ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221


ابن ابی الحدیذ: من این خطبه را بیش از هزار بار خوانده ام(خطبه221) 4 سال و 8 ماه زحمت برای تألیف «شرح نهج البلاغه» توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امروز(19 مهر 1398)آیت الله فلاحتی درخطبه  نمازجمعه  رشت فرازی ازسخنانش رابه نهج البلاغه اختصاص داد وازاعجاب خطبه221گفت: یک دانشمندمسیحی(ابن ابی الحدید) هزارباراین خطبه راخوانده ،ایشان توصیه کردکه مستمعین...

ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221

ابن ابی الحدیذ: من این خطبه را بیش از هزار بار خوانده ام(خطبه۲۲۱)

۴ سال و ۸ ماه زحمت برای تألیف «شرح نهج البلاغه»

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:امروز(۱۹ مهر ۱۳۹۸)آیت الله فلاحتی درخطبه نمازجمعه رشت فرازی ازسخنانش رابه نهج البلاغه اختصاص داد وازاعجاب خطبه۲۲۱گفت: یک دانشمندمسیحی(ابن ابی الحدید) هزارباراین خطبه راخوانده ،ایشان توصیه کردکه مستمعین هم درفرصتهایی که پیش می آورنداین خطبه رابخوانند.

نگارنده،خیلی کنجکاوشد که دراین موردتحقیقی انجام دهد واین هم حاصل تحقیق:

ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221

ابن ابی الحدید شارح اهل‌ سنت‌ نهج البلاغه میگویدسوگند می خورم‌ به‌ همان‌ کسی که‌ تمام‌ امت‌ها به‌ او سوگند یاد میکنند. این‌ خطبه‌ را از پنجاه‌ سال‌ قبل‌ تاکنون‌ بیش‌ از هزار بار خوانده‌ام‌ و هر زمان‌ آن‌ را می خوانم، خوف‌ و وحشت‌ و بیداری عمیقی تمام‌ وجود مرا در برمی گیرد و در قلب‌ من‌ اثری شگفت‌ میگذارد و در اعضای پیکرم‌ لرزشی پدید می آورد.

هر زمان‌ در مضامین‌ آن‌ دقت‌ می کنم‌ به‌ یاد مردگان‌ از خانواده‌ و بستگان‌ و دوستانم‌ می افتم‌ و چنان‌ می پندارم‌ که‌ من‌ همان‌ کسی هستم‌ که‌ امام‌ در لابه‌ لای این‌ خطبه‌ توصیف‌ می کند. چقدر واعظان‌ و خطیبان‌ و فصیحان‌ در این‌ خصوص‌ گفته‌اند و چقدر من‌ در برابر سخنان‌ آنان‌ به‌ طور مکرر قرار گرفته‌ام. اما در هیچ‌ کدام‌ تاثیری را که‌ این‌ کلام‌ در دل‌ و روح‌ من‌ میگذارد، ندیده‌ام. خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه سخنی از علی ابن ابی طالب علیه السلام که پس از تلاوت آیه أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ – حَتَّىٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ ﴿٢و١﴾ بیان فرمودند:

شگفتا!چه هدفی دور،و چه زیارت کنندگانی نا آگاه؛و چه کاری بزرگ و سهمگین! جای رفتگان را خالى دیدند، آنها که سخت مایه عبرتند، و از جایگاهی دور به آنان دست یافتند!

آیا به گورهای پدرانشان افتخار می کنند؟ یا به فزونی مردگانشان بر یکدیگر می نازند؟و یا به تعداد فراوانى که در کام مرگ فرو رفته‏ اند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادى هستند که پوسیده شده و حرکاتشان به سکون تبدیل گشته؟ آنها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر، اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنى روى آورند عاقلانه‏ تر است تا آنان را وسیله فخر فروشى قرار دهند اما با دیده‏ هاى کم سو به مردگان نگریستند، و با کوته بینى در امواج نادانى فرو رفتند، اگر احوال آنان را از خانه ‏هاى ویران، و سرزمین‏هاى تهی از زندگان، بپرسند، پاسخ دهند: در لابه لای خاک رفتند و گم گشتند، و شما ناآگاهانه نیز دنباله روى آنان شدید بر فرق سرشان پای می گذارید، و بر روى جسدهایشان بذر مى افشانید، و در آنچه به دور انداخته اند مى‏ چرید، و بر خانه‏ هایی که ویران کردند مسکن گرفته‏ اید، و روزهایی که میان شما و ایشان است بر شما گریه و نوحه مى‏ کند.

ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221

یکی از آثار ارزشمند مورد توجه شیعیان شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید است . این شرح را عزالدین ابی حامد عبدالحمید بن هبه الله المدائنی مشهور به ابن ابی الحدید (وفات۶۵۶- تولد۵۸۶ ق) پدید آورده که تحولی اساسی در نگارش شروح نهج البلاغه تلقی شده و در طی قرون و اعصار گذشته همواره موردتوجه علاقمندان کلام مولی علیه السلام بوده است .
«ابن ابی الحدید» نهج البلاغه را در ۲۰ جزء، از اول رجب سال ۶۴۴ ق شروع و در آخر صفر سال ۶۴۹ ق تمام کرد.

یعنی تدوین این اثر، ۴ سال و ۸ ماه که برابر با مدت خلافت حضرت علی (ع) است (این اثررابه درخواست ابن علقمی تالیف نمود)
سخنان ابن ابی الحدید در شرح خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه بسیار خواندنی است او می گوید:
من سوگند یاد می کنم به کسی که تمامی امّت ها به او قسم یاد می کنند که من این خطبه را از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار قرائت کردم، وهیچ گاه آن را نخواندم مگر این که در دل و اعضایم اثر کرد و آن را تأمّل نکردم مگر این که مردگانم را متذکر شدم و خود را مصداق سخن آن حضرت که درباره مرده ایراد فرمود پنداشتم. واعظان و خطیبان و فصیحان در این زمینه زیاد گفتند و من نیز مکرر بر آنها واقف شدم و در هیچ یک از آنها تأثیر این کلام را نیافتم.

توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر:دربعضی روایات «خطبه مورداشاره»را۲۱۶گفته اند

ابن ابی الحدید در باره خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه که از امام علی (ع) نقل شده می گوید:
سوگند یاد می کنم به کسی که تمام امت ها به او قسم یاد می کنند که این خطبه را از پنجاه سال پیش تاکنون بیش از هزار بار قرائت کرده ام . هر بار که آن را خوانده ام ،در دل و اعضایم اثر گذاشته است.(ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه،داراحیاء الکتب العربیه، ۱۹۶۱م، ج۱۱ ، ص ۱۵۳.)
مرحوم دشتی در ترجمه نهج البلاغه(ص ۴۴۹) این خطبه را در شماره ۲۲۱ آورده و سخن ابن ابی الحدید را در پاورقی ذکر کرده است، حضرت علی(ع) سخنان سیاسی،اخلاقی اجتماعی را در صفین بیان فرموده است ./منبع:مرکزپاسخگویی به سئوالات دینی.

***

ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ :من ۲۰۰ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ راخوانده ام

ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221

ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪ ۲۰۰ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ.

ﺟﺮﺝ ﺟﺮﺩﺍﻕ می گوﯾﺪ : ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻫﻤﺎﯾﺶ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ (ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼغه) گفته ﻫﺎﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ.

ﺟﺮﺝ می گوید : ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؟

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﮔﻔﺖ ۱۴۰۰ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺣﺪﻭﺩﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ!

ﺟﺮﺝ می گوید ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻄﺎﻟﺐ ۱۴۰۰ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﺎ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ؟

ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮش رﻭﯾﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩﻡ.

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼغه ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮔﺬﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻧﺪﺍختم.

ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺒﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ خیلی ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ،متوجه شدم ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﻫﻤﻪ ﮐﺎئنات ﻭ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ وآنگاه کتاب راگذاشتم کنارتااینکه دریک کنفرانسی بمناسبت تجلیل ازنهج البلاغه شرکت کردم،وقتی سخنان پرمعنای این کتاب راشنیدم ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻓﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺁﻥ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﺎﺳﻒ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻏﺎﻓﻞ ﺑﻮﺩﻡ، وموفق شدم۲۰۰ ﺑﺎﺭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧم،ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ می خوﺍﻧﺪﻡ، ﻧﮕﺮش ها ﻭ ﯾﺎﻓﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺍﻓﻘﻬﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﺍﺯ ﻋﻠﻮﻡ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺷﮑﺎﺭ می شد.

«سیدرضی»شاگردشیخ مفید

پدرسیدرضی «حسین بن احمد» معروف به «طاهر ذوالمناقب» ازعلمای دربارآل بویه بود وامیرحاج دولت آل بویه،مادر سید رضی (سیّده فاطمه) خود بانویی عالم و فاضل بود،سید رضی درباره مادرش گفته است:
لو کانَ مثِلکِ کُلُّ اُمٍّ بَرَّهٍ/غَنِیَِ البَنُونَ بِهاَ عن الآباء
«اگر همه مادران مثل تو با فضیلت بودند/ فرزندان از وجود پدر بی‌نیاز می‌شدند».

این خانم عالمه دست ۲فرزندنش(سیدمرتضی وسیدرضی) راگرفت بردپیش شیخ مفیدبرای طلبگی.
شیخ مفیدمی گوید:کتاب «احکام النساء» را به درخواست مادر سید رضی تألیف کردم.

شیخ مفید خواب می بیند که حضرت فاطمه زهرا(س) امام حسن و امام حسین(ع) را پیش او آورده و فرمود: «اى شیخ به این دو فرزند من فقه بیاموز».

شیخ پس از بیدارى به حیرت و تفکر فرو رفت. صبح همان شب، فاطمه، مادر سید مرتضى و سید رضى، با خدمتگزاران خود که دور او بودند دو پسر خود، سید مرتضى و سید رضى معروف به «علم الهدی» را که در آن موقع خردسال بودند، پیش شیخ مفیدآورده و گفت: «اى شیخ به این دو فرزند من فقه بیاموز.»

شیخ مفید(محمد بن محمد بن نعمان) در سال ۴۱۳ هجرى، در بغداد (۷۵ سالگی)رحلت کرد وقبرش در کاظمین،کنارضریح امامین کاظمین(ع)قراردارد.

سیدرضی:رخى از دوستان از من خواستند کتابى تألیف کنم که سخنان برگزیده امیر مؤمنان(ع) در جمیع فنون و بخشهاى مختلف، از خطبه‌‏ها، نامه‌‏ها، مواعظ و ادب در آن گرد آید، زیرا مى‏‌دانستند این کتاب متضمّن شگفتى‏‌هاى بلاغت و نمونه‌‏هاى ارزنده فصاحت و جواهر سخنان عرب و نکات درخشان از سخنان دینى و دنیوى خواهد بود که در هیچ کتابى جمع آورى نشده و در هیچ نوشته‌‏اى تمام جوانب آن گرد آورى نگردیده است.

ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221

«سید رضی »در سن ۴۷ سالگى و در سال ۴۰۶ هجرى(۴۷ سالگى) در شهر بغداد-کاظمین- رحلت کرد.

«ابن ابی الحدید» در شرح نهج البلاغه درباره سیّد رضی، می‌گوید:
او دانشمندی ادیب و شاعری روشنفکر بود، در شعر و کاربرد تعابیر زیبا و معانی و قوی و نیرومند بود. به هر کدام از فنون شعر و سخن می‌پرداخت، افراد را در شگفتی قرار می‌داد. در عین حال نویسنده‌ای بزرگ، مردی عفیف، شریف النفس، بلند همّت، سخت پایبند به دستورهای دینی و قوانین آن بود و از احدی هدیه نمی‌پذیرفت.

***

فرایندجمع اوری«خطبه های نهج البلاغه» از سال ۴۰۰ هجری الی ۴۰۶

ابی الحدید متکلم وشاعر و فقیه شافعی و اصولی معتزلی – شارح نهج‏ البلاغه ،متوفی ۶۵۶ هجری قمری،مدائن(عراق) ،نام اصلی وی «فخرالدین ابوحامد عبدالحمید» است.

از تاریخ تدوین کتاب نهج البلاغه حدود هزار سال مى‏ گذرد، یعنى از سال ۴۰۰ هجری که مرحوم سید رضى که این کتاب را تدوین کردند و این خطبه‏ ها و نامه‏ ها را جمع ‏آورى کردند، بیش از ده قرن می‌گذرد.

با این وجود از قرن‌های ابتدایی تاریخ اسلام، گردآوری کلمات حضرت امیر به ویژه خطبه‌های آن بزرگوار، مورد توجه بوده است.

ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221

برخی از کسانی که در کتب فهارس به عنوان جامع و گردآورنده خطب و قضاوت‌های امام علی(ع) معرفی شده‌اند، از این قرار است:

۱. عبیدالله بن ابی رافع(ازکاتبان زمان خلافت حضرت علی بود)

۲. ابو سلیمان، زید بن وهب جهنی کوفی (متوفی۸۴ﻫ)

۳. محمد بن قیس بجلی(متوفی۱۵۱قمری)

۴. اصبغ بن نباته(صحابی حضرت علی)

۵. اسماعیل بن مهران

۶. ابواسحاق ابراهیم بن هاشم قمی

۷. صالح بن ابی حماد رازی

۸. محمد بن عیسی اشعری

۹. ابراهیم بن نهمی

۱۰. محمد بن احمد کوفی صابونی

۱۱. عبدالعزیز جلودی

۱۲. عبدالعظیم حسنی(متوفی۲۵۲ قمری)

۱۳. ابراهیم ثقفی (م ۲۸۳ ق)

۱۴. محمد بن خالد برقی

۱۵.ابوالحسن علی بن محمد مدائنی (م ۲۲۵ ق)

۱۶. هشام کلبی (م ۲۰۶ ق)، ابن ندیم در الفهرست تصریح کرده است که وی جامع خطب امیرالمؤمنین(ع) بوده است.

۱۷. جاحظ (م ۲۵۵ ق)، صد کلمه از کلمات قصار حضرت را با عنوان «مطلوب کل طالب من کلام امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب» گردآوری کرده است.

بنابراین سید رضی با دسترسی به منابع پیشینیان که تعدادی از آن‌ها بیان شد و تا حمله «طغرل بیگ» به بغداد و آتش زدن کتابخانه‌ها، موجود بود، با ذوق سرشار ادبی خویش و وسعت اطلاعات بخشی از آن را گزینش کرد، به همین منظور در مقدمه کتاب می‌گوید: «… با این همه ادعا نمی‌کنم که همه سخنان امام را فراهم آورده‌ام و آنچه در این سو و آن سو بوده جمع کرده و چیزی از دست نداده‌ام. بلکه دور نیست که آنچه به دستم نیامده، بیش از این باشد که به من رسیده و آنچه در کمند جستجو افتاده کمتر از آن باشد که رمیده».

ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221

ابن ابی‌الحدید معتزلی و شرح نهج‌البلاغه

بیان شد که کتاب نهج‌البلاغه گردآورده ابوالحسن محمد بن حسین بن موسی معروف به «سید رضی» است، این کتاب یکی از ستون روایی شیعه با صبغه ادبی – بلاغی است که از زمان تألیف تاکنون مورد توجه دانشمندان شیعه و سنی قرار گرفته و درباره آن پژوهش‌هایی صورت گرفته است.

از جمله این کارها، نوشتن شرح‌هایی است که از سوی دانشمندان بر این کتاب نوشته شده است و درباره فراوانی این شرح‌ها باید گفت که پس از قرآن کریم هیچ کتابی همانند نهج‌البلاغه مورد توجه ادیبان و شارحان حدیث واقع نشده است، با این وجود برخی از منابع از نوشتن ۱۰۱ شرح کامل در زمینه نهج‌البلاغه سخن به میان آورده‌اند.

از مهم‌ترین این شروح، شرح عزالدین ابوحامد عبدالحمید بن هبه الله مدائنی معروف به «ابن ابی الحدید» است که در سال ۶۴۴ قمری به درخواست ابن علقمی – وزیر معتصم عباسی – به رشته تحریر در آمد و پس از گذشت ۴ سال و ۸ ماه این شرح خاتمه یافت.

شرح ابن ابی الحدید از نقطه نظر کلامی، ادبی و مباحث تاریخی از شرح‌های بسیار ممتاز است که کمتر شرحی به پای آن می‌رسد، از نکته‌های قابل توجه این شرح، استفاده از منابع و مصادری است که بیشتر آن‌ها در گذر زمان از بین رفته بودند و ابن ابی الحدید با نقل مطالب آن‌ها، این کتاب‌ها را به گونه‌ای احیا کرده است.

از نکات مهم در شرح ابن ابی الحدید، توجه این دانشمند به ویژگی‌های کلام علی (ع)، از جهت زیبایی‌های گوناگون و اعتبارسنجی آن‌ها و نیز توجه وی به شبهه‌هایی است که در انتساب نهج‌البلاغه به علی (ع) وارد شده است.

نظر جالب شارح سنی‌مذهب نهج‌البلاغه درباره امام علی

ابن ابی الحدید افزون بر رد شبهه‌های وارده بر اصالت نهج‌البلاغه، در مواردی نیز مستقیماً به استدلال در اثبات اصالت نهج‌البلاغه دست زده و به خصوص با استفاده از وحدت سبک و اسلوب خطبه‌ها، نامه‌ها و حکمت‌های نهج‌البلاغه انتساب محتوای نهج‌البلاغه به علی(ع) را مسلم اعلام کرده است.

احتمالاً به دلیل این خدمت علمی است که برخی از دانشمندان اهل سنت مانند ابن خلکان پس از درگذشت ابن ابی الحدید، نغمه تشکیک در اصالت نهج‌البلاغه ساز کردند و این کتاب را نخست، از جهت تألیف به سید مرتضی نسبت داده و دوم، از جهت صدور محتوای آن از علی(ع)، اثری مجعول توصیف کرده‌‌اند، در صورتی که توجه به فعالیت‌های ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغه و استدلال‌های این دانشمند جای هیچ گونه تردید در انتساب نهج‌البلاغه به سید رضی و اصالت محتوای آن به عنوان سخنان امام علی(ع) باقی نمی‌گذارد.

در استدلال‌های ابن ابی‌الحدید در اثبات نهج‌البلاغه روش‌هایی نظیر برخورد ایجابی با اصل نهج‌البلاغه به شیوه‌های گوناگون، ذکر محاسن معنوی و علو معانی نهج‌البلاغه، منبع شناسی سخنان امام علی(ع)، ذکر زمینه‌ها و سبب صدر خطبه‌ها و نامه‌ها و ذکر اثر پذیری از کلام علی(ع) به وضوح به چشم می‌خورد.

به گونه‌ای که در شرح خطبه ۱۰۵ که قسمتی از آن به ذکر ستایش علی(ع) به پیامبر(ص) است، – امام این سخنرانى را ۵ روز پس از به دست گرفتن قدرت سیاسى کشور در آخر ذى الحجّه سال ۳۵ هجرى ایراد فرمود- می‌نویسد: «من به استاد خود ابوجعفر نقیب – که فردی منصف و به دور از هوای نفس و تعصب بود- گفتم: من سخنان و خطبه‌های صحابه را دیده و ملاحظه کرده‌ام، اما سخن و دعای هیچ کدام در تجلیل از رسول خدا(ص) به پای دعا و تجلیل و تعظیم علی(ع) از پیامبر(ص) نمی‌رسد، استادم (ضمن تصدیق) گفت: غیر از علی(ع) از کدام یک از صحابه کلام مدونی وجود دارد که وصف آنان از رسول خدا(ص) را نشان دهد و آیا از آنان جز سخنانی پریشان و بی‌فایده مطلب دیگری وجود دارد و سپس گفت: علی دارای ایمانی قوی به پیامبر و … بود».

به همین ترتیب در شرح خطبه ۲۱۶ نخست به ویژگی خطبه از جهت فصاحت اشاره کرده و می‌گوید: اگر همه فصیحان عرب در مجلسی جمع شوند و این خطبه بر آن‌ها خوانده شود، شایسته است که به سجده افتند، همان گونه که شعرا در پای شعر عدی بن رقاع، به سجده افتاده‌اند و سپس در مورد علو معانی خطبه بیان می‌دارد: «من به آن کس که شایسته قسم خوردن همه مردم است، سوگند می‌خورم که در حدود ۵۰ سال است که این خطبه را می‌خوانم، به طوری که تا به امروز بیش از هزار مرتبه آن را خوانده‌ام، من در نوبتی این خطبه را نخواندم؛ جز آنکه خوف و ترس و پندپذیری قرار گرفته‌ام در روانم پدید آمد، قلب و روحم دچار لرزه شده و ترس و لرز اندامم را فرا گرفت، هرگز در این خطبه تأمل نکردم جز آنکه به یاد مردگان از بستگان و دوستان خود افتادم و نیز این تصور برایم پدید آمد که وصف‌الحال کلام علی قرار گرفته‌ام»./منبع :خبرگزاری فارس فروردین۱۳۹۲بااصلاحات مدیریت سایت.

ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221

دکتر طه حسین(۱۹۷۳-۱۸۸۹) نویسنده و منتقد ادبی مصری: من پس از وحی و سخن خدا جوابی با شکوه‌تر و شیواتر از این جواب ندیده و و نمی‌شناسم.

خواجه نصیرالدین طوسی،شاگردشیخ مفید(درکتاب تجرید الاعتقاد): علی علیه السلام داناتر از همگان بود.او حدسی نیرومند داشت و همیشه همراه رسولالله(ص) بود.بخشش او از همه افزون بود و پس از پیغمبر پارساترین و فرزانهترین مردم به شمار میآمد.ایمانش بر همه مقدم و سخنش از همه فصیح تر و اندیشه اش از همه محکمتر بود.او سرچشمه فیاضی بود که دانشمندان دانش های خود را به او استناد می دادند».

ابن ابی الحدید”من این خطبه راهزاربارخوانده ام”خطبه221

امین رشیدنخله(متوفی۱۳۹۶قمری)شاعروادیب لبنانی که به «امین الشعراء»معروف است، درجواب کسی که ازاین استادش خواسته بود۱۰۰کلمه ازبهترین کلام امیرالمؤمنین (ع)درنهج البلاغه را بهش معرفی کند تابخواند،می گوید:به خدا قسم نمیتوانم ،چگونه از میان صدها کلمه گوهربار ، صد کلمه آن را انتخاب کنم. من از انتخاب یک کلمه آن هم عاجز هستم، زیرا این کارمثل این است که ازمن بخواهید« دانه یاقوتی را از میان دانه های دیگربرگزینم»

خطبه ۲۲۱

شرح خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه– عبرت گرفتن از اهل قبور

خطبه ۲۲۱ همه کلمات حضرت است، تقطیع نکرده؛ چون این کلام را وجود مبارک حضرت امیر (ع) بعد از تلاوت این دو آیه: اَلهکُمُ التَّکاثُرْ. حَتّی زُرْتُمُ المَقابِر(تکاثر)؛ بیان کرده، بخشی مربوط به لهو و لعب دنیاست، بخشی مربوط به برزخ است و برزخ را آنچنان تشریح کرده که گویا از برزخ آمده.
سخنان ابن أبی الحدید در عظمت خطبه ۲۲۱
ابن أبی الحدید بعد از اینکه این خطبه را نقل کرد و می خواهد شرح کند، این جمله ها را گفت: وَ کَمْ قالَ الواعِظُونَ وَ الخُطَباءُ وَ الفُصَحاءُ فِی هذَا المَعنَی؛ خیلی ها در این زمینه سخن گفتند، من هم خیلی از آنها را دیدم. وَ تَکَرَّرَ وُقُوفِی عَلَیهِ، من هم مکرراً آن نوشته ها را مطالعه کرده ام. فَلَمْ اَجِدْ لِشَیءٍ مِنهُ مِثلِ تَأثیرِ هذَا الکَلامِ فِی نَفسِی، امااز هیچ گفته ای به اندازه گفته علی بن أبیطالب متأثر نشدم؛ علت آن هم برای یکی ازاین دو نکته است. فَاِمّا اَنْ یَکُونَ ذلِکَ لِعَقیدَتی فِی قائِلِه،یا برای این است که من عقیده ام درباره گوینده این، خیلی شایسته است، او را به عظمت می شناسم. اُو کانَتْ نِیَّهُ القائِلِ صادِقَهً وَ یَقینُهُ کانَ ثابِتاً وَ اِخلاصُهُ کانَ مَحضاً خالصاً . یا برای آن است که او ازته دل موعظه کرد و در دلها نشست ومی نشیند؛ جمعش هم ممکن است.
« اَلا بِذِکرِ الله تَطمَئِنُّ القُلُوب »
در طلیعه این خطبه نورانی فرمود: یا لَهُ مَراماً مَا اَبعَدَه وَ زُوراً مَا اَغفَلَه وَ خَطَرَاً مَا اَفظَعَه. اینها یک مرام و مقصودی دارند که به آن نمی رسند. بشر به دنبال یک چیزی می گردد که او را آرام بکند. این متاع دنیا که باعث اضطراب و لرزش است، اینکه آرام بخش نیست! آن که آرام بخش است،أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ﴿٢٨رعد﴾ که این به دنبالش نیست؛ آن می شود کوثر؛ این که به دنبالش است مایه اضطراب است. آن اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوب یعنی آگاه باشید اگر خدا متذکّر شما شد و به یاد شما شد، دلهای شما آرام می شود.
نکوهش تفاخر به مردگان در کلام امیر مؤمنان
وَ زُوراً مَا اَغفَلَهُ؛ شما رفتید به زیارت قبرستان، امّا چیزی عائدتان نشد! شما باید مُتّعظاً برگردید. وَ خَطَراً مَا اَفظَعَهُ؛ یک کار سنگین و سهمگینی است که خیلی فَظیع و دردناک است. شما کوثر می خواهید، ولی به دنبال تکاثر می روید. تشنه‌اید، آب می خواهید؛ ولی به دنبال سراب می دوید. لَقَدِ اسْتَخْلَوا مِنهُمْ اَیَّ مُدَّکِر؛ شما نیاکانتان، آباء و اجدادتان را از دست دادید، جایشان خالی است. این باید باعث تذکر شما بشود، متذکّر بشوید؛ امّا متذکّر نشدید! رفتید قبرها را شمردید و ارقامتان را اضافه کردید؛ گفتید: أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا ﴿٣۴کهف﴾. به جای اینکه تذکره باشد، غفلت شد. وَ تَناوَشُوهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعید؛ « تَناوَشَ » یعنی ( تَناوَلَ ). شما باید نزدیک بروید، و اینها را از نزدیک تناول کنید؛ نه اینکه دستی از دور بر قبور داشته باشید.
اَفَبِمَصارِعِ آبائِهِمْ یَفخَرُون؛ « مَصرَع » یعنی آنجائی که کشتی می گیرند، یکی را به زمین می زنند. فرمود: آیا به قبور پدرانشان افتخار می کنند ؟ اَمْ بِعَدیدِ الهَلکَی یَتَکَثَّرُون؛ اینها که هلاک شدند، اینها را شماره کردید و ارقام قبیله تان را زیاد کردید و گفتید ما قبیله مان بیش از قبیله شماست! یَرتَجِعُونَ مِنهُمْ اَجساداً خَوَت؛ شما از اینکه به قبرستان رفتید و قبور را شماره کردید و تکاثر و تفاخر کردید، منظورتان چیست ؟ اینها را می خواهید برگردانید، اینها که بر نمی گردند؛ آثار اینها را می‌خواهید حفظ بکنید، با این تکاثر پروری که آ‎ثارشان حفظ نمی‌شود! وَ حَرَکاتٍ سَکَنَت؛ اینها قبلاً حرکاتی داشتند، ولی امّا سکون پیدا کردند.
توصیه حضرت امیر به عبرت گرفتن از اهل قبور
وَ لِاَنْ یَکُونُوا عِبَراً اَحَقُّ مِنْ اَنْ یَکُونُوا مُفتَخَراً. اینها باید وسیله عبرت باشند، نه وسیله فخر! اگر یک کسی یک صحنه تاریخی را ببیند و هیچ تحوّلی در او پیدا نشود؛ این تماشا کرده، نه عبرت گرفته! عبرت آن است که عبور بکند مِنَ الرَّذیلَهِ إلَی الفَضیلِه، مِنَ الجَهلِ إلَی العِلم، مِنَ الظُّلمِ إلَی العَدل، مِنَ الشَّرِ إلَی الخِیر. فَاعتَبِرُوا یا اُولِی الاَبصار(۲حشر)، یعنی اگر کسی اهل بصیرت است، باید از یک رذیلتی که قبلاً داشت عبور بکند و به فضیلت برسد.
فرمود: وَ لِاَنْ یَکُونُوا عِبَراً اَحَقُّ مِنْ اَنْ یَکُونُوا مُفتَخَراً وَ لِاَنْ یَهبِطُوا بِهِمْ جَنابَ ذِلَّهٍ اَحجَی مِنْ اَنْ یَقُومُوا بِهِمْ مَقامَ عِزَّه؛ عقل را حِجر و نُهیِه می گویند، عقل را «حِجر » می گویند، برای اینکه حِجر هم به معنی منع است، هم این تَحجیری که می کنند، با حَجَر تَحجیر می کنند؛ برای آن است که بیگانه نیاید و آشنا نرود. عقل تَحجیر می کند، یعنی هویت انسان را حفظ می کند، نمی گذارد هر بیگانه ای وارد این محدوده بشود و دست درازی بکند و اگر کسی عقل نداشت، ذِی حِجر نیست. یا اُولُوا النُّهَی که می گویند، برای اینکه عقل نهی از منکر می کند. اگر کسی نهی از منکر نکرد، اُولُوا النُّهی نیست. فرمود: حجاب عقل در این است که این عبرت باشد، نه فخر؛ کاری از این گذشته ها حاصل نمی شود. اینها وقتی رفتند قبرستان و قبور را شمردند، اگر عاقل باشند باید که پیاده بشوند، دیگر غرور و مَنیّت و تکبّر و اینها را بگذارند کنار؛ هبوط کنند، نه سواره بدوند. کجا هبوط بکنند ؟ به طرف ذلّت.
این انسان در پیشگاه ذات أقدس إله که ذلیل شد، می شود عزیز. در بیانات نورانی حضرت امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیّه و دعای عرفه آمده:اَنَا اَقَلُّ الاَقَلّین وَ اَذَلُّ الاَذَلّین مِثقالُ ذَرَّهِ اُو دُونَهَا (دعای۴۷صحیفه سجادیه). خدایا! برای تو از من ضعیف تر در عالم احدی نیست.چون خود را در کمال ذلّت در پیشگاه خدا می بیند، می شود عرشی.
مذمّت نگاه جاهلانه به قبور
لَقَدْ نَظَرُوا اِلِیهِمْ بِاَبصارِ العَشوَه؛ « عَشوِه » آن ضعف بصر است. فرمود: اینها رفتند قبرستان، امّا با دید خیلی ضعیف قبور را نگاه کردند. گاهی تعبیر حضرت این است که دستی از دور بر قبور داشتند، تَناوَشُ مِنْ مَکانٍ بَعید. گاهی می‌فرماید که: دیدند، امّا با ضعف بصر دیدند، خوب این قبور را بررسی نکردند؛ اینها کی‌اند، چه‌اند. لَقَدْ نَظَرُوا اِلِیهِمْ بِاَبصارِ العَشوِه وَ ضَرَبُوا مِنهُمْ فِی غَمرَهِ جَهالَهٍ؛ اینها در سستی و سُکر و فرو رفتگی و فرومایگی جهالت غرق شدند.
زبان حال مردگان در برابر جاهلان غافل
و اگر می توانستند از این قبور چیزی سئوال کنند، آنها جواب می دادند. وَ لَوِ اسْتَنطَقُوا عَنهُمْ عَرَصاتِ تِلکَ الدّیارِ الخاوِیَهِ وَ الرُّبُوعِ الخالِیَهِ لَقالَت؛ اگر اینها می‌توانستند از این گورستان، از این قبرستان، از این آرامگاه چه سؤال بکنند؛ آنها اینجور جواب می دادند. منتها اینها نتوانستند سئوال بکنند و گرنه قبرستان جواب می دهد. این عرصه ها در جواب می گویند:‌ ذَهَبُوا فِی الاَرضِ ضُلّالاً وَ ذَهَبْتُمْ فِی اَعقابِهِمْ جُهّالاً. آنها دو تا حرف می زدند؛ یکی درباره مرده ها، یکی درباره زنده‌های غافل. درباره مرده ها می گفتند: اینها گم شدند. درباره زنده ها می گویند: شما جاهلانه به دنبال گم شده ها می گردید. نه شما آنها را پیدا می کنید، نه در دست شما هستند!
تَطَّئُونَ فِی هامهِم؛ « تَطَّئُونَ » یعنی گام بر می دارید. ( هام ) جمع هامَه است، « هامَه » یعنی رأس. تَطَئُونَ فِی هامِهِمْ وَ تَستَنْبِطونَ فِی اَجسادِهِم؛ «ستَنْبِطُونَ » یعنی این مزرعه هایی که شما دارید، این باغ هائی که شما دارید، کشاورزی هائی که دارید روی خاک همان هاست! که شما بذر افشانی کردید، خاک آباء و اجدادتان الآن به صورت برنج و گندم در آمده! وَ تَرتَعُونَ فِیمَا لَفَظُوا؛ اینها انداختند، شما الآن دارید می چَرید! یک چیز تازه ای نیست! وَ تَسکُنُونَ فِیمَا خَرَّبُوا؛ اینها ساختند و دست دوّم شد و تخریب کردند، به شماها رسیده! وَ اِنَّمَا الاَیّامُ بِینَکُمْ وَ بِینَهُمْ بَواکٍ وَ نَوائِحُ عَلِیکُم؛ روزگار هم به حال شما می گرید، هم به حال آنها می گرید./آیت الله جوادی آملی

متن کامل خطبه ۲۲۱

(و من خطبه له (علیه ‏السلام) ) فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ وَ ذَخِیرَهُ مَعَادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَهٍ وَ نَجَاهٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَهٍ بِهَا یَنْجَحُ الطَّالِبُ وَ یَنْجُو الْهَارِبُ وَ تُنَالُ الرَّغَائِبُ فَاعْمَلُوا وَ الْعَمَلُ یُرْفَعُ وَ التَّوْبَهُ تَنْفَعُ وَ الدُّعَاءُ یُسْمَعُ وَ الْحَالُ هَادِئَهٌ وَ الْأَقْلَامُ جَارِیَهٌ وَ بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ عُمْراً نَاکِساً أَوْ مَرَضاً حَابِساً أَوْ مَوْتاً خَالِساً فَإِنَّ الْمَوْتَ هَادِمُ لَذَّاتِکُمْ وَ مُکَدِّرُ شَهَوَاتِکُمْ وَ مُبَاعِدُ طِیَّاتِکُمْ زَائِرٌ غَیْرُ مَحْبُوبٍ وَ قِرْنٌ غَیْرُ مَغْلُوبٍ وَ وَاتِرٌ غَیْرُ مَطْلُوبٍ قَدْ أَعْلَقَتْکُمْ حَبَائِلُهُ وَ تَکَنَّفَتْکُمْ غَوَائِلُهُ وَ أَقْصَدَتْکُمْ مَعَابِلُهُ وَ عَظُمَتْ فِیکُمْ سَطْوَتُهُ وَ تَتَابَعَتْ عَلَیْکُمْ عَدْوَتُهُ وَ قَلَّتْ عَنْکُمْ نَبْوَتُهُ فَیُوشِکُ أَنْ تَغْشَاکُمْ دَوَاجِی ظُلَلِهِ وَ احْتِدَامِ عِلَلِهِ وَ حَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ وَ غَوَاشِی سَکَرَاتِهِ‏

وَ أَلِیمُ إِزْهَاقِهِ وَ دُجُوُّ إِطْبَاقِهِ وَ جُشُوبَهُ مَذَاقِهِ فَکَأَنْ قَدْ أَتَاکُمْ بَغْتَهً فَأَسْکَتَ نَجِیَّکُمْ وَ فَرَّقَ نَدِیَّکُمْ وَ عَفَّى آثَارَکُمْ وَ عَطَّلَ دِیَارَکُمْ وَ بَعَثَ وُرَّاثَکُمْ یَقْتَسِمُونَ تُرَاثَکُمْ بَیْنَ حَمِیمٍ خَاصٍّ لَمْ یَنْفَعْ وَ قَرِیبٍ مَحْزُونٍ لَمْ یَمْنَعْ وَ آخَرَ شَامِتٍ لَمْ یَجْزَعْ فَعَلَیْکُمْ بِالْجَدِّ وَ الِاجْتِهَادِ وَ التَّأَهُّبِ وَ الِاسْتِعْدَادِ وَ التَّزَوُّدِ فِی مَنْزِلِ الزَّادِ وَ لَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا کَمَا غَرَّتْ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ مِنَ الْأُمَمِ الْمَاضِیَهِ وَ الْقُرُونِ الْخَالِیَهِ الَّذِینَ احْتَلَبُوا دِرَّتَهَا وَ أَصَابُوا غِرَّتَهَا وَ أَفْنَوْا عِدَّتَهَا وَ أَخْلَقُوا جِدَّتَهَا أَصْبَحَتْ مَسَاکِنُهُمْ أَجْدَاثاً وَ أَمْوَالُهُمْ مِیرَاثاً لَا یَعْرِفُونَ مَنْ أَتَاهُمْ وَ لَا یَحْفِلُونَ مَنْ بَکَاهُمْ وَ لَا یُجِیبُونَ مَنْ دَعَاهُمْ فَاحْذَرُوا الدُّنْیَا فَإِنَّهَا غَدَّارَهٌ غَرَّارَهٌ خَدُوعٌ مُعْطِیَهٌ مَنُوعٌ مُلْبِسَهٌ نَزُوعٌ لَا یَدُومُ رَخَاؤُهَا وَ لَا یَنْقَضِی عَنَاؤُهَا وَ لَا یَرْکَدُ بَلَاؤُهَا

(منها) (فی صفه الزهاد) کَانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا وَ لَیْسُوا مِنْ أَهْلِهَا فَکَانُوا فِیهَا کَمَنْ لَیْسَ مِنْهَا عَمِلُوا فِیهَا بِمَا یُبْصِرُونَ وَ بَادَرُوا فِیهَا مَا یَحْذَرُونَ تَقَلَّبُ أَبْدَانِهِمْ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ أَهْلِ الْآخِرَهِ یَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْیَا یُعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ وَ هُمْ أَشَدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْیَائِهِمْ .

از خطبه‏ هاى آن حضرت علیه السّلام است (در پرهیزکارى و مرگ و فریفته نشدن بدنیا) قسمت اول خطبه پرهیزکارى و ترس از خدا کلید هدایت و رستگارى (دنیا و آخرت) و اندوخته براى‏

روز قیامت و سبب آزادى از هر بندگى (شهوتها و خواهشهاى نفس) و رهائى از هر تباهى است، با تقوى حاجت درخواست کننده روا مى‏ گردد، و گریزان (از عذاب و سختى) رهائى مى‏ یابد، و عطاءها و بخششهاى بسیار (از جانب حقّ تعالى) دریافت میشود، پس کار کنید (براى سفر آخرت توشه بردارید) در این حالیکه عمل بالا مى‏ رود (قبول مى‏ گردد) و توبه و بازگشت (از گناه) سود مى‏ بخشد، و دعاء شنیده میشود (در خواست مى‏ پذیرند) و زمان آرامش است (اضطراب و نگرانى مرگ در بین نیست) و قلمها (ى نویسندگان اعمال نیک و بد) بکار است (نه مانند بعد از مردن از نوشتن باز مانند) و بعبادات و طاعات بشتابید در برابر عمرى که (از جوانى به پیرى و از توانائى به ناتوانى) تغییر مى‏ پذیرد، یا بیمارى و دردى که (از کار) باز دارد، یا مرگى که (زندگانى را) برباید، زیرا مرگ لذّت و خوشیهاى شما را نابود ساخته خواهشهاتان را از بین مى‏ برد، و اندیشه‏ هاتان را دور مى‏ سازد، ملاقات کننده ایست که او را دوست نمى‏ دارند، و مبارزى است که (هر چند دلیر و توانا باشى) شکست نمى‏ خورد، و کینه جوئى است که بازخواست نمى‏ شود، دامهاى آن شما را گرفته، و اندوه‏ ها و تباهى‏هایش شما را احاطه نموده، و پیکانها (ى تیرها) یش شما را آماج قرار داده، و غلبه و توانائى آن در بین شما با اهمیّت است، و ستمش بر شما پى در پى مى‏ رسد، و کم ممکن است ضرب شمشیرش از شما خطاء برود، پس نزدیک است تاریکى سایه‏ هایش و زبانه کشیدن دردهایش و تیرگى بیهوشیهاى سختیهایش و درد جان گرفتنش و تارى پوشاندنش و بد مزگى چشیدنش شما را در یابد، و (چون مرگ خواهى نخواهى هر کس را در خواهد یافت) مانند آنست که ناگهان نزد شما آمده و راز گویان شما را خاموش ساخته، و مشاورینتان را متفرّق نموده، و آثار و نشانه‏ هاتان را نابود، و شهرهاتان را بى صاحب کرده، و وراثتان را بر انگیخته که ارثتان را قسمت کنند بین خویشاوند خاصّى که (در آن هنگام بتو) سود نداشته، و خویشاوند اندوهگینى که جلو (مرگ را از تو) نگرفته، و بین خرسند شنونده‏اى که (از مرگ تو) اندوهناک نگشته، پس بر شما باد سعى و کوشش (بطاعت و بندگى) و آماده بودن و توشه برداشتن (براى سفر آخرت) در جاى توشه گرفتن،

و زندگى دنیا شما را فریب ندهد چنانکه پیشینیان شما را که گذشتند و رفتند فریب داد، آنان که شیر آنرا دوشیدند (بهره بسیار بردند) و فریب آنرا خوردند (لذّت و خوشى آنان را از حساب و وارسى روز رستخیز غافل نمود) و شماره آنرا از بین بردند (روزهایش را به بیخبرى بسر رساندند) و تازه آنرا کهنه کردند (جوانى را به پیرى رساندند) خانه‏ هاشان گورها و دارائیشان میراث دیگران گردید، هر که بر سر گورشان آید نمى‏ شناسند، و بکسیکه برایشان بگرید اهمیّت نمى‏ دهند، و بکسیکه آنها را بخواند پاسخ نمى‏ دهند، ۸ پس از دنیا بپرهیزید که بسیار مکر کننده و فریب دهنده و بازى دهنده است، بخشنده‏اى است پس گیرنده، و پوشاننده‏اى است کننده (اگر چند روزى بکسى رو آورده کالایى باو ارزانى دارد بزودى باو پشت کرده از او پس مى‏ گیرد) آسایش آن همیشگى نیست، و رنج آن بسر نمى‏ رسد، و بلاء و درد آن آرام نمى‏ گیرد (پس خردمند به چنین دنیایى دل نبسته تا ممکن است رضاء و خوشنودى خدا و رسول را بدست مى‏ آورد).

قسمت دوم از این خطبه است در وصف پارسایان، پارسایان گروهى هستند (در ظاهر) از اهل دنیا که (در باطن) اهل آن نیستند، پس در دنیا مى‏ باشند مانند کسیکه اهل آن نیست (چون دل بر آن نبسته آنرا سراى عاریت پنداشته‏اند) عمل آنها در آن به آن چیزى است که (بعد از مرگ) مى‏ بینند، و بدفع عذاب که از آن مى‏ ترسند مى‏ شتابند (اگر چه با اهل دنیا همنشینند ولى در حقیقت) بدنهاشان بین اهل آخرت در گردش است (سر و کارشان با آنها است) اهل دنیا را مى‏ بینند که به مرگ جسدشان اهمیّت مى‏ دهند، و ایشان به مرگ دلهاى زنده خود بیشتر اهمیّت مى‏ دهند (مى‏ بینند مردم دل باقى را رها کرده بتن فانى چسبیده‏اند ولى اندیشه آنان اینست که چاره مرگ دل چه بوده و چه باید بکنند).

**

(پس یکى از یاران به پاخاست و با سخنى طولانى امام را ستود، حرف شنوایى و اطاعت از امام را اعلام داشت. آنگاه امام فرمود:) کسى که عظمت خدا در جانش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است که هر چه جز خدا را کوچک شمارد. و از او سزاوارتر کسى که نعمت هاى خدا را فراوان در اختیار دارد، و بر خوان احسان خدا نشسته است، زیرا نعمت خدا بر کسى بسیار نگردد جز آن که حقوق الهى بر او فراوان باشد.
* روابط سالم و متقابل رهبر و مردم:
مردم از پست ترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش اند، و کشور دارى آنان بر کبر و خود پسندى استوار باشد، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن مى باشم. سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست مى داشتم، آن را رها مى کردم به خاطر فروتنى در پیشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى که تنها خدا سزاوار آن است.
گاهى مردم، ستودن افرادى را براى کار و تلاش روا مى دانند. اما من از شما مى خواهم که مرا با سخنان زیباى خود مستایید، تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم بر آیم، و حقوقى که مانده است بپردازم، و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد اداء کنم، پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن مى گویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدم هاى خشمگین کناره مى گیرند دورى نجویید، و با ظاهر سازى با من رفتار نکنید، و گمان مبرید اگر حقّى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسى که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمى دانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.
پس همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاریم که جز او پروردگارى نیست. او مالک ما، و ما را بر نفس خود اختیارى نیست. ما را از آنچه بودیم خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد. به جاى گمراهى هدایت، و به جاى کورى بینایى به ما عطا فرمود.

خطبه ۲۱۶

فَأَجَابَهُ (علیه السلام) رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِکَلَامٍ طَوِیلٍ یُکْثِرُ فِیهِ الثَّنَاءَ عَلَیْهِ وَ یَذْکُرُ سَمْعَهُ وَ طَاعَتَهُ لَهُ، فَقَالَ (علیه السلام): إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِی نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ یَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِکَ کُلُّ مَا سِوَاهُ، وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ کَانَ کَذَلِکَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَهُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَیْهِ، فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَهُ اللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا ازْدَادَ حَقُّ اللَّهِ عَلَیْهِ عِظَماً؛ وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاتِ الْوُلَاهِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ یُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ یُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْکِبْرِ، وَ قَدْ کَرِهْتُ أَنْ یَکُونَ جَالَ فِی ظَنِّکُمْ أَنِّی أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ کَذَلِکَ، وَ لَوْ کُنْتُ أُحِبُّ أَنْ یُقَالَ ذَلِکَ لَتَرَکْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَهِ وَ الْکِبْرِیَاءِ، وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ؛ فَلَا تُثْنُوا عَلَیَّ بِجَمِیلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِی نَفْسِی إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ، وَ إِلَیْکُمْ مِنَ التَّقِیَّهِ [الْبَقِیَّهِ] فِی حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا. فَلَا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَهِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَهِ، وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ، کَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ. فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَهٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَهٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی؛ فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَیْرُهُ، یَمْلِکُ مِنَّا مَا لَا نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا کُنَّا فِیهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَیْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَهِ بِالْهُدَى وَ أَعْطَانَا الْبَصِیرَهَ بَعْدَ الْعَمَى

(پس یکى از یاران به پاخاست و با سخنى طولانى امام را ستود، حرف شنوایى و اطاعت از امام را اعلام داشت. آنگاه امام فرمود:) کسى که عظمت خدا در جانش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است که هر چه جز خدا را کوچک شمارد. و از او سزاوارتر کسى که نعمت هاى خدا را فراوان در اختیار دارد، و بر خوان احسان خدا نشسته است، زیرا نعمت خدا بر کسى بسیار نگردد جز آن که حقوق الهى بر او فراوان باشد.
* روابط سالم و متقابل رهبر و مردم:
مردم از پست ترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایش اند، و کشور دارى آنان بر کبر و خود پسندى استوار باشد، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن مى باشم. سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست مى داشتم، آن را رها مى کردم به خاطر فروتنى در پیشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى که تنها خدا سزاوار آن است.
گاهى مردم، ستودن افرادى را براى کار و تلاش روا مى دانند. اما من از شما مى خواهم که مرا با سخنان زیباى خود مستایید، تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم بر آیم، و حقوقى که مانده است بپردازم، و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد اداء کنم، پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن مى گویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدم هاى خشمگین کناره مى گیرند دورى نجویید، و با ظاهر سازى با من رفتار نکنید، و گمان مبرید اگر حقّى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسى که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمى دانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.
پس همانا من و شما بندگان و مملوک پروردگاریم که جز او پروردگارى نیست. او مالک ما، و ما را بر نفس خود اختیارى نیست. ما را از آنچه بودیم خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد. به جاى گمراهى هدایت، و به جاى کورى بینایى به ما عطا فرمود.

***

دیدگاه امام خمینی درباره «نهج البلاغه»

ما مفتخریم که کتاب «نهج‌البلاغه‌» که بعد از قرآن، بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی‌بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ماست‌»

یام حضرت امام خمینی به کنگره هزاره نهج البلاغه است که در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۶۰ با موضوع « تبیین عظمت ابعاد بیکران شخصیت امام علی (ع ) و نهج البلاغه در تهران برگزار گردید. این پیام فشرده حاوی نکات و تعابیر مهمی درباره نهج البلاغه و شخصیت والای امیرمومنان (ع ) می باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
در کنگره هزاره نهج البلاغه از چه صحبت خواهد شد و از کی معرفی دانشمندان بزرگ جهانی می خواهند مولا امیرالمومنین را معرفی کنند و به دیگران بشناسانند یا کتاب نهج البلاغه را ما با کدام موونه و با چه سرمایه ای می خواهیم در این وادی وارد شویم درباره شخصیت علی بن ابی طالب از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم یا با شناخت محجوب و مهجور خود اصلا علی ـ علیه السلام ـ یک بشر ملکی و دنیایی است که ملکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتی است که ملکوتیان او را اندازه گیری کنند اهل عرفان درباره او جز با سطح عرفانی خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدوده خود با چه ابزاری می خواهند به معرفی او بنشینند! تا چه حد او را شناخته اند تا ما مهجوران را آگاه کنند
دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و با همه دانش ارجمندشان آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کرده اند در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است . پس اولی آن است که از این وادی بگذریم و بگویم علی بن ابی طالب فقط بنده خدا بود و این بزرگ ترین شاخصه اوست که می توان از آن یاد کرد و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر عظیم الشان است و این از بزرگ ترین افتخارات اوست .کدام شخصیت می تواند ادعا کند که عبدالله است و از همه عبودیت ها بریده است جز انبیای عظام و اولیای معظم که علی ـ علیه السلام آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به معدن عظمت رسیده است (۱ ) در صف مقدم است . و کدام شخصیت است که می تواند ادعا کند از خردسالی تا آخر عمر رسول اکرم در دامن و پناه و تحت تربیت وی و حامل آن بوده است جز علی بن ابیطالب که وحی و تربیت صاحب وحی در اعماق روح و جان او ریشه دوانده . پس او بحق عبدالله است و پرورش یافته عبدالله اعظم است . (۲ )
و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خود و خودخواهی خود معجونی است برای شفا و مرهمی است برای دردهای فردی و اجتماعی و مجموعه ای است دارای ابعادی به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعه ها به وجود آید و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان فیلسوفان و حکمت اندوزان بیایند و در جملات خطبه اول این کتاب الهی به تحقیق بنشینند و افکار بلند پایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند بحق وجدان خود را برای درک واقعی آن ارضا کنند به شرط آن که بیاناتی که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازی ندهند و نگویند و بگذرند تا میدان دید فرزند وحی را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند و این است آن جمله : « مع کل شی لا بمقارنه و غیر کل بمزایله » (۳ ) و این جمله و نظیر آن که در کلمات اهل بیت وحی آمده است بیان و تفسیر کلام الله است که در سوره « حدید « است و برای متفکران آخر زمان آمده است : « و هو معکم اینما کنتم » . (۴ ) اینک امید آن است که شما دانشمندان و متفکران متعهد که در کنگره ارجمند هزاره نهج البلاغه گرد هم آمدید ابعاد عرفانی و فلسفی و اخلاقی و تربیتی و اجتماعی و نظامی و فرهنگی و دیگر بعدها را به مقدار میسور بیان فرمایید و این کتاب بزرگ را به جوامع بشری معرفی نموده و عرضه دارید که این متاعی است که مشتری آن انسان ها و مغزهای نورانی است . صلوات و سلام بی پایان به رسول اعظم که چنین موجودی الهی را در پناه خود تربیت فرمود و به کمال لایق انسانیت رسانید. و سلام و درود بر مولای ما که نمونه انسان و قرآن ناطق است و تا ابد نام بزرگ او باقی است و خود الگوی انسانیت و مظهر اسم اعظم است . و سلام و درود بر شما دانشمندان که با زحمت پر ارج و سودمند خود راه رسیدن به اهداف عالی این کتاب مقدس را باز می نمایید. والسلام علی عبادالصالحین . (۵ )
روح الله الموسوی الخمینی
پاورقی :
۱ ـ ر . ک : مفاتیح الجنان اعمال مشترکه ماه شعبان « … حتی تخرق ابصار القلوب حجت النور فتصل الی معدن العظمه … »
۲ ـ منظور حضرت رسول اکرم (ص ) است .
۳ ـ فرازی از خطبه اول نهج البلاغه که در بیان اوصاف ذات باری تعالی است : « … خداوند باهر چیزی هست اما نه به مقارنت (و یکسانی ) و غیر هر چیز است نه به کناره گیری (و انفکاک ) »
۴ ـ سوره حدید (۵۷ ) . بخش از آیه ۴ « و او (خداوند) با شماست هر کجا که باشید » .
۵ ـ صحیفه امام ج ۱۴ ص ۳۴۹ ـ ۳۴۷
نهج البلاغه مجموعه ای است دارای ابعادی به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانی از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش می رود و هر چه جامعه ها به وجود آید و دولت ها و ملتها متحقق شوند
دانشمندان و متفکران متعهد باید ابعاد عرفانی و فلسفی و اخلاقی و تربیتی و اجتماعی و نظامی و فرهنگی و دیگر ابعاد نهج البلاغه را به مقدار میسور بیان کنند و این کتاب بزرگ را به جوامع بشری معرفی نمایند

دیدگاه رهبرانقلاب(آیت الله خامنه ای)درموردنهج البلاغه:

«عزیزان با نهج‌البلاغه انس پیدا کنید. نهج‌البلاغه، خیلی بیدار کننده و هوشیار کننده و خیلی قابل تدبر است. در جلسات‌تان، با نهج البلاغه و کلمات امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه انس پیدا کنید.»(۱۳۷۸/۰۹/۰۱)

این نهج‌البلاغه را باید خواند و فراگرفت. در دوران اخیر، بسیاری از متفکران و اندیشمندان غیرمسلمان ـ نه فقط مسلمان‌ها ـ با نهج‌البلاغه آشنا شدند؛ کلمات امیرالمؤمنین را خواندند و دیدند؛ حکمت‌های مجسم در این بیانات را شنیدند و فراگرفتند و از عظمت این کلام و صاحب کلام بهت‌زده شدند. ما بهنهج‌البلاغه بیش از این بایستی توجه کنیم؛ بیش از این باید فرا بگیریم؛ بیش از این باید از دریای مواج حکمت امیرالمؤمنین بهره ببریم؛ همه‌ی ابعاد کار را روشن می کند، همه‌ی درس‌ها را به ما می‌دهد. علمای بزرگ اهل سنت درباره‌ این کلمات تعبیراتی دارند که انسان شگفت‌زده می‌شود.| بیانات در دیدارمردم بوشهر در روز میلاد امام علی۱۳۸۹/۰۴/۰۵

شهیدمطهری(سیری درنهج البلاغه):امتیاز نهج‌البلاغه برای فردی که سخن‌شناس باشد و زیبایی سخن را درک کند، نیاز به توضیح و توصیف ندارد. اساسا زیبایی درک کردنی است، نه وصف کردنی. نهج‌البلاغه پس از نزدیک چهارده قرن برای شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گیرندگی و جذابیت را دارد که برای مردم آن روز داشت است



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

جمله معنادار پزشکیان به اردوغان درباره سوریه