چرا کارگران بیکار می‌شوند؟


چرا کارگران بیکار می‌شوند؟

این روزها چهاردانگه مختصات غریبی دارد. شهرک صنعتی که سال‌هاست نامش سنجاق شده به بازار تولید مبلمان و سرویس خواب در خواب عمیقی فرورفته است.

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، وانت‌های خالی، بی‌صدا و خاموش حمام آفتاب گرفته‌اند. رانندها در سایه‌اند. روی کارتن عده‌ای در خوابند. تعدادی گوشه‌گیرند و چند نفرشان هم در حال حرص خوردن. با هم جر و بحث‌ می‌کنند: «2 روزه یه بار هم نبردم، بعد این فلان‌ها معلوم نیس از کدوم جهنم‌دره‌ای اومدن، نون ما رو آجر کردن، لعنت به این شغل که برای یه قرون ده شاهی باس با همه دست به یقه شی...»

وانتی‌ها برای هم خط و نشان‌های بد می‌کشند. از دعوای تندشان پیداست احوال کار و کاسبی‌شان اصلا خوب نیست. خط و نشان کشیدن‌ها تا جاهای باریکی پیش می‌رود. برچسب‌ها ویرانگر است؛ شهرستانی، دهاتی، دوزاری، فحش‌های رکیک و در آخر اهانت به قومیت‌های مختلف.

در هوای داغ به جان هم می‌افتند با چک و لگد. این معرکه نه تماشاچی دارد و نه میانجیگر. تنها «حاج احمد» است که بهت‌زده جلوی کارگاه خاموشش نشسته و نظاره‌گر این معرکه.

او روی مبل نیمدار نشسته، آرنج‌ها را تکیه داده و از میان گرد و خاک وانتی‌ها روزهای خاکستری را چوب‌خط می‌زند.

کابوس بیکاری

این روزها چهاردانگه مختصات غریبی دارد. شهرک صنعتی که سال‌هاست نامش سنجاق شده به بازار تولید مبلمان و سرویس خواب در خواب عمیقی فرورفته؛ درحالی‌که هزاران کارگر، صد‌ها راننده و صدها نفر که مشاغل واسطه‌‎ای دارند هنوز در کوچه پس‌کوچه‌های این شهرک روزی‌شان را جست‌وجو می‌کنند.

240هکتار وسعت تقریبی، بیش از 3هزار و 500واحد صنفی و 3هزار واحد تجاری در اینجا، همه نشانه‌ای از رونق چرخ تولید بوده است؛ روزهای روشنی که خیلی دور نیست.

اما حالا در میانه هفته یعنی روز دوشنبه و در اوج ساعت کاری -11صبح- درهای پارکینگ‌های عمومی بسته است. پیاده‌رو‌های چهاردانگه خالی است و خیابان‌‎ها دم فروبسته و خاموش.

«حیدر» نگهبان یکی از پارکینگ‌های عمومی است. درِ پارکینگ خالی را نیمه باز گذاشته است. مرد 47ساله 4ماهی می‌شود که کابوس بیکاری می‌بیند: «اگه اینطوری پیش بره می‌شه مثل شهر ارواح. من از بازار و کسب و کار سردرنمیارم. اما خیلی خلوت شده شهرک. همین‌جوری داره سوله‌ها و کارگاه‌ها تعطیل می‌شه. صاحب این پارکینگ هم از موقعی که کرونا و کسادی اومده می‌خواد درش رو گل بگیره، اما هی امروز و فردا می‌کنه. 4‌ماه آزگاره از ترس بیکاری خواب و خوراک ندارم به خدا. آخرش منم آواره می‌شم.»

چهل و هشت خیابان

گربه‌ای زیر سایه یک دروازه بسته چرت می‌زند. صدای قدم‌های تازه‌واردها چرتش را پاره می‌کند. اینجا خیابان ششم است با ده‌ها کارگاه تولیدی که ایستاده‌اند شانه به شانه، اما همگی در سکوت.

سایه مبل‌ها از پشت سکوریت چند مغازه پیداست. تنها ردی که نشان می‌دهد در اینجا مبل تولید می‌شود، همین 4-3مغازه فروش مبل است.

48خیابان. خیابان یک، یک و نیم تا خیابان 24 با عنوان‌هایی مثل ماشین‌سازان، فلزتراشان، آهنگران، آلومینیوم‌کاران و درودگران. خیابان اول تا خیابان آخر یعنی بیست و چهارم 5کیلومتر مسافت دارد. خیابان‌های ابتدایی بیشتر مختص مراکز فروش است و کارگاه‌های تولیدی از خیابان چهارم احداث شده‌اند تا انتها.

از خیابان چهارم به بعد شهرک ساکت‌تر می‌شود؛ یعنی درست در نقطه‌ای که باید صدای چرخ تولید به گوش برسد، چیزی شنیده نمی‌شود.

آقای حسنی دست زمختش را روی مبل‌های شیک و مجلسی می‌کشد. کف 2 دستش را نشان می‌دهد؛ چاک‌چاک و زخم و زیلی:«‌این دستای یه تولید‌کننده است. یه آدم که همه دار و ندارش رو گذاشته وسط تا از راه درست زندگی کنه. همه دلخوشیم این بود که 20نفر از این کارگاه نون می‌بردن سر سفره زن و بچه‌شون. چشمم دنبال سود آنچنانی و ناروا نیس. اگه بود دلالی می‌کردم؛ هم سودش بیشتره و هم زحمتش کمتر. »

ناامیدانه سرش را پایین می‌اندازد. انگار بخواهد همه تقصیرهایی را که به گردنش نیست به گردن بگیرد: «15نفر رفتن. 15تا از کارگرام. اسمش اخراج و تعدیل نیرو نیست. کار نبود دیگه. اینجا کارگر روزمزد خیلی کم داریم همه کنتراتی کار می‌کنند. سفارش نیست، بازار به روز سیاه نشسته، چند روز اومدن نشستن اینجا. با دست‌های گره کرده چشم به در بودن، سفارشی در کار نبود. گذاشتن رفتن. شرمندگیش موند واسه من..

در آسمان خیابان بیست و چهارم، زباله‌های سبک همراه با گرد و خاک در حال پروازند. انتهای شهرک، تعداد کارگاه‌های تولیدی بیشتر می‌شود اما امکانات و زیرساخت‌ها آب می‎رود. جاده باریک، کوچه‌های خاکی و پر از چاله و گودال. خیابان 24برخلاف بقیه خیابان‌ها شلوغ است؛ چون تنها 3کارگاه تولیدی دارد و بیشتر مرکز فروش ورق‌های ‌ام‌دی‌اف، نئوپان و... است؛ ورق‌هایی که در ساخت کابینت و سرویس خواب به‌کار می‌رود. اغلب مشتریان این خیابان تولیدکنندگانی هستند که در این شهرک سرویس خواب می‌سازند.

آقای ثابتی همه تقصیرها را به گردن کرونا نمی‌اندازد. او معتقد است قبل از کرونا زنگ خطر برای به زمین خوردن تولید و بازار به صدا درآمده بود: « 25سال تو کار تولید سرویس خواب هستم. تو تمام دوران کاری‌ام بازار رو به این بلبشویی ندیدم. منِ تولیدکننده گاهی وقت‌ها فکر می‌کنم دارم کابوس می‌بینم. اصلا قابل تصور نیست. امروز ساعت 9صبح تماس گرفتم برای خرید ورق نئوپان. الان یعنی ساعت یک و نیم بعدازظهر فروشنده زنگ زده و می‌گه ورق 20هزار تومن گرون شده، اگه می‌خوای بفرستم! فقط امروز نیست. شده کار هر روز. مردم سرشون گرم بالا رفتن طلا و دلاره. درصورتی که خوراکی، ابزار، مواداولیه و اصلا هر چیزی تو این مملکت هر ساعت قیمتش داره می‌ره بالا. تو این وضع اقتصادی باید فاتحه تولید و کار رو خوند آقا.»

این تولید‌کننده باسابقه حرف‌های هم‌قطارانش را تکرار می‌کند: «توی این 4ماه اخیر دو‌سوم کارگرای اینجا بیکار شدن...»

چرخ تولید از نفس افتاده، اقتصاد بیمار معیشت کارگران را به خطر انداخته، تولیدکنندگان مبل‌مان می‌گویند چاره‌ای جز خارج شدن از چرخه تولید برایشان باقی نمانده. آقای معین‌آبادی از باتلاقی بودن تولید می‌گوید: « شما ببین پرنده پرنمی‌زند؛ هیچ مشتری نیست. وقتی مشتری نیست یعنی تقاضا نیست. کسی برای خرید مبلمان نمیاد؛ همینطور سرویس خواب. اما پارچه و چوب و ابزار و مواداولیه هر روز داره گرون می‌شه. آخه مگه همچین چیزی ممکنه؟! من اقتصاددان نیستم اما واقعا چرا وقتی مردم قدرت خرید ندارن همه‌‌چیز به جای اینکه ارزون بشه، گرون می‌شه!؟ احساس می‌کنم ماجرا خیلی پیچیده‌تر از اینهاست. یه عده دارن روزگار مردم رو سیاه می‌کنن حالا کاسبن یا قصد دیگه‌ای دارن مهم نیست؛ مهم اینه که فشار زیادی داره به قشر کارگر و ضعیف میاد.»

تولید‌کنندگان مبل و سرویس خواب در حال کوچ هستند. عده اندکی که هنوز عرق به این کار دارند، برای کاهش هزینه در کارگاه‌های شهرستان سرمایه‌گذاری می‌کنند اما بیشترشان تولید را برای همیشه رها می‌کنند: «سری که درد نمی‌کنه نباید سربند بست. خسته شدیم از این همه فراز و فرود. خواب راحت نداریم. وقتی کسی دل نمی‌سوزونه ما هم می‌ذاریم می‌ریم.»

15نفر بودیم، حالا 3 نفر

ساعت 2 بعدازظهر، 4گوشه چهاردانگه ساکت است. در کارگاهی باز می‌شود 3کارگر از آن خارج می‌شوند؛ یکی پادو، یکی کلاف‌ساز و دیگری رویه‌کوب. پادو در مبل‌سازی‌ کارگر ساده‌ای است که حقوق وزارت کار دریافت می‌کند؛ حدود 2و نیم میلیون تومان. کلاف‌ساز و رویه‌کوب چون حرفه‌شان تخصصی است به‌صورت کنتراتی کار می‌کنند و درآمد‌شان متغیر است؛ 3و نیم تا 5میلیون تومان. 5‌ماه پیش 15نفر بودند و حالا 3نفرند. کاوه 38ساله کلاف‌ساز می‌گوید: « باید فاتحه کار و کارگری رو بخونیم؛ حتی با این حقوق‌های چندرغازی هم کار نیست. 12نفر بیکار شدند تو کارگاه ما. همین امروز و فرداست ما هم بفرستن پی ‌کارمون. هیشکی ککش نمی‌گزه. تهش می‌رن از چینی‌ها مبل می‌خرن وارد می‌کنن. کی دلش برای کارگر می‌سوزه. هر کی به فکر جیب خودشه.»

اغلب کارگاه‌های تولیدی که تا به حال در چهاردانگه دوام آورده‌اند، یا با نیروی حداقلی ادامه می‌دهند یا خود صاحبان کارگاه آستین بالا زده‌اند و مبل تولید می‌کنند. آقای سرابی، تولید‌کننده مبل استیل با یک کارگر چراغ کارگاهش را روشن نگه داشته. او دارد چوب رنده می‌کند و سرتا پایش خاک اره‌ای است: «3-2ماهی هست که مجبور شدم 7کارگر رو اخراج کنم. الان من و داداشم از سر ناچاری با یه کارگر ساده تو کارگاه کار می‌کنیم. وقتی بازار فروش نباشه همینه دیگه. مردم هم حق دارن، جنس‌ها گرون شده، تولید واقعا هزینه بالایی داره. کار رو باید گرون‌تر و گرون‌تر بفرشیم تا هزینه‌ها جبران شه.»

هنوز مانده تا غروب؛ دست‌کم 4ساعت. اما شهرک رو به خاموشی کامل است؛ تعطیلی زودهنگام. چند کارگر جویای کار در کوچه خیابان‌های ساکت پرسه می‌زنند؛ برای‌شان فرقی نمی‌کند چه صنفی و کجا. از نگهبان می‌پرسند: «کارگر ساده نیاز ندارین!» نگهبان دیگر نای جواب دادن ندارد با سر جواب می‌دهد: « نه»

در خیابان اصلی شهرک صنعتی، وانتی‌ها آرام‌تر شده‌اند. مسعود با همکارش مشورت می‌کند: «بریم فردا میدون تره‌بار، بار میوه بخریم یه گوشه از این خیابون وایستیم کاسبی کنیم...» غلامعلی از روی کلافگی سری تکان می‌دهد: «نگاه کن اطرافت را. به‌نظرت کدوم گوشه خیابون اسلامشهر جای وایستادن وانت میوه هست!؟ هر کی بیکار شده یا مسافرکشی می‌کنه یا میوه‌فروشه!»


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

قتل خونین همسر با دستور زن خیانتکار+گفتگو با متهم