به گزارش زنان خبر، سیّد مسعود علوی در یادداشتی نوشت: عجبا که وسعت تاریخ آفرینش در غار کوچک حرا گنجید و تمامت قامت عشق، یکباره در آیینه قلب امین ایمانیان، محمّد مصطفی، هویدا شد. یاسهای عاطفه در زیر قدوم بهشتی احمد صلیالله علیه و آله وسلم، پرنیان ارادت گسترانیدند و ابروان سیاه حضرت خاتم، محراب نماز روح الامین شد. شُکرا که در ضیافت بعثت، اسم اعظم «ربّ» و امانت عظیم «اسماء حق» با قنوت دستان زیبای اعظم رسولان یار، از آسمان به مقیمان خاک عطا شد.
ستاره از آسمان مکّه بارید و بزم عندلیب و گُل، فرشته باران شد. شبنم باده ناب بر گونههای تکیده تاریخ نشست و بوی بهار هوشیاری، زمین را فرا گرفت.
مخمل سبز چمن با سیمای یاس آراست و طراوت صبح از دیدگان نسترن چکید و فریاد فجر برآمد و سوره آسمانی «علق» بر قلب فلق نازل شد.
مرغ فضیلت از پنجه فترتی دیرین رهید و تاریکی اعصار عصیان در قدوم روشنای بعثتِ نور به نیستی گرایید. قطرات کثرت در جاری وحدت به هم ساختند و به استقبال بهاران آفرینش از آبشار کوهسار کرامت به جانب دشت بی قراری خرامیدند.
آنگاه که یوسف آمنه از مسند حرا به محفل خاکیان آمد، خورشید آسمان از تلواسه تماشای قامت رعنایش با تیغ عشق، پنجه ی شعاع خویش خراشید و ترنج انوارش بر زمین افتاد.
حرا برتر از طور سینا گشت و «هذا البلد الامین» هویدا شد. روح کعبه و جان آیین و فروغ هدایت بر ضیافت اهل یقین دمید و آمد و تابید. امین وحی خدا به زیارت مسجود ملائک عرش، رسول اعظم حق آمد و چونان منشور نور در افق مبین، تکاثر یافت و در محضر قدس احمدی، پیغام سروش آورد و بدین سان طلیعه ی آیات حیات از افق بعثت برآمد و عطر گُلهای محمّدی در سرای لحظهها با شادمانیِ شاپرکهای شفاعت آمیخت. از فراسوی فانوسهای امید که در تاریکی تاریخ، سوسو می زدند، خورشید گیتی گستر دَهر به غمزه بر باغ دیدههای منتظران فرود آمد.
در رگهای زنبق و رُز، جاری عاطفه جوشید و قرنفل و اقاقی در نسیم رحمت یار، رقص اشتیاق آغازیدند. فوز و فضیلت در کوچههای فطرت بنی آدم قدم نهادند و انسان از قیود درون رَست و ابلیس و خنّاسان، سر بر زانوی ملالت و حسرت گذاشتند و صالحین و صفاصفتان و صافی نهادان زمین به دیدار خلوص و خیر نائل آمدند و مکارم و فضائل، متولّد شدند.
دوستان! سجّادههای طراوت گشایید و یاس سپاس بیفشانید و سحر را صدا کنید که سیّد رسولان یار به دیدار دلخستگان آمد. اینک پروانهها و پرستوها از پرچین باغ انتظار گذشتند و بر پرندین سبز دشت بهار، پرخیده غزل های آرزو سراییدند. آسمان، بی اراده بارید و شراره آفتاب، تیراژه نور بر آسمان امید افشاند و گیتی، گُل آذین شد.
رحل دل گشودهام اینک و در پای گُلهای بعثت، بارش ابر عنایت دوست میخواهم و با ترنّم آیات آسمان، قدوم یار دل آرای حرا و صبای صبح هدایت را خوش آمد میگویم.
بعثت؛ عشوه عقل و حماسه احساس است و غمزه ملکوت. عجبا از این ضیافت عظما، محفل زیبا و نشور بی همتا!
السّلام علیک یا رسول الله، یا سیّدنا و مولانا!
در آستانه مبعث مبارکت، سپاس و ثنای خویش را به محضر فیّاض و رحیمانهات نثار میکنیم. در لحظههای مفرّح آل عصمت، طربناکیم و گلخند رضایت تو نهایت آرزوی ماست.
ای اوّلین نور خلقت و آخرین رسول عرش!
ای رسول اعظم حیّ حکیم! خدای خویش بخوان و عزّت و سلامت و نصر و اعتلای مدام را از بارگاه باهِرش برای دلنثارانت بخواه!
به عظمت بعثت، سوگند، نگاه عنایت خویش را بر ما دلخستگان عصر انتظار، هرگز دریغ مدار و در جرگه ی سپاه صبح قیام، بپذیرمان و در اطاعت از نایب یوسف زهرا، وارث ولایت آل علی، خامنهای عزیز، تا جلوه جمیل امیر نهضت و نور، امام زمان ارواحنا فداه، توفیق مدام عطایمان فرما!
انتهای متن/*