نخستین نشست از سلسله نشستهای واکاوی زیباییشناسی مصحفنگاری قرآن روز گذشته (۲ آذرماه) با حضور اسماعیل بنیاردلان رییس دانشکده علوم نظری و مطالعات عالی دانشگاه هنر تهران، حمیدرضا قلیچخانی مدرس دانشگاه، خوشنویس، مولف و پژوهشگر خوشنویسی و حجتالاسلام محمدعلیخسروی مدیرکل برنامهریزی، آموزش و توسعه معاونت قرآن و عترت وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی در محل پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
مبانی و مبادی تعریف هنر و زیبایی در سنت ما متفاوت از هنر معاصر است
بنی اردلان در ابتدای سخن گفت: نکته نخست تفکیک تعریف هنر و زیبایی شناسی در سنت ما با آن چیزی است که امروز درباره هنر گفته میشود. مبنای امروز که به قرن ۱۸ و به ویژه کانت و فلسفه های هنر او برمی گردد، به سوژه و فاعل شناسا اشاره دارد. به این معنا در سنت ما درباره زیبایی بحث نشده است. پس آیا ما زیباییشناسی نداریم؟ نه اینطور نیست. در سنت ما آثار زیادی مبین هنر اسلامیند که مبانی و مبادی خود را دارند که با مبادی و مبانی معاصر متفاوت است.
وی ادامه داد: باور من این است که دوره زیباییشناسی سنت ما، نگذشته است. ادعای گذشتن این دوره، نهایت بی لطفی و بی فکری است.
رئیس دانشکده علوم نظری و مطالعات عالی دانشگاه تهران در بیان اولین تفاوت زیبایی و هنر در سنت ما و هنر معاصر گفت: در تعریف زیبایی و هنر در سنت خودمان زیبایی منفک از خردمندی، مباحث اخلاقی و هستی شناسی نیست. در اینجا بین خرد، زیبایی، هنر، محبت، اخلاق و هستی یکجور پیوند مستحکم وجود دارد. در حالی که در دوره جدید هنر خودش را مستقل معرفی میکند و مباحث زیباییشناسی به نوعی به مباحث شناختی صرف تنزل پیدا کردهاند.
بنی اردلان افزود: هنر در سنت ما علیالظاهر دو وظیفه به عهده داشته است. اولاً هنر کاشف حقیقت است و ثانیاً هنر همیشه وظیفه تعلیم و تربیت را به عهده داشته است. تفریحیترین نمونه هنر ما که باغ ایرانی است صرفاً برای تفریح طراحی نشده است و جنبه تعلیمی در آن لحاظ شده است.
وی در ادامه با بیان اینکه وقتی میگوییم هنر جنبه تعلیمی و انکشاف حقیقت دارد بحث مهمی است، گفت: به این معنا اگر ما بخواهیم مفاهیم اخلاقی و معنوی را به جامعه منتقل کنیم ابزارش هنر است. از خط و خوشنویسی گرفته تا هنرهای دیگر. اگر قرار بود صرفاً از طریق فلسفه مردم را آگاه کنیم آیا امکانش بود؟ این از مفاخر ماست که هنرمندانمان متوجه شدند که برای بالا بردن سطح فکری جامعه باید از هنر بهره بگیرند. یعنی معارفی را که هنرمند به آن رسیده است، لباس و عینیت هنر به آن می پوشاند. پس خود هنرمند باید مراتبی از تهذیب نفس و تقرب به حقیقت را داشته باشد که بتواند این مهم را به انجام رساند.
بنی اردلان ادامه داد: خود واژه هنر در سنت ما به ساده ترین لفظ به کسی اطلاق میشود که پرهیزگار است و از زشتی به سوی درستی تقوی میجوید. اولین درجه پرورش در اینجا این است که وی انسان باشد، نه اینکه صرفاً معمار یا خطاط خوبی بوده باشد.
استاد دانشکده هنر دانشگاه تهران ادامه داد: در معنای عام، هنر یعنی کسی که می تواند موفق شود تمام خوبی های خود را به فعلیت درآورد. یعنی کسی که مطیع محض دستورات الهی است. اگر این شخص آثاری هم به وجود آورد آن اثر هنری خواهد بود. به این معنا انبیا هنرمندان حقیقیاند، چون ظلمت وجودشان از بین رفته و یکسره نورانی شدهاند و با وجود حقیقی نسبت برقرار کردهاند.
وی در ادامه در توصیف هنر در سنت ایرانی اسلامی گفت: هنر ما رجوع به نفس آدمی یا حدیث نفس نیست. بلکه ارجاع به وحدت و توحید است. در اینجاست که هنرمند با هنر هم تقرب پیدا میکند، هم عبادت و هم نیایش میکند. مثالش خوشنویسی چون کلهر است که میگوید من از سحر به یاد او تمرین میکنم.
بنیاردلان افزود: زیباترین تجلیات هنر ما در قرآن آشکار میشود. آمار ساده از نسخه های خطی به جا مانده ما نشان میدهد که بیشترین نمونه ها مربوط به قرآن است که از بهترین مواد و توسط بهترین استادان در صحافی و تذهیب و خط تهیه شده اند. گواهش آنکه این قرآنها در دسترس مردم و در مسجدها بوده اند و در عین اینکه اینهمه سال خوانده شدهاند، هنوز زیبایی و استحکام خود را حفظ کردند.
وی خاطرنشان کرد: قرآن گنج حقیقی است و متونی که ما به آن افتخار می کنیم از جمله اشعار حافظ و سعدی سعدی و مثنوی، افتخارشان این است که قبساتی از قرآنند. در صد و دویست سال اخیر، متاسفانه ما از فرهنگ خودمان فاصله گرفته ایم و قرآن از تاملاتمان ما رخت بر بسته است. در سنت ما هر هنرمندی اجازه نداشت که به خاطر صرف خط خوب و توانایی تذهیب قرآن را کتابت و تصحیف کند. بلکه می بایست به صفات اخلاقی شهره و معروف به حسن خلق باشد. طبیعتا اینقدر با قرآن انس میگرفت که بتواند این کار را انجام دهد.
بنی اردلان در بخش پایانی سخنان خود با بیان اهمیت عنصر عشق در بیان کارهای هنری گفت؛ تا انس باشد، تا عشق نباشد کسی نمیتواند این لطافت و ظرافت به کار برد. آنها دوستداران حقیقت بودند. چیزی که باعث می شد شخص بهترین کاغذ، بهترین صحافی، بهترین خط و بهترین تذهیب یه کار بگیرد.
امیدوارم سد تحمیل کتابت قرآن با خط عثمانطه شکسته شود
حجت الاسلام خسروی در ابتدای سخن با مقایسه هنر و فلسفه گفت: حقایق عالم با فلسفه و کلام قابل بیان نیست. این حقایق ناچار باید در قالب هنر و رمز و راز منتقل شوند. اگر راه دیگری وجود داشت که میشد حقایق را جز با آن منتقل کرد، خداوند قرآن را آمیخته به هنر نمیکرد. تنها هنر است که میتواند انسان را با حقیقت عالم مواجه کند. این کار گاهی در قالب شعر، نقاشی، خوشنویسی، آواز، معماری و این قبیل انجام میشود که هر کدام به گونهای وحدت عالم هستی را تداعی میکند.
مدیرکل برنامه ریزی، آموزش و توسعه معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ادامه داد: در میان هنرها تنها هنری که آلوده شد، هنر خوشنویسی است. همه هنرها دریچه ای به عالم معناست، اما شیطان با تزیین، هنرها را منحرف کرده است.
خسروی با بیان اینکه هنر خوب یا هنر بد نداریم و محصول یا هنر است یا نیست، گفت: یک انتقاد قابل ذکر این است که سالهاست تحمیل کتابت قرآن با خط عثمان طه که خط زیبایی هم دارد، باعث شده است که در کشور ما خطوط و کتابت های دیگر از چشم بیفتند. این ضایعه بزرگی است که هنرمند را مجبور کنند تنها با یک خط بنویسد. این هنر را میکُشد. هنر مولود آزادی است و هنرمند باید دست و فکرش آزاد باشد. اینکه ما همه را محدود کنیم که اینطور بنویس، موجب میشود قلم ها بخشکد. اگر قرار بود در قرن سوم بعد از ابن ملقه شیرازی ( اِبْنِ مُقْله، ابوعلی محمد بن علی بن حسین (حسن) بن عبدالله شیرازی (شوال ۲۷۲- ۳۲۸ قمری/ مارس ۸۸۶ -۹۴۰ میلادی)، ادیب، خوشنویس، مبتکر و مبدع خطوط مختلف و وزیر عباسیان. ابداع و تنظیم خطوط ششگانه و اصول دوازدهگانه خوشنویسی را به او نسبت میدهند که تحول عظیمی در سیر نگارش حروف به سمت خوشنویسی هنرمندانه بهشمار میرود و نقطه عطفی در خوشنویسی اسلامی است) که از طراحان اصلی این هنر است، هنرمندان را مجبور کنند همچون یاقوت مستعصمی (جمال الدین ابوالدر یاقوت مستعصمی بغدادی، ملقب به قبلةالکتاب، خطاط شهیر (درگذشته به سال ۶۹۸ هجری قمری) وی به سبب خط بدیع خود مخصوصاً به جهت نسخههای قرآنی که نوشته شهرت یافتهاست) ها به وجود نمیآمد. ۲۰، ۲۵ سال است که با تحمیل و تحکیم خط عثمان طه مانع خلاقیت و ابداع خوشنویسان ایرانی و تقلید آنها شدهایم. امیدوارم این سد شکسته شود. چنانکه زمزمهاش هست.
اکثر آثار منسوب به مشاهیر خوشنویسی جعلیاند
قلیچ خانی در ابتدای سخن با ذکر اینکه حضرت علی را در کتب خوشنویسی بهترین خوشنویس خط کوفی دانسته اند گفت: از خط بنایی تا خط شکسته نستعلیق ما فرایند وضع خطوطی را میبینیم که در آن میزان دور و انحنا بالا می رود و میزان سطح در آن کاسته می شود.
وی ادامه داد: قرآن هایی که خط کوفی دارند متعلق به سده اول و دوم هستند. در آن زمان قرآن ها از عرض صحافی و روی پوست نگاشته می شدند. پوست هایی که سفیدرنگ بودند و رنگی میشدند. بعد از استعمال کاغذ کاغذ ها را هم رنگ میکردند، چون معتقد بودند کاغذ چشم را ضعیف می کند. از این رو معمولا ته مایه هایی از رنگ نخودی و غیره را بر آن میزدند. نادر است قرآن کهنی که روی نسخه کاملا سفید نوشته شده باشد.
این مدرس دانشگاه و پژوهشگر خوشنویسی ادامه داد: در سده های سوم و چهارم نظامهای نقطه گذاری ایجاد میشود تا اینکه کم کم از سده پنجم کوفی دارای نقطه و اعراب میشود و به صورت امروزی درمیآید.
وی در ادامه با تردید در نسخههای قرآنی موجود در موزه ملی که به حضرت علی (ع) منسوب شدهاند، گفت: به سبب رسمالخط نمی توان منسوب بودن این نسخهها را به ایشان تایید کرد. به نظر و بیشتر این انتسابها از جهت تبرک و بیشتر دیده شدن انجام گرفته است.
قلیچخانی افزود: علت این که رنگ نقطه و اعراب را در برخی نسخههای کهن متفاوت از متن کتابت میکردند این بوده است که در دورهای تصور الهی بودن خط غلبه داشت و نقطه و اعراب که چیز اضافهای بود، به رنگ دیگری می نگاشتند. در سده پنجم و ششم این تفکر کمرنگ میشود.
این خوشنویس برجسته معاصر ادامه داد: از وقتی که کاغذ از چین و از طریق سمرقند به جهان اسلام می شود قطع قرآن ها از بیاضی خارج و عطفی می شوند. سرسورهها، نقطه و اعراب به صورت امروزی درمیآیند و خط کوفی وارد سده پنجم و ششم می شود و آرام آرام میدان را برای خط نسخ خالی میکند. در سده پنجم از شاهکارهای خط کوفی مجموعه قرآن هایی است که توسط خاندان وراء غزنوی تهیه شده است. خانواده ای که تمام کارهای مصحف را خودشان انجام میدادند. اوج هنر آن دوره را کارهای این خاندان میبینیم. خانوادهای که به نوعی مصداق ناشران امروزی بودند. نمونههایی از قرآنهای خاندان وراء غزنوی در موزه آستان قدس وجود دارد که از جمله شاهکارها و کهنترین قرآنهای موجود است.
قلیچ خانی افزود: تامل و پژوهش در قرآنهای کهن نشان می دهد که در حدود مثلاً نهصد و پنجاه سال پیش خط صرفاً برای خواندن نبوده و اشراف و تسلط زیباییشناسی هم در کتابت وجود داشته است.
مدرس دانشگاه افزود: پژوهشهای امروزی نشان میدهد که خطهای موجود از جمله تعلیق و انتسابش به خواجهتاجالدین سلمانی، نستعلیق و انتسابش به میرعلی تبریزی، خطوط ششگانه و انتسابشان به ابن مقله بیضاوی دقیق نیست. به این معنا که ابداع این خط ها را به یک نفر نمیتوان نسبت داد، بلکه این افراد جریان جمعی را به ثمر رساندند و چون از دیگران مشهورتر بودند، نامشان در ذیل این خطها ثبت شده است.
وی در تشریح خط کوفی در مقایسه با خطوط دیگر گفت: کوفی در مقایسه با خطی مثل نستعلیق آغوش بازی داشته است. طوری که در تمام کشور هایی که ورود کرده، توانسته است به رنگ و شکلی در بیاید و همچنان کوفی بماند. در حالیکه نستعلیق اینگونه نیست.
این پژوهشگر هنر خوشنویسی ادامه داد: فاصله بین ابن ملقه شیرازی تا یاقوت مستعصمی یک دوره تاریک برای پژوهش خوشنویسی است. در حالیکه آثار زیادی در این دوره داریم، ولی پژوهش روی آنها انجام نگرفته است و آثار ناشناخته باقی ماندهاند. وگرنه اینطور نیست آثار این ۲۰۰ سال، صرفاً با کار یاقوت مستعصمی آغاز شود.
وی در ادامه در معرفی کار یاقوت مستعصمی افزود: یاقوت مستعصمی نه ایرانی و عرب بلکه یک برده آفریقایی بوده است که در دربار مستعصم آموزش میبیند و به استادی میرسد. یکی از عجایب این است که در سال ۶۵۶ که مغولان فاتحه عباسیان را در بغداد میخوانند و آوردن نام آنها جرم محسوب می شده است، در آثار یاقوت تا سال ۶۹۸ همچنان نام مستعصم آورده شده است. این بسیار عجیب است. من تا به حال دلیل متقنی برای این امر پیدا نکردم.
قلیچ خانی در بخش پایانی سخنان خود ضمن اشاره به جعلی بودن اکثر آثار منسوب مشاهیر گفت: مثلاً با فاصله اندکی از احمد نیریزی مشهور، خوشنویسی به نام احمد تبریزی داریم. از احمد نیریزی ۷۰ قرآن باقی مانده است، اما از احمد تبریزی که همقدر نیریزی عمر کرده است دو نسخه هم نداریم. اینها نشان میدهد هر هنرمند مشهور میشد، آثارش جعل میگردید. به عنوان مثال در سده دهم خوشنویس برجسته میرعلیهروی را داریم. جعل آثار در زمان او تا حدی است که خود او در زمان حیاتش برای شاگرد جاعلش، یعنی محمود اسحاق شعر گفته است.