فیلم Before Midnight ساختهی ریچارد لینکلیتر؛ روایت یک رابطه پس از سالها
نوشته فیلم Before Midnight ساختهی ریچارد لینکلیتر؛ روایت یک رابطه پس از سالها اولین بار در نت نوشت. پدیدار شد.
فیلم Before Midnight یا پیش از نیمه شب سومین قسمت از یک مجموعهی سه قسمتی است به کارگردانی ریچارد لینکلیتر Richard Linklater است که در سال ۲۰۱۳، ۱۸ سال پس از اکران نخستین نسخهی فیلم اکران سراسری شده است. در ادامه با نقد فیلم Before Midnight با نت نوشت همراه باشید.
فیلم Before Midnight
روایت یک رابطه پس از سال ها
“هر بار بعد از تمام شدن فیلم آماده این هستیم که از هم خداحافظی کنیم، اما داستان و جزییاتی که برای رابطه این دو نفر در سرمان میچرخد این قدر زیاد است که نمیتوانیم برای همیشه آنها را کنار بگذاریم”
این جملهای است که ریچارد لینکلیتر پس از دریافت جایزهی خرس طلایی برلین به زبان آورد. پس از “پیش از طلوع” این کارگردان رویهای دیگر برای فیلمنامههایش در پیش گرفت و هاوک و دلپی، بازیگران جسی و سلین، را در نوشتن دیالوگهای خودشان دخالت داد و شاید به همین دلیل باشد که این فیلم از شدت واقعی به نظر آمدن شبیه یک مستند است.
بیشتر بخوانید: فیلم Before Sunset کاری از ریچارد استوارت لینکلیتر، زمانی برای دیدار دوباره
در فیلم Before Midnight باز هم این دیالوگهاست که داستان میسازند و داستان به پیش میبرند. اما این بار برخلاف دیالوگهای آینده و رونده و پربار بین دو کاراکتر شاهد چیزی هستیم که در سریهای قبل آن را ندیدهایم. تمایل یک نفر برای برقراری ارتباط به وسیلهی زبان و جوابهای تککلمهای و بدون ادامهی شنونده و باز هم تلاش گوینده برای ادامهی مکالمه و باز هم برخورد با دیوار سرد شنونده.
این مکالمه میان جسی و فرزندش از همسر سابقش برقرار میشود. پدر در تلاش مداوم برای ابراز پدرانگی به پسرش است ولی گویی این امر برای پسر کوچکترین اهمیتی ندارد. او تمایل زیادی به ارتباط با پدر از خود نشان نمیدهد که این علاوه بر اینکه تحت تأثیر سن خاصش است تحت تأثیر جدایی از پدر نیز است. جسی به خوبی این واقعیت که زمان پدرانگی برای پسرش را ازدستداده و حالا پسرش با او آن ارتباطی که میخواست را برقرار نمیکند درک میکند.
جسی برای این حس بیگانگی بین خود و فرزندش خودش را مقصر میداند و حتی اگر به زبان نیاورد به نوعی حسرت در دلش ایجاد میشود که چه می شد اگر به جای کتاب نوشتن و دنبال کردن رویاهای عاشقانه برای پسرم یک پدر خوب میماندم؟
این حسرت را در سلین هم مشاهده میکنیم اما به نوعی دیگر. در نقد فیلم Before Midnight باید گفت هر دو شخصیت ۱۸ سال از آغاز عشق شورانگیز و زیبایشان میگذرد. پیرتر شدهاند و دیگر آن جوانهای آزاد و رها و جسور نیستند.
شانههایشان درگیر بار مسئولیت و زندگی شده است و باز هم از سری پیش محتاطتر شدهاند و میترسند. زندگیشان آن شور و هیجان سابق را ندارد و غرق در روزمرگی شدهاند و بسیار خسته به نظر میآیند. این پایان بسیار تلخی برای آن عاشقانهی زیبا در وین است ولی در جایی از فیلم Before Midnight به بیننده و شخصیتها نهیب زده میشود که زندگی واقعی که عشق واقعی همین است و نمیشود مانند قصهها تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کرد.
بیشتر بخوانید: فیلم Before Sunrise کاری از ریچارد استوارت لینکلیتر، روایت عقلانی یک ماجرای عاشقانه
سلین دیگر آن دختر رؤیاپرداز و رها نیست. هیچ اثری از دخترانگی در وجودش باقی نمانده و به تمام معنا در زندگی حلشده است. او تمام تلاشش را میکند تا یک مادر ایده آل باشد و در کنار این مسئله هویت اجتماعیاش را نیز حفظ کند.
ولی حسرتی که او درگیر آن است این است که چه بلایی سر آن دختر پرشور و انرژی که دنیا را آنچنان زیبا میدیده آمده است؟ که چه بر سر او که یک زمان میخواست دنیا را فتح کند آمده؟ و جواب این پرسش این است که بله او رهایی و آزادیاش را در ازای بازی کردن نقش معشوق داستانهای خیالانگیز همسر نویسندهاش ازدستداده است. همین است که او از اعتراف اینکه شخصیت اصلی زن کتابهای همسرش است خشنود نیست. گویی نمیخواهد این نقش را بازی کند. انگار به جای دنبال کردن رابطهی عاشقانه به دنبال خودش است که در کار و مادری کردن گمشده است.
هر دو شخصیت بغضهای فروخورده و عصبانیتهای به زبان نیامدهی بسیاری دارند. هردوشان باوجود علاقهی بسیار به یکدیگر از دست هم خستهاند. اگر به عقب برگردیم در “پیش از طلوع” زوج آلمانی در قطار که دعوایشان زمینهساز آشنایی سلین و جسی بود را به خاطر میآوریم. آیا جسی و سلین “پیش از نیمهشب” همان زوج آلمانی “پیش از طلوع” نیستند؟
پی عاشقانههایی که دیدیم، در پی قدم زدن زیبای دو نفر در آستانهی آشنایی، در پی جدا شدن تلخ ولی پر از امید همین دو نفر در ایستگاه قطار، در پی یافتن یکدیگر پس از سالها در پاریس و جا ماندن یکی از پرواز به خاطر دیگری، حقیقت توی صورتمان میخورد. که پایان حتی زیباترین آغاز در جهان واقعی خوش نیست.
بیشتر بخوانید: فیلم Boyhood اثر ریچارد لینکلیتر؛ تو میخوای چی باشی میسون؟
بیشتر بخوانید: فیلم Last Flag Flying اهتزاز آخرین پرچم کاری از ریچارد لینکلیتر
که در انتها بار و مسئولیت زندگی و حل شدن در آن چیزی جز روزمرگی و تلاش برای زنده ماندن باقی نمیگذارد. که ادامهی زندگی مستلزم فداکاری است و این فداکاریها ذرهذره از انسان کم میکند و از او چیزی میسازد که دیگر خودش را نمیشناسد.
سلینی که عاشق تجربیات جدید بود حاضر نیست تا از شغل و محل زندگیاش دست بکشد و به خاطر همسرش به شیکاگو برود تا بتواند برای پسرش پدری خوب باشد. و جسی تمام ذهنش درگیر فرزندی از خودش است که پدر ندارد و ممکن است هرگز نتواند توپ بیس بال پرت کند.
نباید در نقد فیلم Before Midnight از انداخت که در کنار همهی اینها حتی در اوج مشاجرهها که به نظر میآید ما به پایان یک رابطه رسیدهایم چیزهای زیبا و ارزشمندی وجود دارد. البته نه از آن مدل زیباییهایی که عادت داریم در جهان جستوجویش کنیم مثل زیبایی گل سرخ یا یک دختربچه.
بلکه یک زیبایی شبیه چینوچروک مادر. یک زیبایی عمیق که نیازمند دقت و فکر دارد. هنوز رابطهی سلین و جسی زیباست. هنوز عشق میانشان دیدنی و ستودنی است. شاید این واقعی بودنش، این جدا شدنش از افسانههای جن و پری است که آن را زیباتر هم میکند. آنچه که باید در انتهای این سهگانه گفت جمله ایست که جسی به سلین میگوید:
“تو هم مثل دختر کوچولوها در افسانه زندگی میکنی… اگر یک عشق واقعی میخواهی، همین است. زندگی واقعی این است، بینقص نیست؛ ولی واقعی است و اگر نمیتوانی آن را ببینی، نابینایی”
در انتهای نقد فیلم Before Midnight باید متذکر شویم که اگر این سهگانه قسمت چهارمی در سال ۲۰۲۲ داشت تعجب نکنید. همانطورکه میدانید لینکلیتر دوبار همه را غافلگیر کرده است. از کجا معلوم که نخواهد برای بار سوم این کار را بکند؟
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty