آنا آخماتووا یکی از برجستهترین شاعران روس قرن بیستم بود، وی یکی از بنیانگذاران مکتب شعری آکمهئیسم بوده است.
سالیانی دراز گذشت تا از هم گسستیم
دیگر چه برای گفتن داریم؟
مال منند اکنون، سرمای آزادی درون
و تاج سیمین بر سر.
نه خیانتی، نه فریبی
دیگر نیازی نیست همه شب
گوش به من بسپاری
تا برایت دلیل بیاورم که حق با من است
آنگونه که همواره در جداییها اتفاق میافتد
سایه ی نخستین دیدارمان حلقه بر دَر زد
دشت نقرهای با شاخههای سپیدار درختانش
یکباره سر برآرود
شنیدیم
آواز پرندهای را که با گلویی تَر.
از روزهایی نغمه سر داد
که ظریفانه شکوفه عشق را پاس داشتیم
و چشم بر زمین دوختیم
آخرین جام
آخرین جام را مینوشم به سلامتی
پیوندی که از هم گسست
تنهایی ما دو،
اندوه من
همیشه خواهم خورد به سلامتی-
لبانی که دروغ گفتند
چشمانی که چون گور سرد بودند،
دنیایی که بیرحم بود و خشن
و نجاتبخشی که در خواب است.
آنا آخماتووا
ترجمه از احمد پوری
از کتاب سایهای در میان شما – نشر نگاه
منبع: اکولالیا
اشعار دیگری از آنا آخماتووا:
در دل من خاطرهای است شعری از آنا آخماتووا
عشق گاهی در لبخند یک نفر جا خوش میکند، شعری از آنا آخماتووا