تحلیل «معروف» در قرآن کریم براساس روش زبانشناسیِ شناختی
پژوهشگر قرآن و حدیث، ضمن تحلیل «معروف» در قرآن براساس زبانشناسیِ شناختی اظهار کرد: درباره معروف، یک اصطلاح قرآنی وجود دارد و معنای آن، چیزی است که مردم در سطح جامعه تربیتیافته بر مبنای اصول دینی دیدهاند، شناختهاند و به آن خو گرفتهاند.
به گزارش خبرنگار ایکنا، وبینار «کاربست معناشناسی تاریخی و شناختی در تحلیل ساختار مفهومی «عرف» در قرآن کریم» امروز شنبه 15 آذرماه 99 با سخنرانی فاطمه آبادی، دانشجوی دکترای علوم قرآن و حدیث دانشگاه الزهرا(س) برگزار شد که متن سخنان وی در ادامه میآید:
مطالعات قرآنی در سالهای اخیر به سمت بهرهگیری از روشهای جدید همانند استفاده از زبانشناسی رفته است لذا استفاده از چنین روشهایی در شاخههای مختلف میتواند راه را برای فهم بهتر متون قرآنی فراهم کند تا پیام قرآن قابل عرضه در سطح جهانی شود. وقتی روش مطالعات قرانی قابل عرضه در سطح بین المللی باشد و تفسیر از حالت درون دینی خارج شود، آنگاه برای نقد یک نتیجه و دستاورد قرآن لازم نیست محقق را نقد کنیم؛ همانگونه که تا الان این اتفاق افتاده است. الان برای بررسی یک تفسیر، درباره مفسر بحث میکنیم اما با این روش، مطالعات قرآنی غیر وابسته به پژوهشگر شده و روش مطالعه مورد بررسی قرار میگیرد لذا اگر روش صحیح و قابل قبول باشد آن را میپذیریم.
در اینجا بنا داریم مفهوم عرف و معروف را با روش تاریخی و زبانشناختی مورد بررسی قرار دهیم. اگر به آیات قرآنی نگاه بیندازیم، «معروف» محور روابط اجتماعی قرار داده شده است. در قرآن کریم آمده است: اگر قرار است طلاقی صورت بگیرد یا اگر قرار است زندگی زناشویی ادامه داشته باشد باید بر اساس معروف باشد. حتی آمده است خوراک و پوشاکی که پدر باید برای مادر در دوره شیردهی درنظر بگیرد بر اساس معروف باشد لذا محور عملکرد معروف است.
در آیات مختلفی از قرآن کریم به قول معروف اشاره شده است از جمله اینکه اگر فقیری سمت شما آمد و با معروف با وی صحبت کنید بهتر از این است که صدقهای به وی بدهید و بعد وی را تحقیر کنید. لذا معروف یک محور است و اگر معنای آن مشخص نباشد طبیعتاً نمیتواند به عنوان یک محور در عرصه روابط اجتماعی قرار بگیرد.
در گام اول برای بررسی اینکه عرف چیست؟ دیدگاه لغویان کلاسیک را مورد بررسی قرار میدهیم. زبان عربی دستههایی دارد و دورههایی بر آن گذشته است. دوره نزول قرآن تا پایان قرن یکم بوده است بعد از آن تقریباً تا قرن سوم، دوره عربی کلاسیک را داریم که این همان دورهای است که شروع به نگارش فرهنگهای لغت عربی شد و تا امروز هم وقتی مفسران میخواهند کلمه یا آیهای را تفسیر کنند در مفردات به فرهنگهای لغت عربی کلاسیک مراجعه میکنند چراکه نزدیکترین فرهنگ لغت به قرآن است. لذا لغویان کلاسیک کسانی هستند که تا قرن سوم کتابهای خود را نوشته اند اما از این هم گذر کنیم تا یکی دو قرن پیش هم کسانیکه در این حوزه کار کردهاند از همان منابع استفاده کردهاند بنابراین همه این منابع تا «التحقیق فی کلمات القرآن الکریم» حسن مصطفوی از روش یکسانی استفاده کردهاند.
وقتی به این کتابها مراجعه میکنیم هشت دسته معانی برای عرف استفاده شده است که یال اسب، تاج خروس، محل رویش پر در حیوانات، مکان بلند که جمع آن اعراف است، صبر، مواجهه شدن چیزی، صورت و بخشهایی از آن که آشکار است، زخمی که در کف دست وجود دارد، بوی خوش و در نهایت معنای هشتم احسان، مدارا و بخششی است که با میانهروی همراه است. اتفاقی که افتاده این بوده که برخی از لغویان بین چند مورد از اینها ارتباط برقرار کردهاند؛ مثلاً گفتهاند یال اسب با مکان بلند ارتباط معنایی دارند چراکه یال اسب بالا میرود. واضحترین نمونه از تلاش برای معانی مختلف عرف در کار آقای مصطفوی در «التحقیق» وجود دارد که روش ایشان هم ارتباط بین این معانی مختلف است.
معنای اصلی ماده عرف را اعتراف میدانند که به معنای چیزی است که بالا میرود و عرفات مکانی شناخته شده با کوههای محصور است. وی گفته است اصل آن معرفت، شناخت و آگاهی است و بقیه معانی به آن ارتباط دارند. بنابراین در اینجا با یک واژه رو به رو هستیم که چند معنا دارد. ممکن است در این زمینه با دو احتمال مواجه باشیم که یکی به دلیل چندمعنایی بودن و دیگری اشتراک لفظی باشد یعنی چند واژه هستند که صورت واحدی دارند همانند شیر خوردن، شیر آب و شیر جنگل. اتفاقی که ممکن است درباره عرف افتاده باشد این است که یا چند معنا دارد یا اینکه چند واژه با چند معنا است.
حال چگونه متوجه شویم اشتراک لفظی داریم یا معنایی؟ در اینجا به ابزار نیاز داریم تا به پاسخ برسیم. ریشههای هر یک از معانی نشان میدهد اگر چند معنی، ریشه واحدی داشته باشند در حوزه اشتراک معنایی است وگرنه در حوزه اشتراک لفظی قرار میگیرد. یکی از دلایل پدید آمدن اشتراک لفظی در زبان، وامگیری است؛ مثلاً فرض کنید درباره کلمه عرف، یک عرف در عربی داشتهایم که معنایی داشته است سپس یک کلمه عرف در زبان دیگر یا چیزی شبیه آن وجود دارد که معنای کاملاً متفاوت دارد سپس به صورت وامواژه وارد زبان عربی میشود بنابراین عملاً در زبان عربی با دو عرف با دو معنای مختلف مواجه میشویم که در اینجا ظاهراً یک عرف هستند.
اتفاق دیگر که میتواند منجر به اشتراک لفظی شود تغییرات آوایی است یعنی فرض کنید در یک زبان همانند فارسی، عربی و ... یک عرف به یک معنا داشتهایم و یک «عُرق» به معنایی دیگر وجود داشته است لذا به دلیل تغییرات آوایی در آن زبان، آن «عُرق» تبدیل به عرف شده اما در عمل دو کلمه با دو معنا هستند. گاهی کلمهای که از یک زبان میآید دچار تغییر شده و وارد زبان معنا میشود. درباره دلایل پدید آمدن چند معنایی نیز باید گفت که چند معنایی مبتنی بر ساختار مقولهبندی ذهن اتفاق میافتد.
این دو رویکرد به عنوان روش برای بررسی ماده عرف با تأکید بر اصطلاح قرآنی معروف مورد استفاده قرار گرفتهاند. در اینجا باید با مبانی مربوط به اینکار یعنی مقولهبندی ذهنی آشنا شویم. زبان برخاسته از ذهن است و ذهن بر مبنای نظام حسی – حرکتی جسم انسان عمل میکند. اینها حاصل از نتایج مطالعات شناختی است. ما موضوعات فراحسی را بر مبنای نظام حسی بدن ادراک میکنیم. فرض کنید مقوله «الله» در قرآن چگونه مفهومسازی شده است. طبیعتاً خدا جسم، مکان و زمان ندارد و به عنوان یک موجود صد درصد انتزاعی مطرح است که هیچ ادراک حسی نمیتوان نسبت به آن داشت اما خدا در قرآن، در مکان بالا مفهومسازی میشود یا اصطلاح «یدالله فوق ایدیهم» وجود دارد اما این مکان بالا یک مفهوم حسی است که برای ادراک یک مفهوم غیرحسی به کار رفته است.
مقولهبندی نیز ضرورتی برخاسته از مغز انسان است بدین معنا که وقتی مغز ادراک حسی نسبت به چیزی پیدا میکند باید چندین شبکه نورونی از طریق یک نورون به یک شبکه نورونی دیگر منتقل شود. این مقولهبندی خاصیت مغز است و چارهای غیر از این ندارد. در حوزه زبان نیز مغز باید برای مثال در رابطه با هزاران صندلی که انواع و اقسام مختلفی دارند یک مقولهبندی انجام دهد. درک مفاهیم انتزاعی نیز براساس مفاهیم تجربی اتفاق میافتد؛ مثلاً محبت براساس گرما معرفی میشود و به همین دلیل از دوست صمیمی و روابط گرم صحبت میشود؛ در حالیکه محبت گرما نیست بلکه براساس گرما ادراک میشود.
تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که مبنای مفهومسازی ذهنی، بدنمندی است و این بر تغییرات زبان در طول تاریخ اثر میگذارد. علاوه بر اینکار میتوانیم تغییرات معنا را براساس ترکیب روش شناختی و تاریخی انجام دهیم که استفاده از این روش، جدید است و چند معنایی بودن نیز حاصل بسط استعاری مفاهیم مرکزی است. در اینجا برای بررسی تاریخی مفهوم عرف باید خانواده زبان زبان کهن آفروآسیایی همانند کوشی، سامی و بربر را بررسی کنیم. البته محققان مختلف زبان شناسی تاریخی، دستهبندیهای مختلفی ارائه دادهاند اما دسته بندی معروف این است که سامی کهن، به دو دسته شرقی و غربی تقسیم میشوند . زبان اکدی قدیمیترین زبان سامی غربی است و دسته شرقی نیز به جنوبی و شمالی تقسیم میشود که در شاخه شمالی، زبانهایی همانند عبری، اوگاریت و زبان آرامی وجود دارند لذا زبان سامی به شرقی، جنوبی و شمالی تقسیم میشود که جنوبی و شمالی زیرشاخته سامی غربی هستند.
هدف ما در ایجا تبیین حوزه چند معنایی از اشتراک لفظی در واژه عرف است. در شاخه عبری، معادل عرف در عربی به معنای یال اسب در گردن و قسمتی از گردن است که در آن مو میروید. همچنین در زبان عبری به اتاق بالایی و غرفه نیز معنا شده است. در زبان مندایی، عرف به معنای زخمی که در کف دست به وجود میآید معنا شده است. در شاخه جنوبی ذیل ماده عرف آمده است که به معنای بوی خوش است. همچنین در ذیل عرف در زبان گعزی، به معنای بوی خوش اشاره شده است. در زبان اکدی نیز به معنای پشت بام خانه، کاخ و معبد است.
نتایج ریشه شناسی به ما میگوید این موضوع بسیار مفصل است اما معانی یال اسب، موی گردن و محل رویش مو، متعلق به عبری و آرامی، بوی خوش متعلق به گعزی و زخمی که در دست به وجود میآید متعلق به زبان مندایی است لذا تا اینجا با اشتراک لفظی مواجه هستیم. معنایی هم که مختص زبان عربی است مواجه شدن با چیزی، شناخت، علم و صورت است. تا اینجا با کار ریشه شناسی، حدوده اشتراک لفظی را از چند معنایی جدا کردیم و حداقل فایده اینکار این است که بین این معانی ارتباط بیدلیل ایجاد نمیکنیم و نمیگوییم یال اسب چون بالا است به آن عرف میگوییم.
درباره کاربرد آن در مطالعات قرآنی هم باید گفت ماده عرف را که در قرآن بررسی میکنیم دو دسته ساختارهای فعلی و اسمی میبینیم. کلمه معروف در سورههای مدنی و در ساختار اسمی، 35 بار و در سورههای مکی تنها سه بار تکرار شده است. نکته دیگر این است که این کلمه جمع بسته نشده و ساختار جامدی دارد. وقتی ساختار فعلی را بررسی میکنیم تصریف فعلی هم در سورههای مدنی بیشتر از سورههای مکی است.
عرف یک معرفت دیدنی است و انتقال از صورت به مواجه شدن بر مبنای بسط استعاری از دیدن با چشم به دین با ذهن اتفاق افتاده است پس صورت تبدیل به مواجه شدن شده است و همه اینها منجر به علم و آگاهی میشود. هنوز هم در معنای معرفت، مسئله دیدن وجود دارد. در مقوله معرفت، معنای کسب شناخت از طریق دیدن، معنای محوری است که بعداً بسط استعاری از دیدن به شنیدن پیدا کرده است. تا اینجا توانستیم تحلیلی از حوزه چند معنایی در ماده عرف ارائه دهیم اما وقتی معروف را در قرآن بررسی میکنیم به این نتیجه میرسیم که معروف، امر کردنی است و مصادیق معروف نیز، شامل نماز، قسط، عدل، زکات، صدقه و احسان و امثالهم هستند.
کنشگران معروف، مؤمنان و انبیای الهی هستند نه خداوند، بلکه خداوند به مصادیق معروف امر میکند. برای تحلیل معروف در قرآن براساس زبانشناسی شناختی نیز باید سطوح زبان شناسی شناختی را بررسی کنیم. در اینجا با سه سطح مواجه هستیم، در سطح اول یا سطح شامل، مثلاً وسایل مختلفی با عنوان وسیله نقلیه شناخته میشوند اما در سطح پایه اتومبیل، دوچرخه و ... داریم. در سطح پائینتر یا سوم نیز اتومبیل ورزشی و ... داریم. در مقولهبندی درباره معروف در قرآن نیز که مصادیقی همانند نماز، روزه، صدقه، احسان و .... دارد این مصادیق در سطح اول هستند، مثلاً نماز صبح، نماز ظهر یا نماز آیات را داریم. سطح دوم یا سطح پایه نیز شامل همان مفاهیمی از مصادیق معروف هستند. مفاهیم سطح پایه ثبات دارند و بدون تغییر هستند و مستقیماً مورد امر الهی قرار گرفتهاند. در اینجا معلوم میشود که چرا خدا به جای امر به معروف به مصادیق آن امر میکند.
درباره معروف، یک اصطلاح قرآنی وجود دارد و معنای آن، چیزی است که مردم در سطح جامعه تربیت یافته بر مبنای اصول دینی دیدهاند، شناختهاند و به آن خو گرفتهاند. معروف شکل ثابت و بدون تصریف دارد اما معانی عارضی همانند جود، احسان، بخشش و مدارا معانی عارضی هستند که پس از اصطلاح سازی قرآنی به وجود آمدهاند یعنی در دورهای دورتر از نزول قرآن که از قرن نهم به بعد است و پس از ثبات یافتن این اصطلاح قرآنی در معنای مذکور و از طریق مثالهای قرآنی و نه همچون دیگر معانی از طریق شواهد شعری یا عبارات کاربردی عرب، در کتاب لغت وارد شدهاند. در واقع یک اصطلاح قرآنی بر مبنای دیدن با چشم به وجود آمده است و بعد تبدیل به آن چیزی شده که در جامعه اسلامی مورد پذیرش عمومی قرار گرفته که آن، جود، احسان و مدارا است و سپس وارد کتابهای لغت شناسی شده است.
اولین ظهور واژه معروف در قرآن کریم در آیه 199 سوره اعراف است که خداوند متعال در این آیه فرموده است: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ؛ طریقه عفو و بخشش پیشگیر و امت را به نیکوکاری امر کن و از مردم نادان روی بگردان» دیگر ساختارهای اسمی در قرآن برای کلمه معروف شامل باد است که با معنای آرامی آن یعنی «ترگوم» ارتباط دارد و مفسران سعی کردهاند بین باد و یال اسب ارتباط برقرار کنند که ما معتقدیم چنین ارتباطی وجود ندارد.
انتهای پیام