دینانی: نخستین بار ایرانیان از نور سخن گفتند/ داوری: برقراری نسبت فلسفه با نژاد ناشی از تعصب است
گروه اندیشه ــ بیستوسومین همایش بزرگداشت ملاصدرا در مجتمع آدینه برگزار شد و اندیشمندان به بیان آراء خود پیرامون حکمت ایرانی و اسلامی پراختند که از جمله میتوان به سخنرانی غلامحسین ابراهیمیدینانی اشاره کرد که وی ایرانیان را نخستین کسانی دانست که از نور سخت گفتهاند، و رضا داوریاردکانی نیز از عصبانیت خود نسبت به موضوع برقراری نسبت بین فلسفه و...
به گزارش ایکنا؛ بیستوسومین همایش بزرگداشت ملاصدرا، امروز، 22 خردادماه با حضور جمعی از اندیشمندان از جمله آیتالله سیدمحمد خامنهای، آیتالله سیدمصطفی محققداماد، غلامرضا اعوانی، غلامحسین ابراهیمیدینانی، رضا داوریاردکانی، قاسم پورحسن، حسین کلباسیاشتری، علی الهبداشتی، حسن بلخاری و شماری از علاقهمندان در مجتمع آدینه برگزار شد.
حکمت متعالیه عصاره تفکر فلسفی عالم است
آیتالله سیدمحمد خامنهای، رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا، به عنوان نخستین سخنران این همایش با بیان اینکه از اصول مهم حکمت متعالیه کشف قاعده اصالت وجود است، اظهار کرد: عجیب است که مسئله نور که همان وجود است تعریفش تعریف نور است. در آن زمان به عنوان اصل اولیه حقیقت و هستی در عالم واجبالوجود را نورالانوار میگفتند و کثرات و آفریدههای دیگر، که تجلیات آن بودند، انوار بودند. تدریج وجود یا تشکیک وجود که باز هم ملاصدرا آنها را خیلی واضح علمی و اثبات کرد، در منطق فلسفه آنها وجود دارد. هستی نور است و نور یک اصل واحد ذاتی دارد و بقیه از آن اصل ذاتی تجلی شده و به تعبیر دیگر تراوش کرده است.
وی با بیان اینکه به حکمت متعالیه خیلی ساده نگاه میکنیم، ولی این کتب فشرده تفکر فلسفی عالم است، گفت: این آثار سخن هر حکیم و عارفی را در خود جای داده است. عارفان قرآنی از اینکه کتب یونان ترجمه شود مشکلی نداشتند. ۲۰۰ سال مسلمانان با حکمت قرآن کار را پیش بردند. البته حدیث در نظر شیعه بسیار مهم بوده است و گفتار ائمه اطهار(ع) و معارف آنان را نیز گرفتهاند و بعد حتی سخنان متکلمان معروف اشاعره و ... آنها که شیعی بودند و شاگردان آنها را نیز گرفتهاند. بعد عرفان تصوف نیز رشد عجیب و غریبی کرد. واقعاً کاملترین رشته معرفت را بخواهیم بگیریم با توجه به آن اشراق و رابطه بیرونی که با حقایق خارجی دارد دنیا را فرامیگیرد.
ملاصدرا انسان را مظهر اسم الله میداند
در ادامه این همایش نوبت به سخنرانی آیتالله سیدمصطفی محققداماد، استاد دانشگاه شهید بهشتی رسید که به محور اصلی نظام حکمت متعالیه اشاره و بیان کرد: جای تردید نیست که محور اصلی نظام حکمت متعالیه را سه اصل به هم پیوسته تشکیل میدهد؛ اصالت وجود، وحدت وجود و تشکیک وجود. این سه اصل به نوعی به هم پیوسته هستند؛ یعنی هر یک بدون دیگری معنا و مفهومی ندارد و نتیجه درستی نمیدهد. اصالت در کنار وحدت و در کنار تشکیک به نتیجه میرسد، کما اینکه آن دو نیز همینطورند. ملاصدرا از آغاز تا آخرین مراحل حکمت خود از الهیات به معنای اعم تا به معنای اخص، که تبیین اصول بنیادین دین است، همهجا به این سه اصل پایبند است و حکمت خود را بر آن استوار میکند. در مبحث توحید اثبات صانع، معرفت صانع، صفات صانع و .. بر این سه اصل استوار است و تمام اینها بر اصل اصالت وجود استوار است و اگر اصالت را اثبات نکنیم، وحدت تعریف نمیشود و معرفت نیز تعطیل میشود.
آیتالله محقق داماد افزود: یک کلمه است که ملاصدرا فقط یک بار در معاد جسمانی بیان میکند. اولین بار آنجا دیدم و به نظرم جای دیگر استعمال نمیکند که آن هم «معانی اصولیه» است و میگوید که معانی اصولیه سه مطابق دارد. منظورش از معانی اصولیه، که واقعاً یادم نمیآید جایی دیگر باشد، همان معقولات اولیه است که در خارج مطابق دارد و در مقابل آن غیراصولیه است که مابهازا ندارند. ایشان گفته معانی اصولیه که معقولات اولیه است مابهازای خارجی دارد و میگوید که این معانی سه مطابق در عالم خارج دارد؛ یکی از آنها حقیقت است. بعد مثال میزند و میگوید که انسان را معیار قرار دهیم سه مطابق دارد؛ یکی حقیقت انسان است، مراد از حقیقت همان انسان کلی جامع جمیع خواص است. خود حقیقت انسان نیز مظهر اسم الله است و اسم الله نیز عبارت از روحی است که میگوید خدا به خود منتسب کرد که «نفخت فیه من روحی» و مظهری برای حقیقت انسان میشود، اما مطابق دوم مثال و مطابق سوم مظهر است.
تمدن اسلامی تحت تأثیر حکمت نبوی شکل گرفته است
از دیگر سخنرانان مطرح این همایش باید به غلامرضا اعوانی چهره ماندگار فلسفه اشاره کنیم که او نیز به بیان توضیحاتی در زمینه حکمت ایرانی و اسلامی پرداخت و بیان کرد: در ایران دو دین بزرگ وجود داشته است؛ یکی زرتشت و یکی نیز اسلام که این دو دربردارنده حکمت نبوی هستند و تلقی ایرانیان نیز از دین به طور کلی حکمت بوده است. البته اگر آن نفوذ و تأثیر عوامل غیرایرانی را کنار بگذاریم که اینها قائل به اصالت قدرت، اراده، ایمان بودند، نه اینکه قائل به اصالت حکمت باشند. بنابراین ایرانیان به دنبال حکمت بودند و کار به ملاصدرا و حکمت متعالیه رسیده است.
اعوانی در ادامه افزود: این جریان حکمت نبوی، بزرگترین سرمایه ما است و برخلاف جریانی است که در غرب وجود دارد که در آنجا دین با حکمت ارتباطی ندارد و فلسفه نیز سکولار است، اما نکته قابل تأمل توجه به خصوصیات این حکمت نبوی و تفاوت آن با حکمت رسمی است. آنچنان که در حکمت زرتشت و دین اسلام دیده میشود، تمامی ابعاد وجود انسان، فرهنگ و تمدن اسلامی تحت تأثیر این حکمت هستند؛ یعنی از ادبیات، سیاست، شعر، ادب، جهانشناسی و ... همگی تحت تأثیر این حکمت قرار دارند و این برخلاف فلسفههای رسمی است که ممکن است تصوراتی در ذهن باشد، اما در زندگی انسان تأثیر چندانی نگذارد.
فلسفه «گفتن» است نه نقل گفتهها/نخستین بار ایرانیان از نور سخن گفتند
در ادامه همایش نوبت به سخنرانی غلامحسین ابراهیمیدینانی، چهره ماندگار و استاد برجسته فلسفه رسید که بیش از دیگر سخنرانان مورد تشویق حاضران در همایش قرار گرفت و حاضران در سالن چندین بار وی را تشویق کردند.
ابراهیمیدینانی در ابتدا به اهمیت تاریخ اشاره کرد و گفت: جامعهای که تاریخ ندارد، یا تاریخش را نمیشناسد، دارای هویت نیست. تاریخ آغاز دارد که بحث بسیار مهمی نیز محسوب میشود و میکوشند که آغاز تاریخ را در زمان پیدا کنند. آغاز تاریخ در خود تاریخ نیست و همچنین آغاز آن با حال و آینده نیز بیمناسبت نیست و اگر آغاز نبود، حال و آینده نبود و این دو در ارتباط با آغاز معنا پیدا میکنند. آغاز، حقیقت است و آغاز همیشه با حال و آینده است و هرگز نابود نمیشود. آغاز است که حال و آینده را میسازد، پس با آنها است. بنابراین، بهتر است که حقیقت را به آغاز معنا کنیم. اگر اصالت را به تاریخ یعنی به دانستن تاریخ دادیم، باید توجه کنیم که تاریخ، صرفاً به معنای ثبت وقایع نیست، بلکه فهم تاریخ مهم است که فهم آن نیز جز با فلسفه امکانپذیر نیست.
این مدرس برجسته فلسفه در ادامه بیان کرد: باید توجه داشت که بین «گفته» و «گفتن» تفاوت است. گفتهها از بدو پیدایش بشر بسیار زیاد بودهاند. سخنهای گفته شده را میشود شمرد که ببینیم چقدر هستند، حتی گفتههای انبیاء و اولیاء را میتوان شمارش کرد، اما «گفتن» شماره ندارد و همچنین گفتن با گفته تفاوت دارد. باید توجه داشته باشیم که فلسفه، گفتن است نه گفته. کسی که گفتهها را میداند فیلسوف نیست، لذا فلسفه نقل گفتهها نیست، اگرچه گفتهها مهم هستند، اما تأکید میکنم که فلسفه گفتن است.
ابراهیمیدینانی با اشاره به اینکه ایرانیان نخستین کسانی بودند که از نور صحبت کردند گفت: حتی در تورات نیز مسئله نور مطرح است. قرآن کریم نیز میفرماید «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». نگفته که خدا واجب الوجود است، بلکه نور را مطرح کرده است. لذا نور در ایران مطرح شده است. حضرت موسی(ع) نیز حالاتی پیدا کرد و نوری را مشاهده کرد. زرتشت نیز از نور صحبت کرده، اما میگویند که مجوس بوده است. مجوس نیز در اصل از مُغ گرفته شده و در اصل مگوگ بوده که عربها چون «گ» نداشتند، مجوس میگفتند.
فلسفه کمک میکند تا دانشجو باشی
کریم مجتهدی که تخصص اصلیاش فلسفه غرب است نیز به ایراد سخن پرداخت اما قبل از اینکه وارد مباحث تخصصی بشود و مسئله زمان را در اندیشه ملاصدرا بحث کند، به اهمیت فلسفه و کارکرد آن اشاره کرد و گفت از من میپرسند که فلسفه به چه دردی میخورد؟ نمیخواهم بگویم که به دردی میخورد، اما قصد سطحی جواب دادن را نیز ندارم. اگر دانشجو این سؤال را بپرسد، پاسخ میدهم که فلسفه کمک میکند تا شما دانشجو باشید؛ اینکه در این عالم افرادی باشند که در جستوجوی شناخت باشند و یاد بگیرند و تعمق کردن را بیاموزند. بنابراین هر کسی که در دانشگاه و حوزه ثبت نام کرد، دانشجو نیست، بلکه افلاطون و ارسطو دانشجو بودهاند. به نظر من مهمترین شعاری که از سقراط به یاد مانده این است که میگفت «نمیدانم». وقتی میگفت نمیدانم، عشق به دانستن را اعلام میکرد. یعنی آنچه میدانم هنوز ارزشی ندارد، لذا این عشق به یادگیری است که سقراط را سقراط کرده است و اگر نیاموزید، حتی اگر افلاطون باشید، موفق نخواهید شد و تا نیاموزید، آن مُثُل ازلی و ابدی به منصه ظهور نمیرسد و میبینیم که دانشجو رشته درسی را تمام کرده، اما گویا اصلاً درس نخوانده است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به ارائه بحثهای تخصصی فلسفی پرداخت و بیان کرد: زمان میتواند تاریخ و سنت ما باشد و اگر در این نکته به خصوص که نزد صدرا ریشهای است توجه کنیم، میبینیم که صدرا علاوه بر آنچه که ارسطو در مورد زمان گفته و علاوه بر آنچه ابن سینا در آن سنت گفته که محاسبه حرکت است، انکاری ندارد، اما نکتهای گفته که با سنت یونانی و حتی با سنت علمی امروزی مطابقت ندارد. اما نکته چیست؟ ملاصدرا به زمانِ وجودی قائل شده است. اما زمان که نمیتواند وجود باشد و در مقولات عشر ارسطو است که زمان، نمیتواند وجود باشد، اما او اینگونه گفته است.
بازیافت منابع مکنون حکمت ایرانی با نظر به شرق ممکن میشود
حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی از دیگر سخنرانان این همایش بود که محوریترین بحث او اهمیت شرق در بازیافت منابع مکنون حکمت ایرانی بود. وی بیان کرد: حضرت سهرودی میگوید که حکمت، خسروانی است و نام هم میبرد. اما کجا ارجاع داده که از کدام متن ایران باستان مطلبش را گرفته است؟ در کجای حکمتالاشراق ارجاع ایرانی میبینید؟ و این ارجاع به کدام منابع است. درست است که حلقه واسط حکمت ایرانی باستان و اشراق نور است، اما اینکه نور ایران باستان چطور در حکمت اشراق وارد شده، روشن نیست.
بلخاری تصریح کرد: راه شناسایی این مسئله، رجوع به متون ایران باستان است. راه دوم، بازخوانی نور در اندیشه افلاطون و پیش از او، فیثاغورس است. یقین بدانید اگر تلاش کنیم، میتوانیم رد پای حکمت ایران را در یونان بررسی کنیم. راه سوم نیز شرق است و مسیر سخن من همین راه است که هیچ اشارهای به آن نداشتهایم. در این چند سال، تلاشهای گرانقدر مرحوم شایگان را داشتهایم که شیفته قرآن و اوپانیشادها بود و آثاری نوشته شد، اما غیر از این آثار، کدام اثر است که ریشههای مشرقی حکمت ایرانی را مطرح کرده باشد. بر بنیاد مسئله سوم، باید نگاهی به شرق داشته باشم و بر بنیاد مسئله نور به آن اشتراک برسیم. ابتدا باید بنا را بر این بگیریم که متأثر از اوستا، حکمتی در ایران باستان ظاهر شده است که آیینمحور است و نه صرفاً عقلمحور. گرچه در متن آیین شرقی، عقل حضوری برجسته دارد، اما حکمتی آیینمحور است. البته اینکه آن آثار حکمی که از متون این چنینی بوده، چطور به گزارههای حکمی رسیده است را نمیدانیم و شاید به تعبیر اوستای متأخر، به دلیل آنکه اسکندر بجستک، این منابع را از بین برد و دست ما را از حکمت ایرانی قطع کرد.
خوانش موجود از یونان و فرهنگ یونانی قابل نقد است
«حکمت ایرانی در گزارشهای یونانی» موضوعی بود که حسین کلباسی اشتری، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی در مورد آن به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: آنچه در باب یونان نوشته شده، اگر مستقیما با تاریخانگاری هگل نسبتی نداشته باشد، ولی نسبت به تاریخانگاری هگل بی التفات هم نیست. اما با همه این اوصاف، برخی نوشتههایی که موجود است و کمتر خوانده شده، اهمیت موضوع را دوچندان میکند و میتوان به کتاب یونانیان و بربرها اشاره کرد که در اصل، به زبان فرانسه است و بعداً به فارسی ترجمه شد که در دوازده یا سیزده جلد چاپ شده است. نویسنده کتاب، شاید محصول چند دهه پژوهش خود را در این کتاب منتشر کرده است و در این کتاب، این مطلب کاملاً تصدیق شده است که خوانشی که از یونان و فرهنگ یونانی بر ما مستولی شده، قابل نقد جدی است. به ویژه در بخشی که مربوط به دوره متأخر یونان است.
کلباسیاشتری در ادامه بیان کرد: آنچه در کتب تاریخی آمده است، بیشتر به افسانه شباهت دارد تا واقعیت تاریخی. در باب تاریخ کهن خودمان، یعنی ایرانیان، نوشتههای اندکی نداریم، اما غلب آنها در مورد جنگها و منازعات و حوزه سیاست و تقابل بین تمدنها است و از همه مشهورتر، تاریخ هرودوت است که تاریخ مهمی در باب تاریخ ما و سرزمین یونان است. کتاب پلوتارک نیز در باب ایران و یونان مطالب مهمی دارد. فیلسوف بزرگ عالم، یعنی ارسطو نیز نه به عنوان مورخ و روایتگر رویدادهای تاریخ، بلکه به عنوان فیلسوف مطرح است و بحث من در مورد ارسطویی است که به طور قطع، میانه خوبی نیز با ایرانیان ندارد.
نسبت فلسفه به نژاد ایرانی ناشی از تعصب سیاسی است
در ادامه این مراسم نوبت به سخنرانی رضا داوریاردکانی رسید که اکنون ریاست فرهنگستان علوم را بر عهده دارد. او در مورد «حکمت ایرانی و لزوم بازخوانی و تدوین تاریخ فلسفه اسلامی» به ایراد سخن پرداخت و در این زمینه بیان کرد: ما در این مدت زمانِ حدود بیست سال، چندان نسبت به فلسفه اسلامی و تاریخ فلسفه اسلامی حساسیت نداشتهایم. البته نه اینکه استادان توجه نداشته باشند، جامعه توجه نداشته است و ممکن است که گفته باشند تاریخ فلسفه اهمیت ندارد. همچنین حکمایی که سالها قبل زندگی میکردند، اگر چنین نظری داشتهاند، ممکن است از این جهت بوده باشد که آنها به تاریخ فلسفه نیاز نداشتهاند، نه اینکه نقص آنها بوده باشد. لذا تاریخالحکما داشتهاند و تاریخ نیز به معنای جدید خود، حدود ۲۰۰ سال است که ایجاد شده، وگرنه تاریخ را نمینوشتهاند، اما حالا به تاریخ فلسفه نیاز داریم، برای اینکه بتوانیم جایگاه فلسفه خود را معین کنیم به تاریخ فلسفه نیاز داریم.
اما صحبتهای داوری به این مسئله منحصر نشد و او در بخش دیگری از سخنان خود به انتقاد از کسانی پرداخت که بین نژاد ایرانی و فلسفه نسبت ایجاد میکنند. وی بیان کرد: از چیزهایی که من چند سال است به آن اشتغال دارم و گاهی نیز از آن عصبانی میشوم، حرفهایی است که در مورد نسبت ایران و نژاد ایرانی و فلسفه اسلامی و نژاد ایرانی گفته میشود. فلسفه با هیچ نژادی نسبت ندارد. فلسفه راسیست نیست و به همین دلیل است که همه دنیا امروزه، فلسفه دارند. فلسفه به معنای اصطلاحی آن، به معنای فیلوسوفیا، در یونان به وجود آمده و حکمت نیز همهجا بوده است. کشور ما نیز مهد حکمت بوده است و سیر فلسفه در ایران نیز وجود داشته است. اما آنچه به نام فلسفه یونانی خوانده میشود، در ایران ادامه یافته است، ولی سؤال در این است که چرا اینگونه شده است؟
وی در ادامه با تأکید بر اینکه فلاسفه تابع برنامهریزی نیستند، افزود: اگر تفکر برنامهریزی داشت که تفکر نبود. فلاسفه تابع برنامه نیستند و فیلسوف سخن نو دارد. بنابراین او تابع برنامه نیست، بلکه برعکس است و برنامه از فلسفه نتیجه میشود. به نظر من، اینکه فلسفه به نژاد ایرانی مربوط است یک نظر سیاسی تعصبآلود است. اینکه این فلسفهها را ایدئولوژی بگیریم، دلیلی ندارد و یک کلمه نیز در کتاب شفا یا کتاب مبدأ و معاد ملاصدرا نمیتوانید پیدا کنید که ایدئولوژی باشد. ایدئولوژی دستور عمل است. ایدئولوژی اعتقاد غیردینی و غیرمستند و غیرمبتنی بر وحی، شریعت و دین خاص است. یعنی ایدئولوژی بر مبنای یک فلسفهای، احکام عملی صادر میکند که باید از آن اطاعت کرد، اما در فلسفه که اطاعت نداریم. در فلسفه تفکر میکنیم.
حکمت ایرانی بنیان مهمی برای صلح است
از دیگر سخنرانان این همایش قاسم پورحسن، دانشیار و عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی بود که با موضوع «حکمت ایرانی و صلح»، به ایراد سخن پرداخت و گفت: سهروردی در مطارحات، بحثی در مورد میراث معنوی ایران دارد که با عنوان سلوک حکمای متأله است که سهروردی، تبارنامه معنوی این حکمت را بیان میکند. قبل از آنکه تبارنامه را بیان کند، میگوید که ما واجد شجره حکمت ازلی هستیم و سهروردی از خمیره مقدسه نام میبرد، اما تبارنامه این است که او بیان میکند که این حکمت، در شرق و غرب جوانبی دارد. جانب شرق به دیدگاه او، حکمت خسروانی است و در جانب غرب فیثاغورس است که ایشان از هر دو به عنوان خمیره نام میبرد. خمیره خسروانی و فیثاغوری. البته اگر ندانیم که سهروردی، دست به مطالعه گستردهای زده، تلقی ما این است که بر اساس دلدادگی اینها را بیان میکند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود افزود: سهروردی هفت شرط برای نیل به مقام حکمت و فرزانگی دارد و میگوید هر که حکمت بداند و بر تقدیس نورالانوار مداومت نماید، او را فر نورانی ببخشند و بارقه الهی را کسوت هیبت و بها بپوشانند و رئیس طبیعی شود عالم را و او را از عالم اعلی نصرت رسد و سخن او در عالم علوی مسموع باشد. این عبارت او نشان دهنده اهمیت حکمت است. همچنین باید توجه داشت که ما صاحب گسست معرفتی بنیادین با سنت یونانی هستیم و ارسطو برای سعادت مواردی را مطرح میکند، ولی فارابی میگوید لذت و ثروت و ... سعادت حقیقی نیستند و یافتن مرتبه وجود، موجب سعادت است. بنده معتقدم که اگر حکمت ایران به درستی خوانده شود، میتواند بنیان مهمی برای صلح باشد.
تقریری بر مرگ و جاودانگی در حکمت ایرانی و صدرایی
بالاخره آخرین سخنرانی که در نوبت صبح و در پنل نخست این همایش به ایراد سخن پرداخت، علی الهبداشتی، عضو هیئت علمی دانشگاه قم بود که موضوع سخن وی مرگ و جاودانگی در حکمت ایرانی و صدرایی بود و سعی کرد تا اصول موجود در این دو حکمت پیرامون مرگ و جاودانگی را تبیین کند.
وی با اشاره به مهمترین مبانی در این زمینه تصریح کرد: اولین مبنای مشترک این دو حکمت، اعتقاد به مبدأ جاوادنه واحد است و یا جاودانگی به ذات حق تعالی است. اهورامزدا، نامی آشنا برای همه است که عنوان خدای حکیم ایرانیان کهن است. اسم اهورامزدا در زمان زرتشت معروف بوده است و بدون شک اهورامزدا را همگی به عنوان خدایی عالم و خلاق و نظمدهنده طبیعت میدانستند. چنانکه اهورامزدا یگانهآفریدگار جهان مینوی و مادی و سرچشمه همه خوبیها و نیکیها دانسته شده است.
وی تصریح کرد: در جنگ اهورامزدا و فرشته نیکیها با اهریمن، پیروزی نهایی از آن نیکیها است و انسان با شرکت در این میدان، با کمک به اهورامزدا، جاودانه خواهد بود. بعد از این مرتبه، انسان با سیر از این جهان با مرگ وارد حهان دیگر میشود و زرتشت نیز نخستین مذهبی است که در جهان از مسئله حیات اخروی و قیامت سخن گفته است و بر حسب تعالیم آن پیامبر ایرانی، پس از اینکه جهان به آخر برسد، رستاخیز واقع میشود. برای درک حیات پس از مرگ نیز سه مسئله اساسی داریم که باید شناخته شود، انسان، مرگ و حیات پس از مرگ. از تعلیم زرتشت برمیآید که مرگ، فنا نیست، بلکه آدمی اندکی پس از مرگ، محاکمه میشود و سرنوشت او از آن پس معلوم میشود، تا روز رستاخیز در آخرالزمان برپا شود. درحکمت متعالیه نیز مرگ، نابودی نیست بلکه توفی است که به معنای تمام گرفتن یک شی است.
یادآور میشود، همایش در نوبت عصر نیز با سخنرانی جمعی دیگر از اساتید فلسفه برگزار شد.
گزارش تصویری این همایش را اینجا ببینید.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام