مردی که همه چیز همه چیز همه چیز داشت نوشتهی میگل آنخل آستوریاس
رمان مردی که همه چیز همه چیز داشت (با نام اصلی El hombre que lo tenía todo todo todo) اثری است که نویسنده اش میگل آنخل آستوریاس Miguel Ángel Asturias یک سال قبل از مرگش نوشته و به انتشار رسیده است. این رمان خواندنی حول زندگی مردی جوان میگردد که صاحب تمام چیزهای دنیا است. […] نوشته مردی که همه چیز همه چیز همه چیز داشت نوشتهی میگل آنخل آستوریاس...
رمان مردی که همه چیز همه چیز داشت (با نام اصلی El hombre que lo tenía todo todo todo) اثری است که نویسنده اش میگل آنخل آستوریاس Miguel Ángel Asturias یک سال قبل از مرگش نوشته و به انتشار رسیده است. این رمان خواندنی حول زندگی مردی جوان میگردد که صاحب تمام چیزهای دنیا است. این مرد نیروی عجیب و غریبی داشته که به صورت وراثتی به او رسیده است مانند این که با ریه هایش نفس نمیکشد و… برای بررسی رمان مردی که همه چیز همه چیز داشت با نت نوشت همراه باشید.
رمان مردی که همه چیز همه چیز همه چیز داشت
میگل آنخل آستوریاس Miguel Ángel Asturias شاعر، نویسنده و سیاستمدار گواتمالایی است که در سال ۱۸۹۹ در گواتمالا به دنیا آمد. درست یک سال بعد نوشتن کتاب مردی که همه چیز همه چیز داشت از دنیا رفت. “لیلی گلستان“، مترجم کتاب، در مقدمه رمان مردی که همه چیز همه چیز همه چیز داشت میگوید:
“سرخپوستان از تکرار هجاها و کلمات برای ساختن صفات عالی استفاده میکنند. در زبانهای بومی و لااقل در گواتمالا، هیچ صفت عالی وجود ندارد. آنها با گفتن «سفید، سفید، سفید» مرادشان «بسیار سفید» یا «بغایت سفید» است.”
در جاهای بسیاری از متن از این شیوه برای توصیف نهایت و شدت استفاده شده است؛
“کش و قوس رفت، باز کش و قوس رفت، باز کش و قوس رفت. مثل این بود که میخواست کش بیاید و بزرگ شود.”
برای آغاز تحلیل رمان مردی که همه چیز همه چیز همه چیز داشت باید گفت داستان این رمان بر اساس همین اصول ساخت کلمات ماجرای مردی جوانی است که مالک تمام چیزهای دنیاست. و همچنین مالک نیرویی عجیب و غریب که نسل اندر نسل به او ارث رسیده است. او با ریههایش تنفس نمیکند، بلکه با کمک دو فلز ربای بزرگ در پشتش نفس میکشد. و شبها هنگام خواب به دلیل تنفس فلز ربایش تمام فلزها را به سوی خود میکشد. او ناچار است که بر بستری از نمک سفید بخوابد. حالا او تصمیم میگیرد که سفر کند و این آغازگر زندگیاش در خارج از قصرش است. رمان شش فصل مجزا دارد. و دانای کل راوی است.
توصیفات و فضا پردازیها با ترکیبات و عبارات کوتاه است. با استفاده از همین عبارتهای کوتاه یک تصویر و یک فضا ساخته میشود.
“حرکت نور. بازگشت سایه. خورشید رو در رو. درخشان. مدور و درختها در پشت.”
متن رمان مردی که همه چیز همه چیز همه چیز داشت اثر پر از توصیفات فضاهای طبیعی و سرسبز جنگلهای بکر و آیین ها و رسوم و خرافهها است. این رمان تماماً سورئالیستی است. فضاها و شخصیتها غیر واقعی هستند. اسطورهها، حیوانات، موجودات عجیب و غریب از شخصیتهای داستان هستند.
این داستان را مانند سایر داستانهای سورئالیستی باید با قوانین و مقررات حاکم بر خودش پذیرفت و خواند. اما مانند سایر داستان هایی از این دست در زیر لایهی تصویر سورئال، دغدغهای انسانی و گاه انتقاد به وضع بشر وجود دارد.
انتقاد به ثروت اندوزی و سرمایهداری و ارزش هایی که تنها بر اساس ثروت بنا شده است، به نظر میرسد که درونمایهی اصلی این رمان است. ثروت و سرمایه در نزد عدهی خاصی است و آنها اجازه نمیدهند که بین تمام انسانها توزیع شود و در دسترس همه قرار بگیرد چون در آن صورت نظام ارزش از بین میرود.
“ارزش طلا در بورس پایین آمده بود و اگر این فوج عظیمِ سربازهای غول پیکر، موجودی را که با نفسش و به هنگام خواب و فقدان بستر نمک، این فلز گرانقیمت را به طرف خود میکشید، دستگیر نمیکردند، قطعاً ارزشش را از دست میداد. چه میشد؟”
در فصل چهارم این رمان سرزمین قورباغهها را میتوان نمادی از دنیای انسانها برشمرد. قوانین حاکم بر آنها و اتفاقات و سرنوشت قورباغهها بسیار به انسان شبیه است. انتخاب سرزمین قورباغهای و نگاه کردن به دنیا از زاویهی دید قورباغه به جهان موجب شده است که به نسل بشر و انسان بتوان از بیرون نگاهی انداخت.
نگاهی که با انتقاد بسیار همراه است. انتقاد دروغ پردازی، تحریف واقعیت اتفاقات و پدیدهها و استفاده از آن در جهت منافع عدهای بخشی از این نگاه است.جهانی که در آن حضور انسانهای متفاوت و اقلیت را تاب نمیآورد. و به نوعی آنها را از جامعه طرد میکنند. گاه آنان قربانی تعصبات جادوگرانی یا کسانی بودند که آنها را به نام خدا مجازات میکردند.
بیشتر بخوانید: رمان گلنار و آیینه نوشتهی محمد اعظم رهنورد زریاب
مردِ داستان شخصیتی متفاوت از سایرین دارد. نگاهش به جهان و پدیدههایش متفاوت است. به نظر میرسد در عین ثروتمند بودن بینیاز از این ثروت است. دچار حرص و طمع نیست و در جهت کسب مال و موقعیت انسانیت را زیر پا نمیگذارد. تابع سنتهاست و به دعا و نیایش میپردازد.
این بینیاز و نگاهی که برداشتی الاهی از مقولهی مالکیت است موجب رهایی بخشی او از خطرات بسیار سر راهش شده است. تا هنگامی که اسیر وسوسه میشود و آنگاه سرنوشتی مشابه بقیهی انسانها در انتظار اوست.
بیشتر بخوانید: رمان کاناپه قرمز نوشتهی میشل لبر
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty