خانه‌ای که سیل برد، عابری که رفت


تهران (پانا) - مرد با یک دست پنکه سقفی را روی دوش گرفته و توی دست دیگرش نایلونی است حاوی چند لامپ کم‌مصرف و این انگار تمام دارایی‌‌ اوست، آنچه برایش باقی‌مانده. کمی آن سوتر، زنی سیاهپوش روی کپه اسبابی چمباتمه‌زده و با حسرت به بقایای آنچه تا چندی‌پیش خانه و زندگی‌اش بوده، نگاه می‌کند.

خانه‌ای که سیل برد، عابری که رفت

تهران (پانا) - مرد با یک دست پنکه سقفی را روی دوش گرفته و توی دست دیگرش نایلونی است حاوی چند لامپ کم‌مصرف و این انگار تمام دارایی‌‌ اوست، آنچه برایش باقی‌مانده. کمی آن سوتر، زنی سیاهپوش روی کپه اسبابی چمباتمه‌زده و با حسرت به بقایای آنچه تا چندی‌پیش خانه و زندگی‌اش بوده، نگاه می‌کند.

به‌گزارش ایران، آنجا را ببینید، آن ماشین را که به‌طرز هولناکی در گرداب گل گرفتار شده و آدم خوف می‌کند از تصور آن لحظه. «چه ترسناک!» این را دختری می‌گوید که از گعده دوستانش چند لحظه‌ای فاصله گرفته چون تصویر ماشین در حال بلعیده شدن، توجهش را جلب کرده است. بقیه، دیگر دخترهای گروه، توجه خاصی نمی‌کنند. باهم دست می‌دهند و خداحافظی می‌کنند تا لابد خودشان را به اولین قطار مترو برسانند. چند ثانیه بعد همه‌شان رفته‌اند، حتی دختر متعجب. آنها مثل بقیه آدم‌هایی که هرروز در ایوان انتظار میدان ولیعصر با شتاب قدم برمی‌دارند تا خودشان را به قطار برسانند، می‌روند و حضورشان در زیرگذر مدور و بی‌سقف میدان، هیچ‌حسی جز عبور ایجاد نمی‌کند.
نمایشگاه عکس در حال افتتاح است. وزیرفرهنگ و ارشاد اسلامی هم آمده و حلقه جمعیت اطرافش و فلاش دوربین عکاس‌ها یعنی اینجا برنامه‌ای در جریان است. البته اگر شلوغی مراسم افتتاحیه را هم کنار بگذاریم، باز عجیب است آدم توجهش به ردیف عکس‌های تأثیرگذار که گرداگرد ایوان را پوشانده‌اند جلب نشود؛ عکس‌هایی که خیلی از عمر ثبت‌شان نمی‌گذرد. مگر چند وقت گذشته از سیل ویرانگر گلستان و لرستان و خوزستان؟ مگر می‌شود عکس‌ها را ندید و آن آدم‌هایی را که بهت و اندوه‌شان در لحظه ثبت شده است. نمایشگاه گروهی عکاسان از سیل با نام «خانه‌ای که سیل برد، مهری که سیل آورد» یک نمایشگاه خیابانی است؛ اصطلاحی که ما کمتر به آن برخورد کرده‌ایم. اگر بخواهیم معادل انگلیسی‌اش را بگوییم، در واقع یک «ایونت» محسوب می‌شود که برای اروپایی‌ها پدیده‌ای آشناست. آنها به تماشای ایونت‌های خیابانی عادت دارند. نمایشگاه‌ها، پرفورمنس‌ها و دیگر برنامه‌هایی که رهگذر را مجاب می‌کند چند دقیقه‌ای بایستد و تماشا کند. ما ولی خیلی به این‌طور ایونت‌ها یا همان رویداد که معادل فارسی‌اش می‌شود، عادت نداریم. برای همین در یک عصر آخر خرداد، با عجله از کنار یک نمایشگاه عکس خیابانی می‌گذریم و اصلاً حواسمان نیست که این عکس‌ها دیروز اینجا نبودند. اصلاً بگذارید از خودشان بپرسم.
نمایشگاه را دیده‌اید؟ زن با تعجب می‌گوید: «نمایشگاه؟! کدام؟» و بعد انگار تازه متوجه اطراف شده باشد، نگاهش می‌رود سمت مردی ایستاده کنار در خانه‌اش که طرح یک سرباز هخامنشی دارد و خودش هم انگار مدل درهم شکسته‌ای از آن سرباز است.

«آهان، اینجا. نه، می‌بینم ولی. جالب است.»
جالب است. این جمله را این روزها زیاد می‌شنوم. فلان کتاب جالب است یا فلان فیلم جالب است یا فلان کار، اما هیچ معیار خاصی برای جالب بودن ارائه نمی‌شود و اساساً آدم نمی‌داند جالب، توی ذهن هرکسی چه‌جوری است.
چند پسر جوان مشغول عکس گرفتن از تابلوعکس‌ها هستند. هرکدام را که می‌بینند، جمله‌ای در تعریف و تمجیدش می‌گویند و اسم عکاس را می‌خوانند. امیدوار می‌شوم و توی دلم می‌گویم پس مردم آنقدرها هم به ندیدن عادت نکرده‌اند. کمی بعد اما متوجه می‌شوم پسرها جزو مدعوین و دوست یکی از عکاس‌هایی هستند که کارشان در نمایشگاه است.
زن و مردی جوان البته توجهشان حسابی جلب شده، آنقدر که یک دور کل عکس‌ها رادیده‌اند و حالا می‌خواهند یک‌دور دیگر دور دالان ایوان بزنند تا دوباره عکس‌ها را تماشا کنند. زن، توی گوشی‌اش اسم عکاس‌ها را سرچ می‌کند و با هیجان به مرد نشان می‌دهد و می‌گوید این فلانی است که از آن عکسش خوشمان آمد. آنها معتقدند اگر اطلاع‌رسانی درباره چنین نمایشگاه‌هایی به‌درستی صورت گیرد، مردم علاقه دارند برای بازدید بیایند؛ کسانی مثل خودشان که امروز خیلی تحت‌تأثیر عکس‌ها قرار گرفته‌اند و به نظرشان عکاس‌ها کار ارزشمندی انجام داده‌اند.
دوست دارم بروم دست آدم‌هایی را که طوری با عجله راه می‌روند که انگار قرار است بمبی ناگهان روی دالان بی‌سقف فرود بیاید و آنها باید در کسری از ثانیه جان‌شان را نجات دهند، بگیرم و پای تابلوها ببرم شان و بگویم نگاه کنید. یا به کسانی که ظاهراً عجله‌ای ندارند و روی نیمکت‌ها پشت به دیوار نشسته‌اند، بگویم برگردید و درست پشت سرتان را ببینید، آهان همانجا و وقتی برگشتند، ظفرمندانه بادی به غبغب بیندازم و بگویم آهان دیدید نگاه کردید، خوشتان آمد؟

واقعیت این است که ما به نگاه کردن عادت نداریم، خصوصاً جایی که انتظار نمی‌رود مورد خاصی برای تماشا کردن وجود داشته باشد.
«ما سینما می‌رویم که فیلم ببینیم، رستوران می‌رویم که غذا بخوریم، موزه می‌رویم که شاهد بخشی از تاریخ و فرهنگ باشیم، کنسرت می‌رویم که موسیقی گوش کنیم، در واقع کلیشه‌ها برای ذهنمان تعیین می‌کنند کجا باید چه کار کنیم. طبق همین کلیشه‌ها هم خیابان برای ما محل گذر است و نهایت کاری که می‌کنیم این است که آن را محلی برای قرار گذاشتن جهت رسیدن به مکانی دیگر بدانیم. در واقع کارکرد خیابان برای ما به این شکل تعریف شده و به‌خاطر همین با رویدادهای خیابانی غریبه‌ایم.»
این را شهریار ناصری، کارشناس شهرسازی می‌گوید و ادامه می‌دهد: «برپایی نمایشگاه‌های خیابانی همه‌جای دنیا مرسوم است، همچنین ما شاهد برگزاری کنسرت و نمایش خیابانی در خیلی کشورها خصوصاً اروپایی‌ها هستیم. در ایران هم اشکالی از آن را تجربه کرده‌ایم اما اینکه چقدر با چنین رویدادهایی ارتباط برقرار می‌کنیم، بستگی دارد به فرهنگسازی در این زمینه و همچنین اینکه شهرسازان چقدر فضاهای شهری را برای برگزاری چنین رویدادهایی آماده کرده‌اند. ما الان ایستگاه‌های مترو را داریم که در بعضی از آنها آثار هنری به‌صورت دائمی در معرض نمایش است اما کمتر کسی می‌ایستد و تماشا می‌کند چون کارکرد دیگری برای آنجا در ذهن دارد یا اگر ببینیم گروهی در خیابان درحال اجرای نمایشی هستند، ممکن است کمی توجهمان جلب شود و چند ثانیه‌ای هم مکث کنیم اما در نهایت راهمان را می‌کشیم و می‌رویم. اما اگر مثلاً ما در شهر یک میدان به‌نام میدان نمایش داشته باشیم و مردم بدانند گروه‌های نمایشی در آن اجرا خواهند داشت، اوضاع فرق می‌کند.
این شکل از اختصاص‌دهی فضای شهری در کشورهای پیشرو در این زمینه دیده می‌شود، مثل میدان اپرا یا موسیقی که در شهرهای اروپایی وجود دارد. حتی خود ساختمان‌های قدیمی جاذبه‌هایی هستند که مردم را جلب می‌کنند و عابران برای چند دقیقه‌ای می‌ایستند و آن را تماشا می‌کنند. واقعیت این است که ما خودمان عادت نکرده‌ایم به رویدادهای خیابانی و چشممان به آن آشنا نیست. اگر تعداد برگزاری این رویدادها در فضاهای شهری بیشتر شود، به هرحال در جلب‌توجه مردم بی‌تأثیر نیست و حتی اینکه از راهنماهایی استفاده شود که عابران را به تماشای نمایشگاه خیابانی دعوت کند. اینکه مردم بدانند می‌توانند بخشی از یک رویداد فرهنگی باشند برایشان جذاب است، بنابراین می‌شود از کارهایی برای جذب بیشتر مخاطب استفاده کرد؛ استفاده از فرم‌های نظرسنجی، مصاحبه با بازدیدکنندگان درباره نمایشگاه و ترتیب دادن امکان دیدار بازدیدکنندگان با صاحبان اثر در نمایشگاه خیابانی می‌تواند در این زمینه کمک‌کننده باشد.»
حالا که در این‌باره گفتیم و خواندید، اگر مسیرتان به میدان ولیعصر افتاد که هیچ، اگر مسیرتان هم نبود می‌توانید جایی برای دیدار از نمایشگاه عکس سیل باز کنید. این نمایشگاه که به‌همت انجمن صنفی عکاسان مطبوعاتی ایران برگزار شده است، تا چهارم تیرماه در ایوان انتظار متروی ولیعصر دایر است. انتظار برای هرکس یک جور معنی می‌شود. انتظار را می‌شود در قامت کودکی معنی کرد که تا زمین بازی محبوبش، یک سیل فاصله افتاده و با اینکه نگاه کودک را در عکس نمی‌بینیم، رد آن بخوبی پیداست. انتظار را می‌شود در نگاه پدری دید که میان انبوه چادرها، درحالی که کودکش را در آغوش کشیده، پی چیزی می‌گردد. انتظار یعنی دشتی که آب غرقش کرده و معلوم نیست کی دوباره بتواند سم اسب‌های اصیل ترکمن را بر تن خود حس کند.



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

جملات تولدت مبارک پسرم (جملات زیبای تبریک تولد مادر به پسر)