«رابین هود»کیست؟
«زورو» هم کارهایش شبیه «رابین هود»بود.
«عروه بن الورد بن زید العبسی»عرب، هم« ازاغنیامی دزدید وبه فقراکمک می کرد».
درادامه خواهیدخواند:و…رابین هودایران«عباس ایروانی»
و..مصاحبه با«شرخر»ی که خودش را«رابین هود»می داند!
به خبرنگارمی گوید:ببخشید داداش! همین اول کار بگم که« من از اصطلاح «شرخری» خوشم نمیاد!.»کار ما مثل رابین هود میمونه.
واما تاریخچه رابین هود:
نخستین بار، در شعری از «ویلیام لنگلند» به نام «پیِر شخمزن» (Piers Plowman)، اشارهای به داستان و نام رابین هود شده است.
این شعر، بین سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۰ میلادی در انگلیس سروده شد. قدیمیترین داستان درباره او که روایتی نسبتاً پیوسته از زندگی رابین هود ارائه میکند، به نیمه دوم قرن ۱۵ تا نخستین دهه قرن ۱۶ میلادی تعلق دارد. بر اساس روایت نقل شده در اشعار و داستانهای قدیمی، رابین هود قهرمانی از طبقه فرودست جامعه بود که در برابر ظلم و ستم داروغه ناتینگهام ایستاد و با او مبارزه کرد.
رابین هود و یارانش، در جنگل «شِروود» واقع در ناتینگهام مخفی شدند و کوشیدند تا با غارت اغنیا، به داد ضعفا برسند. روایتهای داستانی میگوید که رابین هود تیرانداز بسیار ماهری بود و به دلیل اقداماتش، یک قهرمان مردمی به حساب میآمد.
جنگل ها در قرون وسطا مکان های ایده آلی برای دزدها و قانون گریزها بودند. وقتی پادشاه «جان» همه زمین ها و اموال رابین هود را از او گرفت، رابین هود به جنگل های شروود پناه برد و در آنجا همراه دوستانش یک گروه تشکیل داد.
هدف از تشکیل این گروه دفاع از فقیران و بیچارگان بود. آنها روش نامتعارفی را انتخاب کردند؛ دزدی کردن از ثروتمندان و چپاول آنها به نفع فقرا. روزگار فقر و بیچارگی بود و این گونه بود که رابین هود و دوستانش به قلبهای مردم راه پیدا کردند.
این قصیده می گوید رابین هود تنها به ناتینگهام می آید و به کنیسه مریم مقدس رفته و عبادت می کند. یکی از راهبان که پیشتر مورد چپاول رابین هود و دوستانش قرار گرفته بود او را می شناسد و به نزد شهردار ناتینگهام رفته و مکان رابین هود را لو می دهد.
مأموران شهردار ناتینگهام به کنیسه ریخته و رابین هود را دستگیر می کنند و به زندان می اندازند. اما از خوش شانسی رابین هود، دوستش جان کوچولو از این موضوع مطلع میشود و رابین هود را از زندان نجات می دهد و به شروود بازمی گرداند.
«زورو» هم کارهایش شبیه «رابین هود»بود
زورو (روباه در زبان اسپانیایی) جوان مکزیکی نجیب زاده و از خانواده ثروتمند دلش با فقرا بود. او با شنل و نقاب سیاه از ثروتمندان به نفع فقرا دزدی می کرد.
در فرهنگ عرب «عروه بن الورد بن زید العبسی»عرب– هم چنین داستانی دارد. او کاروان ها و قافله های ثروتمند را غارت کرده و آن را در اختیار فقرا قرار می داد.
عروه فقط از ثروتمندان بخیل می دزدید و با دست و دلبازی آن را در اختیار همه مردم قرار می داد؛ حتی به آن دوستانی که او را در غارت و چپاول کاروان ها کمک نکرده بودند، نیز از کیسه ثروتمندان می بخشید.
«عباس ایروانی »رابین هودایران ایران
عباس ایروانی که در سایتش نوشته:،در بحبوحه دفاع مقدس به کار سامان دهی کمکهای مردمی در غرب کشور پرداخته و به سمت تولید لوازم و قطعات خودرو رفته و توانسته کارنامه قائل قبولی از خود ارائه دهد.
وارد تولید لوازم و قطعات موتورسیکلت شد ،نمایندگی« پیستون کالمن آلمان» را دریافت کرد و پس از این پروژه دیگر با دولت وارد همکاری نشد.
او در زمان دفاع مقدس قطعات موتورسیکلت تولید میکرده است. وی سپس با خریدن کارخانه پیستونسازی تبریز از دولت که آن روزها برای واگذاری عرضه شده بود، وارد مرحله جدیدی از فعالیت اقتصادی میشود.
البته ایروانی میگوید: «این انتهای راه بنده و دولت بود و بههیچروی پس از آن، وارد معامله با دولت نشدم». بر اساس نوشتههای این وبسایت، ایروانی «علاوه بر حفظ، نوسازی و گسترش کارخانه پیستونسازی تبریز ۱۴ کارخانه دیگر را احداث نموده و بهترین گروه قطعهسازی کشور را به نام گروه قطعات خودرو عظام پایهگذاری کرده که در اوج بحران تحریم، مانع توقف فعالیتهای چرخه صنعت خودروسازی کشور شد. تولیدات این گروه شامل پیستون خودروهای سبک، سنگین بنزینی، دیزلی، صنایع ریختهگری، کلاچ و قطعات الکتریکی، داشبورد، انواع دینام، استارت، قفل، جعبهفرمان، پولوس انواع بلبرینگ و صدها قطعه ریز و درشت دیگر است. این متهم به فساد فیالارض در جلسه سوم دادگاهی خود گفت: (در مجموعه من) چهار هزار نفر بهطور مستقیم و ۳۰ هزار نفر بهطور غیرمستقیم مشغول به کار شدهاند. در مدت فعالیتم از خروج ۳۵۰ میلیون دلار جلوگیری کردهام و مجموعههای گردشگری و رفاهی بسیاری ساخته شده است.
دوست «پروفسور سمیعی»هستم!
ایروانی در بخشی از زندگی نامه خود اذعان داشته که با «پروفسور مجیدسمیعی» ارتباط دوستانه و رفاقت دیرینه ای داشته است و مرکز تحقیقات و نوآوری مغز و اعصاب را در منطقه ۲۲ تهران به مبلغ ۱۱۰.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰ ریال خریداری کرده است.
سرمایه گذاری در حوزه گردشگری
بر اساس صحبتهای ایروانی پای او به حوزه گردشگری هم باز شده و بزرگترین «پارک آبی موضوعی رو باز ایران» (پارک آبی اوشن کیش) را در جزیره کیش راه اندازی کرد و به دنبال تجهیز آن همانند دیزلی اما با شیوه ایرانی برآمد. همچنین وی مدعی شده که سرای عامری های کاشان را هم مرمت و بازسازی کرده است.
ایروانی:من پروژه یک هزار و یک شهر را هم برای میزبانی از ۳۰/۰۰۰ نفر راه اندازی کرده ام.
مدیرعامل شرکت قطعهسازی عظام(ایروانی) ، تسهیلات مختلفی با«رشوه»گرفته
طبق ادعای ایروانی، فعالیتهای او در طول این سالها تنها محدود به این موارد نبوده است.
حسینه ساختم وهیئت راه انداختم
ایروانی: «در طول این دوران، دست از علایق خود که فعالیت در عرصههای مذهبی است، نکشیدم و در زیر سایه پدر، هیئتهای مذهبی خود را گسترش داده و حسینیهای به نام «ثامن ثامنالائمه » نیز در شهر مقدس «مشهد» بنا کردم که همچنان پابرجا و فعال است».
رابین هود»قرن ۱۵انگلیس-مردی که از ثروتمندان می دزدید(غارت اغنیا)وبه فقراوضعفاکمک می کرد.
رابین هود»ایران-باغارت بیت المال درامکان مذهبی هزینه می کرد!
… فعالیتهای هنری و فرهنگی زیادی هم داشته است. از جمله این فعالیتها مرمت خانه سنتی عامریها در کاشان، کاروانسرای وکیل کرمان و همچنین همکاری در ساخت ضریح باشکوه سیدالشهدا(ع) بوده است.
به«ستاد بازسازی عتبات عالیات»کمک می کنم
با«منصور حقیقت پور»مسئول ستاد بازسازی عتبات عالیات کشور رفاقت وهمکاری دارم
عباس ایروانی درسایتش نوشته: ارتباط نزدیکی که با استادمحمود فرشچیان داشتم، پیشنهاد استفاده از ایشان برای طراحی را داده و به همین منظور شخصا با استاد فرشچیان در خارج از ایران دیدار و مذاکره کردم.
ایشان پس از برگشت به ایران، با حضور در دفتر شخصی اینجانب در میدان آرژانتین تهران، کار طراحی و آمادهسازی ضریح باشکوه سیدالشهدا(ع) را به پایان رساندند و پس از تأیید طرح از سوی مقام معظم رهبری، توسط هنرمندان قم اجرا شده و پس از عبور از سراسر کشور، روی آن مکان مقدس نصب شد».
رابین هودایران(عباس ایروانی )
مدیرعامل شرکت قطعهسازی عظام(ایروانی) ، تسهیلات مختلفی با«رشوه»گرفته
رابین هود، مبلغ ۶۰۶ میلیون درهم امارات در زمان مدیریت قدرتالله شریفی از بانک مسکن دریافت کردهاست و همچنین تسهیلاتی از بانک ملی گرفته است
ایروانی معتقدبود که خیلی ازکارها«بدون رشوه-هدیه»امکانپذیرنیست.
مدیرعامل شرکت عظام به پرداخت رشوه عادت داشته، برای اخذ تسهیلات گران از بانک ملی با «محمدرضا خاوری» همکاری کرده و هدایای متعددی را به او دادهاست. همچنین او برای دریافت تسهیلات از بانک مسکن هم، به «قدرتالله شریفی» رئیس وقت بانک مسکن رشوههایی دادهاست.
متهم ردیف اول« عباس ایروانی »مدیر گروه عظام (تولید کننده قطعات خودرو) متهم است به افساد فی الارض از مجاری اخلال عمده در نظام اقتصادی کشور با توسل به قاچاق سازمان یافته و حرفهای قطعات خودرو به صورت عمده و کلان به میزان ۷۶۴ میلیون و ۳۷ هزار و ۴۲۵ دلار، رهبری گروه مجرمانه سازمان یافته قاچاق قطعات خودرو، معاونت در جعل اسناد، معاونت در استفاده از اسناد مجعول، معاونت در پرداخت رشوه و مشارکت در فراری دادن متهم…ایشان رئیس ۷مختلس-عظام- است.
توضیح مدیریت سایت-پیراسته فر: شرخری که خودرا«رابین هود »می داند.
«اسمال شرخر» رابین هود
*میخواهم در مورد بازار شرخری با شما صحبت کنم. خیلی دوست دارم در مورد دستمزد شرخری، خطرهای این کار، حاشیههای آن و اهمیت آن صحبت کنیم. سوالم این است که از نظر شما شرخری چه معنی و مفهومی دارد؟
ببخشید داداش! همین اول کار بگم که من از اصطلاح شرخری خوشم نمیاد.
کار ما مثل رابین هود میمونه. ما کار راهاندازیم و شرخر نیستیم. از آدمایی میگیریم که حساب کتاب سرشون نمیشه اگرنه چرا آدمای بدبخت بیان سراغ ما؟ اگه حساب و کتاب بازار درست باشه هیشکی سراغی از ما نمیگیره.
*نفهمیدم. چرا رابین هود!؟
برای اینکه رابین هود از آدمای پولدار میگرفت و به آدمهای فقیر میداد.
*اما اجیرکننده شما فقیر نیست. آدمی هم که از او با زور پولی میگیرید، لزوماً ثروتمند نیست. رابین هود قهرمان یک داستان قدیمی است که فکر میکرد باید از آدمهای پولدار بگیرد و به فقرای ناتینگهام کمک کند. من شباهتی بین شما و رابین هود نمیبینم و در ضمن خیلی هم از رابین هود خوشم نمیآید. چرا باید از یک عده به زور پول گرفت وبه یک عده دیگر داد؟ من فکر میکنم شرخری واژه بهتری است. من هنوز دوست دارم شما شرخری را تعریف کنید.
شرخری یعنی زنده کردن پول. من نمیفهمم چرا میگن شرخر
از اینکه به من بگن شرخر خوشم نمیاد. همین قدر میفهمم که بعضیها خودشون نمیتونن از حق خودشون دفاع کنن بعد میان سراغ ما. یکی مزاحم ناموسی داره. اون یکی مستاجرش سرموعد حاضر نیست خونه رو تحویل بده و یکی دیگه طلب داره اما پولش زنده نمیشه. میان سراغ ما. ما هم میگیم دقیقاً چی میخوای؟ طرف دردشو میگه ما هم گوش میکنیم. بعضی لقمهها برا دهن ما گنده است میگیم نه. بعضیها باب دندون ماست میگیم آره. ته خط هم یه چیزی گیر ما میاد طرف هم به هدفش میرسه.
*پس شرخر فقط دنبال نقد کردن طلب مردم نیست. یعنی کارهای دیگری هم هست که قبول میکنید.
خیلی پیش اومده که یک زن تنها اومده سراغ ما گفته همسایهاش مزاحم دخترش میشه. گفتیم باشه آبجی پول نمیگیریم برات حلش میکنیم. رفتیم جوون لندهور مردمو انداختیم تو ماشین بردیم زدیمش و ادبش کردیم و بعد ولش کردیم. یک بار یک پیرمرد سراغ منو از بچه محلها گرفته بود. اومد پیشم گفت پسرم مشکل منو حل میکنی؟ گفتم مشکلت چیه؟ گفت یه پسر دارم که خیلی اذیتم میکنه. توهین میکنه و پول میدزده میخوام ادبش کنی. بعد هم یه چیزی بابت دستمزد داد و من هم رفتم سراغ پسره. دیدم پسره معتاده و خیلی هم بچه پرروست. گرفتیم با بچهها بردیمش تو باغ یکی از دوستان تو شهریار. یک هفته کار من این بود که این لندهورو کتک بزنم. هی میزدمش و هی خون بالا میآورد. اون قدر زدمش که بیهوش شد. از صبح تا شب کلاغ پرش کردم اون قدر که پاهاش از خودش نبود. پس میبینی که همهش مساله پول نیست.
*چرا نباید این کار را به قانون سپرد؟
خوب در نمیاد. اولاً میگیرن ولش میکنن. بعدهم خوب ادبش نمیکنن. من وقتی این جور آدما رو میگیرم اون قدر میزنمشون که خون بالا میآرن. قانون چنین کاری نمیتونه بکنه. خود من صد بار بازداشت شدم اما همیشه آزادم کردن. شاید باورت نشه اما لاتها خیلی دوست دارن اون تو باشند. تو زندان کار هست، کاسبی هست اما این بیرون نیست.
*آیا شرخری برای شما شغل محسوب میشود؟
من کار دیگهای بلد نیستم. اصلاً بذار درمورد این کار صحبت کنم. خیلیها فکر میکنند این کار کثیفه ولی ما کار راهانداز مردم هستیم. فامیلام از من بدشون میاد. با من قطع رابطه کردن و منو میبینن روشون رو میکنن اون ور. ولی من این کارو دوست دارم. درآمدم خیلی خوبه. قبلاً یه موتور هم نداشتم اما حالا واسه خودم خونه و ماشین دارم. دفتر اجاره کردم. همه منو میشناسن. تو بانک که میرم بدون صف کارم راه میافته. تعارف که نداریم میترسن دیگه.
*اینکه مردم از شما میترسند آیا مزیت محسوب میشود؟
مزیت؟ چرا نباشه؟ این همه آدم تو این مملکت داریم همهشون هم دوست دارن آدما جلوشون خم و راست شن.
ببین داداش !لاتها برا خودشون آدم دارن که بهشون میگن نوچه.
هرکی واسه خودش نوچهای داره. شما نداری؟ رئیس فلان اداره نداره؟ نماینده نداره؟
همه دارن.
همهام دوس دارن مردم جلوشون خم و راست شن.
من وقتی میرم تو بانک جلوم خم و راست میشن. چرا؟ چون زور دارم و نترس هستم.
یه بار از رئیس یه شعبه آدرس صاحاب چکو میخواستم نداد. رفتم توی پارکینگ و دور تا دور ماشین خوشگلشو خطخطی کردم. روش هم نوشتم «رابین هود»
وقتی اومد بره بیرون، آتیش گرفته بود. من آدم بدلجی هستم. فرداش رفتم تو بانک داد و بیداد راه انداخت و زنگ زد پلیس. منو بردن ولی مدرک نداشتن ولم کردن.
دوباره رفتم بانک و این بار درگوشش گفتم یا آدرسو بده یا میزنم زندگیتو نابود میکنم. آدرس زن و بچتو دارم.
بازهم چقری کرد و نداد.
شب رفتم در خونهش زنگ زدم. خودش اومد پشت آیفون گفتم «منم رابین هود».
گوشیو گذاشت. میدونستم زنگ میزنه پلیس. رفتم قایم شدم. تا پلیس رفت دوباره رفتم در خونهش. شروع کردم داد و بیداد کردن که آی مردم این مرده حیثیت خونوادمو برده. زن و بچه داره اما به ناموس من نظر داره.
نیومد بیرون ولی باز پلیس اومد.
دوباره فرار کردم.
باز که پلیس رفت برگشتم در خونهش زنگ زدم. دیگه عصبانی شده بودم. قاطی کرده بودم. گفتم پسرتو میدزدم یا آدرسو بده. شمارهمو رو دیوار نوشتم براش.
طرفای ظهر بود که دیدم زنگ زد.
گفت تو رو خدا دست از سرمون بردار.
گفتم کاری ندارم آدرسو بده.
خلاصه گرفتم!بنده خدا داد!
ولی اگه نمیداد میرفتم بچهشو میدزدیدم.
خبرنگار:به بچهاش چه ربطی داشت؟
ببین داداش این چیزا مال قصههاس. اینکه رحم کنی و نکنی، چیزی درست نمیشه. من شرخرم. گلکار که نیستم. معلم که نیستم. طرف پول مردمو خورده و نمیده. بعد رفته برا زن و بچهش لباس و ماشین خریده اون وقت چطور ربطی نداره؟ سرنوشت اینها همه به هم وصله و شوخی نیست. چطور منو بگیرن و ببرن زندان زن و بچهم گشنه میمونن و هیشکی نیست کمکشون کنه.
*شما زن و بچه هم داری؟
بله، دو تا دختر دارم.
خبرنگار:میتوانی تصور کنی یک نفر آنها را گروگان بگیرد؟
اوه اوه خدا اون روزو نیاره. قاطی میکنم بد جور.
بین ما لاتها هم گاهی دعوا میشه. یه بار دارودسته «مهدیسیاه» با ما کج افتادن دستشون که به من نمیرسید دخترکوچیکهمو گروگان بردن. قاطی کردم.
خدابیامرز مهدیسیاه رفیقم بود. زنگ زدم رو گوشیش گفتم مهدی به بچههات بگو تمومش کنند که اگه قاطی کنم، بد میشه. گوش نکرد.
رفتم از بچههای نظامآباد چند نفر اجیر کردم. محل دعوا یکی از فرعیهای شماره دو بود. آی زدیم همدیگهرو. قمه بود که فرو میرفت تو دل و جیگر بچهها. خود من اون روز هفت تا چاقو خوردم ولی خدا خواست ما بردیم.
مهدی سیاه به نوچههاش دستور داد دخترمو آزاد کردن.
*شده تا حالا سر شرخری کتک هم بخوری؟
ببین داداش این کار کتک داره، فحش داره. بیناموسی داره و همه چی داره.
بذار برات تعریف کنم میفهمی چی میشه.
یه بار یه بابایی جلو پاساژ منو دید وگفت« تو اسمال شرخری؟»
گفتم آره، فرمایش؟
گفت: یه چک دارم مال یه بابایی که خیلی کله گندهس میگن فقط تو میتونی نقدش کنی.
گفتم بیا بریم صحبت کنیم. رفتیم یه جا نشستیم صحبت کردیم. گفتم توکی هستی؟ گفت کارخونه گچ دارم.
گفتم طرف کیه؟
گفت «نماینده »بوده والان داره تو خیابون فاطمی ساخت وساز میکنه.
گفتم بادیگارد داره؟
گفت: آره راننده داره.
طرف ۳۰۰ میلیون بدهکار بود و قرار شد من هشت تا بگیرم و پولشو نقد کنم.
میدونستم خیلی خطرناکه.
بادیگارد طرف غول بود و میدونستم منو لت و پار میکنه.
گفتم اسماعیل! این دیگه ته خطه.
خلاصه نشستم فکر کردن تا اینکه یه چیزی به ذهنم رسید.
تعقیبش کردم دیدم میره سر ساختمونش تو خیابون فاطمی. هر روز یه سر میزد و نیم ساعتی اون جا بود و بعد میرفت دفتر کارش که بلوار کشاورز بود.
یه روز که بادیگاردش از شرکت رفت بیرون، رفتم تو دفترش. به بهونه تعمیر تاسیسات ساختمون. تنها بود. یه لحظه پشیمون شدم اما دیگه نمیشد کاری کرد.
رفتم جلو کپی چک رو گذاشتم جلوش. گفت این چیه؟
گفتم مال شماست.
موبایلشو برداشت زنگ بزنه گفتم حاجی پول نشه، پولت میکنم.
دو روز دیگه میام. زدم بیرون.
شب رفته بودم قهوه خونه «ممد میشی» دیدم چند نفر گردنکلفت اومدن تو.
درو بستن و اونقدر ما رو زدن که تو ادرارم خون بود.
خلاصه دیدم این یارو خیلی چقره. نگو عکسمو از تو دوربین در آورده بودن و شناسایی کرده بودن. به قدری کتک خوردم اون روز که تا سه ماه بدنم درد میکرد.
خبرنگار:تا حال از کاری پشیمان شدهاید؟
بله، ولی عادت کردم بهش فکر نکنم. ولی شبها بعضی وقتها خوابش را میبینم.
یه بار اشتباهی کارد فرو کردم تو پهلوی یه نفر دیگه.
به یکی زنگ زدم لیچار بارم کرد عصبانی شدم. رفتم سراغش. قیافهشو نمیشناختم. از یکی پرسیدم، گفت اونه. رفتم کاردو فرو کردم تو کتفش بعد فهمیدم اشتباه کردم و اون نبوده. خیلی ناراحت شدم.
یه بار هم رفتم چک یه بدبختو نقد کنم. خونهش تو منیریه بود. تاجری بود که حساب و کتابش به هم ریخته بود و خلاصه چکهاش برگشت میخورد.
دو روز پشت در موندم و هیچ کس درو باز نکرد. میدونستم تو خونه اس.
رفتم رو پشت بام و کولرشو قطع کردم. بازهم بیرون نیامد.
خلاصه یه چند روزی علافش بودم تا اینکه با هزار بدبختی از پنجره رفتم تو خونهش. اصلاً صدایی نمیآومد در حالی که میدونستم تو خونهاس.
هرجا رو نیگا کردم نبود. ولی متوجه شدم از تو حموم صدا میاد. رفتم یواش درو وا کردم دیدم بدبخت افتاده رو زمین و دوش هم بازه و همین طور آب هم داره میره.
دستکش دستم کردم و شیر آب رو بستم.
ولی دیدم مُرده و نفس نمیکشه وآب هم صورتشو پوسانده بود. قیافهش تا مدتها توی ذهنم بود.
اون روز اومدم بیرون و زنگ زدم به پلیس و گفتم من شرخرم و چنین چیزی دیدم. نمیدونم من چقدر مقصر بودم اما در هرحال عذابش برام مونده.
خبرنگار:هرکدام از کارهایی که میکنید، قیمت کارهایی که میکنید چقدر است؟
هر چیزی قیمتی داره. گوش، انگشت، بند انگشت، مو، پهلو، سر.
خلاصه همه چیز واسه خودش قیمت داره.
یه بار یه بنده خدایی به من پول داد تا «سگ »خانومه رو بکشم.
مثل اینکه «به سگ خانومه حسودیش میشد.»
یه روز عصرکه خانومه تو فرمانیه داشت پیادهروی میکرد، سگشو دزدیدم. طرفای عصر بود که دزدیدمش و شب هم فروختمش به یکی دیگه.۳۰۰ تا گرفتم.
به هرحال چک یه نرخ داره، چک و توگوشی هم یه نرخ.
«کفگُرگی» هم قیمت خودشو داره.
مثلاً مظنه چک،۱۰ تا ۲۰ درصده.
شاید هم بتونی چک طرف رو بخری که در این صورت ۵۰ درصد از مبلغ چک کم میکنی و بقیه اش رو میدی طرف. بعد ولی باید نقدش کنی دیگه.
خبرنگار:آقا اسماعیل برای من یک سوال خیلی مهم است. دقیقاً چندسال است که داری کار میکنی واینکه کدام سال کار شما بیشتر رونق داشته است؟
راستش کار ما همیشه رونق داره. سفارش زیاده. «تا بیحسابی باشه، کار ما هم رونق داره.»
رابطه معکوس وضع واوضاع «شرخر»بامردم
وقتی وضع مردم خوب شه، وضع ما بد میشه.وقتی وضع مردم بد شه وضع ماهم خوب میشه.
در ضمن الان دست زیاد شده و هرکیو میبینی، قمه دست گرفته میآفته توخیابون دنبال باجخواهی و شرسازی. بعضیها شرخر نیستند، شرسازند.
خبرنگار:در مورد چکهای برگشتی میگویم.
بله. در مورد چک، بیشتر از همیشه پارسال رونق داشت.
پارسال من دفتر زدم و ۱۰ تا نوچه گرفتم. من الان ۱۱ ساله دارم کار شرخری میکنم. الان ۳۹ سال دارم و ۱۱ ساله شرخرم.
با«سرقت گوشی »کارراشروع کردم وبعدارتقاء یافت کارم
اولش هیچی نداشتم. کارم سرقت گوشی بود ولی بعد یه بنده خدایی بود به نام« تقی معروف به تقی وانتی» منو کشوند تو این راه.
من بچه لات بودم و دعوا راه مینداختم.
«تقی وانتی »گفت -اون کارروول کن-بیا شرخری کن نون خوبی توش داره.
«خاطره اولین شرخری»اسمال شرخر
برا بار اول رفتم سراغ کارمند یه شرکت. دفترش تو جردن بود. نشستم تو دفترش گفتم تا پول ندی نمیرم.
اونقدر «کثیف و بدبو بودم »که طرف چک ۵۰۰ هزارتومنی رو همون جا قرض کرد و پولشو داد.
اون موقع ماهی دوسه تا چک برگشتی داشتیم الان ماهی ۲۰ تا داریم شاید هم بیشتر. خودم دیگه کمتر از ۱۰۰ میلیون کار نمیکنم ومعمولاً ۱۰ تا ۲۰ درصد میگیرم.
شرخرها هم «بازنشستگی» دارن!
خبرنگار:فکر میکنید تا چه زمانی این کار را ادامه بدهید؟
دوست دارم دو سال دیگه بازنشسته کنم خودمو.
شکر خدا الان خونه و ماشین و زندگی دارم ولی میخوام از نظامآباد بیام سمت یوسفآباد. یه خونه بزرگ میخوام و بعد یه ماشین و بعد هم بتونم یه گاراژ تو جاده قدیم بگیرم برا تعمیر پمپ و این طور چیزها.
البته الان دیگه دعوا نمیکنم. رفتارم پخته شده و کمتر قلدری میکنم ولی همچنان احتمال قاطی کردنم هست./منبع:آبان ۱۳۹۱ایسنابااندکی اصلاحات