ماجراهای زنی که شکست عشقی او را به لالاییخوانی سوق میدهد/ زنی که مانند فیلسوفان زیست/ 600 آواز خانگل مصرزاده جمعآوری شد
محمدحسن دامنزن درباره منابعی که برای ساخت اثرش در اختیار داشته، میگوید: آنچه که در اختیار داشتم سه کاست بود از محمدرضا درویشی. در یکی از آنها خانمی لالایی میخواند و برای آنکه اثر مجوز پخش بگیرد، روی آن لالایی، صدای مرد گذاشته بودند. من با همان سه نوار به شیروان رفتم، آنجا خانهای اجاره کردم و هشت ماه ماندگار شدم.
محمدحسن دامنزن درباره منابعی که برای ساخت اثرش در اختیار داشته، میگوید: آنچه که در اختیار داشتم سه کاست بود از محمدرضا درویشی. در یکی از آنها خانمی لالایی میخواند و برای آنکه اثر مجوز پخش بگیرد، روی آن لالایی، صدای مرد گذاشته بودند. من با همان سه نوار به شیروان رفتم، آنجا خانهای اجاره کردم و هشت ماه ماندگار شدم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، موسیقی نواحی مختلف ایران مفاخر گمنام بسیاری دارد. افرادی که بدون سواد و تحصیلات آکادمیک بخشهای مهم و با اهمیتی از موسیقی و آداب موسیقی محور منطقه خود را از بر هستند و آنها را به صورت شفاهی و سینهبهسینه به نسلهای پس از خود منتقل میکنند.
بسیاری از این مفاخر و هنرمندان گمنام، بینام و نشان زندگی میکنند و بیخبر و بیسر و صدا از دنیا میروند و گنجینهای از هنر و فرهنگ را با خود به زیر خاک میبرند. البته در سالها و دهههای گذشته برخی از پژوهشگران عرصه موسیقی به سراغ این افراد رفتهاند و آثاری از آنها را ضبط و ثبت کردهاند، اما واقعیت این است که موسیقی نواحی کشور گسترده ایران آنقدر تنوع دارد که حتی پژوهشهای بسیار و ضبط و ثبت آثار متعدد بازهم اتفاقی محدود و ناکافی است.
طی سالهای اخیر برخی از فیلمسازان نیز به سراغ فعالان موسیقی نواحی رفتهاند و با ساخت مستند درباره آنها به ثبت آثار مهجور و گاه فراموش شده، پرداختند که البته تعداد این فیلمسازان نیز بیشتر از انگشتان دست نیست.
خانگل مصرزاده (لالاییخان و مقامدان و مقامخان کرمانج اهل خراسان) یکی از بانوان هنرمندی است که سالهای سال در کنج عزلت و دوری از شهر و امکانات شهری، زندگی کرد و هیچگاه زندگیاش از آن حالت بکر و طبیعی خارج نشد. او از ابتدا تا انتهای عمرش در روستای اوغاز زندگی کرد و بدون سواد و تحصیلات و بدون حضور در کلاس استادان و مدرسان موسیقی انبوهی از لالاییها و مقامهای منطقهاش را آموخت و خواند و زمزمه کرد. خانگل مصرزاده که حتی تاریخ دقیق تولدش را نمیدانست در روزهای آخر اسفند سال ۱۳۹۸ دار فانی را وداع گفت. بیآنکه خبر درگذشتش آنطور که شایستهاش بود، توسط رسانهها منعکس شود.
محمدحسن دامن زن (محقق، کارگردان و مستندساز) یکی از معدود افرادی است که بهطور مستقیم با خانگل مصرزاده روبرو شده و به خانهاش رفت و آمد میکرده است. او که در اوایل دهه ۸۰ مستندی درباره خانگل مصرزاده ساخته، طی گفتگو با ایلنا درباره دشواریهای ساخت فیلمش، همچنین ویژگیهای اخلاقی و هنری این هنرمند با اهمیت گفت و درباره موسیقی کرمانجی توضیحاتی ارائه کرد.
دامنزن که مدتی با زندهیاد خانگل مصرزاده معاشرت کرده درباره زندگی شخصی او میگوید: یکی از اتفاقات مهم زندگی خانگل مصرزاده که ناشنیده مانده و کمتر کسی از آن اطلاع دارد، شکست عشقی سخت اوست. او در بچگی و نوجوانی با مردی آشنا میشود و قرارشان این میشود که ازدواج کنند، اما برادر آن مرد نمیگذارد این وصلت صورت گیرد. خانگل پس از این اتفاق شکست میخورد و میشکند. او با آن روحیه خسته و شکست میگفت: زمانی که چنین اتفاقی میافتد و چنین شکستی رخ میدهد آدم به هر چیزی تن میدهد.
ساخت مستند درباره مفاخر موسیقی به خصوص افراد گمنام و آنهایی که به دور از پایتخت، در روستاها و اماکن دور افتاده زندگی میکنند چه دشواریهایی دارد؟
بهطور کلی فیلم ساختن درباره شخصیتهای مشهور موسیقی یک طرف ماجراست و ساختن فیلم درباره زنان مشهور موسیقی قضیه و داستان دیگری دارد.
شما برای ساخت مستند زندهیاد خانگل مصرزاده با چه دشواریهایی مواجه بودید؟
واقعیت این است، آن زمان که تصمیم به ساخت فیلمی درباره زندهیاد خانگل مصرزاده گرفتم، هیچ زنی خودش را نشان نمیداد. در آن مقطع هیچ زنی نمیگفت که نوازنده یا خواننده است و موسیقی میداند و همه آنها در خانه و در پستوهایشان فعالیت میکردند و به موسیقی میپرداختند.
از چه سالی صحبت میکنید و این محدودیتها مربوط به چه مقطعی است؟
من تحقیقاتم در مورد موسیقی خراسان و کرمانج و زنده یاد خانگل مصرزاده را سال ۱۳۸۲ آغاز کردم. به هر حال در آن سالها نسبت به حال، محدودیتهای بیشتری وجود داشت. در آن مقطع مسئله این بود که حتی مردان نیز از بیان اینکه زنانشان موسیقی میدانند و در زمینه موسیقی فعال هستند، اکراه داشتند. درباره آن چیزی نمیگفتند و اصطلاحا رو نمیکردند. بنا به همین دلایل با دشواریها و تحقیقات بسیار به زنان موسیقیدان منطقه خراسان و شیروان رسیدم.
در آن مقطع به شهر شیروان رفتم و خانهای گرفتم و به مدت ۸ ماه در آن منطقه حضور داشتم و زندگی کردم. برای انجام تحقیقات و در نهایت ساخت فیلم ده به ده میگشتم و پرس و جو میکردم تا به این ترتیب با اهالی آنجا ارتباط برقرار کنم. سپس، کمکم با برخی از ساکنان دوست شدم و آنها نیز با من ارتباط برقرار کردند.
ساخت مستند ساختن در مورد فعالان موسیقی نواحی ایران کار دشواری استت. معمولا دولت به لحاظ مالی از مستندسازان حمایت نمیکند. آیا مسئولان دفتر موسیقی، خانه و انجمن موسیقی برای ساخت مستند زندگی خانگل مصرزاده با شما همکاری کردند؟
من پیش از ساخت اثر میدانستم هیچ نهاد یا شخصی از من حمایت نخواهد کرد. به خصوص اینکه قرار بود درباره بانوان موسیقی شمال خراسان فیلم بسازم؛ لذا از همان ابتدا به سراغ تهیهکنندگان و نهادهای دولتی نرفتم و میدانستم کسی به من پول و بودجه نخواهد داد، بنابراین خودم مقداری پول داشتم و آن را هزینه ساخت مستندم کردم.
برای کسب اطلاعات درباره موسیقی کرمانج و فعالیتهای زندهیاد خانگل مصرزاده چه منابعی در اختیار داشتید؟
واقعا منابع زیادی وجود نداشت. آنچه که در اختیار داشتم سه عدد نوار کاست بود که آقای محمدرضا درویشی پژوهشگر و موسیقیدان، آنها را بیرون داده بودند. در یکی از آن نوارها خانمی لالایی میخواند و برای آنکه اثر مجوز پخش بگیرد، روی آن لالایی، صدای مرد گذاشته بودند. یعنی صدای آن خانوم زیر صدای مرد قرار داشت و مرد نیز همزمان جملاتی را بیان میکرد. به هر حال من آن سه نوار را گوش دادم. در آن آثار صدای دو زن که مشخص بود پیر و سالخورده هستند، شنیده میشد. من با همان سه نوار به شیروان رفتم و آنجا خانهای اجاره کردم و به مرور با اهالی ارتباط گرفتم. آقای نوازندهای آن حوالی زندگی میکرد که حداد نام داشت و قاعدتاً الان پیر شده است. من در ابتدا با آقای حداد دوست شدم پس از آن با دیگران نیز ارتباط گرفتم.
خانم خانگل مصرزاده چگونه زنی بود؟
خانگل مصرزاده سواد نداشت اما با این حال تمام موسیقی مقامی کرمانج را بلد بود که واقعا اتفاق عجیبی است. او تمام جزئیات، گوشهها و زوایای موسیقی مقامی کرمانج را از بر بود. او لالاییها و مقامها را از کاروانها آموخته بود. به این شکل که او و خانمی دیگر که دخترانی کم سن و سال بودند، سر راه کاروانها و در مسیر گذر آنها میایستادند. آن کاروانها متعلق به کرمانجهایی بودند که برای ترکمنستان و عشق آباد گندم میبردند و در مسیر برگشت اجناس دیگری را به خراسان میآوردند و طی مسیر آواز میخواندند. خانگل مصرزاده آواها و مقامها را از آنها آموخته بود.
خانگل مصرزاده آن آواها را کجا میخوانده و اجرا میکرده است؟
ایشان علاوه بر آن که در مراسم عروسی آواز میخوانده، در مراسم عزا نیز حضور میافته و برای درگذشتگان مرثیهسرایی میکرده است. من هم از زندهیاد مصر زاده حدود ۶۰۰ آواز را هم به صورت تصویری و هم صوتی ضبط کردهام. حال نیز آنها را در اختیار دارم.
خواست قلبیام این است که آن آثار ماندگار شوند و به گوش اهالی موسیقی برسند. این آثار نباید در کمد بمانند و اصلاً قصد من این بوده مورد استفاده قرار گیرند و شنیده شوند و باقی بمانند. اما تاکنون کسی برای تهیه آن آثار یا شنیدن و دیدنشان به سراغ من نیامده. بعید هم میدانم این اتفاق بیفتد؛ زیرا متاسفانه برای کسی اهمیت ندارد. خانم خانگل مصرزاده، به جز ویژگیهای هنری و موسیقایی بیشتر فیلسوف بود. کلاً یکی از ویژگی زنانی چون خانگل مصر زاده که در روستاهای دور افتاده زندگی میکنند، همین فیلسوف بودن آنها است و من نیز در مستندم به این بخش از شخصیت خانگل پرداختهام.
او چه فلسفه فکری داشته است؟
خانگل مصرزاده و زنانی مانند او عمیقاً با محیط و طبیعت محل زندگیشان درآمیختهاند و فلسفه زندگیشان را از دل طبیعت به دست آوردهاند و اینگونه نبوده که مانند اغلب آدمها با دریافت اطلاعات بیرونی و مثلاً مطالعه و کتاب خواندن، اصول زندگی و بخشهای مختلف آن را آموخته باشند. زمانی که با خانگل مصرزاده صحبت میکردم، درمییافتم که چهار عنصر اصلی آب، باد، خاک و آتش در او وجود دارد و آنها را بلد است و با آنها زندگی کرده است. اما نامشان را نمیداند.
آیا او حین ساخت مستند با شما کاملا همکاری داشت؟
آنقدر که واقعاً قابل گفتن نیست. ایشان خانم بسیار خوبی بود. بسیار با شخصیت بود و در خانهاش همیشه به روی من بازبود. زمانی که کارم در شیروان و در روستای محل سکونت خانم مصرزاده تمام شد، نزد ایشان رفتم. مقداری پول در پاکت گذاشتم و تقدیمش کردم. او نیز پاکت را پذیرفت. آن زمان تراول یاهمان چک پول ۵۰ هزار تومانی تازه به بازار آمده بود. خانگل مصرزاده همان لحظه پاکت را باز کرد و مقداری از آن مبلغ را برداشت و باقی را به من پس داد و گفت همین قدر کافی است. وقتی اصرار کردم باز گفت نه همین قدر کافی است! میخواهم بگویم او مناعت طبع داشت و این ویژگی برای من خیلی جالب و مورد توجه بود. به هر حال او روستازاده بود و در روستا زندگی میکرد. خانه او در روستای کهنه اوغاز، تنها یک اتاق داشت و بیرون از آن اتاق، بخشی بود که مانند آشپزخانه مورد استفاده قرار میگرفت.
او فرزندی داشت که آن زمان در جاده ساوه تهران ساکن بود و آنجا خانهای داشت و او تابستانها نزدش میرفت. یکی از اتفاقات مهم زندگی خانگل مصرزاده که ناشنیده مانده و کمتر کسی از آن اطلاع دارد، شکست عشقی سخت اوست. او در بچگی و نوجوانی با مردی آشنا میشود و قرارشان این است که ازدواج کنند، اما برادر آن مرد نمیگذارد این وصلت صورت گیرد. خانگل پس از این اتفاق شکست میخورد و میشکند. او با آن روحیه خسته و شکست میگفت: زمانی که چنین اتفاقی میافتد و چنین شکستی رخ میدهد آدم به هر چیزی تن میدهد.
شاید سوز و گدازی که در صدای او وجود دارد به دلیل همان شکست عشقی است.
بله، جالب اینکه ایشان نه تنها در مراسم عروسی و عزا حضور مییافتند؛ بلکه در امور و اتفاقات مربوط به مشاغل نیز حاضر میشدند و میخواندند. مثلا اگر کسی میخواست گاوش شیر بیشتری دهد به سراغ خانگل مصرزاده میرفت. خانگل حین دوشیدن گاو میخواند و گاو شیر بیشتری میداد. این اتفاق برای من از بخشهای شگفتانگیز قضیه بود؛ اینکه حیوانات نیز با شنیدن موسیقی و صدای یک زن واکنشهای مثبت نشان میدهند.
گویا ایشان صرفاً در خواندن لالاییهای منطقه تبحر داشته؟
اینکه زندهیاد خانگل مصرزاده را صرفاً لالاییخوان میدانند، شاید به این دلیل است که میخواهند او و فعالیتهایش را رسمیت بخشند. او علاوه بر لالاییهای کرمانجی، همانطور که در ابتدای صحبتهایم گفتم موسیقی مقامی آن منطقه را نیز به خوبی و به طور کامل بلد بود. اینگونه نبوده که او فقط لالایی بخواند و یکیدیگر از دلایلی که او را صرفاً لالاییخوان میدانند این است که در مقاطعی واقعاً نمیگذاشتهاند بخواند و فقط لالاییهای او منتشر شده است.
در آینده سراغ چه موضوعی میروید؟
شیوه فعالیت من بر مبنای گزیدهکاری است. یعنی هرازگاهی با درآمدی که کسب میکنم فیلم میسازم. بنابراین اگر موضوعی باشد که به دلم بنشیند از آن استقبال میکنم دربارهاش مستند میسازم و موسیقی نیز از این روند مستثنی نیست.