من خودم به حسن روحانی رأی دادم
تهران (پانا) - «گاندو» به قسمت پایانی خود نزدیک شد و به این شکل پرونده یکی دیگر از سریالهای پرحاشیه «جواد افشار» نیز بسته شد. اینبار نه «کیمیا» و داستان زندگیاش، که یک پرونده حساس «جاسوسی-امنیتی» موضوع فیلم افشار بود.
تهران (پانا) - «گاندو» به قسمت پایانی خود نزدیک شد و به این شکل پرونده یکی دیگر از سریالهای پرحاشیه «جواد افشار» نیز بسته شد. اینبار نه «کیمیا» و داستان زندگیاش، که یک پرونده حساس «جاسوسی-امنیتی» موضوع فیلم افشار بود.
بهگزارش ایران، آرش قادری فیلمنامه این مجموعه تلویزیونی را براساس مستندات و وقایع تاریخی و کشف جاسوسهای دولتی نوشته و البته به دلیل برخی معذوریتها که افشار در این گفتوگو به آن اشاره میکند تمامی اسامی افراد و اشخاص حقیقی در آن عوض شده اما بهطور واضح و مشخص این فیلم در ارتباط با «جیسون رضاییان» است که بههمراه همسرش (یگانه صالحی) ۳۱ مرداد ۱۳۹۳ به اتهام جاسوسی دستگیر شد. رضاییاندر این مجموعه با نام «مایکل هاشمیان» در کنار چند پرونده جاسوسی دیگر موضوع اصلی این سریال بود. با پخش همان اولین قسمت، «گاندو» هم مانند «کیمیا» وارد کشمکشها و حاشیههای بسیار، البته با جنسی متفاوت شد. برخی شخصیتها و چهرههای سیاسی از همان ابتدا، عوامل سریال را متهم به سیاهنمایی و جانبداری سیاسی و اتهامهای به گفته افشار بیپایه و اساس کردند و در ادامه هم قسمتبهقسمت این حاشیهها واعتراضها بیشتر شد و جواد افشار فقط در پاسخ به این انتقادات تقاضای صبر کرد و اجازه خواست تا سریال پیش برود. در گفتوگوی پیشرو که همزمان با پایان سریال «گاندو» منتشر میشود و چند روز پیش انجام شده، افشار به برخی پرسشها درباره حواشی پیش آمده برای این سریال توضیح میدهد و البته به این نکته اشاره میکند که حذف بسیاری از صحنهها و سکانسهای مهم باعث شده تا تأویلهایی اینچنینی پیش بیاید و این حذفها و سانسورهای همهجانبه را باعث مختل شدن روایت یا شکلگیری چنین نگاهی در فیلم میداند.
ساخت یک سریال تلویزیونی بهعنوان یک تریلر سیاسی چه چالشها یا بهتر است بگوییم گرفتاریهایی برای شما بهعنوان کارگردان داشت؟
بههر صورت ساخت چنین اثری طبیعتاً بهدلیل داشتن رگههای سیاسی و برجستگی مسائل و شخصیتهایی که در آن مطرح میشوند چالشها و حاشیههایی بههمراه خواهد داشت و بهنظر میرسد این موضوع اجتنابناپذیر است. البته من بهعنوان یک سازنده هرگز حاضر نبوده و نیستم که مقامهای ارشد کشور یا دیگر مسئولان را در هر رتبه و جایگاهی که در حال خدمت هستند تخطئه کنم یا بیهوده به آنها اتهامهایی بیپایه و اساس بزنم. از طرف دیگر؛ ما مگر میتوانیم جلوتر از نهادهایی مثل قوه قضائیه و مجریه حرکت کنیم. همانطور که گفته شد ما یک داستان از جاسوسی یک شخصیت امریکایی- ایرانی در ایران داشتیم که اطلاعاتش تا حدی در اختیار ما بود. مسأله بعدی و مهم برای ما اصول ساخت و پردازش یک درام در قالب این مسأله بود که این فرآیند از واقعیت تا نمایش تلویزیونی چه فرآیندی را طی میکند. بنابراین در این موضع طبیعتاً ممکن است پیکان و جهت دیالوگها، خلق موقعیتها یا شخصیتپردازیها بهسمتی برود که فراتر از حدانتظار برخی مخاطبان است. پس این چالشها و حاشیهها همانطور که شما هم به آن اشاره کردید طبیعی است. اصولاً شرایط ساخت یک سریال در قالب و موضوع امنیتی با یک درام خانوادگی بسیار متفاوت است. در کاری مثل «گاندو» اگر بنا بود که به دستاوردهایی برسیم، پرداخت یکسری هزینه نیز طبیعی بهنظر میرسید و ما این هزینهها را متحمل شدیم. البته در نهایت تصمیم این شد که ما بیشتر بهسمت آگاهیبخشی به جامعه برویم؛ آگاهیبخشی درخصوص مسائل جدیای که در کشور با آن دست به گریبان هستیم. بنابراین چالش اصلی پارادوکسی بود که این وسط شکل میگرفت. یعنی برای ساخت یک فیلم با آن متر و معیاری که در ذهن بسیاری از جمله خود شما هست باید یک هزینههایی پرداخت شود که این اتفاق نمیافتد و این شاید اصلیترین چالش باشد.
خیلی وقتها نه «چه نشان دادن» بلکه «چگونه نشان دادن» موضوع بحث است. فکر نمیکنم کسی با ساخت فیلم یا اشاره به فلان شخصیت و بهمان شخصیت، مشکلی داشته باشد چون ما با مسألهای مثل آقازادهها و داستانهایشان آشنایی داریم اما موضوع اصلی، چگونگی ورود و البته تحقیق و پژوهشهای لازم است و... بهنظر، برای من که این سریال را میبینم یک برداشت اولیه در ذهن من شکل میگیرد. شما یک داستان کامل و پر و پیمان داشتهاید که بهاندازه کافی جذاب و هیجانانگیز بوده است. اما آنقدر در همه چیز آن بزرگنمایی شده که آدم فکر میکند دارد یک داستان تخیلی میبیند. مثلاً کسی که درباره جیسون رضاییان کمی بداند، حتماً از این لهجهای که شما برای پیام دهکردی که نقش او را بازی میکند تعجب خواهد کرد. یا شخصیت آلن بیکر، که قرار بوده نقش آلن ایر را بازی کند. فکر نمیکنید اینها شما را از مقصود اصلی دور کرده است؟
این نظر شما بهعنوان یک کارشناس است که از بیرون به این داستان نگاه میکنید اما نظر من بهعنوان کارگردان این است که باید این اثر را در قالب یک اثر نمایشی مورد تحلیل قرار داد. زمانی شما ممکن است بر بخشی از این عناصر پافشاری کنید که باعث شود جذابیتهای بصری کار بالاتر برود. درباره مثالی که از نقش پیام آوردید هم به مصداق اشاره میکنم. ما میخواستیم لهجه آقای دهکردی یک چیز بدیع باشد که تا به حال تجربه نشده است و از طرفی هم شباهت کمتری به اصل جنس داشته باشد.
اما این لحن و لهجه بهظر شما تازگی داشت؟ من میتوانم نمونههای بسیاری بیاورم که با همه بدی خیلی بهتر از لهجه پیام دهکردی در «گاندو» است.
این نظر شخصی و کارشناسی شماست و من به آن احترام میگذارم. بازخوردهای متفاوت و متضاد با نظر شما را هم در طول این مدت زیاد گرفتم و نمونههای تقلید آن را هم بهصورت عینی هم در عموم مردم و هم در خواص دیدم. خیلیها از این نوع بیان و شکل اجرایی لذت بردند. البته انتقادهایی هم بوده است. من بههر دو نظر احترام میگذارم ولی این حاصل سلیقه و انتخاب من بود. من هم مثل شما مدلهایی که در سریالهایی مثل میرزا کوچکخان یا... را زیاد دیدم؛ برعکس شما بهنظر من آنها اصلاً قابل پذیرش نبود و خیلی هم کلیشهای بود. یک نوع ادا درآوردن بود. در گاندو اما ما به یک چیز اصیل رسیدیم که حاصل زحمات پیام است و من مشاورههایی دادم که در نهایت هم بگوییم این زبان فارسیانگلیسی است و هم بدیع و متفاوت است. چند شب پیش بههمراه چند دوست دیگر کنار آقای شریفینیا بودیم همه عاشق این لهجه بودند و ریسه میرفتند از خنده. چند تا پست در فضایمجازی هم دیدم که تکیه کلامهای پیام را الگو گرفته بودند. ممکن است بعضیها اساساً با چیزی ارتباط برقرار نکنند که آن هم برای ما قابل احترام است؛ اما به هر صورت این انتخاب من بود و شاید اگر کس دیگری جای من نشسته بود انتخابی دیگر داشت. البته در مورد «آلن بیکر» من این نقد را میپذیرم که به آن چیزی که شما میگویید نزدیک شده است.
من خیلی دوست دارم وارد بحث مقایسه سریال شما با نمونههای درخشان خارجیاش بشوم اما فکر میکنم اول از شما بپرسم این چنین مقایسهای را قبول دارید یا نه و چرا؟
این نکته بسیار مهمی است و خوشحالم که بحثش باز شد. به عقیده من اصلاً نباید چنین مقایسهای وجود داشته باشد چون از اساس قیاس معالفارق است. مهمترین دلیلش هم همان است که ابتدای بحث بهعنوان چالش به آن پرداختیم. یکخروار محدودیتهای کلی و جزئی هرگز نمیگذارد ما به این مقایسهها ورود کنیم. مثلاً سریالهایی مثل «Homeland» براساس یکسری روابطی پیش میرود که ما هرگز نمیتوانیم وارد چنین جزئیاتی بشویم. بحث سر این نیست که ما دوست داریم یا میخواهیم چنین کنیم بحث سر توانستنها و نتوانستنها یا همان محدودیتهاست. عوامل بسیاری وجود دارد که میتواند به شما در خلق یک درام و جذابیت آن کمک کند. آنها هر چیزی که بخواهند نشان میدهند مثلاً نشان میدهند که همسر رئیسجمهوری امریکا خائن است یا حتی خودش اما ما برای پرداختن به مسائل سیاسی با گیر و گرفتاری روبهرو هستیم و درباره هر کسی حرف بزنیم صدای اعتراضها و... بلند میشود و مدام باید آهسته و پاورچین پاورچین قدم برداریم. ما براساس عرف و فرهنگ عمومی و ظرفیتها روی یک خط و مداری حرکت میکنیم که هم داستانمان را تعریف کنیم و هم آنچنان به کسانی که مدنظر است نزدیک نشویم. فقط طرح مسأله میکنیم و از آن رد میشویم. مثلاً روابطی که بین مریم کلایی و جیسون رضاییان در همین قصه وجود دارد را مگر ما میتوانستیم نشان بدهیم؟ کلایی روابطی پنهانی هم با ساعد بهرامی و هم با علیرام نورایی داشته وطبعاً پرداختن به اینها هم به درک و فهم قصه کمک میکرد و هم جذابیت کار را بالا میبرد. ما در این قصه آدمها را طوری طراحی و نشان دادیم که بتوانیم اثرمان را یکجوری جلو ببریم که به قول گفتنی گربه شاخمان نزند. ما پلانی داشتیم که مریم کلایی در حضور مایکل لاک میزند. مایکل میگوید تلویزیون را روشن کن و کلایی میگوید لاک دارم و نمیتوانم. یک تنشی بین شان اتفاق میافتد که بسیار جذاب بود. در حدود مسائل شرعی هم حرکت کرده بودیم و قصد کارهای چیپ غیراخلاقی هم نداشتیم ولی باز تلویزیون از ما خرده گرفت و سانسورش کرد. پس نباید شورلت پیشرفته امروزی را با پراید مقایسه کرد. تکنولوژی آنها پیشرفته است و دست شان هم باز است و در ادامه کارشان هم مدام خلاقیت و نوآوری میکنند ولی ما مدام مجبوریم همین پراید خودمان را بازسازی کنیم.
اینهمه جلوههای بصری و کامپیوتری برای چیست؟ همه دنیا میدانند که نهادهای امنیتی اطلاعاتی ما چه قدرت و نفوذی دارند. شما در این سریال طوری نشان دادید که انگار همه چیز در همین حد است و یکسری کامپیوتری که بیشتر شبیه کارهایی است که در «ترمیناتور» انجام شد.
این مسأله هم باز به فقر ما در پرداخت و امکانات بصری در این ژانر برمیگردد. ما در این سالها چون از این دست کارها نداشتیم یکدفعه با دو نوع برخورد مخاطب با اینهمه سیستم عامل و نرمافزارهای گوناگون مواجه میشویم. یک عده حیرتزده میشوند و یکعده گارد میگیرند ای بابا خالیبندی میکند. دلیلش هم همانطور که گفتم این است که با این نوع کارها کمتر آشناست و چشم عادت ندارد به دیدن این همه اشکال و نشانههای بصری. البته این را هم در نظر بگیرید که این واقعاً کمتر از 10 درصد از ملزوماتی بود که ما در اختیار گرفتیم. حتماً شما هم میدانید که اگر شما با واقعیتهای این مجموعه در بخشهای نرم افزاری مواجه شوید حتماً حیرت میکنید. من که بهعنوان کارگردان شدیداً حیرت کردم. ما میخواستیم بخشی از این توانمندیها را بهعنوان عوامل بازدارنده نشان دهیم. این چیزهایی که میگویم ما فقط شمایلی از آن را نشان دادیم جزو ابزارهای ذاتی دستگاههای اطلاعاتی امنیتی است. اگر اینها را نداشتیم که مجبور میشدیم در دامن کارآگاه بازیهای سنتی بیفتیم و در نهایت کارمان هم به هیچجایی نمیرسید. بنابراین مجبور بودیم بخشی از این ابزارها را به نمایش بگذاریم که برگرفته از واقعیت اما خیلی تغییر یافته است. بههر صورت تأیید میکنید که ما بهلحاظ امنیتی نمیتوانستیم همه چیز را نشان بدهیم پس مجبور بودیم شمایلی نشان بدهیم. این به رخ کشیدن شاید از نظر دوستانی مثل شما گلدرشت باشد اما من اعتقاد دارم برای مخاطب عامی که همیشه ما را متهم بهعقبماندگی میکرد و مدام میگفت ما قدرت و توانایی در این عرصهها نداریم چنین چیزی نشان دادیم که تواناییها را نشان دهیم. برای چنین سیستمی هک کردن دوربینهای فلان هتل واقعاً کار عجیبی نیست. بنابراین خیلی خوب است که مخاطب بتواند در چنین اثری با بخشی از اینها آشنا شود چون هم میتواند نقش آگاهیبخشی داشته و هم هشداردهنده باشد که بدخواهان بدانند که چقدر میتوانند آسیبپذیر و در دسترس باشند.
وقتی حرف از فیلمهای دهه 60 زدید و آن اداها و... فکر من رفت به چیزهایی مانند شوخیهای باسمهای بچههای تیم محمد بین خودشان یا در خانواده با همان عنوان «عزیز» گفتن به مادر و... این نوع ادبیات بهنظر شما خیلی تکراری و کلیشهای نیست؟ شخصیتهایی کاملاً تفکیک شده سیاه و سفید؛ یا بعضی از بازیهای بازیگرانی مانند بازی سارا خویینیها و چند نفر دیگر که آدم احساس میکند هماکنون از کارگاههای آموزش بازیگری بیرون آمدهاند... همانقدر خشک و بیتمرین و...
من با نظر شما مخالف هستم. مثلاً شما معتقدید این شخصیتها سیاه و سفید هستند و من اتفاقاً معتقدم همه شخصیتها در گاندو خاکستریاند. همه این آدمها در یک مسیر حرکت میکنند. مثال میزنم: مسئول حفاظت دفتر نهاد ریاستجمهوری اساساً در یک جناح دیگر قرار دارد و خود این نهاد هم یک نهاد و دستگاه امنیتی است که بهطور موازی و مشابه در یک مسیر حرکت میکنند اما اختلاف سلیقه، اختلاف دیدگاه و اختلاف شیوه در نوع گزینش یا برخورد با نیروها و عواملشان دارند. بنابراین همین لایه خاکستری است که در دیالوگها نمود پیدا میکند وقتی به محمد میگوید: من کارم را درست انجام میدهم تو هم کارت را درست انجام بده. این موضوع برآمده از تفاوت نگاه و دیدگاهی است که نسبت به جایگاه شغلی هم دارند و حتی یک حسادت پنهانی در آن نهفته شده. در شخصیتهای مثبت هم باز ما زیاد میبینیم که اشتباه یا ناپختگی میکنند. این ناپختگیها هم بخشی از همان نگاه خاکستری است که من بشدت به آن اعتقاد دارم. نه فقط در این کار، در کاری مانند کیمیا هم بارها و بارها به این نگاهها و شخصیتهای خاکستری احترام گذاشتیم. اگر احیاناً مخاطب فکر میکند که کفه این ترازو گاهی بههم خورده و کمرنگ و پررنگ میشود قطعاً ضعف ما در عدم پرداخت موفق شخصیتها... در پرداخت من یک جاهایی اعتقاد دارم بشدت درآمده یک جاهایی هم دچار ضعف و خطاهایی شدیم.
شاید آن چیزی که باعث اعتراض دولت شد یا چهرههای سیاسی دیگر همینجا باشد که انگار این شخصیتها با نگاههایی مکارانه و... بد نشان داده شدند و حامل پیام سیاسی خاصی بودند. مثلاً همین سکانس برخورد محمد با مسئول نهاد امنیتی در دفتر ریاست جمهوری.
این نکته مهمی است که میخواهم شفاف به آن اشاره کنم. متأسفانه بخشی از این ضربههایی که ما بهلحاظ فنی و تکنیکی متحمل میشویم و حاشیههایی که برایمان بهوجود میآید و به هزار چیز متهم میشویم ناشی از سانسورهایی است که دیکته میشود. در همان سکانسی که شما مثال میزنید در یک جا جایگاه، جای دو شخصیت عوض میشود اما متأسفانه بهخاطر سانسور شما و مخاطب ما این تاکتیک را ندیدید و خروجی این اتهام در چگونه نشان دادن یک نهاد در برابر یک نهاد دیگر را متوجه ما کرد. در همان سکانس یکجایی محمد مستقیم میشود مدافع مقام دولتی و به آن آدم هشدار میدهد تا طرف مقابل خودش را جمع و جور کند. جمع و جور هم میکند تا جایگاه خودش را پیدا کند و دوباره به محمد حمله میکند. اگر شما و دیگران این جابهجایی را میدیدید این اتهام به من وارد نمیشود که در لایههای زیرین شخصیتها از کدام کاراکتر دفاع میکنم یا... من از حقانیت آن موقعیت و آن جایگاه دفاع میکنم اما شما آن را نمیبینید چون حذف شده است.
خیلی هم میتوانست موقعیت و کنش و واکنشهای جذابی هم باشد. بله چیزی که ما دیدیم طرفداری سریال از یک جهت و جریان و جناح بود.
از این دست سکانسها ما زیاد داشتیم. مثلاً سکانسهای دو نفره بین محمد و آقای عبدی که داریوش فرهنگ نقشش را بازی میکند. یا محمد خیلی وقتها با داوود همکار جوانش و بقیه بچهها که دچار تناقض و تضاد اندیشهای در موقعیتهای استراتژیک میشوند درگیر میشود. اینها در مقابل هم قرار میگیرند، تحلیل میکنند و حتی به جنگ هم میروند جنگ به معنای اینکه در این تحلیل یکی میشود پلیس بد و با آن یکی بهعنوان پلیس خوب بحث میکند و در این چالش ما به آن حقانیت موضوع و موقعیت دست پیدا میکنیم. در این نوع موارد وقتی شما حتی یک دیالوگ را بهاجبار حذف میکنید کل ماجرا زیر سؤال میرود؛ مانند این است که در چرخه تولید یک ابزار یک پیچ از چرخه خارج شود؛ همهاش خراب میشود. به همین دلیل من میپذیرم که یک جاهایی این نقدها وارد است و دلیلاش هم مشخص است.
درباره بازیها چطور؟
من از قریب به اتفاق بازیگرها راضی هستم و از بازی بعضیها مانند وحید، پیام، فرهاد قائمیان صد درصد کیف میکنم البته حمل بر تفاوت و تبعیض بین بازیگرهای عزیزمان نشود. همه خوب بودند. اما درمورد ضعیفها هم میپذیرم. هماکنون که خروجی را نگاه میکنم میپذیرم میشد بهتر اتفاق بیفتد اما همین هم متأسفانه برمیگردد به زمان کم ما و پروسه پیشتولید و تولید.
پیش تولید چنین فیلمی اصولاً باید خیلی طولانی باشد... اینطور نبوده؟
کل طرح در 140 روز فیلمبرداری شده و این یک رکورد است درحالیکه ما نزدیک به 160 لوکیشن در دو کشور خارج از ایران داشتیم و در 4 استان ایران هم فیلمبرداری کردیم. در تهران هم روزی بوده که ما 4 لوکیشن عوض میکردیم. حتماً میدانید چنین کاری با شرایط ترافیکی و... تهران چه کار دهشتناکی است. آنهم با یک گروه 60-70 نفره با کلی ماشین و... در این 4-5 ماهی که درگیر تولید بودیم فشارهای وحشتناکی به گروه آمد. مثلاً وقتی صحبت از بودجه میشود خیلیها فکر میکنند چون کار سفارشی بوده چه پولی در آن وجود داشته. واقعاً اینطور نیست. ما در مقایسه با سریالهای دیگر و اینچنینی در فقر کار ساختیم و همینها باعث آفتهایی میشود که یک جای کار خودش را نشان میدهد و این تعجیلها ممکن است در برخی از موارد کیفیت کار را خدشهدار کند.
خیلیها میپرسند چه لزومی داشت اول داستان بنویسید شخصیتها واقعی نیستند و بهصورت کامل و زنده در فیلم روایت و شخصیتها بهجز اسم و فامیلشان واقعی باشند؟
خب برخی از این اسامی ممکن است تشابهی با کسی دیگر داشته باشد. مثال میزنم: همان قسمت اول یک شخصیت برجسته دولتی بهنام دکتر فرمند میبینیم که آقازادهای هم دارد. من یک دفعه متوجه شدم که جناب فرمند نماینده استان آذربایجان شرقی است و یک شخصیت بسیار محترم، معتقد و مؤمن که جایگاه سیاسی اجتماعی برجستهای هم دارد و اتفاقاً آقازادهای هم دارد بسیار محترم.
جیسون رضائیان و آلن ایر و... را بر اساس چه معذوریتی عوض کردید؟
بهلحاظ حقوقی و قضایی این حق را دارند که از من و سازندگان این اثر شکایت کنند. اگر یک روز پایم را از کشور بیرون بگذارم ممکن است پلیس به دلیل داشتن شاکی خصوصی من را دستگیر کند. بههمین سادگی. دوم اینکه بهلحاظ حفظ رعایت ساختار یکدست کار، وقتی شما شخصیتهای نمایشی مانند کاظمی، بهرامی، محمد عبدی دارید باید همه یکدست باشند.
شما به چه سطحی از اطلاعات این پرونده دسترسی داشتید؟
آنچه شما میبینید سطح دسترسی ما بوده است. من بهعنوان شخص جواد افشار کارگردان این مجموعه، تا آنجایی که لازم داشتم ورود کردم. مواردی که هم به درام کمک کند و خدای نکرده رد امنیتی اطلاعاتی بهجا نگذارد و تکنیکهای این عزیزان را لو بدهد.
مثلاً محتویات پرونده و بیشتر از چیزی که هست و همه میدانند؟
بله برخی از بازجوییهای رضائیان را دیدم. اتفاقاً ما در قسمت پایانی دیالوگهایی عینی آوردیم و برخی دیگر را با ملاحظاتی به نمایش درآوردیم. مثلاً در یکی از بازجوییها رضائیان با صراحت میگوید: «من امریکایی هستم و شما اصلاً جرأت ندارید با من اینطور رفتار کنید. من ژنرال جنگ نرم هستم. برای جنگ نرم هر کاری از دستم بربیاید میکنم.» رهبر کشور ما سالها پیش گفته ما وارد جنگ نرم شدهایم و این آدم حالا ادعا میکند که من ژنرال این جنگ هستم. این چیزها را مردم نمیدانند یا نشنیدهاند و برای اولینبار قرار است در «گاندو» به آن اشاره شود. یا درباره آدم نفوذی که ما در سرویسهای خارج از ایران داریم؛ چه در ایران چه در ترکیه که مقصود البته دوبی، مقر و دفتر آلن بیکر یا همان آلن ایر است. حتی در امریکا و در دفتر رئیسجمهوری ما نیروهای نفوذی بسیاری داریم.