با کسی، غیر تو، در سینه نمی آید عشق
بگذارم که بیاید،،، که بیاراید عشق؟
من از آن روز که در بند توٵم فهمیدم
که فقط با تو،فقط با تو، فقط باید عشق
دل تو، مٵمن آرامش دل شوره ی من
پس چنان کن،که بقلب تو بیاساید عشق
بهتر آن ست، که دل را به خدا بسپاری؟
تا که از مرحمت خویش، ببخشاید عشق
هرچه کردم که از اندیشهی تو، دل بکنم
نتواتستم و ماندم چه بفرماید عشق
دل به دریا بزن و همره احساسم شوو!
یاگذر کنز من و،یا که دلاز شاید عشق!
✍️ علی سلطانینژاد
بگذارم که بیاید،،، که بیاراید عشق؟
من از آن روز که در بند توٵم فهمیدم
که فقط با تو،فقط با تو، فقط باید عشق
دل تو، مٵمن آرامش دل شوره ی من
پس چنان کن،که بقلب تو بیاساید عشق
بهتر آن ست، که دل را به خدا بسپاری؟
تا که از مرحمت خویش، ببخشاید عشق
هرچه کردم که از اندیشهی تو، دل بکنم
نتواتستم و ماندم چه بفرماید عشق
دل به دریا بزن و همره احساسم شوو!
یاگذر کنز من و،یا که دلاز شاید عشق!
✍️ علی سلطانینژاد