان کرد: بنابراین نکته اول این است که اصل شروعش یک فرایند حسابشدهای دارد «أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى»، در آخر آیات این سوره نیز دارد که «أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى». یعنی مجموعه شروع و انتها، برنامهای است که انسان در دل آن تعریف میشود. پس نکته اول این است که زندگی انسان سُدی، بازی و باطل نیست و زندگی انسان معنا دارد.
وی در ادامه افزود: نکته دوم این است که انسان در قرآن با دو تعبیر شبیه به هم یاد شده است. در آیاتی انسان خلیفه خدا در زمین است، اما در آیات فراوانی نیز بر وجه بندگی انسان تأکید شده است. لغت بنده و عبد با خلیفه از جهتی تشابه دارد که هر دو خلف هستند. هم عبد تابع مولاست و برنامه مولا را اطاعت میکند و هم خلیفه کسی است که پشت سر شما برنامهیتان را اجرا میکند. لذا هر دو یک نوع مفهوم بندگی را دارد. منظور از تابع بودن در مورد انسان یعنی همان طور که خدا اشاره کرده است، یک نظام حقی بر این عالم حاکم است و قوانین حقی در آسمانها و زمین وجود دارد. خلیفه یا بنده کسی است که از نظام حق تبعیت میکند و این تبعیت از نظام حق و آن حقیقتی که در هستی وجود دارد، این امکان را میدهد که احساس رضایتی داشته باشد.
جوادی بیان کرد: پس نکته اول اینکه نظام حقی وجود دارد و غرض و هدفی داریم که بازی و لغو نیست اما نکته دوم اینکه انسان نیز بخشی از این نظام حق است و اگر در سوی این نظام باشد و در مسیر خلافت و بندگی قرار داشته باشد و تابع این نظام حق شود، همان حیات طیبه است که «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» که این زندگی معنادار و پاک است.
وی تصریح کرد: یک حالت نیز این است که انسان برخلاف مسیر حق جلو برود و در مقابل حقایق اخلاقی باشد. اگر نظام هستی حق است که مبتنی بر عدالت و قسط و انفاق است، اگر کسی برخلاف این مسیر برود مصداق این آیه است که «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى»، ذکر نیز نه فقط مراد لقلقه زبان باشد که اگر انسان این ذکر را نگوید معیشتش تنگ بشود، ذکر یعنی توجه به نظام حق و نظام فطرت که اگر از این نظام اعراض کند، زندگی تنگی دارد. باز هم نه اینکه امکانات مادی نخواهد داشت بلکه به این معناست که زندگیاش پاک نیست. لذا دو مسیر را داریم که یکی را میتوانیم انتخاب کنیم اما یکی حیات طیبه و دیگری هم «معیشتا ضنکا» است که نشانی از این است که نظام حق و باطل وجود دارد و نظام باطل، نظام طاغوت است و کسانی ممکن است از نظام طاغوت پیروی کنند که نظام شیطان است.
این پژوهشگر حوزه اخلاق در ادامه بیان کرد: نکته سوم نیز این است که این حقیقت، زندگی معنادار است. زندگی معنادار حیات طیبه است که با قانون طبیعت نیز همسو است. خدا در ما عقل نهاده که قانون طبیعت را درک کند و کسی نمیتواند بگوید که عدالت خوب نیست و عذر قابل قبولی داشته باشد. همچنین فطرت و عقل راهنمای طبیعی انسان است و شریعت نیز اضافه بر این شده است. لذا مسیر روشن است و میتواند حق را داشته باشد، مگر اینکه بخواهد مسیر دیگری برود. پس عقل و شرع کمک میکنند که نظام حق و باطل روشن شود، نه اینکه مبهم باشد و نتوانیم آن را بشناسیم.
وی در ادامه تصریح کرد: از لحاظ روانشناسی اگر کسی این حقیقت و مسیر حق را برود، مؤلفههای روانشناختی معنای زندگی را نیز در پی دارد. کسی زندگیاش معنادار است که در زندگی رضایت داشته باشد و اگر کسی به نظام حق ایمان داشته باشد، حتی اگر رنجی هم به او میرسد از این رنج احساس ناراحتی نمیکند، چون درک میکند که این رنج بخشی از برنامهای است که برای معنا داشتن زندگیاش وجود دارد. لذا نفس مطمئنه و نفس راضیه در مورد کسی است که این مسیر را میرود. لذا از نظر روانشناختی نیز اگر کسی با نظام حق همسو باشد، آرامش خود را دارد. البته ممکن است که گاهی دلزده شود و ناراحتی سطحی داشته باشد، اما هرگز ناراحتی ندارد، مانند حضرت زینب(س) که پس از مصیبت کربلا فرمود «ما رایت الا جمیلا». برعکس، نظام باطل نیز اینطور است که کسی که در مسیر باطل باشد، ممکن است که دل خوشیهای سطحی داشته باشد و شهوترانی کند و خوشیهایی را داشته باشد، اما آن احساس عمیق راحتی و رضایت را ندارد، چون همیشه احساس میکند که در معرض از دست دادن است، چون ایمان به خدا و آخرت ندارد. این دلهره و یاس و ... است که اگزیستانسیالیستها از آن استفاده میکنند. لذا از نظر روانی نیز این واقعیت وجود دارد.
جوادی بیان کرد: نکته دیگر که خیلی مهم است و کمتر کار شده نیز در مورد بحثهای اخلاقی در مورد قرآن است. شما مکر نفس را نظر بگیرید. خوب نیست که اگر در مورد خودفریبی بخواهیم کار کنیم، 50 کتاب انگلیسی وجود دارد، اما کل تفاسیر را که ببینید، متوجه میشوید که در این زمینه توضیحی نمیدهند که خودفریبی چیست. آن عنصر اصلی در معنای زندگی در قرآن که کار هم نشده است، این ویژگیهایی هستند که در نظام حق و باطل هستند. یعنی بتوانیم نظام حق و باطل را باز کنیم. و الا به صورت کلی بخواهیم بحث کنیم که نظام حق و باطل چیست، کار پیش نمیرود.
وی در ادامه افزود: زمانی با دکتر اعوانی مسافرتی بودیم و از ایشان کمتر در مورد اخلاق سخنرانی دیده بودم اما در اندوزی در مورد اخلاق صحبت کردند و گفتند که میشود اخلاق را به متخلق شدن به اخلاق اسلامی تعریف کرد و درباره ویژگیهای اخلاقی نیز بحث کرد. به نظر من، اگر بخواهیم نظام حق را بشناسیم، باید از همین عنصر استفاده کنیم و ببینیم که مشی خداوند و توصیفاتی که خدا از فعل خود دارد چگونه است چون میتواند نظام حق را توضیح دهد و اینها اساس مسیر هستند و اگر در این مسیر نباشید به معنای واقعی زندگی نخواهید رسید. ممکن است کسی معنایی برای زندگیاش وجود نداشته باشد و معتاد باشد، اما از این اعتیاد، گاهی خوشیهایی نیز دارد. وقتی خوشی باشد، اما پشتوانه مسیر حق نباشد، فایدهای ندارد و مسیر معنای زندگی یعنی مسیر حق باشد که از این طریق است که رضایت نیز حاصل میشود.
این پژوهشگر فلسفه اخلاق تصریح کرد: مشخصههای مسیر حق عبارت از عدل و انصاف و نیکی است و بدون اینها زندگی معنادار نخواهد بود، ولو اینکه انسان خوشیهای زودگذری را هم داشته باشد. برخی چیزها را کم میگیرم و برای آنها وقتی نمیگذاریم، به ویژه در حوزه اخلاق اجتماعی که اگر نباشد، زندگی معنا ندارد. برای نمونه حضرت امیر(ع) درباره یتیمان می فرماید: از خدا بترسید و مبادا یک روز سیرشان کنید و یک روز گرسنه بمانند و مبادا که با حضور شما آنان از بین بروند؛ این بخشی از معنای زندگی است و کسی نمیتواند بگوید زندگی من معنادار است، ولی محرومانی نیز در کنار من هستند. اینها مؤلفههای اصلی معناداری است. یا در مورد دعواها که فرمودند صلاح ذات البین کنید و امام(ع) دارند که «صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ». یعنی نمیگوید دعوا را آشتی دهید، بلکه میگوید اگر بتوانید کاری کنید که صلاح ذاتالبین بشود بهتر است.
وی در ادامه افزود: نظام باطل نیز همان نظام طاغوت است که نتیجه همسویی با آن رسیدن به زندگی تنگ است. خیلی از افرادی که ظاهر و مقامی دارند، واقعاً زندگی تنگی دارند و همیشه نگران هستند و این مسئله است. نظام باطل نیز مشخصههای خود را دارد و در این نظام کینه و نفرت وجود دارد، حال آنکه در روایت فرمود: «هل الدین الا الحب فی الله»، دین غیر از عشق نیست. عشقی که ریشه در خدا دارد. همچنین نگفته است که دین جز حب خدا نیست، بلکه فرمود دین جز حبی که ریشه در خدا داشته باشد نیست. این عشق اگر نباشد، کینه، نفرت و ... وجود خواهد داشت.
این پژوهشگر فلسفه اخلاق در پایان بیان کرد: البته بحث معناداری، بحث جدیدی است و فکر میکنم تحت تأثیر پوزیتیویستها این جریان به وجود آمد و خواستند نشان دهند که معنای زندگی چیست و گفتند که زندگی لذت و رفاه است. لذا این بحثی نیست که قدیمی باشد و در آثار فلاسفه یونان این بحث نبوده است ولی اگر زندگی پوچ بود، معنایی نداشت، ولی به یاتی که نشان میدهد زندگی پوچ نیست اشاره کردم و بعد اشاره شد که بندگی معنای اصلی در زندگی است.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام