خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه


ناگفته های اوائل پیروزی انقلاب اززبان یک مقام ارشد-شاهدزنده نخستین سخنگوی سپاه(سرداریوسف فروتن) 3 نفر می‌خواستند هلی‌کوپتر بنی‌صدر را بزنند اما نگذاشتیم. تحولات چند سال نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خصوص دو سه سال ابتدایی آن، از جمله مقاطع حساس تاریخ کشورمان است. چگونگی شکل‌گیری و پا گرفتن نهاد‌های انقلابی همچون کمیته و سپاه، ریشه اختلافات...

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

ناگفته های اوائل پیروزی انقلاب اززبان یک مقام ارشد-شاهدزنده

نخستین سخنگوی سپاه(سرداریوسف فروتن)

۳ نفر می‌خواستند هلی‌کوپتر بنی‌صدر را بزنند اما نگذاشتیم.

تحولات چند سال نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خصوص دو سه سال ابتدایی آن، از جمله مقاطع حساس تاریخ کشورمان است. چگونگی شکل‌گیری و پا گرفتن نهاد‌های انقلابی همچون کمیته و سپاه، ریشه اختلافات بنی‌ صدر با ارکان نظام و همچنین تاثیرات سنگ‌اندازی‌های منافقین بر سر راه مردم و مسئولان و … از جمله موضوعاتی هستند که گرچه طی دهه‌های گذشته درباره آن صحبت‌ها و تحلیل‌های فراوانی شده است اما همچنان جا دارد با مرور و بازخوانی تاریخی اتفاقات آن دوران، برخی از نقاط مبهم را شفاف‌سازی کنیم.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

سردار یوسف فروتن متولد سال ۱۳۲۳، علاوه بر مسئولیت سخنگویی سپاه، «فرمانده امنیت و حفاظت از آیت‌الله خامنه‌ای در حدفاصل سال‌های ۶۷ و ۶۸»، «رئیس زندان‌های تهران در سال‌های ۶۳ و ۶۷»، «فرمانده سپاه‌های لرستان و اصفهان» و «معاون نظارت و ارزیابی وزارت دفاع» بوده است.

شما در ۲۴ سالگی برای ادامه تحصیل به «سوئد» رفتید، اما حضور شما در این کشور به ۲ ماه هم نینجامید. دلیل این حضور کم‌مدت چه بود؟

بله، اواخر سال ۴۷ بود که به سوئد رفتم. قبل از آن من در آزمون مدرسه عالی ترجمه زبان شرکت کردم و قبول شدم و به پیشنهاد یکی از دوستان با دانشگاه استکهلم سوئد نامه‌نگاری کردم. ظرف ۱۵ روز جواب مثبت پذیرش من آمد و به استکهلم رفتم. وقتی که به این شهر رفتم، دیدم که شرایط آنجا اصلا با من سازگار نیست. اول به خاطر اینکه در ۳ سال اول دانشگاه باید سوئدی می‌خواندیم، دوم به این دلیل که آنجا چندان امکان کار کردن وجود نداشت، سوم به خاطر گرانی بیش از حد و چهارمین دلیل که از بقیه مهم‌تر بود این بود که سوئد از لحاظ مسائل اخلاقی اصلا به آدمی مثل من نمی‌خورد. در واقع احساس کردم به خاطر درسم، ممکن است همه چیزم را از دست بدهم و به همین خاطر تصمیم گرفتم که از سوئد بروم.

چه شد که عازم «آلمان »شدید و در آنجا تحصیل کردید؟

از دوران مدرسه رفتنم با شهید باهنر آشنا بودم. روز‌های قبل از عزیمت به سوئد به نزد این شهید بزرگوار رفتم و از ایشان پرسیدم که شما کجا را برای تحصیل پیشنهاد می‌کنید که ایشان پاسخ داد «به مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان برو، دوست ما آقای دکتر بهشتی آنجاست و او قطعا به شما کمک می‌کند». من با این آدرسی که داشتم،

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

پس از یک ماه و نیم که در استکهلم سوئد بودم به هامبورگ رفتم و با دیدن فضای شهر هامبورگ، مسجد و خود دکتر بهشتی، بسیار راضی و خوشحال شدم. در همان برخورد اول با دکتر بهشتی، ایشان پس از حال و احوال کردن با من پرسید: «سوئد به لحاظ علمی خیلی جلوتر از آلمان است، چرا به آلمان آمدی؟» و من هم دلایلم را به دکتر بهشتی گفتم و ایشان قانع شد.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

شهیدبهشتی-مسجدهامبورک

خلاصه من خیلی سریع زبان آلمانی را فراگرفتم. از دانشگاه فنی هامبورگ هم به من پذیرش دادند و در آلمان ماندگار شدم. در ۲ رشته نقشه‌کشی عالی و تاسیسات تحصیل کردم. متعاقب تحصیل هم با بچه‌های اتحادیه انجمن اسلامی در آلمان آشنا شدم و فعالیت‌های انقلابی خودم را که از چند سال قبل آغاز کرده بودم، در آلمان ادامه دادم.
این فعالیت‌های انقلابی در آلمان که بیان می‌کنید، تحت رصد ساواک هم قرار داشت؟

بله، در زمان پیش از انقلاب، نیرو‌های ساواک در اغلب سفارتخانه‌های کشور‌های مهم حضور داشتند که این حضور در آلمان پررنگ‌تر از سایر کشور‌ها بود. دلیلش هم این بود که دانشجویان ایرانی مستقر در آلمان به شدت به کار‌های سیاسی علاقمند بودند. فرانسه و آلمان ۲ کشوری بودند که بچه‌های انقلابی در آنجا کار‌های سیاسی فراوانی انجام می‌دادند. اما مثلا بچه‌هایی که در انگلیس بودند نسبتا ملایم‌تر عمل می‌کردند. از طرف دیگر، با توجه به حضور دکتر بهشتی، دکتر خداپناهی و دکتر نمازی در هامبورگ و با عنایت به اینکه مرکز اتحادیه انجمن اسلامی هم در آلمان بود، طبیعتا رصد ساواک از اقدامات انجمن اسلامی هامبورگ، شدیدتر از سایر کشور‌ها بود. ضمن اینکه مرکز اسلامی هامبورگ با مدیریت شهید بهشتی و اداره آن توسط مردم، ساواک را بسیار حساس کرده بود.

ترکش برخورد‌های ساواک با انقلابیون به شما هم اصابت کرد؟

ما از زمان تحصیل در دبیرستان یک گروه انقلابی درست کرده بودیم. آقای حسین شریعتمداری و آقایان نوروزی و تبریزی و دو سه نفر دیگر از بچه‌های دماوند، اعضای این گروه بودند.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

ساواک به مرور زمان بر کار‌های گروه ما حساس شد و تقریبا ۲ سال بعد از رفتن من به اروپا، آن‌ها حسین شریعتمداری را گرفتند و بعد از او هم نوروزی را دستگیر کردند. همین وقت بود که به من هم پیغام رسید که اسمم در فهرست ساواک قرار دارد و اگر به ایران برگردم من را هم می‌گیرند. هر موقع هم که من برای تمدید پاسپورت به سفارت ایران در آلمان می‌رفتم، یک چشم غره‌ای به من می‌رفتند و الفاظ نامناسبی را نثارم می‌کردند.

در این ۸ سالی که در آلمان بودید توانستید به ایران هم سر بزنید.

بله، ۲ بار به ایران آمدم که یک مرتبه هم برای مدت خیلی کوتاهی بازداشت شدم. من را به مدت حدود ۲۰ روز بازداشت موقت کردند. البته برخورد یدی و استنطاق خاصی هم صورت نمی‌گرفت.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

در آخر هم با نوشتن یک «تعهدنامه دو خطی» بی‌خیال ما می‌شدند. نوشتن تعهدنامه را مرحوم هاشمی رفسنجانی به من پیشنهاد کرد. او گفت «من خودم ۲۰ بار از این تعهد‌ها داده‌ام تو هم بده تا رهایت کنند». آخر سر هم بعد از ارائه پایان نامه و قبل از دفاع از آن، در سال ۵۶ با یک ماشین راهی ایران شدم و این در حالی بود که از سال ۵۴ اوضاع سیاسی کشور تغییر کرده و فضای باز سیاسی ایجاد شده بود. موقع ورود به کشور از طریق مرز بازرگان وقتی که پاسپورتم را چک کرند تنها یک تذکر لِسانی به من دادند و گفتند «حواست به کار‌هایی که انجام می‌دهی باشد».

همراه با بروبچه‌های «فلاح» اعلامیه‌های شرق تهران را چاپ و توزیع می‌کردیم

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه
از چه زمانی عضو گروه فلاح شدید؟

چند هفته بعد از حضورم در ایران، مدیرفنی یک کارخانه تاسیساتی شدم و با بروبچه‌های انقلابی دوباره ارتباط خودم را ایجاد کردم. ارتباط من با گروه فلاح هم از همان سال ۵۶ آغاز شد. اوایل سال ۵۷ شهید بهشتی در یک جلسه که من هم در آن حضور داشتم گفت «اگر می‌خواهید برای اسلام و امام کار کنید باید از خیلی از کار‌ها و امور شخصی خود دل بکنید و پاشنه‌ها را ور بکشید». من هم از خرداد سال ۵۷ پس از کسب رضایت از مسئول کارخانه با کار در کارخانه خداحافظی کردم. با شروع اعتصاب‌ها از نیمه ماه چهارم سال ۵۷ فضای باز سیاسی شکل جدیدتری به خود گرفت. راهپیمایی قیطریه بعد از نماز عید فطر نقطه عطفی در جریان باز کردن فضای سیاسی بود. از این راهپیمایی به بعد «مرگ بر شاه» گفتن مردم مُد شد و ترس و وحشت آن‌ها فرو ریخت. من هم به همراه بروبچه‌های فلاح در این راهپیمایی‌ها حضور پررنگی داشتیم و اعلامیه‌های شرق تهران را ما چاپ و توزیع می‌کردیم.

۸۰ آدم کَله گنُده رژیم طاغوت را بازجویی کردم
یکی از روش‌های امام خمینی که اعتقاد دارم رمز اصلی پیروزی نهضت بود از این قرار بود که امام کار را به مردم سپرده بودند. ایشان اول وصل به خدا و بعد وصل به مردم بودند. امام در برابر خداوند متعال اخلاص داشت و در مقابل مردم مخلص بود. اجازه بدهید یک مطلبی را بگویم. یک هفته قبل از انقلاب منِ «یوسف فروتن» از پاسبان‌ها ترس داشتم. درست است که در خیابان‌ها می‌آمدیم و علیه شاه شعار می‌دادیم،

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

اما واقعا از پاسبان‌ها می‌ترسیدیم. اما چه شد که یک هفته بعد از انقلاب همین «یوسف فروتن» از نزدیک به ۸۰ آدم کَله گُنده رژیم طاغوت بازجویی کرد؟ من معتقد هستم که این جرئت ما از نفوذ روح امام خمینی (ع) شکل گرفته بود.

در ماجرای لو رفتن کودتای شب ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، شما یکی از کسانی بودید که در کمیته مسئولیت داشتید و ظاهرا چند روز قبل از کودتا، از این توطئه مطلع شده بودید. ماجرای لو رفتن آن کودتا را توضیح دهد.
خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه
در اصل خبر کودتای شب ۲۲ بهمن ۵۷ را شهید کلاهدوز به امام خمینی و دستگاه‌های مرتبط منتقل کرده بود. البته ۲ روز قبل از ۲۲ بهمن یک بنده خدایی به کمیته آمد و گفت می‌خواهم با یک مسئول صحبت کنم. من و شهید محلاتی با او در یک اتاق نشستیم. او گفت: «شب ۲۲ بهمن قرار است که کودتا شود و می‌خواهند از لویزان ۸ مکان را بزنند. مجلس، تلویزیون، رادیو، فرودگاه و … من مامور شدم این‌ها را به شما بگویم.» من گفتم از کجا معلوم این حرف شما درست باشد؟ گفت اگر فردا بعد از ظهر حکومت نظامی را تا ساعت ۱۰ شب تمدید کردند بدانید که کودتا قطعی است. ساعت ۲ بعد از ظهر فردای آن روز (۲۱ بهمن) اولین خبر این بود که حکومت نظامی تا ۱۰ شب تمدید شده است. اینجا بود که وقوع کودتا در شب برای ما مسجل شد. به محض اعلام این خبر، امام همان اطلاعیه معروف را صادر کرد که بر همگان واجب شرعی است که در خیابان‌ها بریزند و در سطح شهر حضور داشته باشند. امام از دو سه کانال دیگر از ماجرای کودتا مطلع شده بودند. یکی از این کانال‌ها شهید کلاهدوز بود. از سمت ما هم این خبر به امام رسیده بود. ما بعد‌ها فهمیدیم آن فردی که ۲ روز قبل از کودتا به نزد ما آمد و ماجرای کودتا را لو داد هم فرستاده شهید کلاهدوز بود.

دلیل اصلی شکل‌گیری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بعد از پیروزی انقلاب که شما هم عضو این سازمان بودید چه بود؟
خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه
شهید مطهری در یکی از جلسات شورای انقلاب که در دفتر فعلی روزنامه انقلاب اسلامی در بهارستان برگزار می‌شد گفت «این مجاهدین دروغ می‌گویند، این‌ها منافق هستند و همه چیز را دزدیده‌اند. کلمه مجاهد برای اسلام و قرآن است. کلمه خلق هم برای اسلام و قرآن است. ما باید کاری کنیم که این نام‌ها را برای خود حفظ کنیم.» در این جلسه تصمیم گرفته شد چند گروه انقلابی از جمله گروه‌های امت واحده، منصورون، فلاح، فلق، موحدین، توحیدی صف و توحیدی بدر با هم ترکیب شوند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل بدهند تا از این طریق سازمان مجاهدین خلق تحت الشعاع قرار گیرد. به نظرم این طرح، طرح خوبی بود.

نحوه شکل‌گیری شورای فرماندهی سپاه

هسته اصلی شورای عالی فرماندهی سپاه را نیز اعضای همین سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل می‌دادند. چرا شورای عالی فرماندهی سپاه تشکیل شد و اعضای آن را چه کسانی تشکیل می‌دادند؟
خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه
بعد از فرمان امام در خصوص تاسیس سپاه شاهد بودیم که در ابتدا سپاه کار خود را در ۳ منطقه کشور به صورت جزیره‌ای شروع کرد.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

«محمد غرضی»«حجت الاسلام محمد منتظری»، و «غلامرضا فروزش» این ۳ سپاه را در ۳ نقطه کشور ایجاد کرده بودند. البته در این ۳ تشکیلات تعدادی از بچه‌های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی هم حضور داشتند. بعد از مشورت‌هایی که با امام خمینی صورت گرفت، بنا شد که یک سپاه واحد در کشور ایجاد شود. قرار شد که از هر یک از گروه‌های تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، یک نفر به نمایندگی «عضو شورای فرماندهی سپاه» شود.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

قرار شد که از گروه فلاح «مرتضی الویری» در شورای فرماندهی سپاه حاضر شود، اما او گفت به جای من باید «یوسف فروتن» انتخاب شود، چون من از کار‌های نظامی خوشم نمی‌آید.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

عباس آقازمانی ( ابوشریف ) و جواد منصوری در مصاحبه مطبوعاتی

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

بشارتی-داودی-رفیق دوست

سرانجام هم شورای فرماندهی سپاه با حضور آقایان ابوشریف،علی محمد بشارتی، پرویزداودی، جوادمنصوری، محسن رفیق‌دوست و کلاهدوز، اولین جلسه خود را برگزار و کار خود را آغاز کرد. در همان جلسه اول شورای فرماندهی سپاه، مقرر شد که ۳ سپاهی که تا آن روز به صورت مجزا از یکدیگر فعالیت می‌کردند، از آن به بعد تحت نظر شورای فرماندهی کار کنند. «رفیق‌دوست» مسئول تدارکات، «کلاهدوز» مسئول آموزش، «داودی» مسئول اداری و مالی، «ابوشریف» مسئول عملیات، «منصوری» رئیس شورا و من (یوسف فروتن) هم مسئول انتشارات روابط عمومی و سخنگوی سپاه بودم. این ترکیب از فروردین ۵۸ کار خودش را شروع کرد. آن ۳ سپاه که از قبل تاسیس شده بودند، در ابتدا نمی‌خواستند ما را به رسمیت بشناسند. در تاریخ ۲ اردیبهشت ۵۸ حکم اول شورای فرماندهی کل سپاه صادر شد. در حقیقت اولین اطلاعیه و اعلامیه که بنده به عنوان مسئول روابط عمومی و سخنگوی سپاه تنظیم کردم همین حکم بود. در این حکم نوشتیم که از امروز به جز شورای فرماندهی کل سپاه هیچ کس حق ندارد از جانب سپاه حرف بزند. برخی از نفرات شاخص آن ۳ سپاه که از قبل کارشان را آغاز کرده بودند بعد از صدور این اطلاعیه، سپاه را رها کردند و برخی هم به مدل و سیستم جدید واکنش مثبت نشان دادند و در سپاه ماندند.

در خاطرات شما آمده است که از قبل از پیروزی انقلاب، شما و چند تن از اعضای اتحادیه انجمن اسلامی دانشجویان خارج از کشور، به شدت منتقد «ابوالحسن بنی‌صدر» بودید. دلیل این مخالفت چه بود؟

بله، اختلاف من با بنی صدر از همان زمان قبل از انقلاب آغاز شده بود. بنی‌صدر هم مثل ما عضو اتحادیه انجمن اسلامی بود و در پاریس فعالیت می‌کرد. بچه‌های اتحادیه یا لیبرال بودند یا مثل ما طرفدار سفت و سخت روحانیت و خواستار یک حکومت اسلامی. مهمترین انتقاد ما به بنی‌صدر این بود که نمی‌شود از اسلام مایه گذاشت، اما غیراسلامی عمل کرد. بنی‌صدر در برخی جلسات ما در آلمان هم می‌آمد و سخنرانی می‌کرد. لامصب خوب هم حرف می‌زد. به خاطر دارم که در سمینار بنگن بروکن آلمان میان بنی‌صدر و عبدالکریم سروش و حسن حبیبی بگو مَگو در گرفت. بگومگویی راجع به اینکه رفتار انقلابی‌ها باید بر مبنای اسلام باشد یا خیر. چند ماه بعد هم در جریان اعتصاب غذای روحانیون و دانشجویان در سنت‌ماری پاریس، ما وضع حجاب همسر و دختر بنی‌صدر را دیدیم و فهمیدیم که اصلا ژست‌های دفاع از اسلام بنی‌صدر دروغ است و با آنچه که می‌بینیم مطابقت ندارد.

با وجود این اختلاف نظر‌هایی که از آن‌ها می‌گویید، بنی‌صدر به محض انتخاب شدن به عنوان رئیس‌جمهور از شما برای پذیرفتن یک مسئولیت در دولت دعوت کرد. چرا آن مسئولیت را نپذیرفتید؟

وقتی که بنی‌صدر رئیس جمهور شد می‌دانست ما در سپاه با افکار او مخالف هستیم. به همین خاطر می‌خواست منتقدان و مخالفانش را جذب کند تا انتقادات از خود را کاهش دهد. از طرف دیگر بنی‌صدر اصرار داشت که نیرو‌های جدید را برای اداره امور ریاست جمهوری جذب کند. یک روز از دفتر ریاست جمهوری با من تماس گرفتند و گفتند که «آقای بنی‌صدر با شما کار دارد حضوری به دفتر رئیس جمهور بیایید». من هم بالاخره در آن زمان سخنگوی سپاه بودم و مسئولیت داشتم. به دفتر بنی‌صدر رفتم و بعد از احوالپرسی اولیه، بنی‌صدر به من گفت که از شما می‌خواهم معاون فرهنگی ریاست جمهوری شوید. گفتم «نمی‌توانم، من الان در سپاه مسئولیت دارم.» بنی‌صدر گفت من جانشین فرمانده کل قوا هستم و مشکلی نیست که از سپاه به نهاد ریاست جمهوری منتقل شوی. قبول نکردم و بدون نتیجه از اتاق خارج شدم. در همان لحظه دیدم که معاون بنی‌صدر به من گفت «حکم معاونت فرهنگی ریاست جمهوری را برایت زدیم.» من هم گفتم: «نمی‌توانم با بنی‌صدر کار کنم.» و بلافاصله از دفتر ریاست جمهوری خارج شدم. من نمی‌توانستم با کسی کار کنم که افکار و عملکردش را قبول نداشتم.

چرا وقتی‌که بنی‌صدر «ابوشریف» را به عنوان رئیس شورای فرماندهی سپاه منصوب کرد، شورای فرماندهی با وی مخالفت کردند و ریاست او را نپذیرفتند؟
خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه
بعد از پایان ماموریت جواد منصوری در ریاست شورای فرماندهی سپاه که ۶ ماه به طول انجامیده بود، بنی‌صدر «ابوشریف» را برای ریاست شورای فرماندهی سپاه معرفی کرد. در جلسه‌ای که در پادگان خلیج در تهران برگزار شد بنی‌صدر می‌خواست ابوشریف را به عنوان رئیس شورای فرماندهی منصوب کند، اما در آن جلسه متشنج، بچه‌ها قبول نکردند که این اتفاق بیفتد. بنی‌صدر هم با دلخوری از جلسه بیرون رفت. حقیقت این است که ابوشریف آدم خوبی بود، اما بیش از اندازه ساده بود. ما ابوشریف را خوب می‌شناختیم و می‌دانستیم که او توانایی فرماندهی ندارد. او اطلاعات عملیات را بلد بود و یک چریک خوب به شمار می‌رفت، اما در توان او نبود که سپاه را فرماندهی کند. ابوشریف هم در مجموع بیشتر از ۱۰ روز در سمت ریاست شورای فرماندهی سپاه دوام نیاورد و مجبور شد که این پست را ترک کند. ابوشریف کاملا حس کرده بود که بچه‌های مرکز او را نمی‌پذیرند و اگر بچه‌های مرکز او را نپذیرند در عمل نمی‌تواند فرماندهی کند.

چون حکم مرتضی رضایی را امام تایید کردند، ما هم او را پذیرفتیم

و چه شد که شورای فرماندهی سپاه، ریاست «مرتضی رضایی» بر شورای فرماندهی که با تصمیم بنی‌صدر صورت گرفته بود را پذیرفت؟

«مرتضی رضایی» قائم مقام ابوشریف بود. مرتضی بچه آگاه و مطلعی بود و البته از ابوشریف هم با سوادتر بود. این را هم بگویم که سواد سیاسی مرتضی نسبت به خیلی بچه‌های آن روز سپاه در رتبه پایین‌تری قرار داشت، اما چون حکم مرتضی رضایی را امام خمینی تایید کردند، ما هم او را پذیرفتیم. مرتضی رضایی حدود ۶ ماه در سمت ریاست شورای فرماندهی سپاه کار کرد و بعد از طرحی که با پیشنهاد آقای رفیق‌دوست خدمت امام بردیم، مسئولیت فرماندهی کل سپاه به تایید حضرت امام رسید.خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

گفتید به دلیل اینکه حکم «مرتضی رضایی» به تایید امام خمینی سپاه ریاست او بر شورای فرماندهی سپاه را پذیرفت. مگر امام حکم ابوشریف را تایید نکرده بودند؟

خیر، امام حکم ابوشریف را تایید نکردند. امام در یک دیداری که با بچه‌های سپاه داشتند، حرف حساب شده‌ای را درباره ابوشریف بیان کردند. ایشان گفتند: «من ابوشریف را دیر شناختم، ولی خوب شناختم». عده‌ای از بچه‌های ساده‌اندیش از این حرف امام اینگونه برداشت کردند که امام پ ابوشریف را تایید کرده است، اما ما می‌گفتیم که این جمله به منزله تایید ابوشریف نیست چرا که امام نگفتند: «ابوشریف خوب است» بلکه گفتند: «ابوشریف را خوب شناختم».

تغییرات صورت گرفته در شورای فرماندهی سپاه در زمان سردار مرتضی رضایی به دستور بنی‌صدر انجام می‌شد؟

بله، در سال ۵۹ به دستور بنی‌صدر و با حکم مرتضی رضایی، من از شورای فرماندهی سپاه به نوعی اخراج شدم و مسئولیت فرماندهی سپاه لرستان را به من دادند. خدمت کردن در دیار لرستان یک افتخار بسیار بزرگ بود، ولی در هر صورت نسبت به مسئولیت قبلی من، پایین‌تر بود.

آقای مرتضی رضایی شخصا به من گفت که من فرمانده شدم به این شرط که شما (یوسف فروتن)، سردار محمودزاده و سردار محسن رضایی را از ستاد مرکزی سپاه اخراج کنم.

من هم گفتم، چون حکم تو را امام تأیید کرده است من گردن می‌نهم و هر چه تو بگویی به روی چشم قبول می‌کنم.

«بنی‌صدر می‌خواست سپاه نقش گارد ویژه ریاست جمهوری و دولت را داشته باشد» صحت دارد؟
بله کاملا. بنی‌صدر مایل بود که سپاه در حکم گارد ریاست جمهوری ایفای نقش کند. یک چیزی مثل گارد شاهنشاهی سابق. در حالی که ماموریت سپاه چیز دیگری بود و ما برای کار دیگری انتخاب شده بودیم. ما محافظ ارزش‌های به دست آمده انقلاب بودیم و برای نقش‌آفرینی در همه عرصه‌ها آماده شده بودیم. شورای انقلاب این تکالیف را برای سپاه تعیین کرده بود و ما نمی‌توانستیم وظایف گسترده خود را در حد حفاظت از اعضای دولت کاهش بدهیم.

روز ۲۴ مرداد ۱۳۵۹ هلی‌کوپتر حامل بنی‌صدر در مناطق مرزی کرمانشاه دچار سانحه شد، اما همه سرنشینان هلی‌کوپتر از این حادثه جان سالم به در بردند. از آن روز چه خاطره‌ای دارید؟

آن روز وقتی‌که هلی‌کوپتر در پاوه سقوط کرد و بنی‌صدر از این حادثه جان سالم به در برد،

امام خمینی پیامی صادر کردند و بابت نجات جان رئیس جمهور و همراهانش از حادثه پیش آمده، خدا را شکر کردند.

بعد از این پیام امام ، کارد می‌زدی خون من در نمی‌آمد. با خودم می‌گفتم‌ ای کاش بنی‌صدر می‌مُرد. اقرار می‌کنم که آن زمان نمی‌فهمیدم و متوجه نبودم. اگر بنی‌صدر در جریان آن حادثه کشته می‌شد از او یک امامزاده در ذهن مردم ساخته می‌شد و دیگر جمع و جور کردن اوضاع به این آسانی‌ها نبود. امام مسائل و مواردی را می‌دیدند که هیچ یک از ما نمی‌دیدم.

خاطره شنیده نشده‌ای از مواجهه خودتان با بنی‌صدر دارید که برای ما تعریف کنید.

بله، به خاطر ماجرا‌هایی که پیش آمده بود، رابطه من و بنی‌صدر مثل کارد و پنیر بود. بنی‌صدر در سال ۶۰ برای سخنرانی پیش از خطبه‌های نماز جمعه به خرم‌آباد آمد. آن زمان من هم فرمانده سپاه لرستان بودم. موقع سخنرانی بنی‌صدر، من مسئول گروه حفاظت از او شدم و نیرو‌های من او را محافظت می‌کردند. در حین سخنرانی بنی‌صدر، شهید سعیدی که فرمانده عملیات سپاه لرستان بود، آمد به من گفت یک خبر مهم دارم. گفتم خبرت را بگو. گفت «سه نفر از نیرو‌هایی که در پدافند فرودگاه خرم‌آباد هستند هم‌خون شدند که هلی‌کوپتر بنی‌صدر را بزنند». یک فرهنگی میان لُرها وجود دارد و آن فرهنگ این است که برای هم‌پیمان شدن، نوک یکی از انگشت‌هایشان را خون می‌اندازند و خون‌ها را به هم می‌زنند تا از این طریق پیمان‌شان محکم شود.

۳ نفرهم قسم شدندبرای کُشتن بنی صدر

این ۳ نفر هم «هم‌خون» شده بودند که بنی‌صدر را بُکشند. تا این موضوع را شنیدم با سرعت حرکت کردیم و آن ۳ نفر را خلع سلاح کردیم. برای‌شان توضیح دادیم که نباید بگذاریم این اتفاق بیفتد.

برخی معتقدند بنی‌صدر از ابتدا مهره منافقین بود و برخی دیگر هم می‌گویند او به دلیل ظرفیت‌هایی که از خود نشان داد از میانه راه مورد استفاده ابزاری منافقین قرار گرفت. نظر شما چیست؟

تمام کار‌های منافقین با حالت مصرف ابزاری از اشخاص انجام می‌شد. اگر منافقین موفق می‌شدند بنی‌صدر را جذب خود کنند قطعا یک مقطع او را تایید می‌کردند که زیر چتر او بیایند. حرف من این است که بنی‌صدر از ابتدا با گروهک منافقین نبود، اما خودش منافق بود.

با اطلاعاتی که از منافقین دارم می‌گویم که بنی‌صدر از اول جزو منافقین نبود، اما برای منافقین یک نیروی بسیار مستعد بود. بنی‌صدر هم به شدت مغرور بود هم می‌خواست که همیشه نفر اول باشد غافل از اینکه منافقین به شدت از او قالتاق‌تر و آب زیرکاه‌تر بودند. در مجموع اعتقاد من این است که منافقین در آن مقطع از بنی‌صدر به عنوان یک ابزار و پله استفاده کردند که اگر این روند ادامه دار بود، قطعا بر روی بنی‌صدر هم پا می‌گذاشتند و از روی او رد می‌شدند. منافقین خیلی در جریان انقلاب ادعا داشتند، اما امام (ره) هیچ‌گاه آن‌ها و شیوه‌شان را قبول نکرد. امام خمینی می‌گفت این‌ها به درد ما نمی‌خورند چراکه اگر با خلق باشند نباید خلق را بکشند بلکه باید خلق را جمع کنند.

ماجرای۲ چمدان پول

یک روز وقتی که من هنوز در کمیته بودم و به سپاه نیامده بودم، خبر دادند که منافقین در تقاطع خیابان حافظ طالقانی یک ساختمان ۵ طبقه که ظاهرا مربوط به بنیاد پهلوی بود را قُرق و آنجا را به نام دفتر خودشان اعلام کردند. همراه با یکی از همکاران در کمیته سوار پژو ۴۰۴ شدیم و به محل مورد نظر رفتیم.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

موسی خیابانی-مهدی ابریشمچی-احمدشانه چی

وارد ساختمان شدیم و دیدم که در یکی از اتاق‌ها «موسی خیابانی» پشت یک میز نشسته و در محوطه جلویی آن اتاق چند نفر

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

از جمله «محمدرضا سعادتی» ایستاده‌اند و گاوصندوق‌ها را خالی می‌کنند. کارت کمیته را نشان آن‌ها دادم و گفتم که این پول‌ها را کجا می‌خواهید ببرید؟

سعادتی گفت «دفتر پدر طالقانی». گفتم «شما با اجازه چه کسی این کار را می‌کنید؟ این پول‌ها بیت‌المال است و من باید آن‌ها را به نزد امام ببرم».

این را که گفتم سعادتی لبه کُتش را کنار زد و اسلحه‌اش را نشانم داد و به نوعی تهدید کرد که اگر نگذاری این پول را ببریم، دَخلَت را می‌آوریم. من هم مثل سعادتی لباسم را کنار زدم و اسلحه‌ام را نشان دادم. هر لحظه ممکن بود سعادتی اسلحه‌اش را دربیاورد و شلیک کند. گفتم «تو می‌توانی این پول‌ها را ببری به شرط آنکه من را بُکشی و از روی جنازه من رد شوی». وقتی که مقاومت من را دید به من گفت بیا این دو چمدان پول را تو بردار و بگذار که بقیه‌اش را ما ببریم. من گفتم «هرگز، تمام پول‌ها را باید نزد امام ببرم». در آن چمدان‌ها مجموعا ۳۰ میلیون تومان پول بود. وقتی که دید اصلا کوتاه‌بیا نیستم قبول کرد که من پول‌ها را ببرم. ما هم دو نفری چمدان‌های پول را داخل ماشین گذاشتیم تا به نزد امام ببریم. البته سعادتی تا آخرین لحظه هم ما را تعقیب کرد تا مطمئن شود ما این پول را نزد امام می‌بریم.

در برخی از روایت‌ها اینگونه آمده است که زدن «خانه تیمی موسی خیابانی در زعفرانیه »را بچه‌های سپاه انجام نداند و نیرو‌های کمیته این کار را کردند. این موضوع صحت دارد؟

خیر. تمام کار‌های اطلاعاتی و عملیاتی این ماجرا بر عهده سپاه بود. ممکن است در موقع اجرای عملیات، بچه‌های کمیته هم در میان نیرو‌های سپاه بوده باشند، اما سپاه از صفر تا صد زدن خانه تیمی زعفرانیه را انجام داد.

به عنوان سوال پایانی، اخیرا در فضای مجازی تصویری از اعضای گروهک منافقین در آلبانی پشت سیستم‎‌های کامپیوتری منتشر شده است. برداشت شما از این تصاویر چیست؟
خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه
اولا این عکس نشان می‌دهد که منافقین همچنان به دشمنی با ملت ایران ادامه می‌دهند و این بار می‌خواهند از طریق حوزه سایبری و نرم، ارزش‌های ملت و نظام ما را کمرنگ جلوه دهند و باعث سرخوردگی توده مردم شوند. ثانیا در تصاویر منتشر شده مشخص است که منافقین در سال‌های اخیر نتوانستند نیروی جدید و جوانی جذب کنند چرا که تمامی افراد حاضر در این تصاویر میانسال و مُسن هستند. منافقین دیروز در دامن صدام بودند و امروز در دامن آمریکا به جنگ نرم با جمهوری اسلامی ایران می‌پردازند./جام جم آنلاین۱۲ مرداد ۱۳۹۸ بنقل از میزان،

***

به مناسبت سالروز تاسیس سپاه(۲ اردیبهشت ۵۸) و نحوه تشکیل این نهاد و بعد از آن، به سراغ فردی رفتیم که نامش در بیانیه تاسیس رسمی سپاه جزو افراد شورای فرماندهی است.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

سردار یوسف فروتن (نفر وسط) کنار شهید مظلوم بهشتی

سردار یوسف فروتن از قدیمی‌های جنگ و جهاد است. او پیش از انقلاب اسلامی از فعالان دانشجویی در آلمان و عضو اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا بود و کنار شهید بهشتی به فعالیت می‌پرداخت. در ایران نیز همراه با گروه فلاح (یکی از گروه‌های هفت‌گانه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) به فعالیت پرداخت.

وی همزمان با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه در آمد و اولین سخنگو و روابط عمومی این نهاد انقلابی و عضو شورای فرماندهی سپاه بود. در مصاحبه اول که مهمان خانه‌اش بودیم تابلویی به ما نشان می‌دهد که تصویر شهدای خانواده‌اش در آن نقش بسته بود. مادر و برادر و ده نفر از اعضای خانواده‌اش در موشک‌باران صدام در سال ۶۵ یک‌جا شهید شدند.

برخی مسئولیت‌های سردار فروتن در یک نگاه:

بخش اول مصاحبه با سردار فروتن سال گذشته منتشر شد که درباره دوران مسئولیت وی در زندان اوین و جنایات منافقین بود. بخش دوم مصاحبه با وی درباره نحوه تشکیل سپاه پاسداران، غائله باند مهدی هاشمی معدوم در اصفهان و همچنین خاطراتش از دوره حفاظت از آیت‌الله خامنه‌ای امروز منتشر می‌شود.

* با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، شما عضو اولین شورای فرماندهی سپاه بودید. درباره تشکیل سپاه اختلافاتی وجود دارد. گویا چند سپاه بود که بعدا تجمیع و به یک سپاه تبدیل شد. یک توضیحی بدهید که تجمیع سپاه چگونه بود و پیش از تشکیل رسمی سپاه، چند سپاه داشتیم؟

_از آن موقع که جرقه تشکیل نیرویی غیر از ارتش در ذهن‌ها زده‌ شد یعنی از ۲۲ بهمن ۵۷ تا ۲ اردیبهشت ۵۸ که تاسیس رسمی سپاه بود، چیزی حدود ۳ ماه طول کشید که در آن ۳ ماه اتفاقات زیادی رخ داد و باید دید که چه انگیزه‌هایی در سطح کشور تجلی پیدا کرد که به این نتیجه رسیدند که نیرویی به جز نیروی ارتش و شهربانی ایجاد شود. اگر این مطلب را کمی صادقانه و بدون نگاه جناحی و فکری نگاه کنیم، باید به نکات ذیل توجه کنیم.

یک حکومت که عوض شد، از دو حالت خارج نیست یا ساختار کلی حکومت مورد تایید گروههای مختلف است یا خیر یعنی قدرت جدید ساختار جدید را قبول دارد یا خیر. اگر قبول داشته باشد که با همان ساختار سابق ادامه داده و کار می‌کند. ممکن است بازسازی کند ولی ادامه کار می دهد. مثلا وقتی در کشوری کودتا می‌شود کودتاگران با همان تشکیلات قبلی کار می‌کنند و تنها ممکن است تعدادی را عوض کنند ولی انقلاب که می‌شود یعنی همه تشکیلات به هم می‌خورد و به نظامات و تشکیلات جدید نیاز است.

بنابراین موجب شد به فکر تشکیل نیرویی برگرفته از نظرات انقلابی برآیند و سران کشور که در جریان اصل تحولات بودند پیشنهادات زیادی را مطرح کردند. از جمله اینکه به امام گفتند که ما باید نیرویی را داشته باشیم که حافظ انقلاب باشد. در عین حال منظور آنها کمیته‌ها نبود، چرا که کمیته‌ها به شکل موقت ایجاد شده بود و نمی‌توانست ایده آنها را برآورده کند.

با این دید پیشنهادات بسیاری را در اختیار امام قرار دادند. ایشان نیز فرمان تشکیل نیرویی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را دادند. در همین مقطع ۴ ماهه نیروها و افراد مختلفی که سابقه فعالیت تشکیلاتی داشتند، خود را محق تشکیل چنین نیرویی می‌دانستند.

** امام به شدت با طرح انحلال ارتش مخالفت کردند

از همان ابتدای انقلاب یک عدم اعتمادی به برخی نیروهای ارتشی وجود داشت. بعضی جاها منطقی و بعضی جاها هم با عرض‌ورزی. یک ذهنیتی جامعه نسبت به ارتش داشت و یک ذهنیتی نیز افراد رده بالای نظام مانند شهید بهشتی به ارتش داشتند و از طرفی این ذهنیت نیز از طرف امام بر روی ارتش و عملکرد آن وجود داشت و در مقابل یک ذهنیت نیز از سوی مخالفین وجود داشت که ذهنیتی غرض‌ورزانه بود و انتظار داشت ارتش منحل شود که حضرت امام با این نظر به شدت مخالف بودند و به تعبیری می‌فرمودند که هر کسی با ماهیت ارتش مخالف بماند باید محاکمه شود. امام به کلیت و ساختار ارتش اعتقاد داشت و همواره تاکید می‌کردند که نباید این ساختار تغییر کند.

در این میان عده‌ای بودند که ذهنیت نیم‌بندی داشته در جاهایی مثبت و جاهایی منفی بودند و با تذکر حضرت امام کمی آگاه شدند. خود من از کلیت ارتش تنفر نداشتم اما ذهنیت خوبی نیز نسبت به بعضی نفرات ارتش نداشتم اما امام این دیدگاه ما را تصحیح نمودند. از طرفی پیشنهاد کردند که نیرویی باید باشد که حافظ ارزشهای نظام باشد.

** مدال‌های افتخار با آرم ستاره داود!

به طور مثال در زمان جنگ قرار شد مدالی تحت عنوان مدال افتخار ایجاد شود و به خانواده شهدا بدهیم (این موضوع برای اوایل سال ۶۰ است) بچه‌های ارتش در جواب ما گفتند که در زمان شاه مدالهایی داشتیم به نام مدال جاوید یا افتخار – مدال جاوید مدالی بود که به شخصی داده می‌شد که در میدان نبرد شهید می‌شود و مدال افتخار به شخصی داده می‌شد که در طی عملیات مجروح می‌شد- پیشنهاد دادند که این مدالها را از آرم‌های شاهنشاهی پاک کرده و به جای آن کلمه شهید را روی آن می‌چسباندیم.

بنده ابتدا با این طرح موافقت کردم اما با دقت بیشتر متوجه مشکل بنیادین این مدالها شدم و این مشکل را بچه‌های ارتش متوجه نمی‌شدند. آن بحث این بود که این مدالها حاوی ستاره داوود بود که این طراحی، طراحی اسرائیلی‌ها بود. وقتی این موضوع را با برادران ارتشی مطرح کردیم با کمی توجه دریافتند که بنده درست می‌گویم و اذعان می‌کردند که ما در این چند ساله متوجه این نکته نشده‌ایم. این جزئیات بود که حضور نیروهای انقلابی در زمینه امور نظامی را الزامی می‌کرد.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

سردار فروتن ایستاده در ردیف دوم در حال ارائه گزارش به مهندس بازرگان در دوره نخست‌وزیری وی

** سپاه جمشیدیه، سپاه لاهوتی، سپاه محمد منتظری و سپاه دولت موقت

آقای منصوری کتابی نوشته است که نواقصی در آن است ولی در بخشی از آن کتاب به نقل از امام آمده است که ایشان به احمد آقا می‌فرمایند چه خبر است؟ چرا این سپاه چند فرمانده دارد؟ این بیانات قبل از تشکیل رسمی بوده است و پس از آن به فرمان حضرت امام قرار شد گروهها با هم ادغام شود. یک سپاه در جمشیدیه بود که جواد منصوری و ابوشریف بودند. یکی دیگر از این سپاهها را آقای لاهوتی درپادگان حر راه‌اندازی کرده بود. دیگری را شهید محمد منتظری راه‌اندازی کرده بود که نامش «پاسا» بود، یک سپاه را نیز آقایان غرضی و صباغیان و دانش‌منفرد که در دولت موقت حضور داشتند ایجاد کردند.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

تا این زمان بنده در کمیته و در کنار آقای بهبودی در کمیته استقبال بودم و خبر از این سپاه‌ها نداشتم که پس از آن مقطع مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی از طرف امام ماموریت پیدا کرد که وضعیت این سپاه‌ها را سر و سامان ببخشد. در آن زمان در حدود ۱۳۰۰ کمیته مردمی در کشور ایجاد شده بود که توانستیم در یک حرکت هماهنگ این تعداد را تبدیل به ۱۳ کمیته متمرکز کنیم.

* به جز شما و آقای باقری کنی چه کسانی برای سر و سامان دادن به کمیته حضور داشتند؟

_آقای نوروزی،‌ بهزاد نبوی، الویری، اسلامی و… بودند. به هر حال تا آن زمان بنده هیچ اطلاعی از فعالیت‌ این سپاهها نداشتم و در همان مقطع بود که پیشنهاد ایجاد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مطرح شد. این سازمان با نگاهی که استاد مطهری داشتند که در مقابل سازمان مجاهدین خلق ایجاد شده و عناوینی که مجاهدین خلق به غلط مصادره کرده بودند از آنها گرفته شود.

یک نوع خودمختاری درآن دوره وجود داشت البته خود مختاری به معنای احساس تکلیف نه به معنای تمرد و خودرایی. البته در این میان گروههایی مانند مجاهدین خلق هم بودند که هدفشان خودمختاری در راستای خود رایی و مخالفت با نظام بود. یک نمونه از اقدامات خودسرانه آنها تلاش برای تصاحب اموال و پولهای بنیاد پهلوی به نفع سازمان خودشان بود

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که به وجود آمد افرادی چون ابوشریف و محمد بروجردی و منصوری هم در این سازمان نقش اساسی داشتند. بعد یکباره حضرت امام فرمودند که این سپاهها جمع شود و یک سپاه هماهنگ ایجاد شود.

* در همین ایام که سپاه‌ها ادغام شدند سازمان شکل گرفت؟

_خیر؛ قبل از اینکه سپاه‌ها ادغام شود سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شکل گرفته بود و گروههای هفت‌گانه به هم پیوستند. قرار شد پس از ایجاد سازمان، از هر یک از هفت گروه یک نفر انتخاب شود و شورایی تحت عنوان شورای فرماندهی سپاه واحد ایجاد شود. این جلسه در پادگان جمشیدیه تشکیل شد بنده اولین بار در این جلسه شرکت کردم و تا آن زمان هیچ نسبتی با سپاه نداشتم.

** تلاش منافقین برای تصاحب اموال و پولهای بنیاد پهلوی

یک نوع خودمختاری درآن دوره وجود داشت البته خود مختاری به معنای احساس تکلیف نه به معنای تمرد و خودرایی. البته در این میان گروههایی مانند مجاهدین خلق هم بودند که هدفشان خودمختاری در راستای خودرایی و مخالفت با نظام بود. یک نمونه از اقدامات خودسرانه آنها تلاش برای تصاحب اموال و پولهای بنیاد پهلوی به نفع سازمان خودشان بود یا به طور مثال در همین راستا گروههایی مانند سیاه‌جامگان سعی در انجام اقدامات هنجارشکنانه داشتند.

* ماجرای دستگیری فرزند آیت‌الله طالقانی توسط سپاهِ زیرنظر غرضی و صباغیان در آن دوره، اقدامی خودسرانه بود؟

سردار فروتن:‌ بله، دوستان آقای غرضی او را سرخود گرفتند و یا اعزام گروهی به فلسطین با لباس و اسم سپاه که توسط شهید محمد منتظری انجام شد که با عکس‌العمل منفی امام نیز مواجه شد. بنابراین در این مقطع ۴،۵ ماه اتفاقات زیادی افتاد که نمی‌توان گفت همه این اقدامات بد بوده است اما به طور کلی در قالب یک چارچوب نظام‌مند انجام نمی‌شد که این خودمختاری نمی‌توانست پیامد خوبی داشته باشد.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

در آن جلسه بنده و آقای الویری از گروه فلاح، آقای منصوری، آقای دوزدوزانی، محسن رضایی، ابوشریف بودیم.

قرار شد از هر هفت گروه یک نفر انتخاب شود که از گروه ما اقای الویری مطرح شد ولی چون الویری به کارهای نظامی علاقه نداشت نام بنده را به عنوان نماینده گروه فلاح معرفی کرد که بعدها فهمیدم بعضی‌ها مانند شهید مطهری گفته بودند که ایشان را نمی‌شناسیم که شهید بهشتی مرا تایید کردند.

بعد از آن حکمی رسمی به آقای منصوری به عنوان فرمانده سپاه داده شد. من به عنوان مسئول روابط عمومی اولین اطلاعیه را دادم مبنی بر اینکه فرمانده سپاه آقای منصوری، آموزش آقای کلاهدوز، آقای ابوشریف مسئول عملیات، رفیق‌دوست تدارکات. از آن تاریخ سپاه رسمیت اصلی پیدا کرد.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

حکم شورای عالی سپاه و اسامی اولین اعضای شورای فرماندهی سپاه به فرماندهی جواد منصوری

* چرا شما را به عنوان روابط عمومی و سخنگو انتخاب کردند؟

_با توجه به اینکه بنده سابقاً کار سازمانی در چارچوب کارهای فرهنگی انجام داده بودم و با توجه به اینکه کار چریکی انجام نداده بودم، در این سمت منصوب شدم. خیلی از افراد مصاحبه می‌کنند و می‌گویند که آنها فرمانده سپاه بوده‌اند. این برای آن زمان است که در هر گوشه‌ای سپاهی ایجاد شده بود.

* ماجرای آرم سپاه چیست؟

_آقای منصوری گفته شهید یوسف کلاهدوز این آرم را طراحی کرده اما فکر می‌کنم به دلیل تشابه اسم من و آقای کلاهدوز دچار اشتباه شده است. من آرم سپاه را طراحی کردم.

** اَشکال به‌کار رفته در آرم سپاه نماد چیست؟

* روند طراحی آرم سپاه چه بود و اشکالی که در آن به کار گرفته شده نماد چیست؟

_برادرانی در کنار ما بودند که طراحی بلد بودند مثلا‌ آقای عادل نامی بود که الان نمی‌دانم کجاست، او این آرم و چند طرح دیگر را طراحی کرد. بنده و کلاهدوز با هم مشورت کردیم و خصوصیات سپاه را به آقای عادل گفتیم که بر اساس این ویژگی‌ها آرمی را طراحی کنیم.

طرح اولیه، طرح دستی بود که در دستش اسلحه است و «لا»ی معروف اسلام (لااله الاالله) در‌آن بود که طرحی از قرآن بود. آیه نیز در ادامه به‌ آرم اضافه شد. برگ زیتون بیان می‌کند که ما علیرغم اینکه مبارز هستیم به حقوق کسی تجاوز نمی‌کنیم چرا که برگ زیتون نماد صلح است. کره زمین بعدها اضافه شد. سر اضافه کردن این کره زمین بحث‌های زیادی در مجلس مطرح شد. عده‌ای اعتقاد داشتند که با اضافه شدن کره زمین به آرم ما اعلام می‌کنیم که با تمام کشورها قصد جنگ داریم.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با نمادهایی از قران، اسلحه، آیه قران، برگ زیتون و کره زمین

** هاشمی مخالف اضافه شدن کره زمین در آرم سپاه بود

* چه کسانی محور این بحث در مجلس بودند؟

_یک عده مانند مرحوم هاشمی اعتقاد داشتد که اضافه شدن کره زمین جنبه سیاسی پیدا می‌کند و اینگونه وانمود می‌کند که ما قصد جنگ با دنیا را داریم ولی بنده و آقای محمودزاده در دفاع می‌گفتیم که باید نشان دهیم اسلام دینی فراگیر و جهانی است همچنین آقای بشارتی نیز از این آرم دفاع کرد.

در مجلس عنوان سپاه، “سپاه پاسداران انقلاب اسلامی” ثبت شده اما بعدها گفتند که باید نام ایران نیز به آن اضافه شود. این را همفکران مرحوم هاشمی و خود او مطرح می‌کردند. من نوشته‌ای از شهید بهشتی داشتم که هم اکنون در اختیار آقای شیخی یا منصوری است در این نوشته شهید بهشتی اذعان می‌کند که این آرم رسمی است یعنی ما در مخالف عمومی با عنوان ایران در سپاه پاسداران هستیم ولی ثبت رسمی آن بدون نام ایران ثبت شده است.

* در قانون اساسی نیز نام ایران به شکل رسمی در نام سپاه نیست؟

_بله نیست. این یعنی دایره نفوذ سپاه فراتر از مرزهای جمهوری اسلامی است و البته اینکه امام فرمودند انقلاب اسلامی باید صادر شود معنی آن در نام سپاه تجلی پیدا می‌کند. درباره مُهر سپاه ناگفته نماند که مجلس تصویب کرد در تمام مکاتبات باید نام ایران در عنوان سپاه اضافه شود.

* تا چه زمانی سپاه با تصدی این افراد به کار خود ادامه داد؟

سردار فروتن:‌ حکم منصوری تا اواخر ۵۸ ادامه داشت تا زمانی که بنی‌صدر رئیس جمهور شد و می‌خواست ابوشریف را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب کند و اکثر فرماندهان موافق نبودند.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

سردار یوسف فروتن در کنار امام خمینی

** حضرت آقا فرمودند سپاه باید صد در صد نظامی، فرهنگی و عقیدتی باشد

* چرا اکثر فرماندهان با انتخاب ابوشریف مخالف بودند؟

_ابوشریف جزو کسانی بود که در گروههای هفت گانه حضور داشت. او سابقه مبارزاتی داشت و نگاهی عملیاتی و چریکی و در حالی که نگاه سپاه تنها به عملیات نظامی و چریکی نبود وفعالیتهای فرهنگی نیز در دستور کار سپاه قرار داشت.

حضرت آقا که آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند پس از این اظهارنظرها در عکس‌العملی گفتند که این طرز تفکر اشتباه است. سپاه باید صددرصد نظامی، صد در صد عقیدتی، صددرصد دانشگاهی،‌‌ صددرصد فرهنگی و در تمام ابعاد سپاه باید صددرصد باشد.

خود ابوشریف نیز اذعان داشت که اطلاعات نظامی او بالاست و در دیگر حوزه‌ها تبحر ندارد. در جلسات ابتدای تشکیل سپاه حتی گروهی بودند که اعتقاد داشت دامنه فعالیت‌های سپاه نباید به مسائل نظامی کشیده شود. بنده برای اینکه موضوع را تبیین کنم به آنها می‌گفتم که قرار است فعالیتهای سپاه ۸۰ درصد فرهنگی عقیدتی باشد. حضرت آقا که آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند پس از این اظهارنظرها در عکس‌العملی گفتند که این طرز تفکر اشتباه است. سپاه باید صددرصد نظامی، صد در صد عقیدتی، صددرصد دانشگاهی،‌‌ صددرصد فرهنگی و در تمام ابعاد سپاه باید صددرصد باشد یعنی نگاه ایشان یک نگاه گسترده و فراگیر نسبت به سپاه بود.

ابوشریف محدود فکر می‌کرد نگاه صرف او به مسائل نظامی گروهی را بر آن داشت که درباره او بگویند سوادش کمتر از آن است که بتواند فرماندهی کل سپاه را برعهده بگیرد. مخالف دیدگاههای بنی‌صدر آقای فرمد، حاج عبدالله محمود زاده و محمدزاده بودند. این افراد به همراه بنده هم مخالف دیدگاه بنی‌صدر و هم مخالف دیدگاههای ابوشریف بودند.

ابوشریف با توجه به اختلافاتی که با بچه‌های ستاد مرکزی داشت، خیلی آنها را تحویل نمی‌گرفت و گاهی حرکات خودسرانه از جمله اعزام نیرو به فلسطین می‌کرد. در جلسه‌ای که در پادگان شهید بهشتی (خلیج) برگزار شد، بنی‌صدر قصد معرفی ابوشریف به عنوان فرمانده کل سپاه را داشت که اعضای ستاد نپذیرفتند و به همین دلیل بنی‌صدر با دلخوری جلسه را ترک کرد.

* حکم فرمانده سپاه را بنی‌صدر باید صادر می‌کرد؟

_از آنجا که حضرت امام حکم جانشینی فرمانده کل قوا را به بنی‌صدر داده بود، بنی‌صدر می‌توانست حکم فرمانده کل سپاه را صادر کند و همانطور که می‌دانید احکام فرماندهان کل را ابتدا فرمانده ستاد کل پیشنهاد کرده و سپس رهبری این حکم را به پیشنهاد فرمانده ستاد کل صادر می‌کند.

بنی‌صدر در آن جلسه معروف که بنده مدیر جلسه بودم و با حضور ۳۰۰، ۴۰۰ نفر از فرماندهان سپاه تشکیل شد حرف هایی زد و پس از حرفهای بنی‌صدر من به او گفتم که در حرفهای شما مشکلاتی وجود دارد و به او گفتم اجازه بدهید بگویم که چرا دوستان با نظر شما موافق نیستند. در ادامه به او گفتم روشی که شما دارید باعث می‌شود که با عوض شدن دولت‌ها فرماندهی کل سپاه نیز به سلیقه رئیس جمهور عوض شود. در حالیکه این موضوع با اصل ولایت فقیه در تعارض است.

** بنی‌صدر از پاریس با من مشکل داشت

بنی‌صدر در پاسخ به من با عصبانیت گفت “این همان تفکر ارتجاعی است که می‌گویم”. با توجه به این وضعیت ابوشریف موفق شد فرمانده شود پس از آن چند روز مرتضی رضایی به عنوان گزینه پیشنهادی مطرح شد. پس از این ماجرا بنی‌صدر که از من و آقای محمودزاده با توجه به آشنایی که از پاریس داشت مشکل داشت و با محسن رضایی نیز از ابتدای آشنایی مشکلات فراوانی داشت دستور داد تا مرتضی رضایی ما سه تن را از سپاه اخراج کند.

مرتضی رضایی به من گفت که بنی‌صدر حکم فرماندهی را به این شرط به من داد که شما ۳ نفر را از ستاد منفک کنم و ما هم موافقت کردیم. پس از ۵،۶ ماه بنا به پیشنهاد دوستان محسن رضایی به عنوان فرمانده کل سپاه انتخاب شد.

* ابوشریف در این میان فرمانده نشد؟

_ابوشریف کمتر از یک ماه فرمانده بود. آن هم در شرایطی که کسی فرماندهی او را به رسمیت نمی‌شناخت. البته شهید کلاهدوز در‌ آن دوران که به فترت مشهور بود، سرپرست سپاه شد.

* سازگارا و برخی از عناصر ضد انقلاب هم ادعایی درباره عضویت در شورای فرماندهی سپاه دارند. این ادعا مربوط به چه دوره‌ای است؟

_این ادعا نیز مربوط به همان دوره قبل از تشکیل رسمی سپاه است ولی او در اظهاراتش به این موضوع اشاره نمی‌کند. حتی الویری نیز می‌گوید که من فرمانده سپاه بودم ولی این فرماندهی نیز مربوط به قبل از تشکیل سپاه اصلی ۲ اردیبهشت است.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

شهید باهنر+ شهید بهشتی-روحانی پشت سر(هاشمی رفسنجانی)+بهزاد نبوی(کنارهاشمی)

* کار ویژه‌ سازمان مجاهدین انقلاب ابتدای انقلاب چه بود؟ آیا تنها کار ویژه این سازمان ایجاد شدن به عنوان رقیبی برای مجاهدین خلق بود؟ اگر امکان دارد موضوع توهین‌هایی که جریان‌های چپ و در راس آنها اشخاصی مانند بهزاد نبوی به شهید بهشتی که در مصاحبه قبل بود را کمی شرح دهید.

_ابتدا بگویم که بنده اطلاعات دقیقی از فعالیتهای سازمان مجاهدین انقلاب ندارم. علت‌ آن هم این است که از زمانی بنده در سپاه مشغول به کار شدم فرصت نکردم در جلسات سازمان مجاهدین انقلاب شرکت کنم و عملا شرکت نمی‌کردم و اطلاعات محدودی هم که دریافت می‌کردم از طریق آقای الویری بود.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

اطلاعیه شورای انقلاب اسلامی درباره تشکیل سپاه پاسداران در ۲ اردیبهشت ۵۸

** شهید مطهری گفت باید سازمانی در مقابل مجاهدین خلق تشکیل شود

بنابراین نمی‌توانم به شکل گسترده وارد اختلاف و علل آن شوم ولی اگر بخواهم کلیاتی را بیان کنم باید بگویم یکی از روزهایی که ما در دفتر کنونی روزنامه جمهوری اسلامی که دفتر سابق مجاهدین انقلاب بود، جلسه داشتیم در آن مقطع شهید مطهری آمد و گفت که این سازمان مجاهدین خلق دروغ می‌گویند در شرایطی که تمام شعارهایشان اسلامی است خلاف اسلام عمل می‌کنند و باید سازمانی درست شود که این تعابیر را از آنها بگیرد. بنابراین قرار شد گروه‌هایی که دارای سابقه فعالیت علیه رژیم شاه هستند و مورد تایید امام و بزرگان نظام هستند جمع شوند و سازمانی را تحت عنوان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل دهند. با این نگاه و اطلاعیه که سازمان منتشر کرد مشخص شد که رویکرد‌ آنها اسلامی است که البته عرض کردم بنده به قدری مشغله داشتم که مرحوم مهدوی کنی به من گفته بود آقای فروتن از این به بعد نامه‌های پس از ساعت ۷ بعد از ظهر را برای من نفرستید. بنابراین وقت نداشتم در جلسات سازمان شرکت کنم.

** بهزاد نبوی می‌گفت شاید شهید بهشتی جاسوس باشد!!

در یکی از جلسات که شرکت کردم بهزاد نبوی نسبت به دکتر بهشتی برخورد بدی کرد و می‌گفت که شهید بهشتی شاید جاسوس باشد و اعتمادی نمی‌شود به اینها کرد. آنجا بود که بنده واکنش نشان دادم و گفتم این چه تعبیری است که در مورد آقای بهشتی استفاده می‌کنی؟

او در جواب گفت خیلی نمی‌شود به اینها که از خارج از کشور آمده‌اند اعتماد کرد و می‌گفت معیار ما زندانی شدن افراد است بنده درجواب او گفتم نه زندان رفتن در زمان رژیم سابق ملاک خوب بودن است و نه خارج بودن ملاک بد بودن. اگر این جور باشد مسعود رجوی هم زندان بوده است بنابراین این حرف دقیق نیست. از آن جلسه بود که دریافتم جلسات سازمان بیشتر با درگیریهای سیاسی همراه است. بنابراین در جلسات آتی سازمان حضور پیدا نکردم.

* محوریت سازمان در آن دوران چه کسانی بودند؟

_بهزاد نبوی، حسین فدایی، ذوالقدر، آقا محسن و شهید بروجردی بود نیز قبل اینکه به کردستان برود در بعضی جلسات شرکت داشت که همین موضوع نیز برای او در جبهه دردسرساز شده بود و نگاهها نسبت به او کمی تغییر کرده بود.

* مگر نظامیان از حضور در این جلسات منع نشده بودند؟

_این قانون برای آن زمان نبود. این شرایط گذشت تا سال ۶۰ که عملیات فتح‌المبین قرار بود انجام شود. آنجا بود که امام خمینی طی حکمی فرمودند نظامیان اجازه ندارند داخل هیچ سازمانی بشوند. از آن زمان بود که بنده به شکل مکتوب اعلام کردم که دیگر در هیچ سازمانی فعالیت نمی‌کنم.

** علت تغییر رویکرد سازمان مجاهدین انقلاب نبود «ولایتمداری» بود

* در آن زمان سازمان سیاسی شناخته می‌شد؟

_سازمان رفته رفته سیاسی شد و فعالیتش دیگر آن فعالیتی نبود که در اساسنامه سازمان به آن اشاره شده بود. علت تغییرات رویکرد سازمان نبود ولایت مداری بود. درباره بهزاد نبوی و فعالیتش در سازمان پس از شرکت نکردن در جلسات اطلاع دقیقی نداشتم تا اینکه به عنوان وزیر صنعت در مجلس آن اظهارات عجیب را انجام داد و گفت هر کس ۲ تا پاترول نگرفته است دستش را بلند کند. بسیار ناراحت شدم که چرا باید وزیر و نمایندگان ما آلوده به این مسائل شده باشند. چند روز بعد از آن اظهارات بهزاد نبوی در مجلس به دفتر او رفتم و با توجه به شناختی که از من داشت مرا دعوت کرد به اتاقش تا با هم صحبت کنیم.

* سمت شما در آن زمان چه بود؟

_اگر اشتباه نکنم فرمانده سپاه اصفهان بودم یا احتمالا آخر ماموریتم در لرستان بود. در آن جلسه از او پرسیدم آیا آن اظهاراتی که در مجلس داشتی حقیقت دارد. او با صراحت گفت کاملا حقیقت دارد و حتی برخی از نمایندگان ۳ پاترول گرفتند بنده اصلا انتظار نداشتم که او این اظهارات را تایید کند و بسیار ناراحت شدم.

** شهید لاجوردی معتقد بود خسرو تهرانی، بهزاد نبوی و سازگارا در پرونده ۸ شهریور دست داشتند

* در مصاحبه قبلی گفتید که در انفجار دفتر نخست وزیری گویا تعدادی از اعضای گروه فلاح دستگیر شدند ماجرای آن دستگیری چه بود؟

سردار فروتن:‌ آقای لاجوردی بر اساس نگاهی که داشت اذعان داشت که برخی افراد مانند خسرو تهرانی، بهزاد نبوی، سازگارا دست داشتند. اینکه چقدر دست داشتند و آیا اصلا دست داشتند را نمی‌دانم ولی آن موقع که زندان را تحویل گرفتم. دو تن از بچه ها به نام محمد رضوی که در شرکت مخابرات است و‌ آقای داداشی را دیدم که در گروه فلاح بودند دستگیر شده بودند. البته بعدها روشن شد که اینها با گروههای دیگری مانند مجاهدین خلق نیز همکاری می‌کردند که بعدها نیز وقتی پرونده آنها با امام مطرح شد ایشان فرمودند پرونده مختومه شود. اما در رابطه با کسانی که لاجوردی معتقد بود در انفجار دفتر نخست وزیری نقش داشتند باید بگویم که لاجوردی می‌گفت اینها کار را کردند.

آقای لاجوردی معتقد بود که اینها منافق هستند بر اساس شناختی که از او داشتم در منافق‌شناسی بسیار تبحر داشت اما اینکه موضوعی به این حساسی را به حدس و گمان به کسانی نسبت بدهم از من بر نمی‌آید.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

* در ماجرای باند مهدی هاشمی معدوم و جنایات گروه وی در اصفهان، شما فرمانده سپاه اصفهان بودید. یک مقداری ماجرای مهدی هاشمی را برای ما شرح دهید.

_بعد از داستان نهضت‌های آزادی بخش، یک ذهنیتی نسبت به مهدی هاشمی ایجاد شده بود.

* شما جلسه‌ای با او داشتید؟

_بله جلساتی با او داشتیم و می دانستیم که نسبت به او در اصفهان اختلافاتی وجود دارد. نجف‌آباد اصفهان نوعی بافت سیاسی پیچیده دارد. علاوه بر این شهرستان دو شهرستان دیگر به نام‌های قهدریجان و فلاورجان هست که آنها نیز از بافت سیاسی پیچیده‌ای برخوردار هستند.

یک منطقه‌ای به نام خمینی‌شهر در اصفهان است که بنده وقتی به این شهرستان رفتم متوجه شدم نقشه شهر به شکلی ساخته شده که از آسمان به شکل عقاب است و طراحی آن توسط آمریکایی‌ها انجام شده بود بنابراین این منطقه از قبل از انقلاب مورد توجه کشورهای استعمارگر بوده و به شکل طبیعی دچار مشکلات فرهنگی بود. خود شهر اصفهان نیز دارای تفکر سیاسی است که همیشه آتش زیر خاکستر است. اگر توجه کنید افراد زیادی از این شهر شروع کننده مناقشات و رویدادهای مهم بوده‌اند. این مطالب را بدون اشاره به شخص خاصی بیان می‌کنم.

** کتاب شهید جاوید ریشه اختلافات چندساله در اصفهان بود

در لرستان که بودم حکم فرماندهی دو کوهه را گرفتم و قرار شد که دوکوهه را به عنوان مقری فعال سازماندهی کنم. درحال سازماندهی دو کوهه بودم که از دفتر قرارگاه آقا محسن رضایی به من زنگ زد و گفتند که آقا محسن با شما کار دارد. وقتی که پیش او رسیدم از من خواست که سریع به اصفهان بروم و اوضاع نابسامان آنجا را مدیریت کنم. به من گفت که ستاد اصفهان ۸ ماه است که تشکیل نشده است.

از همان اول که وارد اصفهان شدم احساس کردم اختلافات چند جناح به وضوع مشخص است. بنده هیچ‌گاه سعی نمی‌کردم طرفداری هیچ جناحی را کنم. علت آن هم این بود که یک نظامی بودم و از سوی امام منع قانونی داشتم و دوم اینکه اگر وارد جناحی شوی مجبوری تصمیماتی را که حتی باب میل تو نیست هم قبول کنی که این موضوع اولین عامل انحرافات جناحها می‌شود و کدورت‌های ذهنی از همین جا آغاز می‌شود. در اصفهان به آرامی متوجه شدم که موضوع کتاب شهید جاوید ریشه چند ساله در این منطقه دارد قهدریجانی‌ها در خط مهدی هاشمی بودند و فلاورجانی‌ها مخالف مهدی هاشمی بودند. این اختلافات سیاسی با اختلاف منطقه آمیخته شده بود.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

یکی از کمیته‌هایی که منحل کردن آن بسیار دشوار بود کمیته همین منطقه بود. مهدی هاشمی نگاهی داشت که می‌گفت وقتی من تشخیص می‌دهم شخصی باید اعدام بشود باید این اعدام انجام شود. مهدی هاشمی سال ۶۰ مسئول واحد نهضت‌ها بود و قبل از آن با محمد منتظری در کردستان و فلسطین همکاری می کرد.

** مهدی هاشمی معتقد بود هرکجا خارج از مرز صلاح بود ورود کنیم

* واحد نهضت‌های آزادی بخش زیر نظر فرمانده سپاه بود؟

_ستاد فرماندهی سپاه با واحد نهضت‌ها خیلی موافق نبود. در حقیقت طرح واحد نهضت‌ها طرح مهدی هاشمی بود. اینها معتقد بودند رسما خارج از مرزها هر کجا که صلاح دیدیم حتی می‌توانیم اقدام کنیم اما اعضای دیگر معتقد بودند باید با امام مشورت کنیم. این نگاه مهدی هاشمی که من خودم مجتهدم باعث شد به آرامی به انحراف کشیده شود.

در آن روزها هر روز اختلافات جدیدی را در اصفهان بوجود می‌آوردند. به طور مثال یک بار رئیس مدیر عامل کارخانه ذوب آهن را طی درگیری کارگران با سابقه کارخانه با او باعث شد تمام کارکنان کارخانه اعتصاب کنند که این داستان حاشیه‌های بسیاری را بوجود آورد.

** اختلاف بین کمیته زیر نظر عبدالله نوری و مهدی هاشمی با سپاه

این موضوع صنفی که هیچ ارتباطی به سیاست نداشت، وقتی به ریشه‌های آن نگاه می‌کردیم متوجه می‌شدیم که گروهایی مانند چپی‌ها در ایجاد این مشکلات نقش‌آفرین بودند. اختلافات میان کمیته که زیر نظر مهدی هاشمی و عبدالله نوری بود با سپاه اصفهان روز به روز افزایش پیدا می‌کرد.

* شما چه اقدامی انجام دادید که این فتنه‌ها در اصفهان از بین برود؟

_من و آقای کوهپایی استاندار و آقای روحانی امام جماعت موقت اصفهان که نماینده طاهری اصفهانی بود، ۳ نفری بین گروههایی که با هم درگیر بودند رفتیم.

* آیا در این درگیری‌ها کسی هم کشته شد؟

_۱۱نفر کشته شدند و اگر نمی‌رفتیم ادامه پیدا می‌کرد و در نهایت متوجه شدیم که عقبه این درگیری‌ها مهدی هاشمی بود و به آقای منتظری نیز مدام گزارش می‌دادیم که مهدی هاشمی چه اقدامی انجام می‌دهد.

** واکنش منتظری به گزارش‌ها درباره مهدی هاشمی معدم: “بی‌خود می‌گویید”

* عکس‌العمل مرحوم منتظری به این گزارش‌ها چه بود؟

_مرحوم منتظری توجهی به این گزارش‌ها نداشت و می‌گفت که شما بی‌خود می‌گویید.

* در جلساتی که با مرحوم منتظری داشتید هادی هاشمی داماد ایشان هم حضور داشت؟

_بله او اکثرا در جلسات حضور داشت. به نظر من دفتر مرحوم منتظری را هادی و برادرش مدیریت می‌کردند و بدون اجازه او و برادرش کسی نمی‌توانست به سادگی به دفتر منتظری نفوذ کنند.

بنده سعادت داشتم ۳ بار برای ارائه گزارش خدمت امام برسم امام خمینی به عکس آقای منتظری که اجازه مطرح کردن دقیق گزارشات را به من نمی‌داد وقتی برای ارائه گزارش خدمتشان می‌رسیدیم هر ۳ بار به طور کامل اجازه دادند تا من گزارش را بیان کنم و هیچ سخنی نمی‌گفت.

غائله مهدی هاشمی توسط اطلاعات سپاه شناسایی و کشف شد و گزارشات آن به مرحوم منتظری داده شد ولی او زیر بار نمی‌رفت و می‌گفت شما چون مخالف او هستید می‌خواهید او را خراب کنید. تفاوت امام خمینی و مرحوم منتظری در گوش دادن به گزارشات بود. بنده سعادت داشتم ۳ بار برای ارائه گزارش خدمت امام برسم امام خمینی به عکس آقای منتظری که اجازه مطرح کردن دقیق گزارشات را به من نمی‌داد وقتی برای ارائه گزارش خدمتشان می‌رسیدیم هر ۳ بار به طور کامل اجازه دادند تا من گزارش را بیان کنم و هیچ سخنی نمی‌گفت.

امام یک رفتاری داشتند که اگر گزارش را می‌پذیرفت در جواب می‌گفتند خدا شما را حفظ کند. اگر نمی‌پذیرفت یا شک داشت با تامل نگاه می‌کرد ولی اگر کاملا مخالف بود همان موقع مخالفتش را ابراز می‌کرد. آن هم با ۲،۳ کلمه کوتاه اما اجازه می دادند که کامل حرف شما تمام شود بعدا اظهار نظر می‌کرد.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

سردار یوسف فروتن نفر اول در سمت چپ آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان سر تیم حفاظت ایشان

* شما بعد از ترور مقام معظم رهبری در ۶ تیر ۱۳۶۰، مسئول حفاظت از ایشان شدید. علت انتخاب شما برای حافظت از حضرت آقا چه بود و چه کسی این مسئولیت را به شما واگذار کرد؟

_پس از اینکه حضرت آقا ترور شدند، بنده به آقای شمخانی که آن زمان قائم مقام سپاه بود گفتم که چرا یک حفاظت قوی برای ایشان نمی‌گذارید. او گفت که تو خودت این وظیفه را قبول می‌کنی؟ گفتم که با کمال میل.

پس از آن حکمی از او گرفتم و به شکل رسمی حفاظت از رهبری را به عهده گرفتم. در دیدار اولی که پس از عهده دار شدن این سمت با آقا داشتم‌،‌ ایشان از زمان عضویت من در شورای فرماندهی سپاه، من را می‌شناخت و در آن زمان هنوز دوره نقاهت پس از مجروحیت را می‌گذراند.

** آیت‌الله خامنه‌ای گفتند هیچ‌گاه راضی به داشتن محافظ نبودم

ایشان ضمن توضیح دلایل پذیرفتن محافظ برای خودشان، گفت که بنده هیچگاه راضی به داشتن محافظ نمی‌شدم ولی از آنجا که تابع محض حضرت امام هستم و ایشان به من دستور دادند که باید محافظ داشته باشم، بنده این موضوع را پذیرفتم. ایشان به من گفتند از این پس هرجا که شما به عنوان محافظ به من بگویی میروم و هر جا که بگویی نرو نمی‌روم.

وظیفه حفاظت از آقا را علاوه بر بنده که وظیفه حفاظت فیزیکی از ایشان را بر عهده داشتم،‌ آقای میرسلیم هم هماهنگ کنندگی مسائل سیاسی و دفتری تیم حفاظت را برعهده داشت. حضرت آقا به هیچ عنوان در کار تخصصی حفاظت که برعهده ما بود دخالت نمی‌کردند به طور مثال یک روز که حضرت آقا برای بازدید از مکانی به توصیه آقای ظهیرنژاد در حرکت بودند، بنده به ایشان گفتم که این مکان در برنامه ما نبوده است و ایشان بلافاصله بر طبق نظر بنده از حضور در آن محل منصرف شدند.

ایشان هیچگاه کار خارج از حیطه کاری ما طلب نکردند. مثلا هیچگاه نگفتند که فلان کالا را برای من تهیه کنید. یک روز بنده به دلیل سخت‌گیری‌های یکی از مسئولان حفاظت، گلایه او را به حضرت آقا کردم. ایشان گفت که این فرد در دوره پس از ترور خدمات زیادی به من کرده است و هرکس را که می‌خواهی مرخص کن ولی با او کاری نداشته باشد.

* اکثر محافظان و همکاران آیت‌الله خامنه‌ای در دوره ریاست‌جمهوری درباره ساده‌زیستی ایشان صحبت‌های فراوانی کردند. شما خاطره‌ای از ساده زیستی و سبک زندگی ایشان به یاد دارید؟

سردار فروتن:‌ در اثبات ساده زیستی ایشان همین بس که سطح زندگی ایشان در آن زمان نیز همانند امروز از زندگی بنده که محافظ ایشان بودم پایین‌تر بود. یادم می‌آید که فرش خانه ایشان کاملا نخ نما بود و هدیه‌هایی خارجی که برای ایشان می‌آوردند را برای خود بر نمی‌داشتند و می‌گفتند که این هدیه‌ها برای رئیس جمهور ایران است نه برای شخص من و گفتند که مکانی تحت عنوان “موزه ریاست جمهوری” ایجاد کنید و تمامی این هدایا را در آن مکان جمع‌‌آوری کنید.

** مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با تعویض موکت‌های نهاد ریاست‌جمهوری

در آن زمان نیروهای حفاظت ریاست جمهوری به دلیل کهنه بودن موکت‌های دفتر ریاست جمهوری قصد تعویض این موکت‌ها را داشتند که ایشان گفتند هرکس که ما را می‌خواهد با این موکت‌ها بخواهد در حالی که وقتی آقای هاشمی رئیس جمهور شد بلافاصله این موکت‌ها را جمع و فرش‌های آنتیک و گران قیمتی را جایگزین کرد. ایشان یک نعمت بسیار بزرگی است که برخی افراد یا نمی‌دانند یا نمی‌فهمند و یا مغرض هستند.

یک روز ساعت ۶ صبح آمدم دیدم که راننده آقا ماشین را روشن کرده و منتظر است. ایشان نیز با حالتی ناراحت در داخل حیاط در حال قدم زدن بود. به ایشان گفتم آقا قرار ما این نبود که این ساعت برویم جایی. ایشان به من گفت حالا عیبی ندارد و سوار ماشین شدند و گفتند که به سمت جماران برویم.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

حکم مصطفی میرسلیم سرپرست وقت نهاد ریاست‌جمهوری به سردار فروتن برای سرپرستی حفاظت از آیت‌الله خامنه‌ای

** امام به آیت‌الله خامنه‌ای گفتند “شما روحیه کاخ‌نشینی ندارید”

در طول مسیر نیز به دلیل ناراحتی سخنی با من نگفتند. پس از اینکه از دیدار امام خمینی برگشتند به ایشان گفتم آقا حالا پس از ملاقات با امام ناراحتی‌تان برطرف شد. ایشان نیز گفتند دیشب سخنان حضرت امام درباره کاخ نشینان و کوخ نشینان را شنیدی؟ و ادامه دادند که من رفتم به ایشان عرض کردم که این مکانی که هم اکنون بنده در آن کار می‌کنم کاخ است و درخواست می‌کنم که اجازه بدهید از اینجا نقل مکان کنم. امام نیز با درخواست آقا مخالفت کردند و گفته بودند که شما روحیه کاخ نشینی ندارید.

منبع: آنا۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۷بنقل ازتسنیم

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:سعی کرذم ازاسامی ذکرشده عکسی اضافه کنم، وبعضاًمختصرتوضیحات- این مصاحبه مربوط به تیرسال ۱۳۹۶

بسم‌الله الرحمن الرحیم. اگر تاریخ ۳۰۰ سال گذشته را دقیق ورق زده و مورد مداقه قرار دهیم و اتفاقات این ۴ دهه را با ‌۴۰۰‌ــ۳۰۰ سال گذشته مقایسه کنیم، آن‌وقت متوجه می‌شویم که این ۴ دهه به‌راستی بیشتر از چند قرن بر ما گذشت. ویژگی‌های دهه ۶۰، دو بعد دارد، طرف جنایت‌ها و طرف دیگر شکوفایی‌های آن دهه. اولین مطالبی که باید عرض کنم این است که تاریخ باید با دقت و به‌شکل صحیح تدوین شود. اگر ما نتوانیم تاریخ را به‌درستی تدوین کنیم، باید بگویم که به نسل‌های آینده خودمان به‌نوعی خیانت کرده‌ایم. این خیانت ممکن است آگاهانه باشد یا ناآگاهانه که گونه دوم بسیار شایع است. ضربه‌ای که ما تاکنون به‌علت تدوین نادرست تاریخ خورده‌ایم، بسیار زیاد بوده است. تکرار، یکی از مسائل مهم است به‌خلاف اینکه می‌گویند موضوعی زننده است ولی اگر ما در قرآن نیز توجه کنیم درمی‌یابیم که قرآن نیز نوعی تکرار است. حتی پیامبران همواره در حال تکرار مطالبی بودند که از جانب خدا به آنها وحی شده بود.

شما از اول قرآن نگاه کنید، می‌بینید که تمام فرازها و فرودها در سوره‌های مختلف قرآن نوعی تکرار است که در حال بیان تاریخ است، مثلاً قصه منافقین، اصحاب خوب و اصحاب بد را بیان می‌کند، چون ما انسانها اصولاً فراموش‌کار هستیم باید مطالب برایمان تکرار شود. از اوایل ۵۷ تا دهه ۶۰ آن‌قدر اتفاقات عجیب در کشور افتاده که هزاران صفحه کتاب باید برای آن نوشته شود بنابراین دهه شصت دو رو دارد؛ یک رو خوشی‌ها و پیروزی‌ها و مثبت‌ها وشکوفایی‌ها و یک روی دیگر ظلم‌ها و جنایت‌ها و نامردی‌ها.

اگر ما در دهه ۶۰ توسط منافقین نزدیک به ۱۷ هزار شهید دادیم اما ۱۷ هزار شهید در مقابل آنچه به دست آوردیم چیزی نیست، البته از دست دادن این هموطنان برای ما بسیار دردآور بود.

بگذارید صحبت‌هایم را در این زمینه با ذکر مثال و داستانی برایتان تعریف کنم؛ حضرت امام در مقطعی که بنده مسئول زندانها بودم و تعدادی از سران حزب توده را زیر نظر داشتم مانند کیانوری و همسرش (مریم فرمانفرماییان) پرتویی، عمویی، نامه‌ای به گورباچف نوشتند.

ماجرای جمله‌ای که برای همسر کیانوری در زندان سخت تمام شد

مریم فرمانفرماییان که در ضربه واحد اطلاعات سپاه به حزب توده و بعدها شاخه نظامی آن در ۱۷ بهمن ماه ۱۳۶۱ دستگیر شد؟

بله دقیقاً؛ خاطره اولین برخوردم با این زن جالب است. او زن مغرور و متکبری بود که در زندان او را تنها برای هواخوری بیرون می‌آوردند. در همان روز اول مسئولیتم در اوین حین سرکشی از بندها دیدم او را تنها در محوطه آوردند. به او گفتم “اسمتان چیست؟”، با یک غرور و تکبری گفت “نمی‌شناسی من چه‌کسی هستم!”، گفتم “کی هستی؟”،

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

نورالدین کیانوری درکنارهمسرش(مریم فرمانفرماییان)

گفت مریم فرمانفرماییان. خواهری که مسئول بند او بود به من گفت “این خانم، همسر آقای کیانوری است.”، گفتم همان «سوسیال امپریالیست معروف»؛ این جمله من خیلی برای خانم مریم فرمانفرماییان سخت تمام شد. مکتب سوسیالیسم که روشن است و مکتب امپریالیسم هم روشن است اما سوسیال امپریالیست قابل درک نبود که با ازدواج این دو نفر قابل درک شد (کیانوری از بزرگان سوسیالیسم بود و فرمانفرماییان از بزرگان امپریالیسم.)، ازدواج این دو از برگ‌های عبرت‌انگیز تاریخ است.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

ماجرای گریه‌ و تعبیر جالب یک توده‌ای باسابقه برای امام خمینی در زندان

وقتی امام به گورباچف نامه نوشتند، عمویی را که افسر زمان رزم‌آرا بود، صدا کردم، کسی که نزدیک ۲۹ سال از عمر ۶۱ساله خود را در زندان سپری کرده بود. به او گفتم “نظرت راجع به این نامه چیست؟”.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

خدا را شاهد می‌گیرم که پس از این سؤال من، چندین دقیقه گریه کرد و مدام به حزب توده لعن می‌کرد. هفت یا هشت بار لعن فرستاد. پس از‌ آن حرف عجیبی به من که مسئول زندان و از مسئولان نظام بودم، زد. به من گفت که “شما نمی‌فهمید که امام خمینی چه شخصیتی دارد”! گفتم “چطور این حرف را می‌زنی؟”، گفت “زیرا خمینی مانند شطرنج‌بازی ماهر، در حالی که بیش از ۲۰۰ سال شرق و غرب تلاش کردند که علیه اسلام حرف بزنند تا اسلام را به انزوا ببرند، ولی ایشان با جابه‌جایی مهره‌ای موفق شد شرق و غرب را کیش و مات کند.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

او در ادامه گفت “من که این خانم (مرحوم مرضیه دباغ عضو هیئت اعزامی امام به شوروی) را نمی‌شناسم اما امام خمینی با فرستادن زنی به‌عنوان سفیر خود تمام تبلیغات گسترده و چند دهه‌ای شرق و غرب را علیه اسلام مبنی بر اینکه اسلام به زنان بی‌توجه است و آنها را آدم حساب نمی‌کند خنثی کرد”. این مطلب را فردی توده‌ای برجسته می‌زند!

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

پیام تاریخی امام به گورباچف توسط هیئت ۳ نفره‌ای متشکل از آیت‌الله جوادی آملی، محمد جواد لاریجانی و مرحومه مرضیه حدیدچی(دباغ) در تاریخ ۱۳ دی۱۳۶۷، به وی ابلاغ شد.

در ادامه عمویی گفت که “امام خمینی درباره شوروی به‌قدری اطلاعات دقیقی دارد که گویی هر روز در کاخ کرملین رفت‌و‌آمد می‌کند و فروپاشی شوروی قطعاً به‌زودی محقق خواهد شد”. او می‌گفت “طرح پروفسور نپ ــ که در حقیقت ایدئولوگ استالین و لنین بود و به طرح یوگوسلاوی‌ها فائق شد ــ حدود ۳۰ــ۲۵ میلیون آدم کشتند یعنی قتل‌عام چند ده میلیونی تا موفق شدند. در شرایطی که در کل جنگ ما کمتر از ۳۰۰ هزار نفر شهید شدند. انقلابی که کل دنیا را دگرگون کرد آن‌هم با ۲۰۰، ۳۰۰ هزار شهید با این‌همه پیروزی با شوروی که برای برقراری امپراطوری خود ۲۰، ۳۰ میلیون نفر را کشت، واقعاً قابل قیاس است؟!”.

این اتفاقات از عظمت امام و انقلاب و جزو برگ‌هایی از کتاب دهه ۶۰ یا بهتر بگویم تاریخ معاصر کشور است؟

بله؛ به‌نظرم دهه ۶۰ تاریخ دنیا را عوض کرد. خیلی‌ها در مورد حضرت امام(ره) تعابیر گوناگون به کار می‌برند و می‌گویند “تاریخ را اصلاح کرد”، بعضی می‌گویند “تاریخ را ورق زد و صفحه دیگری از تاریخ را خواند” ولی من می‌گویم امام(ره) کتاب تاریخ سیاسی، اجتماعی، انسانی، فرهنگ را عوض کرد. او تاریخ و مکتب انبیاء الهی را زنده کرد. در مکتب امام(ره) که همان مکتب انبیاء الهی است الفاظ معنی واقعی خود را پیدا کردند.

آن زمان که بنده سخنگوی سپاه بودم، حضرت امام در رابطه با موضوع بسیج تازه فرمان داده بودند و رسانه‌های خارجی مدام درباره شعار ارتش ۲۰میلیونی بسیج از من می‌پرسیدند که “شما سلاح برای تجهیز این ارتش ۲۰میلیونی از کجا تأمین کرده‌اید؟” بنده هم گفتم که “ما مسلح هستیم! به سلاحی تجهیز شده‌ایم که شما غربی‌ها نمی‌توانید آن را درک کنید”. آنها فکر می‌کردند این اسلحه مثلاً کلتی چیزی است نمی‌دانستند که سلاح ما الله اکبر است.

فالاچی به من گفت “می‌خواهم به کردستان بروم تا شهادت را ببینم”

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

اوریانا فالاچی که برای مصاحبه با امام به تهران آمده بود، به من گفت “من می‌خواهم بروم کردستان. ارتش به من اجازه نداد و خواستم که از طریق مکاتبه با سپاه بروم و به من گفتند باید با شما هماهنگ کنم”. از او پرسیدم “کردستان برای چه می‌خواهی بروی؟”، گفت “می‌خواهم شهادت را ببینم”. من خنده‌ام گرفت. بعد سؤالی از او پرسیدم که جا خورد، گفتم “باید مادر باشی تا تو شهادت و شهید شدن را از نزدیک حس کنی.

شهادت قرص نیست که من به تو بدهم. شما وقتی اعتقاد نداشته باشی تصور می‌کنی که او خودکشی کرده”. این واقعیات برای دهه ۶۰ است که باید تدوین شود. دهه ۶۰ معادلات کلی دنیا را دگرگون کرده است.

هیچ‌کدام از دولتمردان واقعیات دهه ۶۰ را نفهمیدند

به‌نظرتان علت فراموشی رخدادهای تاریخی چیست؟ چرا با توجه به اینکه تنها ۳۰ سال از پایان دهه شصت می‌گذرد، رهبر انقلاب به عوض‌شدن جای شهید و جلاد هشدار می‌دهند؟

ما در تدوین تاریخ دهه ۶۰ ناموفق بوده‌ایم، دو دلیل دارد؛ یکی اینکه کار خیلی سنگین است و دوم اینکه ما ضعیف عمل کرده‌ایم. بسیاری از وزرا و رؤسای جمهور ما نمی‌توانند دهه ۶۰ را بفهمند، تعارف که نداریم!

بسیاری از دولتمردان ما، واقعیات دهه ۶۰ را نفهمیدند البته اینکه نمی‌فهمند از کم‌هوشی آنها نیست بلکه اعتقاد قلبی ندارند. این موضوع را باید گفت و خجالت هم نکشید. بنده قصد توهین به این افراد را ندارم البته کار سنگینی است چرا که نزدیک به ۳۰۰ سال کشور را ویران کردند. از فرهنگ گرفته تا اقتصاد، بنابراین ما سالیانی باید زحمت بکشیم تا عقب‌ماندگی‌ها جبران شود ولی این دلیل نمی‌شود که رئیس جمهور‌ها نیز کم‌کاری نکرده باشند. دهه ۶۰ را پیرزنی می‌فهمد که ۱۰ عدد تخم‌مرغ را که دارایی او بود برای جبهه می‌فرستاد. دهه ۶۰ را بچه‌بسیجی می‌فهمد که جان خود را فدای این انقلاب کرد.

ماجرای شهادت نوجوانی که مادرش دختر شایسته زمان شاه و پدرش کارمند فرح بود

در خاطرات شهدا هست که نوجوانی ۱۵، ۱۶ ساله چون میان بچه‌های بسیج بوده و معارف محدودی از دین را یاد گرفته بود، می‌رود و در راه حفظ ارزشهای این انقلاب شهید می‌شود، این در شرایطی است که مادر این نوجوان دختر شایسته زمان فرح و پدر او کارمند دفتر فرح بود و نام او مدتها مخفی بود و وقتی که سراغ پدر و مادر او می‌روند والدین او می‌گویند “ما چنین پسری نداریم و فرزند ما در حال حاضر آمریکا است”، در نهایت معلوم شد که او از خانه فرار کرده بوده و به جبهه می‌رود. دهه ۶۰ چنین جوانانی را درست کرد.

آن روی سکه نیز در دهه ۶۰ وجود داشت. اشخاصی کاملاً انقلابی که حتی در بحث لانه جاسوسی اقدامات ارزنده‌‌ای انجام داده ولی وقتی مسئولیتی به آنها داده شد کم آوردند و منحرف شدند.

البته در دهه ۶۰ افرادی مانند بهزاد نبوی وجود داشتند که در زمان تأسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به شهید بهشتی که در قید حیات بود، فحش می‌داد و بنده به این رفتار او اعتراض کردم. بنده با مرحوم مهندس بازرگان آشنا بودم و می‌دانم که وی چطور در زمان شاه زندانی و محاکمه شد ولی چرا اتفاقی افتاد که اینها از مسیر انقلاب منحرف شدند؟ چه شد که شهید فلاحی که آموزش‌های شاهنشاهی را به آموزش‌های دینی ارجحیت می‌داد، به‌یک‌باره در ۷ تیر با لباس نظامی و پای بدون کفش و اشک‌ریزان در مراسم تشییع جنازه شهدای ۷ تیر داخل مردم حضور پیدا می‌کند و تمام آن خصلت‌های نظامی را زیر پا می‌گذارد؟ دهه ۶۰ این رویش‌ها را هم داشت.

انحراف خوئینی‌ها از مسیر انقلاب

از طرفی دیگر موسوی خوئینی‌ها این‌همه سخنرانی انقلابی در لانه جاسوسی انجام داد، چه اتفاقی افتاد که افرادی مانند او از مسیر منحرف شدند؟ شهدای دهه ۶۰ هرگز نباید فراموش شوند. هر فردی که باعث فراموشی دهه ۶۰ شود به شهدای آن دوران خیانت کرده است. باید اتفاقات آن دوران برای مردم تشریح شود.

با تشکر از صحبتهایتان درباره دهه شصت، کمی به سوابق حضرتعالی پیش از انقلاب بپردازیم. شما در آن دوران علاوه بر تشکل‌های دانشجویی، با سازمان مجاهدین خلق هم ارتباطی داشتید؟

من از اول سازمان مجاهدین را کم و بیش می‌شناختم و خیلی از مواقع دفاع هم می‌کردم. این مسائل البته برای همان اوایل بود. رابطه تشکیلاتی نداشتم. هیچ‌وقت به‌عنوان عضوی از این سازمان نبودم و تنها طرفداری می‌کردم. باید بگویم که بنده از ابتدا وارد جریانها به‌شکل کامل و تمام‌وقت نمی‌شدم.

وقتی از شکنجه کردن حسن و محبوبه یا برادران رضائی‌ها و… خبردار شدم، از چگونگی مبارزات افرادی چون بدیع‌زادگان، سعید محسن و… خبردار می‌شدم، خیلی تحسین می‌کردم و به‌خاطر دارم که به‌دور از چشم صاحب‌خانه در سرمای زمستان شهر هامبورگ آلمان از اطاق بیرون می‌رفتم و گاهی در برف برای مدتی می‌نشستم و به خودم نهیب می‌زدم که “تو کجا و اینها کجا؟ چطور می‌توانی در اطاق گرم و تخت‌خواب گرم بخوابی؟!”.

پس از جریان شهادت شریف واقفی ما متوجه انحرافات مجاهدین خلق شدیم. بعدها نیز متوجه شدیم که نهضت آزادی و جبهه ملی نیز به همین صورت دارای انحرافاتی شده، افرادی چون بنی‌صدر هم جزو این افراد منحرف‌شده بود.

نقطه اشتراکمان با کنفدراسیون مبارزه علیه رژیم شاه بود

در زمانی که شما در خارج کشور تحصیل می‌کردید، دو گروه مبارز ایرانی بین دانشجویان وجود داشت، یکی کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور و دیگری اتحادیه انجمن‌های اسلامی اروپا. تفاوت این دو گروه در چه بود و آیا برخوردی با بچه‌های کنفدراسیون داشتید؟

بله؛ یکی بچه‌های اتحادیه انجمن‌های اسلامی در اروپا بود که ما جزو آنها بودیم و دیگری کنفدراسیون که در کنفدراسیون از هر طیفی وجود داشت و نقطه اشتراکشان با ما مبارزه علیه رژیم امپرالیستی شاه بود.

اتحادیه انجمن‌های اسلامی در اروپا توسط دکتر بهشتی تشکیل شده بود. از اعضای آن اتحادیه که هم‌دوره‌ای ما بودند می‌توان از‌ آقایان دکتر خاتمی، نمازی، نواب و محمودزاده نام برد. در آن زمان بحث و جدل و دعوا با گروه‌های چپ و غیره بسیار رایج بود و اغلب به درگیری هم ختم می‌شد ولی بنده هم بشخصه با این گونه بحث‌ها موافق نبودم چرا که خروجی قابل توجهی نداشت.

اتحادیه ۲ یا ۳ جلسه نشست سالیانه و چند جلسه منطقه‌ای و سمینارهای گوناگون داشت که ما در این سمینارها از آقایان بنی‌صدر، قطب‌زاده، آقای دکتر حبیبی و دکتر بهشتی دعوت می‌کردیم که افراد ذکرشده سخنگویان ما بودند.

همسر و دختر بنی‌صدر تقیدی به مسائل شرعی نداشتند

گویا در جایی گفته‌ بودید در همان سفرهای بنی‌صدر به آلمان می‌دیدید که خانواده او مسائل شرعی را رعایت نمی‌کنند؟

بله؛ ما با بنی‌صدر که از فرانسه به هامبورگ می‌آمد آشنا بودیم، خانواده او مثلاً دخترش فیروزه از همان ابتدا به اصول دینی پایبند نبود و در نوع لباس پوشیدن و ظاهر به هیچ عنوان اسلامی عمل نمی‌کرد. خانم او روسری سر می‌کرد ولی اصولاً اعتقادی به اسلام نداشت. ولی در آن روزها بحث ما بر سر نوع پوشش خانواده او نبود موضوع ما با او بر سر مسائل فکری و فرهنگی کلان بود.

هاشمی رفسنجانی گفت “با ساواک صوری همکاری کن!”

پس از دوران دانشجویی فعالیت شما در دوران انقلاب اسلامی چگونه پیش رفت؟

من اواخر سال ۱۳۵۶ به ایران آمدم. رشته اول بنده نقشه‌کشی عالی و رشته دوم تأسیسات بود. بنده تمام واحدهایم را پاس کرده بودم ولی پایان‌نامه خود را تنظیم نکرده بودم، در همین شرایط به‌دلیل اینکه ساواک از فعالیتهای من علیه رژیم شاه در هامبورگ خبر داشت و می‌دانست که من فرد تحصیل‌کرده‌ای هستم، سعی در جذب من داشت و می‌خواست که به‌نوعی جاسوس آنها در هامبورگ باشم.

به هر حال طی مشاوره‌ای که با مرحوم هاشمی رفسنجانی داشتم، او به من گفت “عیبی ندارد، شما برو تعهد بده تا به فعالیت‌هایت بتوانی برسی”. به او گفتم “اگر تعهد بدهم پایم گیر می‌شود” و او گفت “من هم از این تعهدات زیاد داده‌ام! اتفاقی برایت نمی‌افتد”، مثلاً می‌گفت “من تعهد دادم روی منبر سخنرانی نکنم ولی ایستاده سخنرانی کردم”. (می‌خندد)

آنها از من تعهد گرفتند که خبرهای انجمن را در خارج از کشور به آنها بدهم. ساواک وقتی فهمید من به آنها به‌شکل صوری تعهد داده‌ام در همان هامبورگ مرا تهدید کردند و گفتند که روزگارم را سیاه خواهند کرد، همین کار را هم کردند تمام مدارک تحصیلی و سوابق تحصیلی من و خانمم را ضبط کردند و اجازه فعالیت‌های اجتماعی به ما ندادند. این شرایط حاکم بود تا اینکه به ماههای پیروزی انقلاب نزدیک شدیم و رفته رفته وضعیت مملکت به‌طور کلی دگرگون شد. دوستانم به من پیشنهاد دادند که فعالیتهای سیاسی را کنار بگذارم و مدیر فنی یک کارخانه شوم. بنده نیز قبول کردم تا اینکه وضعیت به‌گونه‌ای تغییر کرد که فضای باز سیاسی اتفاق افتاد.

آقای دکتر بهشتی مرا دعوت کرد و به من گفت که کسانی که می‌خواهند برای پیروزی انقلاب کار کنند باید تمام تعلقات خود را کنار بگذارند، به همین دلیل بنده نیز از مسئولیتم در کارخانه استعفا دادم و عضو ستاد راهپیمایی‌های بزرگ شدم. تقریباً ۵ الی ۶ قطعنامه راهپیمایی را خواندم و بعد از نماز عید فطر معروف در قیطریه به‌عنوان عضو ستاد استقبال از امام انتخاب شدم و پس از آن عضو ستاد کمیته مرکز و معاون آقای مهدوی کنی شدم. در همان روزها بود که آن ۷ گروه معروف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند که بنده نیز به‌همراه آقای الویری جزو گروه فلاح بودم. بعد از آن پیشنهاد حضور در سپاه به من شد و بنده عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

اولین اعلامیه تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

آقای الویری هم عضو شورای فرماندهی سپاه بود؟

الویری که مسئول یکی از آن ۷ گروه مورد نظر شورای انقلاب به‌نام فلاح بود، عضو سازمان مجاهدین انقلاب شد. من هم عضو گروه فلاح بودم. تازه مدت کمی بود که این سازمان اعلام موجودیت کرده بود یعنی ماه‌های اول ۱۳۵۸٫ در همان زمان بود که بنابر دستور حضرت امام(ره) قرار شد تشکیلات نظامی مورد اعتمادی به‌نام سپاه ایجاد شود. با توجه به اختلاف‌نظرها در آن مقطع قرار شد هر یک از اعضای این گروه (سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی) یک نفر را برای شکل دادن سپاه پاسداران به شورای انقلاب معرفی کنند.

آقای الویری برای راه‌اندازی سپاه از قبل اقداماتی کرده بود و در طرح تشکیلات سپاه اقدام کرده بود، من را به‌عنوان نفر مربوط به فلاح برای تشکیلات سپاه معرفی کرد و از تاریخ ۵۸٫۲٫۲ که سپاه پاسداران رسمیت پیدا کرد من به‌عنوان عضو شورای فرماندهی سپاه معرفی شدم و آقای الویری از این تاریخ در سپاه هیچ حضوری نداشت.

به‌عبارت دیگر آقای الویری قبل از رسمیت یافتن و یک‌پارچه شدن سپاه در طرح اولیه حضور داشت ولی بعد از تاریخ ۵۸٫۲٫۲ که سپاه رسمیت پیدا کرد او هیچ نقشی نداشت و به‌جای او از گروه فلاح من بودم.

در همین جای بحث، سؤال ما این است که زمینه‌های شکل‌گیری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در ابتدا مقابله اسمی و رسمی با سازمان مجاهدین خلق بود، گرچه بعدها و در دهه ۷۰ جریان چپ این تشکیلات، سازمان جدیدی با نام مجاهدین انقلاب درست کردند که کاملاً منحرف از مسیر انقلاب بودند. نظر شما در این باره چیست؟

شهید مطهری گفت “مجاهدین خلق نه التزامی به خلق دارند و نه جهاد”

ببینید آن روز که شهید مطهری آمدند و جلسه شورای انقلاب بود، ایشان گفت “منافقین (مجاهدین خلق) از اول منافق بودند و ما باید تشکیلاتی را به‌وجود آوریم و تمام القابی که اینها به‌دروغ روی خود گذاشته‌اند را از اینها بگیریم، مثلاً خلق برای قرآن است، مجاهد برای قرآن است و این گروه که هیچ التزامی به قرآن و خلق خدا ندارند، نباید از این القاب به‌نفع خود سوء استفاده کنند”.

پس از مدتی ما متوجه شدیم که ۷ گروه شاخص مبارز با هماهنگی بزرگانی چون شهید مطهری، گروهی واحد را تحت عنوان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل دادند و با اضافه کردن پسوند اسلامی به سازمان ایجادشده مرز میان خود و مجاهدین خلق را بیشتر نشان دهند.

بهزاد نبوی علناً به شهید بهشتی توهین می‌کرد

البته بنده در جلسات سازمان به‌دلیل توهین علنی به آیت‌الله بهشتی از طرف بهزاد نبوی، به‌نشانه اعتراض با دلخوری و بحث با آنها جلسه را ترک کردم و دیگر در جلساتشان شرکت نکردم. بعد از آن ماجرا بحث تشکیل سپاه شد و قرار شد که در جلسه‌ای در پادگان امجدیه یک نفر از هرکدام از گروه‌های هفت‌گانه به‌نمایندگی از گروه متبوعشان انتخاب شوند و شورای نمایندگی کل سپاه را ایجاد کنند.

الویری جزو کسانی بود که از فلاح انتخاب شده بود ولی چون علاقه‌ای به فعالیتهای نظامی نداشت، نام مرا به‌جای خود مطرح کرد. در جلسه‌ای که بنده حضور نداشتم شهید مطهری گفتند که من را نمی‌شناسند ولی شهید بهشتی که با بنده و فعالیتهایم آشنایی داشت مرا تأیید کرد، از آن زمان حکم به نام من صادر شد و اولین اطلاعیه سپاه را در تاریخ ۵۸/۲/۲ بنده به‌عنوان مسئول روابط عمومی کل سپاه صادر کردم و به پلیس اعلام کردیم که هر گروه دیگری به‌غیر سپاه اعلامیه بدهد از لحاظ قانونی اعتبار ندارد.

بنی‌صدر من را از شورای فرماندهی سپاه اخراج کرد و بعدها پیشنهاد کرد معاون فرهنگی‌اش شوم

در آن مقطع یعنی حضورتان در سپاه، شما از مخالفان بنی‌صدر به‌شمار می‌رفتید. علت اختلاف شما با بنی‌صدر که منجر به خروجتان از شورای فرماندهی سپاه شد، چه بود؟

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

من در مقطعی به‌شکل همزمان هم رئیس ستاد سپاه بودم و اداره آن را انجام می‌دادم و هم عضو شورای فرماندهی کل سپاه و همچنین سخنگو و مسئول روابط عمومی سپاه بودم و پس از مدتی مسائل بنی‌صدر پیش آمد. بنده با بنی‌صدر اختلافاتمان از پاریس شکل گرفته بود و در دوران ریاست‌جمهوری‌اش نیز به‌دلیل بحث بر سر فرماندهی کل سپاه که او قصد داشت ابوشریف را به‌عنوان فرماندهی کل انتخاب کند و ما موافق نبودیم، بنده را اخراج کرد.

در دوران ریاست‌جمهوری با اینکه مرا می‌شناخت ولی چون قصد جذبم را داشت به من پیشنهاد معاونت فرهنگی ریاست‌جمهوری را قبل از آقای گرمارودی داد. حتی آقای روغنی زنجانی به من گفت که “من حکم تو را هم زده‌ام” ولی بنده قبول نکردم و از این حکم سر باز زدم. بر سر جریان ابوشریف دوباره بحث میان ما بالا گرفت که در نهایت هم آقای مرتضی رضایی به‌عنوان فرماندهی کل سپاه انتخاب شد. ایشان که فرمانده شد آمد پیش من و گفت که “بنی‌صدر گفته شما را از ستاد اخراج کنم اما من شما را از کل سپاه اخراج نمی‌کنم”، همین‌طور هم شد و بنده از ستاد منفک شدم اما در سپاه ماندم ولی محسن رضایی را نتوانست اخراج کند. البته فرماندهی مرتضی رضایی هم ۶ ماه بیشتر طول نکشید.

قبل از اینکه به این شکل بنده از ستاد اخراج شوم بنی‌صدر در جلسه شورای عالی امنیت موضوع اخراج مرا مطرح کرده بود. آیت‌الله خامنه‌ای که آن زمان نماینده امام در شورای عالی امنیت بودند در همان روزها پیش من آمدند و گفتند که “بنی‌صدر در شورا مطرح کرده است تا شما، محسن رضایی و محمودزاده را از سپاه اخراج کنیم”. بنده در جواب ایشان گفتم که “نظر شما چه بود؟”، آقا نیز با لحنی جالب گفتند که “ما به او خندیدیم و گفتیم که ما خودمان حکم به عضویت‌ آقای فروتن داده‌ایم حال خودمان اخراجشان کنیم؟”.

خلاصه بعد از مدتی فرمانده سپاه لرستان شدم و پس از آن حکم فرماندهی دوکوهه را گرفتم که موضوع اصفهان پیش آمد و آقامحسن به من گفت که “باید فرمانده منطقه دو بشوی”. بعد از آن رئیس زندانها و مسئول زندانهای تهران که زندان اوین هم شامل آنها بود، شدم. دفتر من نیز اوین بود و پس از آن یک مدت کوتاه دوباره رئیس ستاد مرکزی سپاه شدم. پس از آن مدیرعامل بنیاد تعاون سپاه شدم و بعد از این سمت، به‌عنوان عضو هیئت مدیره اتکا منصوب شدم.

پس از جنگ نیز یک مدت مسئولیت زندانها را مجدداً به‌عهده گرفتم و آخرین مسئولیت من مشاور عالی وزارت دفاع در دوره آقای نجار بود. پس از آن نیز بازنشسته شدم.

سال ۶۳ و یک بار هم در سال ۶۷ در سازمان زندانها مسئولیت گرفتید، در این مقطع با مرحوم شهید لاجوردی چقدر مراوده داشتید؟ امروز برخی جریانات منحرف از انقلاب هم‌نوا با منافقین ادعاهایی علیه ایشان و نحوه مدیریت خشن او بر زندان‌ها و زندانی‌ها مطرح می‌کنند؟ شاهد مثال هم ادعاهای اخیر یکی از اعضای مرکزیت سازمان منحله مجاهدین علیه این شهید بزرگوار.

از نظر من تمام این اظهارات منافقانه است چرا که من با شهید لاجوردی از نزدیک در ارتباط بودم و او را کاملاً می‌شناختم. ایشان شخصیتی کاملاً دوست‌داشتنی و رئوف داشتند. اتهاماتی که از طرف برخی‌ها به ایشان زده می‌شود به‌دلیل این است که خیلی از دوستان آنها که مرتکب جرم شده بودند توسط شهید لاجوردی دستگیر شده بودند.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

سردار فروتن کنار آیت‌الله خامنه‌ای (سمت راست) در دوران ریاست‌جمهوری

شهید لاجوردی یک ویژگی منحصر به فردی داشت که بنده از شما می‌خواهم تا می‌توانید این ویژگی را برای مردم تبیین کنید. شهید لاجوردی آدم بسیار خاصی بود. اولاً انسان بسیار زجرکشیده و به‌اصطلاح کتک‌خورده‌ای بود. ثانیاً بسیار صبور و بسیار مهربان بود، از طرفی بسیار قانع بود. او یک میزی داشت که اصرار داشت این میز شیشه‌ای باشد. مدام می‌گفت “همه باید بدانند که من منافق نیستم و زیرمیزی نمی‌گیرم”. این موضوعی است که کسی نمی‌داند.

علت دشمنی محسن آرمین و دوستانش با شهید لاجوردی ریشه در انفجار نخست‌وزیری دارد

علت اینکه افرادی چون محسن آرمین علیه عملکرد لاجوردی مدام در حال تخریب هستند خصومت با شهید لاجوردی بود که این خصومتها سابقه چندساله داشت. شهید لاجوردی اعتقاد به نقش داشتن برخی اعضای مجاهدین انقلاب در ماجرای هشت شهریور داشت. در جریان بمب‌گذاری در دفتر نخست‌وزیری تعدادی از اعضای گروه فلاح که بنده تا قبل از تشکیل سپاه با آنها همکاری می‌کردم دستگیر شدند و پس از اینکه این افراد را به ما سپردند هم من و هم آنها از دیدن یکدیگر بسیار تعجب کردیم.

مشکل من و لاجوردی با مجاهدین انقلاب بر سر عدم‌اعتقاد آنها به ولایت فقیه است

من متوجه شدم چرا گروهی از اعضای سازمان مجاهدین تا این حد نسبت به شهید لاجوردی زاویه و دشمنی دارند. تمام مشکلات ما با این گروه از ابتدای تشکیل سازمان مجاهدین تا همین امروز بر سر اعتقاد نداشتن آنها به ولایت فقیه است.

یکی از ویژگی‌های بارز او منافق‌شناسی بود، ۲، ۳ مرتبه با فردی نشست و برخاست می‌کرد درجه نفاق او را می‌سنجید. هر فردی درجه‌ای از نفاق در وجودش دارد، مثلاً یک نفاق جزئی که در هر فردی می‌تواند باشد این است که موضوعات بی‌ارزش را با اغراق بزرگ جلوه می‌دهد بنابراین منافق تنها آن شخصی نیست که اسلحه برمی‌دارد و مردم بیگناه را به خاک و خون می‌کشد.

ماجرای منافق توّابی که با تربیت شهید لاجوردی به جبهه رفت و شهید شد

شهید نورمحمدی جزو بازداشت‌شدگان و از اعضای منافقین بود که پس از دستگیری زیر نظر شهید لاجوردی دگرگون شد و با توبه کردن از فعالیتهای گذشته خود آزاد و به‌عنوان بسیجی وارد جبهه کردستان و در آن منطقه شهید شد و پیکرش نیز در همان منطقه ماند تا تبدیل به شهیدی مفقودالاثر شود.

۹۹درصد عزل شهید لاجوردی از سوی شورای عالی قضایی سیاسی بود

ماجرایی که شما را از سپاه پاسداران به‌سمت اداره سازمان زندانها سوق داد چه بود؟

جوّ زندانها با اعدام چند تن از سران منافقین متشنج شده بود و رسانه‌های خارجی نیز به کمک سازمان‌های به‌اصطلاح حقوق بشری آمده بودند تا نظام را برای اعدام‌های سران منافقین تحت فشار قرار دهند. در دیوان عالی کشور آن زمان که سرانی همچون آیت‌‌الله اردبیلی و آیت‌الله صانعی به‌عنوان جناح حقوقی و قضایی با شهید لاجوردی که دادستان بود، اختلاف نظر به وجود آمده بود، اختلاف نظرشان هم این بود که آقای لاجوردی می‌خواست برخوردها با آن دسته از منافقینی که بر نفاق خود اصرار داشتند، قاطعانه باشد، از طرفی آن دسته از توّابین را که از فعالیتهای خودشان نادم هستند رها شوند، از طرفی دیگر آقایان در شورای عالی قضایی تحت فشار جوّ خارج بودند و یک شایعه‌ای‌ هم شده بود که می‌گفتند شهید لاجوردی هم دادستان و هم رئیس زندان است.

در آن زمان نه‌تنها به آقای لاجوردی بلکه به اطرافیان ایشان مثل بنده هم اتهامات گوناگونی می‌زدند. از پاکی و صداقت شهید لاجوردی همین بس که ایشان پس از عزل در این سمت، در بازار، روسری‌دوزی می‌کرد تا بتواند روزی خود را در آورد درحالی که می‌توانست در دوران مسئولیتش میلیون‌ها تومان ثروت برای خودش جمع کند.

به هر حال اختلاف میان شورای عالی قضایی و‌ آقای لاجوردی باعث شد که شورای عالی قضایی تصمیم به عوض کردن شهید لاجوردی گرفتند که ۹۹ درصد این ماجرا سیاسی بود. دلایل منطقی نداشت و بنده که در آن زمان فرمانده منطقه ۲ سپاه را تحویل داده بودم و مسئولیت سنگینی نداشتم به‌جای شهید لاجوردی انتخاب شدم. در آن زمان سروصدای مفصلی از طرف آقای منتظری ایجاد شده بود.

آیت‌الله منتظری بسیار ساده‌لوح بود

علت اینکه برخی مانند آیت‌الله منتظری علیه مرحوم لاجوردی اتهام‌تراشی می‌کردند چه بود؟ همچنین به‌نظرتان چه‌عاملی موجب سقوط مرحوم منتظری شد؟

نکته‌ای که می‌خواهم درباره خصوصیات شخصیتی آقای منتظری بگویم این است که ایشان انسان خوبی بودند ولی از طرفی شخصیتی بسیار بسیار ساده‌لوح داشتند. بنده در خصوص اتفاقات اصفهان و باند مهدی هاشمی و گزارشاتی که باید به ایشان می‌دادم بالای ۲۰ جلسه با ایشان داشتم بنابراین پس از اینکه بنده از فرماندهی منطقه ۲ مرخص شدم و آقای نمازی را به‌جای خودم معرفی کردم، مسئولیت سنگینی نداشتم، آقای منتظری به فرماندهی کل سپاه دستور داد که “فروتن را به‌عنوان رئیس زندانها به‌جای آقای لاجوردی انتخاب کنید”.

پس از این ماجرا بود که چند روز بعد و در شرایطی که برای رفتن به مأموریت آماده می‌شدم آقامحسن به من زنگ زدند و فرمان آقای منتظری را به من ابلاغ کرد. من که حسابی جا خورده بودم به آقامحسن گفتم که “من اصلاً سابقه اداره زندانها را ندارم و آشنا نیستم با مسائل زندانها”. ایشان به من گفت که “دستور قائم‌مقام رهبری است و باید قبول کنی”. بلافاصله به دفتر آقای منتظری تلفن زدم، تا رئیس دفتر ایشان که هادی هاشمی بود فهمید که بنده هستم، گفت که “آقا دستور دادند که شما رئیس زندانها بشوی”.

تأثیرپذیری آقای منتظری را برایتان با بیان این خاطره بازگو می‌کنم؛ ما در زندان با طلبه‌ای به‌نام مرتضوی که به‌عنوان نماینده ایشان برای نظارت بر زندانها بود مشکلات فراوانی داشتیم. این طلبه رفتارهای نامتعارفی داشت و مدام از ما درخواستهای غیرقانونی داشت که من آنها را اجابت نمی‌کردم، به همین دلیل در یکی از جلساتی که با آقای منتظری داشتم ایشان به من گله کرد که “به من گزارشاتی رسیده که شما در مسیر نظارت سنگ‌اندازی می‌کنید”. بنده نیز این اظهارات را تکذیب کردم.

خاطره‌ای جالب از ساده‌انگاری مرحوم منتظری

آقای منتظری در یکی از جلسات نامه‌ای به من داد که پشت این نامه توسط یکی از افراد بانفوذ دفتر او که قصد خراب کردن بنده را داشت این جملات نوشته شده بود “یک خارجی در یکی از خیابانهای فرمانیه قصد خرید پاکت سیمان داشته است. مصالح‌فروش به او گفته بود «این سیمانها را دیگر ما نمی‌فروشیم بلکه مسجد توزیع می‌کند، بروید از مسجد بخرید». خارجی با تعجب به او گفته «مسجد که جای عبادت کردن است!». مصالح‌فروش نیز به او گفته که «مسجدی‌ها را بردند دانشگاه». خارجی گفته بود که «دانشگاه جای استاد و دانشجو است». مصالح‌فروش نیز به او گفته که «نه آنها را بردند زندان اوین» خارجی با تعجب گفته «زندان که جای خلاف‌کاران است». مصالح‌فروش گفته «خیر، خلافکارها سپاهی شده‌اند!»” در واقع آیت‌الله منتظری به یک جوک استناد می‌کرد که بگوید پاسدارها خلاف می‌کنند. ای‌کاش بنده این نامه را پاره نمی‌کردم چرا که می‌توانست سند ساده‌لوحی ایشان باشد.

از آنجا که بنده عضو گروه فلاح که یکی از گروههای ۷گانه تشکیل‌دهنده سازمان مجاهدین انقلاب بودم و آقای لاجوردی نیز با سازمان و نگرش آن زاویه داشت در ابتدای آشنایی با من دید خوبی به بنده نداشت ولی مدتی که گذشت و با روحیات من آشنا شد دیدش نسبت به من عوض شد.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

حکم مصطفی میرسلیم برای سردار فروتن جهت حفاظت از آیت‌الله خامنه‌ای در دوران ریاست‌جمهوری

چه شد که دوباره در سال ۶۷ مسئولیت سازمان زندان‌ها را به‌عهده گرفتید؟

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

سال ۶۷ جنگ تمام شده بود، در آن زمان ابتدا رئیس زندان‌ها آقای مجید انصاری بود که به بنده پیشنهاد کرد که رئیس زندان شوم و بنده قبول نکردم. در همان زمان حجت الاسلام اسماعیل شوشتری می‌خواست وزیر دادگستری شود. مرحوم هاشمی جانشین فرمانده کل قوا در بحث مسائل جنگ و نیروهای نظامی بود، یعنی اشراف کامل به تمام فرماندهان نظامی کشور داشت به همین خاطر به آقای شوشتری گفتم که “آقای هاشمی قبول نمی‌کند که بنده به‌عنوان یکی از فرماندهان سپاه این مسئولیت را قبول کنم”. ایشان گفت “اگر آقای هاشمی قبول کند چه؟”، بنده نیز گفتم “اگر ایشان دستور دهد بحثش فرق می‌کند”.

فردای آن روز که آقای هاشمی رئیس جمهور شده بود ولی هنوز به‌شکل رسمی از ریاست مجلس به محل ریاست جمهوری منتقل نشده بود ایشان بنده را صدا زد و گفت “بیا با تو کار دارم”، همان جا فهمیدم که آقای شوشتری کار خود را کرده است.

خاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاهخاطرات جالب”ناگفته های اوائل انقلاب” اززبان اولین سخنگویی سپاه

به‌محضی که بنده وارد اتاق مرحوم هاشمی شدم به دو دقیقه نکشید که به من گفت “برو و ریاست زندانها را تحویل بگیر!”. هرچه خواستم طفره بروم نشد ولی ایشان گفت “جنگ تمام شده و شما باید این سمت را قبول کنی”، که پس از این جلسه من این مسئولیت را پذیرفتم.

۷، ۸ ماه که از مسئولیت من در امور زندانها در دوره دوم حضورم گذشت از این سمت مرخص شدم و پس از آن یک شورای مشورتی برای فرماندهی کل سپاه تشکیل دادیم. ۱۷، ۱۸ نفر بودیم که به آقامحسن مشورت می‌دادیم. یک روز خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند «الآن شما چه می‌کنید؟»، به ایشان گفتم که «مشاور آقامحسن هستم».

خاطره‌ای از دیدار با خواهر مسعود رجوی در زندان اوین

در دوره‌ای که در زندان به‌عنوان مسئول حضور داشتید آیا بحث و گفت‌وگوهای دوره‌ای با زندانیان گروهکی داشتید؛ اقدامی که شهید لاجوردی پایه‌گذار آن بود؟

بله، این گفت‌وگوها به‌صورت مرتب با زندانیان انجام می‌شد. بگذارید یک خاطره‌ای در این باره برایتان تعریف کنم. طبق معمول هر زندانی می‌تواند تقاضای دیدار با مسئولان زندان را داشته باشند، بر همین اساس یک بار منیره رجوی، خواهر مسعود رجوی از منافقین برجسته زندان تقاضای دیدار با من را کرده بود.

وقتی که وارد دفترمن شد من تعارف کردم و او نشست. دستور دادم چای و وسایل پذیرایی برای ما بیاورند. پس از چند دقیقه که از ملاقات من با او گذشت شروع به گریه کرد و از رفتار خوب من با خود احساس خجالت و تعجب کرد. من نیز به او گفتم “خیال کردی من می‌خواهم سر تو را ببرم؟ هر زندانی که پیش من می‌آید من چنین رفتاری با او می‌کنم”. او سپس گفت “حکم من اعدام است و می‌دانم که خانه من به‌عنوان خانه تیمی کشف شده و شما هم نمی‌توانید در حکم من تقاضای تخفیف بدهید اما قسم می‌خورم من فحشایی انجام نداده‌ام؟”، گفتم “مگر اتفاقی افتاده؟” گفت “در بند به من تهمت فحشا می‌زنند”. گفتم “منافقین هم‌زندانی‌هایت را می‌گویی؟”، گفت “بله”.

در جواب گفتم “شما باعث این شدید که یک‌سری از هم‌بندهایتان به راه‌هایی کشیده شوند که هرزگی آنها هم جزوی از فعالیتهای اجتناب‌ناپذیر آنان باشد، بنابراین اینها پیش خود می‌گویند «ما که در این سازمان به مسیر فحشا افتادیم قطعاً سرانمان هم پیش از ما آلوده این مسیر شده‌اند»”.

در ادامه به او گفتم که “ما در آموزه‌های اسلام منطقی داریم که می‌گوید منافق با آتشی می‌سوزد که نه شعله دارد و نه تمام می‌شود بنابراین من برای شما کاری نمی‌توانم بکنم. چون من هر دلیلی برای آنها بیاورم آنها قبول نمی‌کنند”. او گفت “پس من را به‌خاطر دوری از این نیش‌ و کنایه‌های هم‌بندهایم به سلول انفرادی منتقل کنید”. بنده نیز به او گفتم که تقاضای خود را بنویسید تا ما به دادیار زندان که مسئولیت این گونه امور را به‌عهده دارد منتقل کنیم. من بدون اجازه از دادگاه نمی‌توانم شخصی را به سلول انفرادی منتقل کنم.

ضربه به توطئه شبکه منافقین زندانی در سال ۶۷

در سال ۶۷ و همزمان با عملیات مرصاد شبکه منافقین در درون زندان‌های کشور فعال شدند تا همزمان با حضور منافقین در ایران آنها هم از درون زندان پس از ایجاد آشوب و پیوستن یارانشان به آنها مثلاً در سرنگونی نظام اسلامی و جایگزین کردن حکومت مجاهدین شریک باشند که اسناد آن نیز موجود است؛ با این حال کشف این توطئه و حکم قاطعانه و الهی امام درباره منافقین بر سر موضع در زندان‌ها، این توطئه را خنثی و ضربه اساسی به سازمان وارد کرد که هنوز با گذشت نزدیک به ۳۰ سال از این ماجرا منافقین از آن یاد می‌کنند، سؤالمان مشخصاً این است با توجه به اینکه در آستانه سالگرد کشف و ضربه به این توطئه هستیم نحوه بررسی آن چگونه بود و در زندان با منافقین سر موضع چگونه برخورد شد؟

رئیس زندان طبق قانون وظیفه نگهبانی و نگهداری زندانیان را دارد و دخالتی به‌خصوص تا قبل از قطعی شدن حکم به پرونده ندارد، حتی در برخی موارد خبر از روند رسیدگی به پرونده‌ها ندارد یعنی ممکن است زندانی به او تحویل داده شده باشد ولی او هیچ خبری از حکم او ندارد که اصطلاحاً به این وضعیت می‌گویند متهم زیرحکم است. تا زمانی که حکم صادر بشود ما تنها می‌توانیم گزارشی از وضعیت رفتاری و معاشرتی خود متهم در زندان به دستگاههای بالایی بدهیم از این رو رئیس زندان در تخفیف حکم پس از صادرشدن حکم قطعی، می‌تواند تأثیرگذار باشد.

در بحث منافقین یک عده از زندانی‌های آنها حکم گرفته‌‌ بودند ولی حکمشان قطعی نشده بود که به اینها محکومین سر موضعی می‌گویند. اینها کسانی هستند که دو حالت دارند؛ یا شک دارند و هنوز قطعی نگفته‌اند که “ما نادم هستیم” یا نگفته‌اند که “ما چه جرایمی را انجام داده‌ایم”. عده‌ای دیگر هم هستند که سر موضع خودشان می‌مانند و اصلاً هم از کارهای خودشان پشیمان نیستند.

همان‌طور که گفتید پس از کشف توطئه آشوب در زندان‌ها از سوی منافقین همزمان با عملیات مرصاد، هیئت ۳نفره از طرف امام برای بررسی منافقین سرموضع انتخاب شدند که این هیئت‌ها وضعیت زندانیان سر موضع را با بررسی پرونده و همچنین صحبت با آنها مشخص می‌کردند و در انتها نیز از رئیس زندان درباره حکمی که صادر می‌کردند هم مشورت می‌گرفتند.

این موضوع را با قاطعیت می‌گویم که هیچ کس حق تعرض به زندانیان را نداشت و اتفاقی که ممکن بود بیفتد و منجر به صدمه به مجروحان شود طی مراحل تعقیب و گریز و درگیری با مأموران امنیتی دچار صدمه می‌شدند.

در زمان عملیات مرصاد من مسئول زندان اوین بودم. در این عملیات یک تعدادی از فراریان ارتش خودمان هم جزو دستگیرشدگان از منافقین بودند، حتی سرهنگ دوم ارتش هم بین آنها بود. البته کسانی بودند که به‌محض پیروزی انقلاب فرار کرده بودند نه اینکه در طول حکومت جمهوری اسلامی فرار کرده باشند.

همچنین ما افرادی داشتیم که به‌عنوان رزمنده به جبهه رفته بودند ولی به هر دلیل پس از مدتی به گروههای نظامی سازمان منافقین پیوسته بودند. از طرفی آن‌طور که اطلاع دارم شمار زیادی از منافقین سر موضع در زمانی که در زندان هم تحت نظر بودند فعالیتهای خرابکارانه‌ای در آنجا انجام می‌دادند که توطئه آنان کشف و ضربه بزرگی به آنها زده شد. البته بنده ادعاهایی مبنی بر اینکه منافقین زیادی محکوم به اعدام شدند را تکذیب می‌کنم./منبع :هابلیان(خانوادۀ شهدای ترور کشور) و به‌نقل از تسنیم،ماه رمضان ١۴٣٨(خرداد ۱۳۹۶).



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

کپشن در مورد چتر ؛ جملات کوتاه عاشقانه و غمگین برای چتر