فلسفه از تاریخ بیرون میآید تا فکر نو بسازد و مجدداً به آن میپیوندد
گروه اندیشه ــ چهره ماندگار فلسفه با اشاره به اهمیت تاریخ بیان کرد: فلسفه به تاریخ میاندیشد، تاریخ را میشناسد، اما در تاریخ فرو نمیماند تا فکر نو ایجاد کند. اگر در تاریخ فرو بماند و زندانی تاریخ بشود، فکر نو نخواهد داشت. پس فلسفه از تاریخ بیرون میآید و فکر نو ایجاد میکند و مجدداً این مفهوم نو به تاریخ میرود.
به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمیدینانی، چهره ماندگار فلسفه در برنامه شب گذشته معرفت که از شبکه چهارم سیما پخش شد به بحث در زمینه وجود و هستی پرداخت و بیان کرد: مشکل بشر این است که در طول تاریخ، وجود را با موجود اشتباه کرده است. ما موجودات را میبینیم، موجود را میبینیم و نه وجود را. در حقیقت با موجودات سروکار داریم، اما با هر موجودی که سروکار داشته باشیم، بدون وجود معنا ندارد، طبیعتاً با وجود نیز سر و کار داریم، اما بیشتر به موجود توجه داریم.
وی در ادامه افزود: حتی خودمان نیز وجود داریم و وجود ما با وجود سروکار دارد. وقتی با وجود روبهرو میشویم، وجود ماست که میخواهد بفهمد که پرتویی از وجود است؛ لذا پرتویی از وجود، میخواهد خود وجود را بفهمد. پس اگر با موجودات سروکار داریم، تبعاً با وجود نیز سروکار داریم، اما از ارتباط با وجود غافل هستیم و موجود را میبینیم. موجودات نیز مختلف هستند و اعم از مجرد و مادی، فقیر، غنی و ... موجود داریم. همه موجودات به وجود موجود هستند، ولی وجود یکی است. موجودات بینهایت هستند، اما وجود یکی است. این وجود در همه موجودات حضور دارد. دریا برای کوه حضور ندارد و این دو جدا از یکدیگر هستند، اما همه اینها در وجود هستند و وجود در اینها حضور دارد؛ لذا چیزی که حضور همهجایی دارد وجود است، اما وجود همهوقت نیز حضور دارد.
ازل حضور دارد نه اینکه در تاریخ مانده باشد
ابراهیمیدینانی تصریح کرد: قرن اول و دوم الآن حاضر نیستند و در قرن چهارده قمری هستیم. قرون پانزده و شانزده نیز نرسیده است. قرون از هم جدا هستند، اما هستی و زمان از قرنها جدا نیست. سالها و ماهها و ساعتها و دقیقهها از هم جدا هستند. زمان در همه جا حضور دارد، اما زمان نیز جلوهای از وجود است. پس در هر جا و در هر قرن وجود حضور دارد و وجود، حضورِ دائم است. نه اینکه چند ماه و چند سال حضور حضور داشته باشد، بلکه حضورش دائم است که منظور از ازل تا ابد است. اینکه میگوییم از ازل تا ابد نیز چیزی است که ذهن ما آن را درست کرده و محدود میکند، اما ازل حضور دارد نه اینکه در تاریخ مانده باشد. در آینده نیز حضور دارد و تا ابد هست. ازل و ابد در اینصورت یکی هستند، اما ذهن ما آنها را دو تا میکند.
وی در ادامه بیان کرد: هستی همه جا حضور دائم دارد. ممکن است که موجود نباشد، اما هستی هست. مثلاً ممکن است که یک شیر در این اتاق نباشد، وجود همواره است. وجود سرمدیت و حضور ابدی است و اینجا و آنجا ندارد. هیچ چیزی نیست که عامتر از وجود باشد و بر آن احاطه داشته باشد بلکه وجود است که بر همه چیز احاطه دارد. پس وجود بر همه چیز محیط است و در قرآن نیز فرمود: «وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحِیطٌ». حقتعالی عین هستی است و بر همه چیز محیط است.
تشکیک وجود در فلسفه
این مدرس برجسته فلسفه تصریح کرد: هستی همهجا هست، در همه لحظات حضور دارد و غیبت در هستی معنا ندارد و جایی که هستی نباشد معنا ندارد. موجودات ممکن است نباشند، اما وجود هست، اما یک سؤال مهم مطرح میشود که اگر وجود همهجا حضور دارد فقر و غنا و بزرگ و کوچک و وجود قوی و ضعیف به چه معناست؟ در اصطلاح، حکمای مسلمان به آن تشکیک در وجود یا ذومراتب بودن میگویند. البته عرفا در وجود تشکیک قائل نیستند و در مظاهر وجود تشکیک قائل هستند، ولی فلاسفه از جمله ملاصدرا و ابنسینا در وجود تشکیک قائل هستند.
وی بیان کرد: باید توجه کنیم که وجودات نداریم، بلکه موجودات داریم. وجود یکی است، اما مراتب آن متفاوت است و مراتب نیز به وحدت لطمه نمیزند. مثلاً حرارت از یک تا هزار درجه است، اما به حرارت بودن لطمه نمیزند یک درجه حرارت، حرارت است و هزار درجه نیز حرارت است، اما مراتب متفاوت است. فلاسفه روی این مسائل فکر کردهاند و زحمت کشیدهاند.
فلسفه به تاریخ میاندیشد
ابراهیمیدینانی در ادامه افزود: تاریخ نیز در اینجا نقش مهمی دارد. تاریخ به کجا میرود و گذشته آن کجاست؟ از نظر فلسفه زمان و تاریخ و آغاز زمان چه زمانی است؟ فرض کنید زمان یک آغازی دارد، آغاز زمان یا هر چیزی مانند جهان را در نظر بگیرید، حال سؤال این است که آغاز منقضی میشود یا حضور دارد؟ پاسخ این است که حضور دارد. اگر آغاز نبود و گذشته معنا نداشت، حال و آینده نیز معنا نداشت. کسی که گذشته را نداند حال و آینده را نمیداند. ما از گذشته به حال میآییم و منتظر آینده هستیم.
وی بیان کرد: الآن که در حال هستیم از گذشته به حال آمدهایم و نمیشود آن را فراموش کرد. آغاز تا ابد حضور دارد، اما ذهن میگوید که زمان گذشته است. زمان از آثار وجود است. حالا اصالت را باید به هستی داد که زمان جلوهای از هستی است. باید به تاریخ توجه داشت. اگر جامعهای تاریخ نداشته باشد و به گذشته نیز نیندیشد، این جامعه نمیفهمد و بیهویت است. پس باید به گذشته بیندیشیم و به مجرد اینکه به گذشته فکر میکنیم، تاریخ معنا پیدا میکند. کشور ما تاریخ خوبی دارد و کدام کشوری از ما قدیمیتر است؟ در دنیای فعلی کدام کشور است که تمدنش از ما بیشتر باشد؟ آمریکا که بچه دیروز است، اروپا هم همین طور است. تاریخ مهم است و باید به آن توجه داشته باشیم، اما حالا که این طور است نباید در تاریخ فرو بمانیم بلکه باید حرکت کرد. این کار فلسفه است. فلسفه به تاریخ میاندیشد، تاریخ را میشناسد، اما در تاریخ فرو نمیماند تا فکر نو ایجاد کند. اگر در تاریخ فرو بماند و زندانی تاریخ بشود، فکر نو نخواهد داشت. پس فلسفه از تاریخ بیرون میآید و فکر نو ایجاد میکند و مجدداً این مفهوم نو به تاریخ میرود.