خانواده پاسکوآل دوآرته نوشتهی کامیلو خوزه سلا
رمان خانواده پاسکوآل دوآرته The Family of Pascual Duarte داستانی پیرامون زندگی یک خانواده است که در عین خانوادگی بودن سرنوشت فردی را مد نظر دارد. روایت به صورت فلش بک و ضد مذهب بیان شده است ولی در پایان این کتاب نشان میدهد که این مذهب است که پیروز میشود. رمان خانواده پاسکوآل دوآرته […] نوشته خانواده پاسکوآل دوآرته نوشتهی کامیلو خوزه سلا اولین...
رمان خانواده پاسکوآل دوآرته The Family of Pascual Duarte داستانی پیرامون زندگی یک خانواده است که در عین خانوادگی بودن سرنوشت فردی را مد نظر دارد. روایت به صورت فلش بک و ضد مذهب بیان شده است ولی در پایان این کتاب نشان میدهد که این مذهب است که پیروز میشود. رمان خانواده پاسکوآل دوآرته به قلم کامیلو خوسه سلا Camilo José Cela موضوع بررسی این مقاله نت نوشت است. با ما همراه باشید.
خانواده پاسکوآل دوآرته
رمان خانواده پاسکوآل دوآرته The Family of Pascual Duarte نوشته Camilo José Celaنویسنده اسپانیایی است. رمان خانواده پاسکوآل دوآرته داستان زندگی و سرنوشت فردی به همین نام است. او که در نامهای به سینیور دون خواکین بارهرالوپس داستان زندگی خود را از زمان به دنیا آمدن تا روزهای آخر زندگیاش شرح میدهد.
راوی رمان خانواده پاسکوآل دوآرته همانطور که گفته شد خود “پاسکوآل” است. او که به دلیل ارتکاب چندین جرم در زندان و در انتظار مرگ است. او آیندهای پیش رویش نیست و به مرور و به نوعی اعتراف آنچه در گذشته اتفاق افتاده است روی آورده است.
رمان خانواده پاسکوآل دوآرته به نوعی تک گویی بیرونی است در قالب نامههای متفاوت. “پاسکوآل” معتقد به سرنوشت و مشیت الهی است و راه گریزی از سرنوشت مقدر شدهاش نمیبیند.
از ابتدا تا انتهای رمان خانوادهی پاسکوآل دوآرته بارها در جاهای مختلف این اعتقاد خود را به زبان میآورد. با اینکه سعی میکند که با رجوع گاه به گاهش به مذهب از سرنوشتش بگریزد و به زعم خودش آدم بهتری شود ولی موفق نمیشود.
بیشتر بخوانید: رمان اگنس نوشتهی پیتر اشتام
پاسکوآل با گوش فرا دادن به نداهای درونش و میل لحظهای اش، مرتکب چندین فقره قتل در زمانهای مختلف میشود. او البته سعی میکند که از رفتارهای خود و اطرافیانش سر در بیاورد و به آنها فکر میکند و جور متفاوتی زندگی کند تا به خوشبختی برسد، ولی به دلیل اینکه آموزش ندیده است و تجربهای ندارد شکست میخورد. به اتفاقات زندگیاش مشابه همهی آدمهای دور و برش واکنش نشان میدهد. رمان خانوادهی پاسکوآل دوآرته اینگونه آغاز میشود و درونمایهی رمان نیز مفاهیم نهفته در پاراگراف زیر است.
“آدم بدی نیستم قربان، گرچه برای بد بودن بهانه کم ندارم. همه لُخت دنیا میآییم، با این حال بزرگ که شدیم، سرنوشت طوری شکلمان میدهد که انگار از مومیم. بعد همهی ما روی راههای گوناگون به طرف یک مقصد واحد- مرگ- روانه میکند. بعضیها دستور دارند از راههای گلکاری شده بگذرند، از بعضی خواسته میشود روی جادههای پر از تیغ و خار راه بروند.
گروه اول با آرامش به اطراف نگاه میکنند، و در میان عطر شادیشان لبخند میزنند، لبخند آدمهای بیگناه، در حالیکه گروه دوم در زیر آفتاب سوزان دشت به خود میپیچند و ابروهاشان مثل آدم بدعنق به هم گره میخورد. بین آرایش تن با سرخاب و ادوکلن، و آرایش خالکوبی که هرگز پاک نمیشود تفاوت از زمین تا آسمان است…”
رمان خانواده پاسکوآل دوآرته تماما فلش بک است و جز چند توصیف کوتاه از اتاق زندان تماماً در گذشته میگذرد. رمان خانوادهی پاسکوآل دوآرته دارای پیچیدگی در فرم و روایت و درونمایه نیست.
روایت رمان ساده و تلخ است. ولی بهرحال حاوی نظریات فلسفی “پاسکوال” نسبت به زندگی است. نظریاتی که معتقد به قضا و قدر و اجبار طبیعت انسان است. به نوعی نگاه “کامیلو خوسه سلا”به نظریات “ناتورالیستی” نزدیک است.
البته این رمان به دلیل بررسی لایههای درونی شخصیتها بخصوص شخصیت اصلی به نوعی رمان روانکاوانه نیز میتواند به حساب آید. در تمام رمان سایهی مرگ، ترس، نا امیدی حس میشود و این حس برای خواننده وجود دارد که هر لحظه باید منتظر فاجعهای باشد.
بیشتر بخوانید: رمان پدرو پارامو نوشتهی خوآن رولفو، این آبادی پر پژواک
در همان فصل اول رمان از سرگذشت “پاسکوآل دوآرته” در مییابیم که او بیش از چند کلاس درس نخوانده است. اما پس از قتلهای مختلف حالا که به زندان افتاده است و در انتظار مرگ است در بازگشت به گذشته، بسیار عمیق و فلسفی به زندگی، خانواده و اعمالش مینگرد.با اینکه بارها خود میگوید که به دلیل آرامش و سکونی که این روزها در زندان دارد فیلسوف شده است، اما با توجه به زندگی او کمی مشکل است که باور کنیم حالا اینگونه به زندگی مینگرد. و دلیل این تغییر دیدگاه و این افق باز ذهنی چیست. آیا تنها مواجه با مرگ است؟
رمان خانوادهی پاسکوآل دوآرته به نوعی تصویرگر مردمی است که قربانی فقر مالی و فکری خانواده و اجتماع هستند. آدمهایی که به دلیل سطح طبقاتی پایین از جامعه طرد میشوند و فرصت آموزش، تفکر و زندگی بهتر و متفاوت را نمییابند. کسانی که مانند علف هرز رشد میکنند بیآنکه هرگز به آنها بهایی داده شود.
“کامیلو خوزه سلا” در سال ۱۹۱۶ در ایالت لاکرونیای اسپانیا به دنیا آمده است. و در ژانویهی ۲۰۰۲ درگذشت. او در سال ۱۹۸۹ موفق به دریافت جایزهی نوبل ادبی شد. بسیاری این اثر او را با “بیگانه” نوشتهی “آلبرکامو” مقایسه میکنند.
بیشتر بخوانید: رمان مرگ ایوان ایلیچ نوشتهی لِئو تولستوی
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty