شاید در قیامت همین نوکری‌ها دستم را بگیرد


شاید در قیامت همین نوکری‌ها دستم را بگیرد

کارهایی که برای مادرم حضرت زهرا(س) انجام می‌دهم و نوکری که در این دستگاه می‌کنم برایم خیلی از مجتهد بودن ارزشمندتر است.

خبرگزاری مهر؛ مجله مهر_ مرضیه کیان: _حاجی کفشتون و درمیارید واکس بزنم؟

_نه سید دورت بگردم… بی ادبی نمی‌کنم!

لباسش را می‌گیرد، با التماس: _نه خواهش می‌کنم کفشتون و دربیارید، فقط یک دقیقه طول می‌کشد!

دمپایی می‌دهد تا به جای کفش پا کند. همان یک دقیقه‌ای که گفت طول می‌کشد تا کفشش را واکس بزند و تحویل دهد: _بفرمایید تمام شد...

_ممنون سید، شرمنده کردید.

سید روحانی جوانی که هر چه اصرار کردم اسمش را نگفت که اجر کارش ضایع نشود، نیم ساعت جلوتر از شروع مراسم روضه در شب شهادت امام رضا (ع) کنار در ورودی حسینیه فاطمیه ارشاد نشسته بود. در تاریکی شب نه چهره‌اش مشخص بود و نه خیلی در دید رهگذران بود. با اصرار از آقایان عزاداری که می‌خواستند وارد حسینیه شوند درخواست می‌کرد که کفششان را دربیاورند تا واکس بزند. از او اصرار و از عزاداران هم انکار! مجید شعبانی که مداح و روضه‌خوان حسینیه است، نزدیک سید ایستاده بود و آرام در گوش افرادی که از روی خجالت درخواست سید را رد می‌کردند می‌گفت: «سید نذر داره، اگر کفشتو در نیاری ناراحت میشه!» هیئتی‌ها تا این را می‌شنیدند با شرم کفششان را درمی‌آورند و تحویل سید می‌دادند.

اجازه گرفتم و کنارش روی پله نشستم. پارچه‌ای نازک را به عنوان زیرانداز پهن کرده بود و روی آن نشسته بود، اما سرمای سنگ پله در این روزها که پاییز خودی نشان داده، از روی پارچه کاملاً حس می‌شد. کیف مشکی رنگی هم کنارش بود که فرچه و قوطی واکس و دمپایی یدکی که به هیئتی‌ها می‌داد تا در آن یک دقیقه که کفششان را واکس میزند، پا کنند کنارش بود.

آرام آرام سر صحبت را باز کردم، از اینکه سطح چند حوزه هست و چرا برای ثواب بردن در این شب‌ها روی منبر سخنرانی نمی‌کند، سوالم را شروع کردم که گفت: «دروس حوزه را تمام کردم و از خیلی از آقایان و اساتید اجازه اجتهاد دارم. اما اینکه چرا منبر نرفتم و جلوی حسینیه نشستم دلیلش این است که این کار برای من صفای دیگری دارد؛ امسال اربعین که توفیق نبود کربلا بروم و کفش زائران اباعبدالله الحسین را واکس بزنم، تصمیم گرفتم همین‌جا نوکری عزاداران اهل بیت را انجام بدهم.

فکر نکنید من کار عجیبی انجام می‌دهم، علمای قدیم هم همین‌طور بودند مثلاً آیت الله بهجت خودشان در هیئت چای پخش می‌کردند و ایشان از استادش نقل می‌کرد: مرحوم کمپانی هم یکی از مراجع بزرگ نجف بود که کفش عزاداران را جفت می‌کرد و خیر مقدم می‌گفت. ما هم به تبعیت از اساتید و چیزهایی که یاد گرفتیم این کار را انجام می‌دهیم.»

با خداحافظی حاج شعبانی از سید برای شروع روضه، وقفه‌ای بین صحبت سید افتاد که فرصت کردم سن سید را بپرسم گفت متولد سال ۷۶ هست؛ یعنی ۲۳ سال! راستش به قد و هیکلش نمی‌خورد. چهره اش هم که زیر ماسک بود و نمی‌شد تشخیص داد! با تعجب گفتم شما چطوری وقت کردید دروس سخت حوزه را با این سن تمام کنید و اجازه اجتهاد بگیرید؟ سید در جواب با همان صدای آرام و در تواضع گفت: «علامه حلی ۹ سالش بود که مجتهد شد و وقتی به ۱۸ سالگی رسید مرجع تقلید شد، من هنر نکردم که در سن ۲۳ سالگی اجتهاد گرفتم و تدریس می‌کنم! من رشته‌ها و کارهای دیگر را هم در کنار دروس حوزوی دنبال کردم که ریشه در علایق بچگی ام دارد و الان به لطف خدا عضو انجمن شیمی ایران، عضو انجمن شیمی آمریکا و عضو انجمن فیزیک و مهندسی آمریکا هستم و تا الان توانستم ۱۳ کتاب بنویسم و مقاله‌های متعددی درباره شیمی و ژنتیک داشته باشم.»

وسط گپ و گفت ما نگاه سید به کفش عزاداران بود که کفشی از دستش در نرود. با خنده و کمی ناراحتی آرام زیر لب گفت "اکثریت کتونی دارند و کفش برای واکس زدن پاشون نیست! "

یک نفر هم آمد و یکی دو تا سوال و شبهه‌ای که برایش پیش آمده بود را پرسید، سید همینطور که کفشی در دستش بود و واکس می‌زد جواب او را هم می‌داد.

صدای روضه حاج آقا شعبانی بلند شد که وقتی خواستم خداحافظی کنم که به روضه برسم، سید گفت: «کارهایی که برای مادرم حضرت زهرا (س) انجام می‌دهم و نوکری که در این دستگاه می‌کنم برایم خیلی از مجتهد بودن ارزشمندتر است؛ هرچیزی به جای خودش زیباست! شاید در قیامت همین نوکری‌ها دستم را بگیرد».


خبرگزاری مهر؛ مجله مهر_ مرضیه کیان: _حاجی کفشتون و درمیارید واکس بزنم؟

_نه سید دورت بگردم… بی ادبی نمی‌کنم!

لباسش را می‌گیرد، با التماس: _نه خواهش می‌کنم کفشتون و دربیارید، فقط یک دقیقه طول می‌کشد!

دمپایی می‌دهد تا به جای کفش پا کند. همان یک دقیقه‌ای که گفت طول می‌کشد تا کفشش را واکس بزند و تحویل دهد: _بفرمایید تمام شد...

_ممنون سید، شرمنده کردید.

سید روحانی جوانی که هر چه اصرار کردم اسمش را نگفت که اجر کارش ضایع نشود، نیم ساعت جلوتر از شروع مراسم روضه در شب شهادت امام رضا (ع) کنار در ورودی حسینیه فاطمیه ارشاد نشسته بود. در تاریکی شب نه چهره‌اش مشخص بود و نه خیلی در دید رهگذران بود. با اصرار از آقایان عزاداری که می‌خواستند وارد حسینیه شوند درخواست می‌کرد که کفششان را دربیاورند تا واکس بزند. از او اصرار و از عزاداران هم انکار! مجید شعبانی که مداح و روضه‌خوان حسینیه است، نزدیک سید ایستاده بود و آرام در گوش افرادی که از روی خجالت درخواست سید را رد می‌کردند می‌گفت: «سید نذر داره، اگر کفشتو در نیاری ناراحت میشه!» هیئتی‌ها تا این را می‌شنیدند با شرم کفششان را درمی‌آورند و تحویل سید می‌دادند.

اجازه گرفتم و کنارش روی پله نشستم. پارچه‌ای نازک را به عنوان زیرانداز پهن کرده بود و روی آن نشسته بود، اما سرمای سنگ پله در این روزها که پاییز خودی نشان داده، از روی پارچه کاملاً حس می‌شد. کیف مشکی رنگی هم کنارش بود که فرچه و قوطی واکس و دمپایی یدکی که به هیئتی‌ها می‌داد تا در آن یک دقیقه که کفششان را واکس میزند، پا کنند کنارش بود.

آرام آرام سر صحبت را باز کردم، از اینکه سطح چند حوزه هست و چرا برای ثواب بردن در این شب‌ها روی منبر سخنرانی نمی‌کند، سوالم را شروع کردم که گفت: «دروس حوزه را تمام کردم و از خیلی از آقایان و اساتید اجازه اجتهاد دارم. اما اینکه چرا منبر نرفتم و جلوی حسینیه نشستم دلیلش این است که این کار برای من صفای دیگری دارد؛ امسال اربعین که توفیق نبود کربلا بروم و کفش زائران اباعبدالله الحسین را واکس بزنم، تصمیم گرفتم همین‌جا نوکری عزاداران اهل بیت را انجام بدهم.

فکر نکنید من کار عجیبی انجام می‌دهم، علمای قدیم هم همین‌طور بودند مثلاً آیت الله بهجت خودشان در هیئت چای پخش می‌کردند و ایشان از استادش نقل می‌کرد: مرحوم کمپانی هم یکی از مراجع بزرگ نجف بود که کفش عزاداران را جفت می‌کرد و خیر مقدم می‌گفت. ما هم به تبعیت از اساتید و چیزهایی که یاد گرفتیم این کار را انجام می‌دهیم.»

با خداحافظی حاج شعبانی از سید برای شروع روضه، وقفه‌ای بین صحبت سید افتاد که فرصت کردم سن سید را بپرسم گفت متولد سال ۷۶ هست؛ یعنی ۲۳ سال! راستش به قد و هیکلش نمی‌خورد. چهره اش هم که زیر ماسک بود و نمی‌شد تشخیص داد! با تعجب گفتم شما چطوری وقت کردید دروس سخت حوزه را با این سن تمام کنید و اجازه اجتهاد بگیرید؟ سید در جواب با همان صدای آرام و در تواضع گفت: «علامه حلی ۹ سالش بود که مجتهد شد و وقتی به ۱۸ سالگی رسید مرجع تقلید شد، من هنر نکردم که در سن ۲۳ سالگی اجتهاد گرفتم و تدریس می‌کنم! من رشته‌ها و کارهای دیگر را هم در کنار دروس حوزوی دنبال کردم که ریشه در علایق بچگی ام دارد و الان به لطف خدا عضو انجمن شیمی ایران، عضو انجمن شیمی آمریکا و عضو انجمن فیزیک و مهندسی آمریکا هستم و تا الان توانستم ۱۳ کتاب بنویسم و مقاله‌های متعددی درباره شیمی و ژنتیک داشته باشم.»

وسط گپ و گفت ما نگاه سید به کفش عزاداران بود که کفشی از دستش در نرود. با خنده و کمی ناراحتی آرام زیر لب گفت "اکثریت کتونی دارند و کفش برای واکس زدن پاشون نیست! "

یک نفر هم آمد و یکی دو تا سوال و شبهه‌ای که برایش پیش آمده بود را پرسید، سید همینطور که کفشی در دستش بود و واکس می‌زد جواب او را هم می‌داد.

صدای روضه حاج آقا شعبانی بلند شد که وقتی خواستم خداحافظی کنم که به روضه برسم، سید گفت: «کارهایی که برای مادرم حضرت زهرا (س) انجام می‌دهم و نوکری که در این دستگاه می‌کنم برایم خیلی از مجتهد بودن ارزشمندتر است؛ هرچیزی به جای خودش زیباست! شاید در قیامت همین نوکری‌ها دستم را بگیرد».

کد خبر 5049715


احادیث و گفته هایی از قرآن برای اعتماد نکردن به غیر از خدا