بازیافت منابع مکنون حکمت ایرانی با نظر به شرق ممکن میشود
گروه اندیشه ــ شاید زمان آن رسیده باشد که حکمت ما نظری به شرق کند؛ نه اینکه از غرب روی برگرداند، اما این موارد نشان میدهد که اگر داستان شرق در نور خوانده شود، شاید بتوان برخی از منابع مکنون حکمت ایرانی را بازیافت.
به گزارش خبرنگار ایکنا؛ بیستوسومین همایش بزرگداشت ملاصدرا، امروز، 22 خردادماه با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقهمندان در مجتمع آدینه برگزار شد.
حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در این همایش بیان کرد: داد و ستد عظیمی میان اندیشه ایرانی و هندی به ویژه در جهان باستان بوده است. گرچه تاریخ گزارشهای کاملی از این داد و ستد به ما نداده است، اما هرکه از جهان مشرقی اوپانیشادها به اندیشه ایرانی بنگرد، شباهتهای عظیمی مییابد و محال است دستکم به ریشه مشترک این دو فرهنگ اقرار نکند.
وی در ادامه افزود: بر این بنیاد، محور بحث خود را «اوپانیشادها» قرار دادم و میگویم که بحث من، متنمحور است تا تحلیلمحور و از این متون، استناداتی دارم و مایلم که برخی از متون ناب را از ایران باستان و هند باستان بخواهم تا نتیجه بگیریم که آیا حقیقت، آبشخور مشترکی بوده و آیا میتوان منابع مکنون و مفقود حکمتالاشراق نوری شیخ اشراق را با استناد به خوانش متون هند باستان دریافت و بازیافت؟
بلخاری بیان کرد: کلیدواژه بنیادی بحث نیز حضرت نور است. نور در ایران باستان، تنها عنوان و مفهومی است که میتوان به واسطه آن، بطن و جان حکمت ایرانی را دریافت و این معنا بود که توسط سهروردی احیا شد و بدون تردید، حلقه واسط حکمت اسلامی شیخ اشراق و تلالؤ آن در حکمت متعالیه، بازتاب حضرت نور است.
وی افزود: خود حضرت سهرودی میگوید که حکمت، خسروانی است و نام هم میبرد. اما کجا ارجاع داده که از کدام متن ایران باستان مطلبش را گرفته است؟ در کجای حکمتالاشراق ارجاع ایرانی میبینید؟ و این ارجاع به کدام منابع است. درست است که حلقه واسط حکمت ایرانی باستان و اشراق نور است، اما اینکه نور ایران باستان چطور در حکمت اشراق وارد شده، روشن نیست.
بلخاری تصریح کرد: راه شناسایی این مسئله، رجوع به متون ایران باستان است. راه دوم، بازخوانی نور در اندیشه افلاطون و پیش از او، فیثاغورس است. یقین بدانید اگر تلاش کنیم، میتوانیم رد پای حکمت ایران را در یونان بررسی کنیم. راه سوم نیز شرق است و مسیر سخن من همین راه است که هیچ اشارهای به آن نداشتهایم. در این چند سال، تلاشهای گرانقدر مرحوم شایگان را داشتهایم که شیفته قرآن و اوپانیشادها بود و آثاری نوشته شد، اما غیر از این آثار، کدام اثر است که ریشههای مشرقی حکمت ایرانی را مطرح کرده باشد. بر بنیاد مسئله سوم، باید نگاهی به شرق داشته باشم و بر بنیاد مسئله نور به آن اشتراک برسیم. ابتدا باید بنا را بر این بگیریم که متأثر از اوستا، حکمتی در ایران باستان ظاهر شده است که آیینمحور است و نه صرفاً عقلمحور. گرچه در متن آیین شرقی، عقل حضوری برجسته دارد، اما حکمتی آیینمحور است. البته اینکه آن آثار حکمی که از متون این چنینی بوده، چطور به گزارههای حکمی رسیده است را نمیدانیم و شاید به تعبیر اوستای متأخر، به دلیل آنکه اسکندر بجستک، این منابع را از بین برد و دست ما را از حکمت ایرانی قطع کرد.
وی در ادامه افزود: در کل گاتاها، یکجا به فروغ حق از نورالانوار اشاره شده که به واسطه آن، هستی آفریده شده است. اما در جایی از اوستا آمده است که چطور خورشید، عالیترین تجلی نورالانوار است. لکن ابتدا نسبت نورالانوار با خورشید مطرح است. در یشتها، خورشید یشت داریم، اما آیا این خورشید یشت، میتوانست مبنای حکمت نوری ایران باستان باشد؟
بلخاری تصریح کرد: در اوپانیشادها آمده است که برخی نادانان میگویند که عالم، اول نیست بود و پس از نیست، هست شد و ای نیکوخو، از نیست هست چون تواند شد. مگر نمیشود از عدم وجود بزاید؟ و میدانید این از جمله مهمترین سخنان ابن عربی است که ایجاد خلق را از عدم نمیداند. مگر عدم میتواند مولد وجود باشد. در اوپانیشادها و در مورد نور آمده است که آن هستِ یگانه خواست که من بسیار شود و صورتهای گوناگون شد. نور، ذات آتش پیدا کرد و آن آتش، خواست که بسیار شوم و صورتهای گوناگون شد و پس از ذات خود، آب پیدا کرد و از این است که هر گاه گرمی بر آدمی غالب شود، گرمی پیدا میکند.
وی بیان کرد: اما در ادامه دارد که آفتاب چون نورانی است و برهما نیز عین نور است و همه چیز از نور ذات به وجود آمده و تعبیر نور ذاتی که در آفتاب است، اینجا است که در فکر نمیگنجد و بیصورت است و در قید حواس ظاهری و باطنی در نیاید و بیصفت است و آن نور ذات، از قید ثواب و ... منزه است و حکمت چون بخواهد آیین را تفسیر کند، به این زبان سخن میگوید. ذات از عذاب و ثواب منزه است و قمستپذیر نیست و در بیان درنیاید و روشنتر از همه چیز است و از سه صفت به هم رسیده است. رساننده، سرور محض و داننده همه است و در عقل درنیاید و اول و آخر ندارد و زیبنده است و از چیزی پیدا نشده است و بیمثل است و پیداکننده همه است و صاحب همه است و باطن باطنها است.
بلخاری در ادامه افزود: در مقام نتیجهگیری باید بگویم که شاید زمان آن رسیده باشد که حکمت ما نظری به شرق کند، نه اینکه از غرب روی برگرداند، اما این موارد نشان میدهد که اگر داستان شرق در نور خوانده شود، شاید بتوان برخی از منابع مکنون حکمت ایرانی را بازیافت.
انتهای پیام