شهیدمطهری درنگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی در خصوص شخصیت شهید مطهری میفرماید: مرحوم مطهری هوش فوقالعادهای داشت. حرف از او ضایع نمیشد. حرفی که میگفتیم، میگرفت. عبارتش، عبارت خوبی نیست ولی بنده وقتی که ایشان پای درسم میآمدند، از شوق و شعف حالت رقص پیدا میکردم؛ چون میدانستم هرچه بگویم هدر نمیرود.
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/2/12/316274_382.flv لینک فیلم /۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ مشرق
***
مصاحبه تلویزیون با علامه طباطبایی
خواهش میکنم ازرابطه من بامطهری نپرسید . به جهت اینکه من قدرت بیان آن را ندارم
لطفا درباره دوران شاگردی استاد شهید مطهری نزد شما, توضیحاتی بفرمایید؟
سی و دو سال پیش از شهادت ایشان , من از تبریز به قم پناهنده شدم . اوضاع آنجا خراب بود , بدین خاطر به قم آمدم . بعد بنا بر این شد که در قم بمانم . تدریس درس حکمت ( فلسفه ) را شروع کردم . غیر از بنده , در قم آقای خمینی بودند که درس فلسفه ای داشتند و چند نفری از آقایان در درس ایشان شرکت می کردند . ایشان[ اسفار] درس می دادند . بعد آن آقایان , درس ایشان را ترک کردند و به حوزه درس ما منتقل شدند و شروع به تحصیل کردند . سالها این درس ادامه داشت . مخصوصا مرحوم مطهری هوش فوق العاده ای داشت و حرف از او ضایع نمی شد . حرفی که می گفتم , می گرفت و به مغزش می رسید . هر چه می گفتم هدر نمی رفت و مطمئن بودم که نمی رود . وقتی که ایشان در جلسه درسم حاضر می شدند . ( این عبارت , عبارت خوبی نیست ولی مقصود را بیان می کند ) بنده از شوق و شعف , حالت رقص پیدا می کردم , به جهت اینکه می دانستم هر چه بگویم هدر نمی رود و محفوظ است . به همین ترتیب خودش مبدأ تحصیل دیگران شد و شروع به تألیف کتابها کرد و انصافا هم کتابهایش خیلی عالی است.
در زمانی که عده ای خواندن فلسفه را حرام می دانستند, عمده کارهای استاد مطهری فلسفی بود . علت علاقه فوق العاده ایشان به فلسفه چه بود ؟
او انسانی برهانی بود و برهانی فکر می کرد و به برهان علاقه داشت . از این جهت , ایشان به حکمت علاقه مند شده بود و در این زمینه کارهایی هم کرد و خوب هم از عهده برآمد .
استاد مطهری علاقه و دلبستگی خاصی به شما داشتند . شما نسبت به ایشان چه احساسی داشتید ؟
در مقابل احساسات ایشان , من هم احساسات متقابل و علاقه فوق العاده ای به ایشان داشتم , به جهت خوش فکری و هوش سرشار و قلم بارز ایشان . خود فلسفه اسلامی که از دست علمای اسلام رد شده و به ما رسیده است , خالی از معنویت نیست . طوری است که خود به خود برای انسان متوجه , حالت معنویت می آورد و تقوا را تأیید می کند و توفیق می دهد و به هدایت می رساند . این فلسفه ای است که از دست علمای اسلام درآمده است . طبعا ایشان هم مردی با تقوا بود , تقوایی که از فلسفه به دست آورده باشد . تمام هم و نیرویش صرف فلسفه می شد و خوب بار آمده بود .
وقتی که ایشان درس را در خدمت شما شروع کردند , حدوداً در چه سنی بودند ؟
در حدود بیست و پنج بیست و شش سال داشتند , بعد , مباحث و مقالاتی را که در کتاب[ اصول فلسفه و روش رئالیسم] آمده , شروع کردیم , در آن مطالب هم یگانه کسی که از همه جهت مطمئن بودم که حرفم نزدش هدر نمی رود , ایشان بودند . قدری که گذشت , نوشتن پاورقی بر کتاب[ اصول فلسفه] را شروع کردند و همان وقت اینها را نوشتند . آن جلدهایی که منتشر شده , از درک و فکر خوب ایشان حکایت دارد . جلد چهارم هم که باقی مانده , ایشان نوشته و حاضر است . آن را آورد بنده دیدم و به خودش برگرداندم وگفتم کتاب دیگری تألیف شده است .
استاددرمنزل شاگرد
در رساله قوه و فعل , آن قدر ایشان شوق و شعف داشت که بنده را وارد کرد به تهران رفتم و یک هفته در منزلشان ماندم تا درباره این رساله بحث کنیم , زیرا مطالب آن برای ایشان حل نشده بود.یک هفته تمام , شب و روز با ایشان سروکار داشتم و درباره همین رساله صحبت می کردیم .اخیرا خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت , یعنی حکم می کرد . بهترین تعبیرش هم همین است که نظر داشت .
ضرورتی که برای شرح[ اصول فلسفه] احساس کردید , چه بود ؟
ضرورتش این بود که مجملات بود و مقاله های فشرده , و من می خواستم باز شود و مطلب روشن شود . کسی هم که می توانست این کار را بر عهده بگیرد , مرحوم آقای مطهری بود . او شروع کرد و به بهترین وجهی هم از عهده بر آمد به همین دلیل بود که من دو دستی کار را به او می دادم . خدا ان شاءالله بیامرزدش .
در لحظه شنیدن خبر شهادت استاد مطهری چه احساسی به شما دست داد ؟
دیگر اینها غبر قابل وصف است . حقیقتا بعد از فوت ایشان تأثر من , تأثر در مرگ یکی از عزیزان است . از دست رفتن ایشان ضایعه ای بود . خداوند کسانی را که این طور جنایات را جایز می شمارند , نابود کند . لطفا درباره روابط معنوی ایشان با شما . . .
خواهش می کنم راجع به معنویت و روابط معنوی ای که با ایشان داشتم و مطالبی که تأثر آور بود و بنده از آنها روحا متأثر شدم , نپرسید . به جهت اینکه من دوام ذکر و بیان آن را ندارم.
بنیادشهیدمطهری بنقل ازکتاب [پاره ای از خورشید ص۳۵۶]
***
علامه از شهادت شهید مطهری چگونه مطلع شدند؟
همسرعلامه طباطبایی:آقای قدوسی به من گفت خبر شهادت مطهری را آرام آرام به حاج آقا بگو. فردا صبح که به علامه گفتم چنان اشکی ریختند که نمیتوانستند جلوی آن را بگیرند. گفتند: «دیگر مغز مطهری نیست، اینها مغز بودند.»
***
درکدام جلسه علامه ازصحبت های ازسخنان شاگردش”مطهری”به شعف درآمدواحساس رقص
یکی از استادان حوزه علمیه قم میگوید: در یکی از جلسات درس علامه طباطبایی رحمه الله پس از اینکه روی آیهای از قرآن بحث شده بود، سؤالی مطرح شد که خود مرحوم علامه به آن سؤال جواب فرمودند. بعد از اینکه حدود پنج دقیقه مرحوم علامه مطلب را تقریر و تبیین فرمودند، استاد مطهری همراه با تواضع حدود ربع ساعت با بیان جدیدتری همان مطلب را تشریح کردند. آن قدر جالب صحبت میکردند که همه سراپا گوش بودند. خود علامه طباطبایی شدیدا به حالت وجد و شوق در آمده بودند. این بود که علامه پس از شهادت استاد مطهری رحمه الله فرمودند: با بودن مطهری در درس، میدانستم چیزی هدر نمیرود. و اگر تعبیر بدی نباشد من به حالت رقص در میآمدم. در همان جلسه هم این حالت شادی و شعف زیاد در مرحوم علامه دیده میشد.
دیدگاه شهید مطهری درباره استادش(علامه طباطبایی)
«این مرد واقعا یکی از خدمتگزاران بسیار بزرگ اسلام است، او به راستی مجموعه تقوا و معنویت است، در تهذیب نفس مقامات بسیار عالی طی کرده… کتاب تفسیرالمیزان ایشان یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است… من میتوانم ادعا کنم که بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است…»
«همه تفسیرالمیزان با فکر نوشته شده… من معتقدم بسیاری از این مطالب از الهامات غیبی است. کمتر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیرالمیزان پیدا نکرده باشم.»
***
عکسالعمل علامه طباطبایی نسبت(انقلاب ) و فعالیتهای جوانان انقلابی چه بود؟
-اواخر انقلاب“آستانه پیروزی انقلاب” بود که همسایهها «الله اکبر» میگفتند و تیراندازی هم میشد. حاج آقا گفت: «من میترسم. اینها خیلی بیحیا هستند، میترسم بیایند همسایه ها را بگیرند و ببرند.»
من گفتم: «حاج آقا نمیشود حرف زد، اگر چیزی بگوییم میگویند ضد انقلاب هستیم!» گفت: «دلم برای اینها میسوزد که جوان هستند.»
بعد من به خانم سبحانی گفتم حاج آقا ناراحت است و او هم به پسرش گفته بود این کارها را نکنید، حاج آقا حال ندارد و ناراحت است. علامه هیچوقت ضد انقلاب نبود.
شنیده شده مرحوم علامه از برخوردهای اول انقلاب انتقادهایی داشتند، آیا اساس انقلاب را قبول داشتند؟
شخصی به آقا گله کرده بود. حاج آقا هم به آقای قدوسی گفت: «این کار چیست؟» ایشان هم فرمود: «حاج آقا جوانها اینطور میکنند. جوانها داغ هستند.» یکدفعه ایراد گرفتند و ایراد دیگری نداشتند
-اما انقلاب را قبول داشتند، شاهد این امر که ایشان انقلاب را قبول داشتند این است که آقای مطهری شاگرد حاج آقا بودند و درس انقلاب را از علامه گرفته بودند.
شهید قدوسی، داماد علامه بودند و از طرفی در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت بزرگی داشتند.
۴۲ نفر از سران و فعالان انقلاب که بعضی از آنها بعد انقلاب شهید شدند، همه از شاگردان علامه طباطبایی بودند
اتفاقاً خودشان هم همیشه به این نکته اشاره میکردند و میگفتند اینها شاگردهای «من» [با تاکید بر کلمه من] هستند. یک روز به دماوند رفته بودیم و ایشان یک باغی اجاره کرده بودند. حاج آقا عصرها در باغ قدم میزدند. یک روز که ایشان در حال قدم زدن بودند، من هم همراهشان بودم که یک وقت ساختمان را گم نکنند، باغ بزرگی بود. حرف و صحبتی نبود، اما یکدفعه برگشتند و گفتند:
«بهشتی را که می دانم شهید کردند، از آقای خامنهای خبر ندارم.»
از روابط بعد از انقلاب و علامه طباطبایی بگویید.
-امام سال ۱۳۵۷ و بعد از تبعیدشان که تشریف آوردند، علامه در مدرسه علوی به دیدنشان رفتند. من هم همراهشان آمدم. من رفتم خانه برادرم. آنها هم رفتند دیدن امام. آقا تشریف بردند مدرسه علوی، امام را دیدند و امام هم وقتی آمدند قم بازدید ایشان را پس دادند. ما با امام خمینی رفت و آمد داشتیم. من هم به دیدن خانم امام میرفتم و ایشان هم خانه ما می آمد. با دختر امام همسر آقای اشراقی همسایه بودیم. یکدفعه دخترشان به من گفتند: «ما مثل اینکه هم باید دیدنت بیاییم و هم بازدیدت!» چون روضهای داشتند و من نتوانستم بروم. ما با امام همسایه بودیم.
آقای یزدی خانهشان را خالی کردند و به امام دادند. امام آنجا ساکن شدند و خیلی هم سر و صدا بود، هر روز طبل و شعار میزدند. ختم آقای مطهری که شد، حاج آقا فرمودند: «من از پلههای مسجد که بالا می رفتم و امام هم پایین می آمدند که تشریف ببرند، سلام و علیک کردیم و امام خندید و گفت من اگر جای شما بودم از سر و صدا شکایت می کردم.» با هم شوخی میکردند و به هم علاقه داشتند.
مدیریت سایت-پیراسته فر:مصاحبه عصراندیشه-ماهنامه فرهنگ و علوم انسانی- با با «منصوره روزبه» همسر علامه طباطبایی،بمناسبت سالروز رحلت علامه طباطبایی (۲۴آبان۱۳۶۰) بنقل از۲۴آبان۱۳۹۴خبرگزاری فارس.
فوت همسر علامه +واکنش علامه
همسراول علامه طباطبایی«قمر السادات مهدوی» درسال۱۳۴۴ درگذشت.
خانم روزبه(همسردومش)ازهمسراول علامه می گوید:علامه بعد از فوت همسرشان بسیار متأثر شدند و تا مدت ها با صدای بلند گریه می کردند. تا چند سال هر وقت به منزل ایشان می رفتم، به خاطر دوستی که من با خانم داشتم، من را که می دیدند یاد همسرشان می افتادند و با صدای بلند گریه می کردند.
ازدواج دوم علامه
آقای روزبه:چند سال بعد نزدیکان علامه دیدند که ایشان با این حالی که دارند، ممکن است از بین بروند. برای همین از خواهر مرحوم آقای روزبه برای ایشان خواستگاری کردند. یادم هست علامه بعد از مرگ همسرشان گاهی که به منزل ما می آمدند و چای می خوردند می گفتند: هیچ چیز مزه چای زعفرانی خانم را نمی دهد. البته این جمله را در زمان حیات خانم هم می گفتند.
سید محمدحسین طباطبایی معروف به علامه طباطبایی (متولد۱۲۸۱ در تبریز، درگذشت ۲۴ آبان ۱۳۶۰)