سینمای ایران از همان دهه 40 به اینسو درگیر دوگانه جعلی سینمای متفکر روشنفکری و سینمای مبتذل آبگوشتی بود و در این میان تا همین چند سال قبل، هر آنچه برای جلب نظر مخاطب عام ساخته میشد با عنوان سینمای مبتذل از میدان بحثهای فنی و از دایره پذیرش بهعنوان یک اثر هنری خارج میشد. با همین نگاه سینمای فیلمفارسی «فرحبخش» به کلیت سینمای بدنه ایران تعمیم پیدا کرد و به همین دلیل در ایران هیچ گاه سینمای جریان اصلی به معنای هالیوودیاش شکل نگرفت و توسعه نیافت.
نیمه دوم دهه 80 و ابتدای دهه 90 اما دوره ظهور فیلمسازانی بود که با تسلط بر تکنیک و شناخت هنر سینما، برای پسند مخاطب عام فیلم میساختند و یکی از مهمترین چهرههای این جریان هم «مصطفی کیایی» بود. کیایی با شیب درستی از «بعدازظهر سگی سگی» تا «ضدگلوله» و «خط ویژه» و
«عصر یخبندان» لحن خود را پیدا کرد و در عین حفظ مولفههای مورد پسند مخاطب عام، به سمت طرح دغدغههای جدیتر سیاسی و اجتماعی پیش رفت و به موفقیتهای خوبی هم رسید. فیلمهایش علاوه بر فروش خوب، مورد توجه جشنواره هم بودند و برای «ضدگلوله» کاندیدای سیمرغ بهترین فیلمنامه و برای «عصریخبندان» کاندیدای سیمرغ بهترین کارگردانی شد.
در این مسیر طبعا «خط ویژه» مهمترین اثر او بود. فیلمی که با لحنی بسیار درست به برخی خط قرمزهای سیاسی نزدیک شد و توانست در دل فیلمی پرکشش برای مخاطب عام، داستانی عدالتخواهانه را روایت کند. «خط ویژه» از نمونههای درست جریانی بود که میشد به عنوان الگوی سینمای جریان اصلی ایرانی تروجیش کرد؛ فیلمی داستانگو و با استاندارد تکنیکی بالا که در عین طرح دغدغههای سیاسی- اجتماعی فیلمساز، در نهایت برای گیشه و جذب مخاطب عام ساخته شده است
فیلم بعدی کیایی «عصر یخبندان» هم گرچه به دلیل طرح بسیار بیپرده خیانت مورد انتقادهایی قرار گرفت، اما همچنین نشان میداد او در مسیر درست قرار دارد و همچنان در دل سینمای اجتماعی ایران، لحن خاص خود را پی میگیرد و توجه ویژهتری به اصل اساسی سینما، یعنی جذب مخاطب دارد.
«بارکد» فیلمی عاری از دغدغههای اجتماعی و سیاسی پیشین کیایی بود که تمام تلاشش را به خرج داده بود تا به جای عبور از خط قرمزهای جدیتر، از خط قرمز شوخیهای جنسی عبور کند و فیلم سرشار از شوخیهای سطح پایینی بود که اتفاقا پیش از آن، وجه تمایز سینمای کیایی با کمدیهای مبتذل سینمای ایران بود. انگار کیایی در اولین تجربه تهیهکنندگی، نگران از بازگشت سرمایه و با ذهنیتی که بازگشت سرمایه را از مسیر سینمای مبتذل تضمینشدهتر میداند، «درآمد» را بر «سینما»ی درست ترجیح داده بود و آگاهانه تصمیم گرفته بود از استانداردهای پیشینش به نفع سود بیشتر عدول کند.
کیایی در «چهارراه استانبول» باز هم از زوج محسن کیایی- بهرام رادان که در «بارکد» جواب پس داده بودند، استفاده کرد، اینبار اما در بستر یک اتفاق واقعی روز که نمونهاش در سینمای ایران کمتر پیدا میشود. همین سوژهیابی درست یکی از مولفههای مثبت «چهارراه استانبول» بود اما بازهم متن فیلم ضعفهای آشکاری داشت که آن را در مرتبه پایینتری از فیلمهای خوب کیایی قرار میداد. با این وجود، فیلم میتوانست در جشنواره فیلم فجر مورد توجه بیشتری قرار بگیرد، اما همین بیتوجهی و همچنین ضعف در تبلیغات و اکران فیلم، «چهارراه استانبول» را به یک فیلم شکستخورده تبدیل کرد.
«مطرب» نمونهای است از جریان کمدیهای مبتذل سینمای ایران؛ کمدیهایی که بسیاری از آنها در چند سال گذشته صرفا با فرمول لوکیشن خارجی و دختر مو بلوند پرفروش شدهاند. این قطعا ضعیفترین فیلم مصطفی کیایی است، حتی قبل از «بعدازظهر سگی سگی». طبعا اگر کیایی این فیلم را به عنوان اولین فیلمهای خود میساخت در سینمای ایران جایگاهی مییافت مشابه «آرش معیریان» و «منوچهر هادی» و «مسعود اطیابی» و «قدرتالله صلح میرزایی» و «قربان محمدپور» و دوجین فیلمسازی که هیچ ارزش و اعتبار هنری ندارند و صرفا نگاهشان به جیب مخاطب و سود هنگفت به هر قیمتی است.
«مطرب» حتی از بدیهیات منطق در فیلمنامه بیبهره است. دقت کنید که یک خواننده زن سرشناس ترک، یک مرد جوان مجرد را به عنوان پرستار بچه استخدام کرده است. اساسا چقدر محتمل است که یک زن تنها یک مرد را به عنوان پرستار انتخاب کند، آن هم یک خواننده مطرح یک مرد مجرد غیرهمزبان را. و خب مثل همه کارهای سطح پایین از ابتدا میدانیم که این دو حتما عاشق یکدیگر خواهند شد؛ بیدلیل و بیمنطق.
«ابراهیم خوشلحن/ خوشسینه»(پرویز پرستویی) نیز یک خواننده گمنام کابارهای است که به دلیل وقوع انقلاب نتوانسته مشهور شود و به حقش برسد و حالا 40 سال بعد در ترکیه، بدون آنکه حتی یک نفر او را بشناسد، این فرصت را مییابد که با یک خواننده مطرح ترک به روی استیج رفته و عکسش روی بیلبوردها برود. قصدم نقد محتوایی نیست. هرگونه نقد محتوایی درباره «مطرب» جدی گرفتن بیش از حد آن است و نگاه شیفته و سطحی کارگردان به ترکیه را هر مخاطبی خواهد فهمید. قصدم جلب توجه به این نکته است که حتی در داستان یک خطی فیلم نیز غیرمنطقی و احمقانهبودن داد میزند. وضعیت تمام خردهداستانها هم همین است، از جمله خروج غیرقانونی از ترکیه و حضور شخصیت «مصطفی بیگ». به این اضافه کنید که دست نویسنده/کارگردان حتی در شوخینویسی هم آنقدر خالی است که یک شوخی جنسی را که برای مرتبه اول خندهدار است، بارها تکرار میکند و همان را هم لوث میکند و از کارکرد میاندازد.
نیمه دوم دهه 80 و ابتدای دهه 90 اما دوره ظهور فیلمسازانی بود که با تسلط بر تکنیک و شناخت هنر سینما، برای پسند مخاطب عام فیلم میساختند و یکی از مهمترین چهرههای این جریان هم «مصطفی کیایی» بود. کیایی با شیب درستی از «بعدازظهر سگی سگی» تا «ضدگلوله» و «خط ویژه» و
«عصر یخبندان» لحن خود را پیدا کرد و در عین حفظ مولفههای مورد پسند مخاطب عام، به سمت طرح دغدغههای جدیتر سیاسی و اجتماعی پیش رفت و به موفقیتهای خوبی هم رسید. فیلمهایش علاوه بر فروش خوب، مورد توجه جشنواره هم بودند و برای «ضدگلوله» کاندیدای سیمرغ بهترین فیلمنامه و برای «عصریخبندان» کاندیدای سیمرغ بهترین کارگردانی شد.
در این مسیر طبعا «خط ویژه» مهمترین اثر او بود. فیلمی که با لحنی بسیار درست به برخی خط قرمزهای سیاسی نزدیک شد و توانست در دل فیلمی پرکشش برای مخاطب عام، داستانی عدالتخواهانه را روایت کند. «خط ویژه» از نمونههای درست جریانی بود که میشد به عنوان الگوی سینمای جریان اصلی ایرانی تروجیش کرد؛ فیلمی داستانگو و با استاندارد تکنیکی بالا که در عین طرح دغدغههای سیاسی- اجتماعی فیلمساز، در نهایت برای گیشه و جذب مخاطب عام ساخته شده است
«خط ویژه» از نمونههای درست جریانی بود که میشد به عنوان الگوی سینمای جریان اصلی ایرانی تروجیش کرد
فیلم بعدی کیایی «عصر یخبندان» هم گرچه به دلیل طرح بسیار بیپرده خیانت مورد انتقادهایی قرار گرفت، اما همچنین نشان میداد او در مسیر درست قرار دارد و همچنان در دل سینمای اجتماعی ایران، لحن خاص خود را پی میگیرد و توجه ویژهتری به اصل اساسی سینما، یعنی جذب مخاطب دارد.
چاه تهیهکنندگی
تغییر مسیر کیایی اما از «بارکد» آغاز شد. پس از «بارکد» تمام مولفههایی که سینمای کیایی را از «سینمای بدنه»ی پیش از خود متمایز میکرد، یعنی؛ نگاه جدیتر به استانداردهای فیلمسازی از متن تا اجرا و کارگردانی و همچنین نگاه عمیقتر به جامعه، شروع به محو شدن کردند و کیایی در اولین تجربه تهیهکنندگی سینما مسیر خود را به سمت جاده پیشین سینمای تجاری ایران تغییر داد.«بارکد» فیلمی عاری از دغدغههای اجتماعی و سیاسی پیشین کیایی بود که تمام تلاشش را به خرج داده بود تا به جای عبور از خط قرمزهای جدیتر، از خط قرمز شوخیهای جنسی عبور کند و فیلم سرشار از شوخیهای سطح پایینی بود که اتفاقا پیش از آن، وجه تمایز سینمای کیایی با کمدیهای مبتذل سینمای ایران بود. انگار کیایی در اولین تجربه تهیهکنندگی، نگران از بازگشت سرمایه و با ذهنیتی که بازگشت سرمایه را از مسیر سینمای مبتذل تضمینشدهتر میداند، «درآمد» را بر «سینما»ی درست ترجیح داده بود و آگاهانه تصمیم گرفته بود از استانداردهای پیشینش به نفع سود بیشتر عدول کند.
کیایی در «چهارراه استانبول» باز هم از زوج محسن کیایی- بهرام رادان که در «بارکد» جواب پس داده بودند، استفاده کرد، اینبار اما در بستر یک اتفاق واقعی روز که نمونهاش در سینمای ایران کمتر پیدا میشود. همین سوژهیابی درست یکی از مولفههای مثبت «چهارراه استانبول» بود اما بازهم متن فیلم ضعفهای آشکاری داشت که آن را در مرتبه پایینتری از فیلمهای خوب کیایی قرار میداد. با این وجود، فیلم میتوانست در جشنواره فیلم فجر مورد توجه بیشتری قرار بگیرد، اما همین بیتوجهی و همچنین ضعف در تبلیغات و اکران فیلم، «چهارراه استانبول» را به یک فیلم شکستخورده تبدیل کرد.
انگار کیایی در اولین تجربه تهیهکنندگی، نگران از بازگشت سرمایه و با ذهنیتی که بازگشت سرمایه را از مسیر سینمای مبتذل تضمینشدهتر میداند، «درآمد» را بر «سینما»ی درست ترجیح داده بود و آگاهانه تصمیم گرفته بود از استانداردهای پیشینش به نفع سود بیشتر عدول کند.
افسوس بزرگ
شاید همین شکست زمینهساز ساخت «مطرب» شده باشد؛ اما دلیل ساخت مطرب هرچه که هست، نتیجهاش یک افسوس بزرگ است. «مطرب» بیش از آنکه مانند باقی کمدیهای سخیف از ساخت چنین مهملاتی در سینمای ایران عصبانیام کند، به شدت متاثرم میکند برای از دست رفتن استعدادی که در بهترین زمانی که میتوانست برای همیشه، هم مسیر شخصی خود را در دل سینمای ایران پی بگیرد و هم نظر منتقدان را به خود جلب کند و هم پایگاه مردمی واقعی داشته باشد، به سمت سینمای تجاری سخیف و مبتذل ایرانی تغییر مسیر داد و همرنگ جماعتی شد که سالها سینمای جریان اصلی ایرانی را به بیراهه بردند و سینمایی سطح پایینتر از فیلمفارسیهای پیش از انقلاب را پس از آن نیز بازسازی کردند.«مطرب» نمونهای است از جریان کمدیهای مبتذل سینمای ایران؛ کمدیهایی که بسیاری از آنها در چند سال گذشته صرفا با فرمول لوکیشن خارجی و دختر مو بلوند پرفروش شدهاند. این قطعا ضعیفترین فیلم مصطفی کیایی است، حتی قبل از «بعدازظهر سگی سگی». طبعا اگر کیایی این فیلم را به عنوان اولین فیلمهای خود میساخت در سینمای ایران جایگاهی مییافت مشابه «آرش معیریان» و «منوچهر هادی» و «مسعود اطیابی» و «قدرتالله صلح میرزایی» و «قربان محمدپور» و دوجین فیلمسازی که هیچ ارزش و اعتبار هنری ندارند و صرفا نگاهشان به جیب مخاطب و سود هنگفت به هر قیمتی است.
«مطرب» حتی از بدیهیات منطق در فیلمنامه بیبهره است. دقت کنید که یک خواننده زن سرشناس ترک، یک مرد جوان مجرد را به عنوان پرستار بچه استخدام کرده است. اساسا چقدر محتمل است که یک زن تنها یک مرد را به عنوان پرستار انتخاب کند، آن هم یک خواننده مطرح یک مرد مجرد غیرهمزبان را. و خب مثل همه کارهای سطح پایین از ابتدا میدانیم که این دو حتما عاشق یکدیگر خواهند شد؛ بیدلیل و بیمنطق.
متاسفانه پس از «مطرب» دیگر مثل سابق جدی گرفته نخواهد شد. او به مرتبه «برفوش»سازی نزول کرده است.
«ابراهیم خوشلحن/ خوشسینه»(پرویز پرستویی) نیز یک خواننده گمنام کابارهای است که به دلیل وقوع انقلاب نتوانسته مشهور شود و به حقش برسد و حالا 40 سال بعد در ترکیه، بدون آنکه حتی یک نفر او را بشناسد، این فرصت را مییابد که با یک خواننده مطرح ترک به روی استیج رفته و عکسش روی بیلبوردها برود. قصدم نقد محتوایی نیست. هرگونه نقد محتوایی درباره «مطرب» جدی گرفتن بیش از حد آن است و نگاه شیفته و سطحی کارگردان به ترکیه را هر مخاطبی خواهد فهمید. قصدم جلب توجه به این نکته است که حتی در داستان یک خطی فیلم نیز غیرمنطقی و احمقانهبودن داد میزند. وضعیت تمام خردهداستانها هم همین است، از جمله خروج غیرقانونی از ترکیه و حضور شخصیت «مصطفی بیگ». به این اضافه کنید که دست نویسنده/کارگردان حتی در شوخینویسی هم آنقدر خالی است که یک شوخی جنسی را که برای مرتبه اول خندهدار است، بارها تکرار میکند و همان را هم لوث میکند و از کارکرد میاندازد.