اینها درددل های مادری حدوداً ۵۰ ساله است. با چشمانی بهت زده به من خیره شده، به قول مادربزرگم انگار ۱۰ تشت رخت در دلش می شویند. با صدایی بغض کرده و لرزان ادامه می دهد: ۲۹ دی ماه، همان روز سیاهی بود که روزگارم را سیاه تر از قبل کرد. یک ماه است که خواب و خوراک ندارم البته پیش از این هم نداشتم اما به قول قدیمی ها «هر چی سنگه مال پای لنگه».
افسانه مؤمنی، زنی است که سال ها خرج زندگی اش را با کار کردن در خانه های مردم و شستن راه پله ها درآورده و با چنگ و دندان تنها فرزندش را به ۲۸ سالگی رسانده است. به گفته افسانه خانم، همسرش سال گذشته از دنیا رفته و تمام زندگی افسانه حالا پسری است که قرار است پایش از مچ قطع شود.
مهدی، پسر افسانه در گفتوگو با ایسنا، از شب ۲۹ ام دی ماه می گوید، از شبی که با سقوط در کانال، زندگی اش از این رو به آن رو شده و حالا گوشه خانه ای اجاره ای، با دردهای گاه و بیگاه کتف شکسته و پای در گچ فرورفته اش، ترس های خود از آینده ای بدون پا را تا صبح به نظاره می نشیند و مادری که دار و ندارش همین یک فرزند است و حالا کارش از صبح تا شب بقچه پیچ کردن دواها و مدارک پزشکی مهدی و چرخاندن آنها از این بیمارستان به آن بیمارستان و از این مطب به آن مطب است.
علت سقوط مهدی در کانال
مهدی ادامه می دهد: آن شب ساعت حول و حوش ۱۱ از خانه یکی از اقواممان برمی گشتم، خیابان خیلی تاریک بود. همان موقع ها بود که برای کاهش مصرف انرژی، چراغ معابر را خاموش می کردند، آن مسیر یعنی همان بلوار هفت تیر اکثر اوقات خلوت است، شاید یکی دو ماشین به فاصله چند دقیقه ای از آنجا عبور کنند، از دور ماشینی را دیدم، دویدم که به آن برسم دستم را بالا بردم که بایستد، خودم هم نفهمیدم چه شد، یکهو زیر پایم خالی شد، از شدت درد به خود می پیچیدم، فقط فریاد می زدم تا کسی به دادم برسد. راننده پراید انگار سقوط من به داخل کانال را دیده بود. جلوتر ایستاد و پیاده شد. نگهبان ورزشگاه هم بیرون آمد، خلاصه چند نفری کمک کردند مرا بیرون کشیدند و به اورژانس منتقل کردند.
به گفته مهدی، این کانال هیچ حصار یا تابلو خطری نداشته، از طرفی تاریکی معابر سبب دیده نشدن کانال و سقوط مهدی در آن شده است.
افسانه که پس از شنیدن خبر سقوط تنها فرزندش در کانال سراسیمه به سوی بیمارستان راهی شده و در میانه راه هم از شدت نگرانی و اضطراب، زمین خورده و حسابی پایش آسیب دیده است، به خبرنگار ایسنا می گوید: پای مهدی به اندازه یک بالشت شده بود، طوری که گفتند با این همه تورم نمی توانیم آن را گچ کنیم یا آتل ببندیم و باید صبر کنید تا تورم پایش کمتر شود، از طرفی دست و کتفش هم آسیب دیده بود.
اشک های گاه و بیگاه، صحبتش را قطع می کند، تنها آرزویش این است که کسی او را از این خواب تلخ و دردناک بیدار کند و بگوید «همه اش خواب بود، خیالت راحت. تو خود با تحمل هزار و یک درد فرزندت را به اینجا رساندی، انصاف نیست که دردی یک شبه تمام دردهای ۲۸ ساله ات را به باد دهد».
تا قبل از کرونا، خانه های مردم را نظافت می کردم
افسانه که تابه حال هزینه های دوا و دکتر پسرش را با قرض و قوله جور کرده است، می گوید: اینجا گفتند هیچ راهی جزء قطع پایش نداریم. می توانیم او را به تهران منتقل کنیم البته آنجا هم که بروی تشخیص پزشک همین است و هزینه عمل جراحی برای قطع کردن پایش حدود ۶۰ میلیون تومان است که باید بپردازی. من حتی هزینه خرید داروهای مهدی را ندارم، شاید اگر می توانستم هزینه های درمانش را جور کنم تا اینجا نمی رسید. بعضی از دوستانم گفتند او را تهران ببرم شاید خوب شود، شاید نیازی به قطع کردن پایش نباشد اما من حتی هزینه رفت و آمد هم ندارم. از اورژانس پرسیدم گفتند «با آمبولانس تا تهران یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان او را می بریم.» یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان از کجا بیاورم! تا قبل از آمدن این بیماری لعنتی، نظافت خانه های مردم را انجام می دادم و می توانستم لاقل خرج و مخارج زندگیمان را تأمین کنم اما حالا نزدیک یکسال است، بیکارم.
پای مهدی فعلاً باید در گچ بماند
به گفته افسانه، پای مهدی را فعلاً گچ گرفتند و او را مرخص کردند اما درد امانش را بریده، شب و نصفه شب از درد به خود می پیچد و فریاد می زند. به او گفتم خب شاید با این تأخیر وضعیت پایش بدتر شود اما افسانه کاری از دستش برنمی آید، به او گفتند فعلاً هشت هفته در گچ بماند و بعد از آن دوباره باید وضعیتش بررسی شود.
او حالا نمی داند چگونه پسرش را آرام کند، از طرفی کابوس تلخ قطع شدن پای تنها پسرش، تمام آرزوهای این مادر و پسر ۲۸ ساله اش را قطع خواهد کرد و از طرفی فریادهای دردناک مهدی، خانه را برایش جهنم کرده است. خانه ای اجاره ای که خواهرش با کمک کمیته امداد هزینه رهن و اجاره بهای آن را پرداخت می کند، خواهری ازکارافتاده که یک طرف بدنش به دنبال سکته فلج شده و قادر به کار کردن نیست.
افسانه به علت محدودیت های مالی حتی نمی تواند از شهرداری به صورت قانونی شکایت کند. به گفته یک وکیل دادگستری، هزینه اولیه برای تشکیل پرونده، باطل شدن تمبر و تأییدیه پزشکی قانونی، بیش از دو میلیون تومان برای او آب می خورد. او حالا نه راه پس دارد و نه راه پیش، از طرفی فرزندش جلوی چشمانش روز به روز آب می شود و آینده ای نامعلوم در انتظار اوست و به این در و آن در زدن افسانه برای نجات فرزندش، دست و پا زدن در آب است که او را بیشتر غرق خواهد کرد.
سرایدار ورزشگاه ولیعصر(عج) از شب حادثه می گوید
سرایدار ورزشگاه ولیعصر(عج) یعنی همان ورزشگاهی که مهدی در نزدیکی آن به داخل کانال سقوط کرده است، نیز صحبت های مهدی را تأیید می کند. آقای بروجردی در گفتوگو با ایسنا می گوید: آن شب دخترم صدای فریاد و ناله های این جوان را شنید، فکرش را هم نمی کردم کسی داخل کانال سقوط کرده باشد چراکه قبل از این چنین اتفاقی سابقه نداشت. کمک کردیم او را از کانال بیرون آوردیم. بدجور آسیب دیده بود. بعد هم که او را با یک ماشین سواری به بیمارستان منتقل کردند چراکه خیلی درد داشت و فریاد می زد، نمی توانستیم منتظر اورژانس بمانیم.
تابه حال برای ایجاد ایمنی این کانال اقدامی صورت نگرفته
به گفته شهردار ملایر، این کانال برای جمع آوری و دفع آب های سطحی در بحران سیل احداث شده و در بهار سال ۹۸ در جمع آوری آب های سطحی و کنترل سیلاب در شهرستان بسیار مؤثر بوده است اما سرپوشیده کردن این کانال ممنوع است و شهرداری اجازه ایجاد سرپوش برای کانال را ندارد.
حسین بابایی در گفتوگو با ایسنا، بیان می کند: تابه حال برای ایجاد ایمنی این کانال اقدامی صورت نگرفته و ایجاد علائم، تابلو هشدار و یا روشنایی بیشتر این مسیر حتماً در دستور کار سال آینده شهرداری قرار خواهد گرفت تا دیگر شاهد چنین اتفاقات تلخی در شهرستان نباشیم.
انتهای پیام