در عشق چون فتادی, رسم وفا بیاموز
دریاست چونکه آنجا, رسم شنا بیاموز
گر در دل تو دردیست, درمان ندارد اما
نومید از چه هستی؟ ایجان دعا بیاموز
باشد غلط که گویند، هر تجربه بووَد پند
این پند قبل از آن خبط، از ابتدا بیاموز
ما را قلم ، «قلم» کرد پای سخن ولیکن
این نکته از قلم نه ، نا گفته ها بیاموز
رسم بقا نباشد جز عشق در دو عالم
چیزی جز این نماند این از خدا بیاموز
قصدم نباشد از عشق داد سخن کنم سر
گویم به صد زبان گر ، دانی مرا بیاموز
بخشش بووَد بسی سخت آنگه زورمندی
جانا گذشت در آن حال تو از خطا بیاموز
شعله زند به آتش با خنده طعنه ای تلخ
کز سوختن چه دانی؟ این را زما بیاموز
پژند.
دریاست چونکه آنجا, رسم شنا بیاموز
گر در دل تو دردیست, درمان ندارد اما
نومید از چه هستی؟ ایجان دعا بیاموز
باشد غلط که گویند، هر تجربه بووَد پند
این پند قبل از آن خبط، از ابتدا بیاموز
ما را قلم ، «قلم» کرد پای سخن ولیکن
این نکته از قلم نه ، نا گفته ها بیاموز
رسم بقا نباشد جز عشق در دو عالم
چیزی جز این نماند این از خدا بیاموز
قصدم نباشد از عشق داد سخن کنم سر
گویم به صد زبان گر ، دانی مرا بیاموز
بخشش بووَد بسی سخت آنگه زورمندی
جانا گذشت در آن حال تو از خطا بیاموز
شعله زند به آتش با خنده طعنه ای تلخ
کز سوختن چه دانی؟ این را زما بیاموز
پژند.