خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: فرزانه قلعهقوند، معلم و پژوهنده برتر کشور و جزو بانوان فرهیخته شهر تهران است. بعد از بازنشستگی سالها در قسمت اداره فرهنگی اداره کل امور بانوان شهرداری تهران با معاونت اجتماعی آنجا همکاری میکرده و اکنون معاون پژوهشی مؤسسه پیام آزادگان است. درباره ورودش به این مؤسسه میگوید: انگار یک جورهایی هلم دادند و اینجا آمدم و از صفر شروع کردم. من هیچ شناختی نسبت به آزادگان و اسرای جنگی نداشتم با اینکه ادعای بچه انقلابی بودن و دفاع مقدس بودن میکردم. دیدم کسی آزادهها را نمیشناسند. او با بیان اینکه جنگ برای بعضی از اسرا بیش از ۸ سال طول کشیده است معتقد است، جنگ ما از شهریور ۵۹ شروع نشد بلکه از همان بهمن ۵۷ که انقلاب پیروز شد، عراق تحرکاتی داشت، مرزها ناآرام بود و از زمین حمله میکردند. ما به بازماندههای رژیم شاه اعتماد نداشتیم، آنها هم به ما اعتماد نداشتند. دو طرف به هم اعتماد نداشتیم و مرزها را رها کرده بودیم. ما از همان زمان حتی قبل از شروع جنگ اسیر داشتیم. بنابراین اگر جنگ برای همه هشت سال طول کشید، برای بعضی اسرا حتی تا ۱۱ سال هم ادامه داشت.
آخرین کتاب قلعهقوند، «زمان ایستاده بود» است که به لحظه اسارت ۶۱ آزاده میپردازد. او در مقدمه کتابش اشاره میکند که خبری از مشاهیر جبهه و جنگ نیست و تا بخواهید از رزمندگان عادی و گمنام حرف میزند. او میگوید همیشه سعی کرده بدون اغراق بنویسد و بیجهت از افرادی که در شرایط بحرانی تن به اسارت دادهاند، بتی برای مخاطبان نسازد. در ادامه گفتوگو فاطمه قلعه قوند درباره اسرای کتاباش میآید:
چرا کتاب شما صرفاً به لحظه اسارت میپردازد؟ کمتر دیده شده کتابی به این موضوع بپردازد.
سوال خوبی است. شاید این اولین کتابی است که بهصورت اختصاصی به این مورد میپردازد. من زمانی که در پیام آزادگان فعالیتام را شروع کردم به نمایشگاههای کتاب میرفتم و با افرادی مواجه میشدم که لزوماً از عوام هم نبودند. از جلو غرفه که رد میشدند میگفتند: «آن موقع که ما میجنگیدیم، اینها دستانشان را بالا برده بودند. چرا تسلیم و اسیر شدند؟ چرا مثل ما نجنگیدن که یا شهید بشوند یا…» من دلم میشکست و میدانستم واقعاً اینگونه نیست. با خودم گفتم باید کتابی به نگارش درآورم که لحظه اسارت را نشان همه دهم. این لحظه اسارت، شکوه اسارت را نشان میدهد. یعنی آن لحظهای که آنان نه از روی ذلیل بودن بلکه شکوهمند اسیر شدند. ما اگر به تاریخ کربلا برگردیم حضرت زینب (س) را داریم با آن صبر و صلابت اسیر شده بود. کسی که میگفت من جز زیبایی از عاشورا ندیدم. اینها هم جز زیبایی در جنگ ندیده بودند. باید بدانیم که همه جنگهای دنیا اسارت دارد. از آن موقع به آن فکر کردم تا اینکه سال گذشته شروع کردم. اینها را از دل سه هزار ساعت مصاحبهای که داشتیم، درآوردم. به سراغ خاطراتی از عملیاتهای مختلف رفتم و بهصورت اتفاقی بخشی از آن را انتخاب کردم، قبول دارم واقعاً کتاب تلخی است و بهگونهای نیست که مخاطب بخواند و آرامش بگیرد.
گفتید که به سراغ خاطراتی از عملیاتهای مختلف رفتید و تعدادی از آن را انتخاب کردید. آیا این شصت و یک نفر انتخاب شما وجه اشتراک یا پیوندی با هم داشتهاند؟
وجه اشتراک آنها فقط «اسارت» و اقتدار لحظه اسارت است. اینکه همه آنها در نابرابری شرایط به اسارت درآمدند. یعنی یا مهمات تمام شده بود یا مجروح بودند یا میخواستند مجروحی را از یک کانال نجات دهند. مثلاً هلیکوپتر میآمد پایین برای نجاتشان ولی اینها دیگر دستی نداشتند که آن را بگیرند. خیلی اتفاقی شصت و یک اسیر شد. در کتاب از سپاهی، بسیجی، فرد عادی مرزنشین، فیلمبرداری که از همراهان شهید آوینی بوده و تازه از کانادا برای فیلمبرداری در کرمانشاه بازگشته بود، معلم، روحانی، دانشآموز و همه طیفی هستند. از عملیاتهای خیبر، کربلای ۴ و ۶، بدر، رمضان، والفجر مقدماتی، فتحالمبین، والفجر ۸، ۹ و ۱۰، بیتالمقدس و … دیده میشود. درواقع سعی کردهام آدمها با عضویتهای مختلف در عملیاتها در سالهای متفاوت را بیاورم و جالب بود که همانقدر که آن سپاهی یا بسیجی اقتدار داشت، آن مرزنشین هم داشت.
روند مصاحبهها، تهیه و تدوین کتاب چقدر طول کشید و چگونه انجام شد؟
کتاب شامل خاطرات اسرایی از نیمه اول سال ۵۹ (حتی قبل از شروع جنگ) تا بعد از قطعنامه است. خاطراتی که از ۳۰۰۰ ساعت مصاحبه و یا بعضی از کتابهای مربوط به این حوزه استخراج شد. تنها شرط هم استانها و عملیاتها و عضویتهای مختلف بود. بعد از انتخاب آنها، دوباره به سراغشان رفتم و مصاحبههای جدیدی گرفتم. بیش از دو سال هم کار مصاحبهها و پیادهسازی و نگارش کتاب زمان برده است.
شما در کتاب از بعضی عناصر داستانی استفاده کردهاید، آیا اینها به اصل مستندات لطمهای رسانده است؟ چقدر قلم و تخیلتان در متن دخیل بوده است؟
خیلی کم سراغ ادبیات رفتهام و اگر هم رفته باشم سعی کردهام با ادبیات ساده و به زبان عامیانه باشد. البته قالب کتاب داستانی است اما یک سر سوزن هم به مستندات لطمه نزده است. همه واقعیت آنی است که در کتاب آمده فقط با لباس ادبیات تزئین شدهاند و با استفاده از لهجههای مختلف در دیالوگها سعی کردهام موضوع را خواندنیتر کنم و خواننده کشش بیشتری پیدا کند. سعی نکردهام قلمم باعث شود که از سند دور شوم. سند عین واقعیت است از جمله زمان و مکان و افراد و حالات و...
شما فقط میخواستید آن لحظه اسارت را به تصویر بکشید؟
نه. از آن لحظهای که پیوستند به عملیات تا لحظه اسیر شدن.
چرا اینقدر کوتاه و کم؟
هدفم فقط این بود نشان بدهم آنها مقتدرانه اسیر شدهاند.
چرا درباره اسرا حرف و حدیث ضد و نقیض زیاد است که آنها به سرعت خودشان را تسلیم دشمن کردند، در حالیکه باید با دشمنان میجنگیدند و رو به جلو حرکت میکردند تا شهید شوند؟
معنی حرفهایی که من میشنیدم این نبود! بیشتر این حرفها به این معنا بود که تا یک ترکشی چیزی آمد آنها فوری تسلیم شدند. ما در اسارت داریم که یک لشکر عراقی آمد و فقط دو نفر از نیروهای ما را اسیر گرفت ولی اصلاً نداریم که دو نفر عراقی بیاید و یک لشکر از ما را اسیر کند. ولی برعکسش بود. بله! اشکالی ندارد تسلیم شدن ولی معنی حرفها این بود که اسرا اصلاً نخواستند مقاومت و مبارزه کنند. در صورتی که در این کتاب نشان میدهد که واقعاً اینطور نبوده و آنها تا آخرین لحظه مقاومت کردند. حتی جایی در کتاب داده میشود که دو نفر با یک لشکر دشمن مانده بودند و آنها از جاهای مختلف تیراندازی میکردند تا دشمن فکر کند بسیار زیاد هستند.
بهنظر شما این کتاب توانسته به ابهامات سریع تسلیم شدن رزمندهها پاسخ دهد؟
بله! زیرا نظراتی که درباره کتاب به من گفته شد، این را نشان میداد. مثلاً یکی از بازیگران معروف بعد از خواندن کتاب به من زنگ زد و با بغض گفت من اصلاً فکر نمیکردم که تعدادی رزمنده به این شکل اسیر شدند. مثل بقیه فکر میکرد تعدادی شهید شدند و تعدادی هم مجبور شدند فوری دستشان را بالا ببرند و اسیر شوند.
ما کتابهای معروف زیادی در جهان داریم که نویسنده از جنگ در کشورش نوشته است و ما بدون اینکه از آن جنگ یا جغرافیا یا مردمش چیزی بدانیم، به خوبی با سطر به سطر آن همذاتپنداری میکنیم. چرا راجعبه دفاع مقدس این اتفاق نیفتاده است و نتوانستیم کتابهایمان را جهانی کنیم؟ جایی میخواندم که نوشته بود «کتابهای دفاع مقدس تنها بین خودمان خوانده میشود» چرا باید اینطور باشد؟ چرا جنگ ما ناشناخته و مهجور باقی مانده است؟
درست است! علت آن انحصاری کردن دفاع مقدس است، الان مردم درگیر یک سری ناملایماتیها و بیمهریها هستند و از زمین و زمان ناراحت هستند و تا بخواهیم از جنگ حرف بزنیم، همه میگویند بروید بابا، دیگر جنگ تمام شد. فکر میکنند جنگ یعنی فقط بچه بسیجی و سپاهی! در صورتی که ما در همین اسرایمان، اسیر ارمنی داشتیم که خدمت سربازیاش تمام شده بود ولی برنگشت و ماند! جنگید و اسیر شد. هرچقدر هم بابت ناملایماتی که الان درگیر آن هستیم، ناراحت باشیم باز هم به دفاع مقدسمان بدهکاریم! مثلاً در همین کتاب فردی را نشان میدهد برای اسیر نشدن در بهمن ماه که سرما بیداد میکند در آبهای هور با دستهای له شده و مجروح، یخ بسته بود. ما انصافاً به آنها بدهکار نیستیم؟ برای این هشت سالی که یک وجب خاک از دست ندادیم؟ ما باید مثل خیلی از کشورها این بدهکاری را وارد خانههای مردم میکردیم.
چگونه باید این کار را میکردیم و نگاه ملی را ایجاد میکردیم؟
به نظر من مسئولین ما باید این نگاه را عوض میکردند و از بقیه هم در جریان دفاع مقدس استفاده میکردند.
یعنی نظر شما این است که ما اینچنین کتابهایی داشتیم ولی خوب معرفی نشدهاند؟
بله خوب معرفی نشدهاند. مسئولین و خود انتشارات و کسانیکه میتوانستند در دیده شدن آنها کمک کنند و کوتاهی کردند. ما خودمان نخواستیم که با طیف غیرمذهبی مان آشتی کنیم. چیزی دیگری هم هست که انتشاراتیهای معروف کتابهایی را سفارشی و ارگانی پخش میکنند. کتاب در چاپخانه است ولی چند چاپش فروخته شده است. بله اینها هم ضربه زده است. کتاب را اگر پنجاه نفر خودشان بخرند بهتر است تا به پانصد نفر فلهای در مراسمی توزیع کنید که وقتی در خانهات میگردی میبینی ده تا از فلان کتاب را داری. چرا؟ چون در هر همایشی به افراد هدیه دادهاند و نمیخوانند! فقط اسم دهنپرکنی دارد که این کتاب به چاپ چندم رسیده است. همچنین بچهها بدانند کتاب جنگی است، رغبتی نمیکنند و نمیخوانند.
باید ذائقهسازی شود تا بچهها هم با دفاع مقدس آشنا بشوند؟
ولی نه همه جزئیاتش! برای بچهها ما میتوانیم بدون اینکه اسمی از جنگ و خونریزی بیاوریم، کار کنیم. مثلاً پیکر شهید را در کتاب تشریح نکنیم که مغزش پاشیده است و....
بیشتر به لایههای ایثار باید پرداخته شود...
دوستی، ایثار و کنار آمدن با شرایط و همچنین رسانه. مثلاً در کتاب «سرباز کوچک امام (ره)» که خاطرات «مهدی طحانیان» آزاده ۱۳ ساله است، چیزی که برای من جالب بود اینکه چقدر این نوجوان رسانهشناس بود، بدون اینکه سواد رسانهای داشته باشد. کافیست اسطورهسازی نکنیم. چون اسطوره دست نیافتنی است. به عنوان یک معلم و نویسنده میگویم اگر قرار است برای بچهها کتاب بنویسیم میتوانیم سراغ مؤلفههای غیرواقعی برویم. باید ببینیم که هدف ما اسم است یا رسم؟ هدفمان رسم است! اسم مهم نیست و دیگر تمام شد. رسم است که سبک زندگی ما را تعیین میکند. ما درگیر اسمها هستیم نه رسمها.
کتاب را از ارگان یا نهادی سفارش گرفته بودید یا دغدغه شخصی خودتان بود؟
کاملاً دغدغه شخصی و ادای دین بوده است. بالاخره اسارت لایههای پنهان و اتفاقات بینظیری دارد که ما برای هر موضوع آن باید کتابی بنویسیم.
شما از حال و روز این اسرا اطلاعی دارید؟
بعضیهایشان خیلی پیر شدهاند. بعضی هم بسیار بیمار و ناتوان هستند آنها با کلی آسیبهای روحی و جسمی برگشتند و بسیار فرسودهتر از باقی بازماندههای جنگ شدند. دولت آنها را رها کرد و هیچ وقت آنالیز نشدهاند. همیشه ما درگیر جنگهای سیاسی هستیم و اسرا را فراموش کردیم. مملکتی که یک روز آنها را روی شانههای خود گذاشت و فریاد «آزاده قهرمان خوش آمدی به ایران» سر میداد، به راحتی فراموششان کرد. بیشتر آنها که اسیر شدند آن زمان نوجوان بودند و وقتی برگشتند آنقدر فرسوده شده بودند که دیگر حال درس خواندن نداشتند و شغلهای خوبی به آنها پیشنهاد نمیشد. به نظرم غنایم جنگی ناعادلانه تقسیم شد.
یعنی آن سهمیهها شامل آزادهها نمیشود؟
منظورم این نیست! یعنی سهمیه بیشتر یک چیز دهن پر کن است. سهمیهای که شامل فرزندان کرسیهای مجلس میشود بیشتر از دفاع مقدس است! ببینید همهی کشورها برای بازماندگان جنگی هر مملکتی چه کارها میکنند حتی برای نوههایی که میمانند. ولی برای ما فقط در بوق کردند و اصلاً خبری نیست. من چقدر آزاده میشناسم که فرزندانشان تحصیلات عالیه دارند ولی بیکارند. سهمیه فقط ممکن است ضریبی باشد که کمک کند وارد دانشگاه بشوند و بدون شغل بمانند! مگر تحصیلات خالی نان و آب میشود؟ هیچگونه فرصت شغلی فراهم نیست. باز هم آقازادهها و فرزندان مجلسیها میروند.
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: فرزانه قلعهقوند، معلم و پژوهنده برتر کشور و جزو بانوان فرهیخته شهر تهران است. بعد از بازنشستگی سالها در قسمت اداره فرهنگی اداره کل امور بانوان شهرداری تهران با معاونت اجتماعی آنجا همکاری میکرده و اکنون معاون پژوهشی مؤسسه پیام آزادگان است. درباره ورودش به این مؤسسه میگوید: انگار یک جورهایی هلم دادند و اینجا آمدم و از صفر شروع کردم. من هیچ شناختی نسبت به آزادگان و اسرای جنگی نداشتم با اینکه ادعای بچه انقلابی بودن و دفاع مقدس بودن میکردم. دیدم کسی آزادهها را نمیشناسند. او با بیان اینکه جنگ برای بعضی از اسرا بیش از ۸ سال طول کشیده است معتقد است، جنگ ما از شهریور ۵۹ شروع نشد بلکه از همان بهمن ۵۷ که انقلاب پیروز شد، عراق تحرکاتی داشت، مرزها ناآرام بود و از زمین حمله میکردند. ما به بازماندههای رژیم شاه اعتماد نداشتیم، آنها هم به ما اعتماد نداشتند. دو طرف به هم اعتماد نداشتیم و مرزها را رها کرده بودیم. ما از همان زمان حتی قبل از شروع جنگ اسیر داشتیم. بنابراین اگر جنگ برای همه هشت سال طول کشید، برای بعضی اسرا حتی تا ۱۱ سال هم ادامه داشت.
آخرین کتاب قلعهقوند، «زمان ایستاده بود» است که به لحظه اسارت ۶۱ آزاده میپردازد. او در مقدمه کتابش اشاره میکند که خبری از مشاهیر جبهه و جنگ نیست و تا بخواهید از رزمندگان عادی و گمنام حرف میزند. او میگوید همیشه سعی کرده بدون اغراق بنویسد و بیجهت از افرادی که در شرایط بحرانی تن به اسارت دادهاند، بتی برای مخاطبان نسازد. در ادامه گفتوگو فاطمه قلعه قوند درباره اسرای کتاباش میآید:
چرا کتاب شما صرفاً به لحظه اسارت میپردازد؟ کمتر دیده شده کتابی به این موضوع بپردازد.
سوال خوبی است. شاید این اولین کتابی است که بهصورت اختصاصی به این مورد میپردازد. من زمانی که در پیام آزادگان فعالیتام را شروع کردم به نمایشگاههای کتاب میرفتم و با افرادی مواجه میشدم که لزوماً از عوام هم نبودند. از جلو غرفه که رد میشدند میگفتند: «آن موقع که ما میجنگیدیم، اینها دستانشان را بالا برده بودند. چرا تسلیم و اسیر شدند؟ چرا مثل ما نجنگیدن که یا شهید بشوند یا…» من دلم میشکست و میدانستم واقعاً اینگونه نیست. با خودم گفتم باید کتابی به نگارش درآورم که لحظه اسارت را نشان همه دهم. این لحظه اسارت، شکوه اسارت را نشان میدهد. یعنی آن لحظهای که آنان نه از روی ذلیل بودن بلکه شکوهمند اسیر شدند. ما اگر به تاریخ کربلا برگردیم حضرت زینب (س) را داریم با آن صبر و صلابت اسیر شده بود. کسی که میگفت من جز زیبایی از عاشورا ندیدم. اینها هم جز زیبایی در جنگ ندیده بودند. باید بدانیم که همه جنگهای دنیا اسارت دارد. از آن موقع به آن فکر کردم تا اینکه سال گذشته شروع کردم. اینها را از دل سه هزار ساعت مصاحبهای که داشتیم، درآوردم. به سراغ خاطراتی از عملیاتهای مختلف رفتم و بهصورت اتفاقی بخشی از آن را انتخاب کردم، قبول دارم واقعاً کتاب تلخی است و بهگونهای نیست که مخاطب بخواند و آرامش بگیرد.
گفتید که به سراغ خاطراتی از عملیاتهای مختلف رفتید و تعدادی از آن را انتخاب کردید. آیا این شصت و یک نفر انتخاب شما وجه اشتراک یا پیوندی با هم داشتهاند؟
وجه اشتراک آنها فقط «اسارت» و اقتدار لحظه اسارت است. اینکه همه آنها در نابرابری شرایط به اسارت درآمدند. یعنی یا مهمات تمام شده بود یا مجروح بودند یا میخواستند مجروحی را از یک کانال نجات دهند. مثلاً هلیکوپتر میآمد پایین برای نجاتشان ولی اینها دیگر دستی نداشتند که آن را بگیرند. خیلی اتفاقی شصت و یک اسیر شد. در کتاب از سپاهی، بسیجی، فرد عادی مرزنشین، فیلمبرداری که از همراهان شهید آوینی بوده و تازه از کانادا برای فیلمبرداری در کرمانشاه بازگشته بود، معلم، روحانی، دانشآموز و همه طیفی هستند. از عملیاتهای خیبر، کربلای ۴ و ۶، بدر، رمضان، والفجر مقدماتی، فتحالمبین، والفجر ۸، ۹ و ۱۰، بیتالمقدس و … دیده میشود. درواقع سعی کردهام آدمها با عضویتهای مختلف در عملیاتها در سالهای متفاوت را بیاورم و جالب بود که همانقدر که آن سپاهی یا بسیجی اقتدار داشت، آن مرزنشین هم داشت.
روند مصاحبهها، تهیه و تدوین کتاب چقدر طول کشید و چگونه انجام شد؟
کتاب شامل خاطرات اسرایی از نیمه اول سال ۵۹ (حتی قبل از شروع جنگ) تا بعد از قطعنامه است. خاطراتی که از ۳۰۰۰ ساعت مصاحبه و یا بعضی از کتابهای مربوط به این حوزه استخراج شد. تنها شرط هم استانها و عملیاتها و عضویتهای مختلف بود. بعد از انتخاب آنها، دوباره به سراغشان رفتم و مصاحبههای جدیدی گرفتم. بیش از دو سال هم کار مصاحبهها و پیادهسازی و نگارش کتاب زمان برده است.
شما در کتاب از بعضی عناصر داستانی استفاده کردهاید، آیا اینها به اصل مستندات لطمهای رسانده است؟ چقدر قلم و تخیلتان در متن دخیل بوده است؟
خیلی کم سراغ ادبیات رفتهام و اگر هم رفته باشم سعی کردهام با ادبیات ساده و به زبان عامیانه باشد. البته قالب کتاب داستانی است اما یک سر سوزن هم به مستندات لطمه نزده است. همه واقعیت آنی است که در کتاب آمده فقط با لباس ادبیات تزئین شدهاند و با استفاده از لهجههای مختلف در دیالوگها سعی کردهام موضوع را خواندنیتر کنم و خواننده کشش بیشتری پیدا کند. سعی نکردهام قلمم باعث شود که از سند دور شوم. سند عین واقعیت است از جمله زمان و مکان و افراد و حالات و...
شما فقط میخواستید آن لحظه اسارت را به تصویر بکشید؟
نه. از آن لحظهای که پیوستند به عملیات تا لحظه اسیر شدن.
چرا اینقدر کوتاه و کم؟
هدفم فقط این بود نشان بدهم آنها مقتدرانه اسیر شدهاند.
چرا درباره اسرا حرف و حدیث ضد و نقیض زیاد است که آنها به سرعت خودشان را تسلیم دشمن کردند، در حالیکه باید با دشمنان میجنگیدند و رو به جلو حرکت میکردند تا شهید شوند؟
معنی حرفهایی که من میشنیدم این نبود! بیشتر این حرفها به این معنا بود که تا یک ترکشی چیزی آمد آنها فوری تسلیم شدند. ما در اسارت داریم که یک لشکر عراقی آمد و فقط دو نفر از نیروهای ما را اسیر گرفت ولی اصلاً نداریم که دو نفر عراقی بیاید و یک لشکر از ما را اسیر کند. ولی برعکسش بود. بله! اشکالی ندارد تسلیم شدن ولی معنی حرفها این بود که اسرا اصلاً نخواستند مقاومت و مبارزه کنند. در صورتی که در این کتاب نشان میدهد که واقعاً اینطور نبوده و آنها تا آخرین لحظه مقاومت کردند. حتی جایی در کتاب داده میشود که دو نفر با یک لشکر دشمن مانده بودند و آنها از جاهای مختلف تیراندازی میکردند تا دشمن فکر کند بسیار زیاد هستند.
بهنظر شما این کتاب توانسته به ابهامات سریع تسلیم شدن رزمندهها پاسخ دهد؟
بله! زیرا نظراتی که درباره کتاب به من گفته شد، این را نشان میداد. مثلاً یکی از بازیگران معروف بعد از خواندن کتاب به من زنگ زد و با بغض گفت من اصلاً فکر نمیکردم که تعدادی رزمنده به این شکل اسیر شدند. مثل بقیه فکر میکرد تعدادی شهید شدند و تعدادی هم مجبور شدند فوری دستشان را بالا ببرند و اسیر شوند.
ما کتابهای معروف زیادی در جهان داریم که نویسنده از جنگ در کشورش نوشته است و ما بدون اینکه از آن جنگ یا جغرافیا یا مردمش چیزی بدانیم، به خوبی با سطر به سطر آن همذاتپنداری میکنیم. چرا راجعبه دفاع مقدس این اتفاق نیفتاده است و نتوانستیم کتابهایمان را جهانی کنیم؟ جایی میخواندم که نوشته بود «کتابهای دفاع مقدس تنها بین خودمان خوانده میشود» چرا باید اینطور باشد؟ چرا جنگ ما ناشناخته و مهجور باقی مانده است؟
درست است! علت آن انحصاری کردن دفاع مقدس است، الان مردم درگیر یک سری ناملایماتیها و بیمهریها هستند و از زمین و زمان ناراحت هستند و تا بخواهیم از جنگ حرف بزنیم، همه میگویند بروید بابا، دیگر جنگ تمام شد. فکر میکنند جنگ یعنی فقط بچه بسیجی و سپاهی! در صورتی که ما در همین اسرایمان، اسیر ارمنی داشتیم که خدمت سربازیاش تمام شده بود ولی برنگشت و ماند! جنگید و اسیر شد. هرچقدر هم بابت ناملایماتی که الان درگیر آن هستیم، ناراحت باشیم باز هم به دفاع مقدسمان بدهکاریم! مثلاً در همین کتاب فردی را نشان میدهد برای اسیر نشدن در بهمن ماه که سرما بیداد میکند در آبهای هور با دستهای له شده و مجروح، یخ بسته بود. ما انصافاً به آنها بدهکار نیستیم؟ برای این هشت سالی که یک وجب خاک از دست ندادیم؟ ما باید مثل خیلی از کشورها این بدهکاری را وارد خانههای مردم میکردیم.
چگونه باید این کار را میکردیم و نگاه ملی را ایجاد میکردیم؟
به نظر من مسئولین ما باید این نگاه را عوض میکردند و از بقیه هم در جریان دفاع مقدس استفاده میکردند.
یعنی نظر شما این است که ما اینچنین کتابهایی داشتیم ولی خوب معرفی نشدهاند؟
بله خوب معرفی نشدهاند. مسئولین و خود انتشارات و کسانیکه میتوانستند در دیده شدن آنها کمک کنند و کوتاهی کردند. ما خودمان نخواستیم که با طیف غیرمذهبی مان آشتی کنیم. چیزی دیگری هم هست که انتشاراتیهای معروف کتابهایی را سفارشی و ارگانی پخش میکنند. کتاب در چاپخانه است ولی چند چاپش فروخته شده است. بله اینها هم ضربه زده است. کتاب را اگر پنجاه نفر خودشان بخرند بهتر است تا به پانصد نفر فلهای در مراسمی توزیع کنید که وقتی در خانهات میگردی میبینی ده تا از فلان کتاب را داری. چرا؟ چون در هر همایشی به افراد هدیه دادهاند و نمیخوانند! فقط اسم دهنپرکنی دارد که این کتاب به چاپ چندم رسیده است. همچنین بچهها بدانند کتاب جنگی است، رغبتی نمیکنند و نمیخوانند.
باید ذائقهسازی شود تا بچهها هم با دفاع مقدس آشنا بشوند؟
ولی نه همه جزئیاتش! برای بچهها ما میتوانیم بدون اینکه اسمی از جنگ و خونریزی بیاوریم، کار کنیم. مثلاً پیکر شهید را در کتاب تشریح نکنیم که مغزش پاشیده است و....
بیشتر به لایههای ایثار باید پرداخته شود...
دوستی، ایثار و کنار آمدن با شرایط و همچنین رسانه. مثلاً در کتاب «سرباز کوچک امام (ره)» که خاطرات «مهدی طحانیان» آزاده ۱۳ ساله است، چیزی که برای من جالب بود اینکه چقدر این نوجوان رسانهشناس بود، بدون اینکه سواد رسانهای داشته باشد. کافیست اسطورهسازی نکنیم. چون اسطوره دست نیافتنی است. به عنوان یک معلم و نویسنده میگویم اگر قرار است برای بچهها کتاب بنویسیم میتوانیم سراغ مؤلفههای غیرواقعی برویم. باید ببینیم که هدف ما اسم است یا رسم؟ هدفمان رسم است! اسم مهم نیست و دیگر تمام شد. رسم است که سبک زندگی ما را تعیین میکند. ما درگیر اسمها هستیم نه رسمها.
کتاب را از ارگان یا نهادی سفارش گرفته بودید یا دغدغه شخصی خودتان بود؟
کاملاً دغدغه شخصی و ادای دین بوده است. بالاخره اسارت لایههای پنهان و اتفاقات بینظیری دارد که ما برای هر موضوع آن باید کتابی بنویسیم.
شما از حال و روز این اسرا اطلاعی دارید؟
بعضیهایشان خیلی پیر شدهاند. بعضی هم بسیار بیمار و ناتوان هستند آنها با کلی آسیبهای روحی و جسمی برگشتند و بسیار فرسودهتر از باقی بازماندههای جنگ شدند. دولت آنها را رها کرد و هیچ وقت آنالیز نشدهاند. همیشه ما درگیر جنگهای سیاسی هستیم و اسرا را فراموش کردیم. مملکتی که یک روز آنها را روی شانههای خود گذاشت و فریاد «آزاده قهرمان خوش آمدی به ایران» سر میداد، به راحتی فراموششان کرد. بیشتر آنها که اسیر شدند آن زمان نوجوان بودند و وقتی برگشتند آنقدر فرسوده شده بودند که دیگر حال درس خواندن نداشتند و شغلهای خوبی به آنها پیشنهاد نمیشد. به نظرم غنایم جنگی ناعادلانه تقسیم شد.
یعنی آن سهمیهها شامل آزادهها نمیشود؟
منظورم این نیست! یعنی سهمیه بیشتر یک چیز دهن پر کن است. سهمیهای که شامل فرزندان کرسیهای مجلس میشود بیشتر از دفاع مقدس است! ببینید همهی کشورها برای بازماندگان جنگی هر مملکتی چه کارها میکنند حتی برای نوههایی که میمانند. ولی برای ما فقط در بوق کردند و اصلاً خبری نیست. من چقدر آزاده میشناسم که فرزندانشان تحصیلات عالیه دارند ولی بیکارند. سهمیه فقط ممکن است ضریبی باشد که کمک کند وارد دانشگاه بشوند و بدون شغل بمانند! مگر تحصیلات خالی نان و آب میشود؟ هیچگونه فرصت شغلی فراهم نیست. باز هم آقازادهها و فرزندان مجلسیها میروند.