شعر طنز فرانو:
حسین مقدسی نیا
من درِ لانه مار، پونه می کارم!
پونه مرا سر قرار می کارد!
زیر پای من علف، درِ لانه مار پونه؛ جلوی پای پونه مار سبز می شود!
مار از پونه بدش میاد، پونه از مار، من از هر دو !
گور به گورگورت را که گم می کنی
اشتباهی در قبر من می خوابی
بازماندگان تو چه دیر وصیت نامه ات را پیدا کردند
و بازماندگان من چه زود قبر خالی تو را !
شیر تو شیرخودم با شیر مادر رشد کردم
کودک درونم را با شیر گاو پرورادنم
و کودکم با شیر خشک بزرگ شد
حالا فرزند برومندم لوس و مامانی است
کودک درونم خشک و جدی شده
و من هم هر از گاهی می شوم ما!
تاب آوریمهتاب که از تاب پرت شد
مادرش بی تاب شد!
مغز مهتاب تاب برداشت
شهرداری تاب را برداشت
پدرش تاب نیاورد دیگر!
مهتاب بی تاب! پارک بی تاب! مادر بی تاب!
شعر بی تاب این همه تاب ماند
مهتاب نشسته بر تاب بر پارک تابید!
مثلث طهارتگر، ما به گرمابه رویم« آب» قطع می شود
گرما به سرما مبدل می شود
لب دریا برویم حمام «آفتاب» بگیریم، هوا ابری می شود
گرما به سرما مبدل می شود
به کویر برویم، طوفان شن بر سرما آوار می شود
گرما به سرما مبدل می شود
«خاک» بر سر ما که از مطهرات همین را داریم!
کبوتر، باز
باز که باز در آسمان پیدا شد
کبوتر، باز روی زمین نشست، شکار «کبوتر باز» شد
باز نشست و باز نشست تا اینکه بازنشست شد!
پرواز را از خاطر برده بود، پرنده مردنی!
مرگ پایان کبوترانی است که از پرواز جا مانده اند!