تقریری بر برساخت اجتماعی سلامت

حسین شیخرضایی، پژوهشگر و عضو هیئت علمی مطالعات علم در موسسه حکمت و فلسفه ایران به مناسبت روز جهانی فلسفه به ارائه توضیحاتی در زمینه برساخت اجتماعی سلامت پرداخت.
به گزارش ایکنا، مراسم بزرگداشت روز جهانی فلسفه، امروز 10 آذرماه، به همت موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و به صورت مجازی برگزار شد که در این مراسم غلامرضا زکیانی، شهرام پازوکی، سیدمحمود یوسفثانی، آذرخش مکری، حسین شیخرضایی، مهدی معینزاده، اسماعیل علیخانی، علیرضا منجمی، سیداحمد غفاری قرهباغ، محمدجواد اسماعیلی، مسعود زنجانی و امیرحسین خداپرست به ایراد سخن پرداختند. در ادامه صحبتهای حسین شیخرضایی، پژوهشگر و عضو هیئت علمی مطالعات علم در موسسه حکمت و فلسفه را میخوانید؛
تعبیر برساخت اجتماعی بسیار متنوع است و شاید پیدا کردن یک تعریف واحد در این زمینه دشوار باشد. امور اجتماعی مانند جنسیت و ... برساختهای اجتماعی دانسته شدهاند و ملاکهای این تخصیص نام متفاوت بوده است. ما به یک تعریف پایه از برساخت اجتماعی نیازمند هستیم. وقتی میگوییم چیزی مانند ایکس برساخته اجتماعی است، یعنی به وجود آمدن ایکس تا مقدار زیادی به یک فرایند اجتماعی منوط بوده است. این وابستگی را میتوان اینطور بیان کرد که اگر آن فرایند نبود، ایکس هم نبود. وقتی ایکس به فرایند اجتماعی وابسته است، از یک خصلت مهمی برخوردار است که به آن امکانی بودن میگویند.
منظور این است که ایکس میتواند به شکل دیگری باشد، اگر آن فرایند اجتماعی به شکل دیگری بود. اگرچه الآن ایکس محقق شده، اما بدیهی، ضروری، یا ذاتی نیست و میتوانست شکلهای دیگری نیز به خود بگیرد. این ادعای اجتنابناپذیر نبودن برای برساختگرایان بسیار مهم است. دو دسته چیزها برساختهای اجتماعی هستند، گاهی صحبت از یک شیء است و گاهی نیز ممکن است از یک مفهوم و یا ایده صحبت کنیم و بگوییم این برساخته اجتماعی است. در اینصورت یعنی اگر آن فعالیت اجتماعی نبود، این ایده به صورت متفاوتی وجود داشت.
مثلاً ممکن است بگوییم جنسیت بیولوژیک امری طبیعی است، اما از یک جنسیت دیگر به نام جنسیت اجتماعی میشود صحبت کرد که امر برساخته اجتماعی است، اینکه در جامعه چه انتظاری از جنس مذکر وجود داشته باشد یا در سلسله مراتب، برتری کدامیک با عقل یا عواطف پیونده خورده باشد. به این مفاهیم که میگوییم جنسیت اجتماعی، میتوانیم بگوییم برساخته اجتماعی هستند، چون تاریخ میتوانست طوری باشد که عقل را با زن پیوند زده باشیم نه مرد و عواطف نیز با مرد پیوند بخورد و نه زن. یک مثال دیگر تفاوتهای نژادی است، اما اینکه نژاد را به عنوان یک مفهوم هویتساز در نظر بگیریم و یک نوع نژادگرایی داشته باشیم و یک نفر در پاسخ کیستی خود بگوید من مردی سفید هستم، این یک امر برساخته اجتماعی است.
نکته بعدی اینکه این مقوله با واقعگرایی سازگار است و لازم نیست اگر ادعا میکنیم یک ایدهای برساخته اجتماعی است، یعنی ما بهازایی در جهان ندارد و ما آن را ساختهایم. در همین مثال، جنسیت بیولوژیک میتواند از وجود هستیشناسی مستقل برخوردار باشد، اما اینکه ما این تمایز بیولوژیک را انتخاب کنیم و آن را ملاک قضاوتهای اجتماعی قرار دهیم، یک مسئله برساخته است، اما به این معنا نیست که جنسیت بیولوژیک مستقل از ما وجود ندارد.
اما باید دید در مورد بیماری مسئله از چه قرار است. در انگلیسی بین بیماری و ناخوشی تفکیکی صورت گرفته است. بیماری را فعلاً یک امر بیولوژیک در نظر میگیرم که دلالت میکند اندامهایی کارکردهای طبیعی خود را ندارند، اما ناخوشی معنایی است که بیماری برای افراد دارد و معنایی است که آنها به بیماری میدهند و از بیماری درک میکنند و چیزی که از بیماری درک میکنند نیز منشأ اثر است، مثلاً اگر ما یک بیماری را به معنای این بفهمیم که دارنده آن بیماری باید از جامعه طرد شود و داغ ننگ آن بیماری را تلقی کنیم، در حوزه ناخوشی صحبت میکنیم که معنای بیماری تلقی میشود. معنای بیماری مشخصاً یک امر برساخته اجتماعی است و این معانی اجتماعی که به بیماریها بار میشود، تغییر میکند.
جالبترین نمونه پدیده پزشکیشدگی است. بسیاری از جنبههای زندگی که حیطه پزشکی نبودند، امروز در قلمرو پزشکی هستند و پزشکان مدعی هستند که میتوانند برای درمان آن خدمات بدهند، در حالی که تا مدتی قبل اینها بیماری محسوب نمیشدند. نمونه آن درجات مختلف افسردگی است. لذا ناخوشی یک برساخت اجتماعی است. هر موقع چیزی را ناخوشی محسوب میکنیم، یک نوع بیان ارزشهای ما است، مبنی بر اینکه این حالت را نامطلوب میدانیم و چون جامعه یک تصمیمی را میگیرد که چه حالتی را نامطلوب بداند، یک فرایند اجتماعی است و بستگی به توازن قوای افراد دارد.
اما به مفهوم بیماری میرسیم. دو نگاه به بیماری وجود دارد و این دو هریک میتواند مزایا و معایبی داشته باشد. نگاه اول که رایجتر است و شاید خود پزشکان طرفدار آن هستند و با عرف عام بیشتر میخواند، نگاه طبیعیگرایی بیماری است. این مقوله دو مرحله را پیشنهاد میکند. میگوید در سطح پایه ما به شکل عینی مستقل از ارزشها و به صورت تجربی بدن انسان را مطالعه میکنیم و میبینیم که تفاوتهایی وجود دارد. تفاوت بین کسانی که قلبشان کارکرد طبیعی را دارد و با کسانی که اینطور نیستند.
این مرحله کار کاملاً عینی و تجربی و طبیعی است و هیچکدام از ارزشهای اجتماعی را دخالت نمیدهیم. اما وقتی این تفاوتها را به سطح بالا یعنی به سطح جامعه بیاوریم، باید قضاوت کنیم که کدامیک از اینها را نیازمند بهبود ببینیم. بسیاری از نابهنجاریها بیماری نیستند، اما برخی نیازمند درمان هستند و برخی نیز اینطور تلقی میشوند که اگر کسی آنها را دارد، از مسئولیت عمومی مبرا میشود. پس این قسمت اجتماعی و متاثر از ارزشها است، اما بخش تشخیص تمایزهای بیولوژیک امری است عینی و تجربی.
اما آیا برساختگرایی دقیقاً همان هنجارگرایی است؟ در عموم متون تأکید میشود که اینها یکی هستند و چون در سطح گفتمانی تصمیمگیری برای دوست داشتن و دوست نداشتنِ یک مقوله، درگیر یک فرایند اجتماعی است، پس حتماً با برساخت اجتماعی سر و کار داریم. این حرف غلط نیست، اما دقیق هم نیست. برساختگرای اجتماعی نیازی ندارد که مانند هنجارگرا قبول کند همیشه و همهجا این هنجارها از سطح گفتمانی به سطح بیولوژیکی تزریق میشوند، اگر چنین باشد برساختگرایی درست است، اما اگر هم چنین نباشد، میتواند درست باشد.
برساختگرایی مشکلی با واقعگرایی هستیشناختی ندارد. یعنی تصور کنید که در سطح بیولوژیک تمایزهای بسیاری میتوانیم بین موجودات ترسیم کنیم که اینها کاملاً عینی است. بسیاری از تنوع کارکردهای بیولوژیک را میتوانیم پیدا کنید، اما برساختگرا میگوید در این حالت نیز برساختگرایی محلی از اعراب دارد، چون اینکه کدامیک از اینها را معنادار بدانید که سلامت را بر اساس آن تعریف کنید، نیاز به تصمیم دارد و این تصمیم تصمیمی است که در آن، فرایندِ چانهزنی اجتماعی درگیر است. مثلاً میتوانید تفاوتی بین جنس مذکر و مونث و یا تفاوتی بین کسانی که سندروم داون دارند و یا ندارند پیدا کنید. اما اینکه سلامت را بر اساس کدام یک از اینها تعریف میکنید این یک انتخاب است که تحت تأثیر مذاکره و مصالحه اجتماعی است.
بنابراین، برساختگرایی اجتماعی لزومی ندارد که متعهد باشد فقط داوریهای ارزشی از سطح گفتمانی به بیولوژیک تزریق میشوند و در سطح بیولوژیک داریم دنبال ما بهازا برای آنچه در سطح گفتمانی دوست داریم میگردیم. برساختگرایی اجتماعی میتواند گستردهتر هم شود. آنگاه که در سطح پایه انواع تمایزها را داریم و یکی را انتخاب میکنیم و سلامت را بر آن مبنا تعریف میکنیم، همینجا در این انتخاب فرایند اجتماعی وجود دارد که اگر طور دیگری بود به شکل دیگری میشد. با این تعریف برساختگرایی اجتماعی میتواند در اینکه مفهوم بیماری در طول زمان تغییر میکند و به لحاظ سیاستگذاری میتواند ارزشمند باشد، حرفی برای گفتن داشته باشد.
انتهای پیام