علی مسعودی: مخاطب «نوروز رنگی» از «قورباغه» بیشتر بود


علی مسعودی: مخاطب «نوروز رنگی» از «قورباغه» بیشتر بود

عوامل سریال «نوروز رنگی» در کافه خبر خبرآنلاین حاضر شدند و درباره مسائل متعددی از قبیل وضعیت ساخت سریال طنز، رقابت با «نون.خ» و«پایتخت» و ساخت فصل دوم این سریال صحبت کردند.

مهدی یاورمنش: در روز چهارشنبه (هجدهم فروردین) ، عوامل سریال «نوروزرنگی» در کافه خبر خبرآنلاین حاضر شدند. در این نشست علیرضا مسعودی، کارگردان و نویسنده، حمیدرضا حافظ شجری بازیگر نقش جعفر، جواد خواجوی بازیگر نقش جواد، ماهان عبدی بازیگر نقش مرتضی، سینا رازقی بازیگر نقش سعید ، محمد اسلامی بازیگر نقش احمد و محمدامین سلیمی‌راد فرزند خانواده آقای هاشمی مهمان ما شدند تا درباره سریال گفت و گو کنند و حدود ۱۲۰ دقیقه پر از انرژی به تمام پرسش‌ها پاسخ دهند و خاطرات جالبی را از پشت صحنه سریال تعریف کنند، از سوختن محمد اسلامی به دست ماهان عبدی تا اصرار حافظ شجری به مدت سه سال برای همکاری با علی مشهدی. گفت و گویی که حتی با خواندن آن هم خنده روی لبان مخاطب نقش می‌بندد. در ادامه متن کامل این گفت و گو را بخوانید.

شما وقتی «نوروز رنگی» را کلید زدید، قصد داشتید برای کدام مخاطب این سریال را بسازید؟ مخاطبی که دهه شصت را با تمام خاطراتش می‌شناسد، یا مخاطبی که آن را نمی‌شناسد؟

علی مسعودی: من برای تمام مخاطب‌ها این برنامه را ساختم، همه مخاطبی که آن دهه را با گوشت و پوست درک می‌کند، هم آن مخاطبی که اصلا آن را ندیده است. اگر کسی بخواهد فیلم تاریخی بسازد، کسی به او نمی‌گوید آن را نساز، چون هیچ کدام ما در آن دوران نبودیم. کارگردان وقتی یک سریال می‌نویسد، به تمام گروه‌های سنی فکر می‌کنی که برای تمام گروه‌ها بسازی نه یک گروه خاص. به همین دلیل من در قسمت‌های اول سریال، بسیار به ریزه کاری‌ها و روابط پرداخته‌ام تا بچه‌ای که متولد دهه هشتاد است هم متوجه شود که روابط آدم‌ها در آن زمان چگونه بوده.

پس مطمئنید که توانسته‌اید رده‌های مختلف سنی را جذب کنید؟

مسعودی: بله. کامنت‌ها را دیده‌ام و بر اساس آن می‌گویم. یک پسری که متولد سال ۸۵ است به من پیام داده که من از زمانی که متوجه ترکیب نوشابه و کیک شدم فهمیده‌ام عجب ترکیب خاصی است.

البته می‌دانید که کیک و نوشابه نیست، کیکس و نوشابه است.

مسعودی: بله. یک خانمی به من پیام داده بود که آقای مسعودی شما واقعا پدر من را در آورده‌اید من دوتا بچه دارم که یکی هشت سال و دیگری نه سالش است، از زمانی که این کیکس و نوشابه را در تلویزیون دیده‌اند دائم می‌گویند ما این را می‌خواهیم.

می‌دانید واژه کیکس از کجا آمده است؟

مسعودی: خیر.

کیکس واژه روسی است و از زمان جنگ جهانی دوم و زمانی که روس‌ها مشهد را اشغال کردند، آنها به کیک می‌گفتند کیکس.

مسعودی: چه جالب!

دیگر دوستان چه طور شما هیچ کدامتان دهه شصت را ندیده‌اید، یا متولد دهه هفتاد هستید یا دهه هشتاد، بعد با همچین سریال و خاطره بازی‌ای رو به رو شدید، چه حسی داشتید؟

ماهان عبدی: من چون اهل مشهد نیستم، شخصا سه ماه زودتر به مشهد رفتم تا آنجا بمانم تا هم لهجه مشهدی را یاد بگیرم، هم با حال و هوا و فرهنگ مردم بیشتر آشنا شوم.

مسعودی: من از اول تیر ماهان را با خودم به مشهد بردم و بیست و دوم مهر کار را کلید زدیم. در قصه هم که نگاه کنید ماهان سه سال است که به مشهد آمده به همین دلیل گفتم سه ماه برای اینکه با مشهدی‌ها آشنا شود، کافی است.

خاطرات مشترک دهه شصت را چگونه به دست آوردید؟

عبدی: ما خودمان که این خاطرات را نداشتیم، مجبور بودیم الگو برداری کنیم، با افرادی که در دهه پنجاه و شصت به دنیا آمده‌اند گفت و گو می‌کردیم و از خاطرات آنها استفاده می‌کردیم. حتی یکسری فیلم‌ها مثل بروسلی و «قانون» را دوباره دیدیم.

همان زمان فیلم «قانون» را ۴بار در یک هفته پخش کردند.

مسعودی: من یادم است که جمعه این برنامه پخش شد، چهارشنبه تکرارش را نشان دادند، شنبه در هر محل دو تا وی جی ظهور پیدا کرد.

پس با این تفاسیر آقای مسعودی خیلی به شما کمک کردند.

عبدی: کمک اصلی را که آقای مسعودی انجام دادند.

محمدحسین سلیمی‌راد: در پیش تولید من با ماهان آمده بودم، خیلی از دهه شصت اطلاعات گرفتیم با پدر و مادر و دایی(علی مسعودی) خیلی صحبت کردیم. تا اواسط کار هم من دستیار بودم، بعد از آن دیگر تصمیم بر آن شد که من هم بازی کنم.

علی مسعودی: مخاطب «نوروز رنگی» از «قورباغه» بیشتر بودمحمدحسین سلیمی‌راد و ماهان عبدی

این روابط برای شما عجیب نبود؟ چگونه خودتان را با این مناسبات هماهنگ کردید؟

عبدی: اتفاقا آن زمان جذاب‌تر بود.

محمد اسلامی: تجربه زیستی آقای مسعودی بسیار به ما کمک کرد، هر سکانسی را که در دورخوانی با هم می‌خواندیم از خاطراتشان تعریف می‌کردند و از اطرافیان هم می‌پرسیدیم و یک چیزی که به ما پنج نفر خیلی کمک کرد این بود که ما در یک هتل بودیم و در یک اتاق بودن من و جواد و سینا و ماهان کاری کرد که ما به هم نزدیک‌تر شویم و در این میان خاطرات خانواده‌هایشان را تعریف کنند.

سینا رازقی: ما یکسری ویدئو نگاه می‌کردیم و بیشتر این گپ و گفت‌ها بود که باعث می‌شد که به آن اتمسفری که دنبالش بودیم برسیم و ان را اجرا کنیم و فکر می‌کنم که خیلی توانستیم به آن دهه و اتمسفر نزدیک باشیم.

حمیدرضا حافظ شجری: من هم سعی کردم از بزرگترها و اطرافیان کمک بگیرم و از تجربیات خود عمو علی هم خیلی استفاده کردیم.

جواد خواجوی: هماهنگی به نظر من خیلی سخت نبود، چیزی بود که خودمان هم در کودکی و نوجوانی تجربه کرده بودیم، آنقدرها هم فاصله نداشت، تا دهه هشتاد خیلی چیزها همینگونه بود و دورهمی نوشابه می‌خوردیم با کیک و فیلمنامه آن موقعیت را ایجاد می‌کرد.

این خاطراتی که از اطرافیان شنیدید در فیلم هم خودش را نشان داد؟

اسلامی: صد درصد.

در این‌باره بیشتر بخوانید:

◾️ جواد خواجوی: هیچکس برای من خط قرمز تعیین نکرده است

◾️ جواد خواجوی: قرار نیست با «نون.خ» و «پایتخت» رقابت کنیم

آقای مسعودی در فیلمنامه انعطاف نشان می‌دادید؟

مسعودی: بله بسیار، من به فیلمنامه اصلی خیلی متن اضافه کردم. مثلا آن سکانسی که جعفر بعد از اینکه دایی اینا را از خانه بیرون انداخته بود خوابش نمی‌برد، آن‌جا فقط یک خط بود ولی من سر صحنه کلی به آن اضافه کردم.

در دهه شصت که مانند حالا فرزند سالاری نبود.

مسعودی: خیر اصلا تازه فرزندان کوچک‌تر بیشتر تو سری خور بودند.

حافظ شجری: البته اینجا جعفر اصلا تو سری خور نبود.

بیشتر جواد اینگونه بود با اینکه فرزند ارشد بود.

مسعودی: جواد شرتر بود و دردسر بیشتر درست می‌کرد، بچه‌های دهه شصت بر اساس میزان شیطنتشان کتک می‌خوردند، والدین این انصاف را داشتند. من یادم است که اگر همسایه در کوچه کار خلافی از ما می‌دید و ما را می‌زد، هیچ وقت نمی‌رفتیم بگوییم فلانی ما را زد. چون جواب این بود که خوب کاری کرد که زد، حتما یک کاری انجام داده‌ای که تو را زده است.

اتفاقا یکی از کاربران خبرآنلاین از شما پرسیده بود در دهه شصت واقعا یک نفر می‌توانست بچه همسایه را به این راحتی بزند؟

مسعودی: بله، پدر مادرها می‌سپردند که اگر دیدی بچه ما کار خلافی انجام می‌دهد، او را بزنید. حس مسئولیت پذیری در آن زمان بیشتر بود، فرد اگر می‌دید پسر همسایه کار خلافی انجام دهد بعد با پسرش خودش معاشرت کند، ممکن است او هم این کار را انجام دهد، با همان یک کتک از همه اتفاقات جلوگیری می‌کرد.

یعنی با همه این کتک‌ها بچه‌های آن دهه مودب‌تر از بچه‌های حالا هستند؟

مسعودی: من احساس می‌کنم بچه‌های آن دهه احترام بزرگ‌تر را بیشتر نگه می‌داشتند. تا زمانی که مرحوم پدرم زنده بود و من ۳۷ سال داشتم، اگر وارد خانه می‌شد من بلافاصله بلند می‌شدم، الان اینگونه نیست، هر کسی هر طرفی است و به این موارد توجهی ندارد.

لوکیشن فیلمبرداری محله پنج تن مشهد بود، چیزی که من با دیدن این سریال خیلی من را متعجب کرد این بود که در سال ۱۳۹۹ و با گذشت ۳دهه، چرا هیچ تغییری در این محله‌ها به وجود نیامده است؟ و خیلی عجیب بود انگار زمان در دهه شصت برای این محله متوقف شده است.

خواجوی: مسئولیتش پای کیست؟ همانقدری که شما تعجب کردید ما هم تعجب کردیم! ما به هیچ جای آن محله دست نزدیم فقط یک چیزی می‌گذاشتیم تا لوله‌های گاز پوشیده شود. ولی محله همچنان صفای خود را داشت.

عبدی: مردم مانند سی سال پیش با هم معاشرت می‌کردند و بسیار خونگرم بودند.

مسعودی: آن صفا و صمیمیت، به شدت دهه شصت نبود، ولی هنوز باقی مانده بود. موضوعی که وجود دارد این است که اساسا فقر چیز خوبی نیست، من هم دوست دارم خوشی مردمم را ببینم، آنجا یک خانه بود که سه خانواده در آن زندگی می‌کردند.

از یک سریال طنز نمی‌توان خیلی انتظار داشت اما سعی نکرده بودید که معضلات آنجا را نشان دهید.

عبدی: سریال بیشتر از لحاظ حسی جلو رفته است.

خواجوی: در هر کوچه آنجا می‌توان پنجاه «ابد و یک روز» ساخت.

خواجوی: در هر کوچه محله‌ای که سریال «نوروز رنگی» را ساختیم، می‌توان پنجاه «ابد و یک روز» ساخت

مسعودی: در سریال جدی هم خیلی نمی‌توان به همه مسائل پرداخت چه برسد به طنز و اینکه من اصلا هدفم نشان دادن معضلات آنجا نبود.

دوست دارید یک روز از این منظر به این ماجرا نگاه کنید؟

مسعودی: نه من هیچ وقت این کار را انجام نمی‌دهم چون مردم ما در حال حاضر احتیاج دارند بخندند و شاد باشند. چون به قدر شرایط سخت شده است که دوست ندارم مردم بعد از یک روز کاری خسته کننده و وقتی به خانه می‌رسند و تلویزیون را روشن می‌کنند، بازهم گرفتاری و مشکلات ببینند.

خواجوی: من قبلا در آن محله‌ها مستند ساختم ولی حالا فکر نمی‌کنم علاقه داشته باشم که همچین تصویری را از آنجا نشان دهم چون الان تصویر شیرینی از آنجا ثبت شده است و فکر می‌کنم همان شیرینی‌ها را نشان دهیم، جذاب‌تر است.

سریال «نوروز رنگی» بیشتر بر خاطرات خودتان متکی است سریال قشنگی هم بود اما نقطه شروع، اوج و فرود آن کمی مخفی بود خرده داستان از داستان اصلی نمایان تر بود، یک حالتی مانند برنامه‌های آیتمی، البته که سریال بود. توضیح می‌دهید؟

مسعودی: چرا اتفاقا داستان یکی بود، یکی نبود داشت، آیتم نبود، یک آقا صادقی بود که استاد بنا بنا بود یک خانه‌ای را ساخته بود که از صاحبخانه سیصد هزار تومان طلب داشت و صاحبخانه یک تلویزیون رنگی نو به او داده بود و گفته بود الان پول ندارم، تا بعد از عید اگر پولت جور شد که هیچ، اگر جور نشد این تلویزیون را بفروش و طلبت را بردارد. آقا صادق تلویزیون را می‌آورد در خانه و چند روز بعد راهی مسافرت می‌شود، آقا جواد با دوستانش یک شب که فیلم رزمی نگاه می‌کنند، جو گیر می‌شوند می‌خورند به هم تلویزیون می‌شکند و حالا برای اینکه هزینه تلویزیون را تامین کنند می‌روند زوار پیدا می‌کنند. این از داستان، کجای این آیتم بود؟

نمی‌گویم آیتم است، می گویم مانند آیتم خرده داستان زیاد دارد.

مسعودی: من بیست و شش سریال برای تلویزیون نوشته‌ام، پس یکی بود یکی نبود قصه را بلدم، آیتم خیلی فرق می‌کند این است که شش تا آدم در سه یا چهار دقیقه در یک موقعیت قرار می‌گیرند و آن تمام می‌شود.

علی مسعودی: مخاطب «نوروز رنگی» از «قورباغه» بیشتر بود

شما «قرارگاه مسکونی» و «سه در چهار» را هم نوشته‌اید که مربوط می‌‍شود به یک دهه قبل، در آنجا داستان ملموس‌تر است.

مسعودی: به این خاطر که موقعیت‌هایی که این چهار جوان خلق کردند، بیشتر به چشم می‌آمد به همین خاطر این موقعیت شیرین‌تر به چشم می‌آمد. موقعیت‌های طنز این سریال از دیگر سریال‌ها بیشتر است، ما کلا سی و دو موقعیت داستانی داریم، فرار یکی از آنها است در «قرارگاه مسکونی» من از تم فرار استفاده کردم، یک موقعیت دیگر نیاز است که من در«نورز رنگی» از آن استفاده کردم. من توضیحات را دادم و فکر می‌کنم مردم هم سریال را دوست داشتند، چون مردم اگر الان سریالی را دوست نداشته باشند، خیلی راحت تلویزیون را خاموش می‌کنند، به این خاطر که دسترسی مخاطبان به انواع و اقسام سریال‌ها وجود دارد، در پانزده سال اخیر، سریال ما پربیننده‌ترین سریالی بوده است که از شبکه پنج پخش شده است، پس حتما خیلی چیزهای خوبی داشته است و یکی از آن عوامل داستان است.

خواجوی: قصه خیلی ساده روایت می‌شود و هر قسمت پر از اتفاق است، درسته که قسمت اول و دوم اتفاق خاصی نمی‌افتد، اما باز، آن هم دلیل دارد.

مسعودی: در قسمت‌های ابتدایی، قرار ما بر معرفی شخصیت‌های داستانی است.

خواجوی: این روایت ما دو تا کار انجام می‌داد، یکی آن قصه‌ را تعریف می‌کرد و در یک بخشی، یک چیزهایی را به ما یادآوری می‌کرد، یعنی آن نوستالژی و محله آدم‌ها را برای ما تداعی می‌کرد، مثلا در صف نانوایی، آمده نان بگیرد حالا این وسط اتفاقاتی هم رخ می‌داد و در آخر هم انگشتش گیر کرد در بین نرده‌ها شاید بیننده بگوید چرا، اما واقعا این اتفاق می‌افتاد بیشتر از ده دقیقه که یکجا می‌ایستادیم باید یک کاری می‌کردیم، پشت صندلی‌های ابری اتوبوس‌ها همیشه پاره بود، چون آرام و قرار نداشتیم.

مسعودی: یک مسئله دیگر اینکه نانوایی رفتن و نان خریدن واقعا یک معضلی بود و در هر محله فقط یک نانوایی وجود داشت، الان شما جلوی هر سوپر مارکتی که بایستید انواع نان‌ها را دارد. البته که من کارم را با نوشتن آیتم شروع کردم، اما ماهان عبدی، کلی آیتم کار کرده است، سه سال در «خنده بازار» فعالیت داشته است.

عبدی: وقتی یک کار آیتمیک می‌شود، نه شخصیت‌ها راکورد دارند نه مکان.

علی مسعودی: مخاطب «نوروز رنگی» از «قورباغه» بیشتر بودبه ترتیب از راست به چپ؛ جواد خواجوی، محمدحسین سلیمی‌راد، ماهان عبدی، حمیدرضا حافظ شجری، علیرضا مسعودی، سینا رازقی و محمد اسلامی

شما به بحث «خنده بازار» هم اشاره کردید، آن دوران پس از اتمام آن برنامه، بازیگران «خنده بازار» به طور کاملا نامحسوس ممنوع الفعالیت شدند و کسی با آنها همکاری نمی‌کرد، آقای عبدی این موضوع گریبان شما را هم گرفت؟

عبدی: بله. تا چند سال می‌گفتند تو در «خنده بازار» کار کرده‌ای با تو کار نمی‌کنیم.

خواجوی: این اصطلاحات هست که می‌گویند فلانی«خنده بازار»ی است.

عبدی: پس از «خنده بازار» تا چند سال با من کار نمی‌کردند، می‌گفتند تو در «خنده بازار» کار کرده‌ای با تو کار نمی‌کنیم، من برای یک شبکه آیتم کار کردم حالا برای همان شبکه می‌خواهم یک کار دیگر انجام دهم و به من اجازه نمی‌دهند

عبدی: من خودم دو سال سر این موضوع گرفتار بودم حتی سر یک کار دیگر با آقای مسعودی هم این مشکل را پیدا کردیم نقش محوری داستان من بودم اما یک مدیری مخالفت کرد و ایشان مجبور شدند نقش من را تغییر دهند و به نظرم این خیلی بی منطق است، من برای یک شبکه آیتم کار کردم حالا برای همان شبکه می‌خواهم یک کار دیگر انجام دهم، اجازه نمی‌دهند.

بحث کلان‌تر هم وجود دارد، فلانی سریال کار است، فلانی سینمایی است.

خواجوی: بله، من پارسال روی صحنه تئاتر رفتم، دو خبرنگار الکی وقت خودشان را تلف کردند و مطلب نوشته‌اند که از اینستاگرام روی صحنه‌های تئاتر آمدند.

مسعودی: بحث من هم همین است من اگر می‌خواهم با کسی همکاری کنم می‌روم قشنگ ریشه آن آدم را در می‌آورم. من تا الان دو کار انجام دادم و خیلی از خبرنگاران به من انتقاد کردند که علی مشهدی آنهایی که در فضای مجازی بودند را جلوی دوربین آورده است. درصورتی که من جواد را روی صحنه تئاتر دیدم و درباره او تحقیق کردم، جواد سالیان سال در مشهد تئاتر خیابانی کار کرده است، دستیاری کرده و خاک صحنه خورده، بچه پولدار نبوده است که بگوییم پول داد و وارد این حرفه شده است، جواد از ابتدا دنبال همین هنر بوده، حتی کارش در فضای مجازی هم یک هنر است، اگر هنرمند نبود، صفحه‌اش این همه دنبال کننده نداشت و زمانی هم این کار را انجام داد که هم دستیاری‌اش را انجام داده بود و هم در تئاتر کار کرده بود.

درباره علی صبوری هم این موضوع صدق می‌کند، من علی صبوری را به این دلیل انتخاب کردم که در «خنداننده شو» رامبد جوان هر اجرایی می‌خواست انجام دهد، شب قبلش می‌آمد دفتر من، متنش را با من چک می‌کرد و فردای آن اجرا می‌کرد، زمانی که در «خنداننده شو» اجرا می‌کرد من این جوان را به این دلیل انتخاب کردم که تئاتر کار کرده بود، علی یک سال قبل، تمام زندگی‌اش را در تئاتر باخته بود، تهیه کننده یک تئاتر شده بود و نزدیک ۸۰ میلیون تومان در یک تئاتر سرمایه گذاری کرده بود و ضرر کرده بود و زمانی که من او را انتخاب کردم، فالوری نداشت یا در فضای مجازی خیلی شناخته شده نبود، چون فیلمبرداری «آخر خط» طول کشید، یک مقدار همه چیز عوض شد، و در آن بازه زمانی در فضای مجازی بیشتر شناخته شد و جلوی دوربین که آمد همه گفتند اینستاگرامی است.

اگر دقت کرده باشید، علی صبوری بعد از «آخر خط» خیلی وقت بیشتری برای کاری که انجام می‌گذارد و برای آن ارزش قائل است. کلیپی می‌سازد که وقتی آن را می‌بینیم متوجه می‌شویم که چه قدر برای آن هزینه کرده است.

در این‌باره بیشتر بخوانید:

◾️ علی مسعودی: جواد خواجوی هنرمند است/ علی صبوری تمام زندگی‌اش را در تئاتر باخته بود

◾️ حمیدرضا حافظ‌شجری، چگونه جعفرِ سریال «نوروز رنگی» شد؟

نظر شما درباره اتفاقی که اخرا در بیمارستان برای ایشان رخ داده است چیست؟

مسعودی: من در آن صحنه نبودم و در جایگاه اظهار نظر نیستم اما چیزی که من در ویدیوها دیدم این است که می‌گویم کاش یک ذره با هم مهربان‌تر باشیم، همه می‌دانند که وقتی یک آدمی بیمار است، از لحاظ روحی و روانی به هم ریخته است، ساعت چهار صبح حالش بهم می‌خورد تپش قلب می‌گیرد، خودش می‌گوید، علی من احساس کردم دارم سکته می‌کنم، بعد با چنین وضعیتی می‌رود بیمارستان و توقع دارد به او رسیدگی شود و همه می‌دانند یک بیمار اگر مقداری تند خویی هم بکند اتفاق خاصی نیست امکان این وجود داشت که خیلی مهربانانه‌تر با او برخورد کنند، من بد کنم و تو بد جوابم بدهی، پس فرق میان من و تو چیست خدا؟ من می‌گویم اینکه تو به یک هنرمندی که بیمار است دستبند بزنی یک مقدار تند روی است. کاش یک مقدار باهم مهربان‌تر باشیم.

عبدی: من خودم بارها در بیمارستان‌ها دیده‌ام که مریض عصبانی شده داد و بیداد کرده، حتی حمله کرده است، اما تا حالا ندیدم که مامور بیاید و به دست کسی که قلبش درد می‌کند، دستبند بزند و او را به بیمارستان ببرد.

البته این را هم بپذیریم که جامعه نسبت به چهره‌های اینستاگرامی دید خوشایندی ندارد.

خواجوی: شما وقتی می‌گویید اینستاگرام، شامل خیلی از موارد می‌شود، از پیج کیک پزی بگیرید تا اصغر گاری دار و آنجا هم کسی برای شما خط تعیین نمی‌کند، مثلا در صدا و سیما ناظر کیفی وجود دارد، نود و نه درصد شاید دنبال تولید اثر نیستند، یک درصد هم تلاش دارند که حالی را خوب کنند و فرهنگسازی کنند دیگر گارد گرفتن نسبت به این موارد نباید وجود داشته باشد.

من از جایی حقوق نمی‌گیرم که بیایم درباره ماسک زدن صحبت کنم ولی یک احساسی به من دست می‌دهد که فکر می‌کنم می‌توانم از این رسانه استفاده کنم وحرف‌هایی بزنم، بعضی‌ها آن فضا را فقط پول می‌بینند، بعضی‌ها هم پولش را هم می‌توانند دربیاورند، اما این کار را انجام نمی‌دهند، من دلم نمی‌خواهد وقتی رضا کیانیان، هانیه توسلی، مهتاب کرامتی و خیلی از هنرمندان دیگر که من را فالو کردند، روزی پنجاه تبلیغ در صفحه من ببینند، تعدادش را کمتر می‌کنم به اندازه خودم در می‌آورم، اگر پول بیشتر هم در بیاورم ایرادی ندارد، کسی جلوی من را نمی‌گیرد، اما اعتباری که خودم در این فضا کسب کرده‌ام برایم اهمیت دارد.

عبدی: من کلا نمی‌دانم چرا مردم خیلی سریع نسبت به همه چیز جبهه می‌گیرند، مثلا همین برنامه «خنده بازار»، اگر این برنامه را کار کنی سریال نمی‌توانی کار کنی، اگر سریال کار کنی سینمایی نمی‌توانی کار کنی و این موارد ادامه دارد.

عبدی: من کلا نمی‌دانم چرا مردم خیلی سریع نسبت به همه چیز جبهه می‌گیرند، مثلا همین برنامه «خنده بازار»، اگر این برنامه را کار کنی سریال نمی‌توانی کار کنی، اگر سریال کار کنی سینمایی نمی‌توانی کار کنی و این موارد ادامه دارد

خواجوی: من هم تئاتر کار می‌کردم هم با تیبا مسافر کشی می‌کردم یک روز از سالن آمدم بیرون، یک ساعت بعد تماشاچی‌ام را به عنوان مسافر سوار کردم و واقعا به من فشار وارد شد و دیگر نتوانستم مسافر کشی کنم، یک گوشی داشتم با یک نرم افزار و اینستاگرام، چیزی که در اختیار همه هست، شوخی شوخی شروع کردم و به این جا رسید و از بازخوردهای مردم به اینجا رسید. حالا بدی این ماجرا کجاست؟ چرا من نباید تئاتر کار کنم؟

مسعودی: سر پژمان جمشیدی هم این اتفاق افتاد، همان سالی که پژمان آمد سریال «پژمان» را بازی کرد، همه به آن گارد گرفتند، او یک ورزشکاری است که دوران ورزشی او تمام شده و دنبال یک شغل دیگر است، حالا چه کار کند؟ از ابتدا این حرفه را دوست داشته و سال‌ها با همه بچه‌های سینما و تلویزیون رفیق بوده است، حتی رفت دوره دید، تئاتر هم کار کرد، مگر می‌شود بلد نباشی و بروی روی صحنه؟ صحنه با کسی شوخی ندارد.

مسعودی: همان سالی که پژمان آمد سریال «پژمان» را بازی کرد، همه به آن گارد گرفتند، او یک ورزشکاری است که دوران ورزشی او تمام شده و دنبال یک شغل دیگر است، حالا چه کار کند؟ دوره دید، تئاتر هم کار کرد، مگر می‌شود بلد نباشی و بروی روی صحنه؟ صحنه با کسی شوخی ندارد

خواجوی: وقتی پژمان نامزد سیمرغ شد، یک عده آدمی به او خندیدند که حسودند و خودشان می‌خواستند یک کارهایی را انجام دهند که نتوانسته‌اند حالا می‌گویند، این در فوتبال دیده شده است، چرا باید در هنر هم دیده شود؟ پس ما چه؟

شما گفتید که در پانزده سال گذشته سریال «نوروز رنگی» پر مخاطب‌ترین سریال بوده است.

مسعودی: این چیزی است که سازمان به ما گفته.

خب شما که می‌دانستید شبکه پنج کم مخاطب است چرا سراغ ساخت چنین سریالی رفتید؟

مسعودی: من یک سریالی برای سیما فیلم ساختم که آنجا هم مرجع است و نگاه می‌کند که هر شبکه چه نیازی دارد؟ بررسی کردند که مگر می‌شود شبکه پنج سریالی نداشته باشد و تصمیم گرفتند که این سریال را از این شبکه پخش کنند و من هم خیلی خوشحالم ما در شبکه‌ای کار کردیم و دیده شدیم که شبکه کم مخاطبی است، این برای ما افتخاری است چون کاری کردیم که سریال در شبکه پنج دیده شد.

نکته‌ای که وجود دارد این است که با وجود موقعیت‌های طنز زیادی که «نوروز رنگی» دارد، اما کمتر از «قرارگاه مسکونی» مخاطب را می‌خنداند، شاید اگر یک دهه قبل آن را می‌ساختید جذاب‌تر بود.

مسعودی: خنداندن مخاطب در حال حاضر خیلی سخت شده، دلیل آن هم مشکلات اقتصادی است که در چند سال اخیر به وجود آمده. باید بپذیریم که وضعیت اقتصادی در روابط مردم تاثیر گذار است فرضا زمانی که درآمدها اِن تومان بود و تورم خیلی کمتر بود، میزان روابط اجتماعی و ارتباط مردم با یکدیگر خیلی بیشتر بود. حالا فرد پای تلویزیون می‌نشیند اما به قدری دغدغه و گرفتاری و مشکلات دارد که فرصت خندیدن ندارد. این را باید بپذیریم در یک خانواده که اگر همه افراد خانواده هم کار کنند بازهم هشتشان گرو نهشان است.

مسعودی: خنداندن مخاطب در حال حاضر خیلی سخت شده، دلیل آن هم مشکلات اقتصادی است که در چند سال اخیر به وجود آمده. باید بپذیریم که وضعیت اقتصادی در روابط مردم تاثیر گذار است

آقای مسعودی، خنداندن مخاطبان بخاطر شرایط اقتصادی سخت شده است، اما بحث قهر مخاطب با صدا و سیما را چه کار کنیم؟ در اینجا که دیگر بحث مسائل اقتصادی مطرح نیست. اگر به آماری که سازمان داده است اکتفا کنیم، همین امسال، آمار مخاطبان برنامه‌های تلویزیونی، حدود هفت درصد کاهش داشته است، با این موضوع چه کار کنیم؟

خواجوی: روزنامه در سال‌های اخیر چند درصد کاهش مخاطب داشته است؟

روزنامه گران شده و از لحاظ مالی برای خیلی از افراد صرف ندارد، صدا و سیما هم گران شده؟

خواجوی: اصلا مجانی هم روزنامه بدهند بازهم مخاطبانش کم شده است چون سایت‌های خبرگزاری روی کار آمده‌اند.

عبدی: بازار رقابت برای ما تنگ‌تر شده است و متاسفانه یا خوشبختانه، ما آزادی که دیگر رسانه‌ها دارند را نداریم، در شبکه نمایش خانگی دست سازندگان خیلی از ما بازتر است.

علی مسعودی: مخاطب «نوروز رنگی» از «قورباغه» بیشتر بود

صدا و سیما یک رسانه‌ای است که همه از آن استفاده می‌کنند و همه باید با بهترین کیفیت از آن لذت ببرند، قرار نیست که همه پول داشته باشند تا اشتراک نماوا و فیلیمو و پلتفرم‌های دیگر را تهیه کنند.

عبدی : ما یک رسانه ملی هستیم هم یک بچه پنج ساله ما را می‌بیند و هم یک پیرزن ۹۰ ساله پس باید همه اقشار در نظر گرفته شود.

مسعودی: ما در حال حاضر شبکه‌ها و پلتفرم‌های مختلفی را داریم، هر آدمی، یک زمانی را برای دیدن یک برنامه و سریال صرف می‌کند، وقتی که در حال حاضر چند پلتفرم برای تماشای سریال و فیلم وجود دارد، قاعدتا یک بخشی از مردم، از آن پلتفرم‌ها استفاده می‌کنند و پول آن را هم می‌پردازند.

خواجوی: چند درصد هم هستند از پلتفرم‌های داخلی استفاده نمی‌‍کنند، از نتفلیکس استفاده می‌کنند.

مسعودی: شما یک ساعت و نیم یک برنامه‌ای را دیده‌اید بعد از آن دیگر فرصتی برای تماشای تلویزیون نمی‌ماند اما با همین حساب من هنوز هم می‌گویم، تلویزیون پر مخاطب‌ترین و قدرتمندترین است. طبق آمار سریال «قورباغه» را هشت میلیون نفر تماشا کردند، من همین الان مطمئنم که سریال «نوروز رنگی» که در یک شبکه کم مخاطب پخش می‌شد بالای ده میلیون بیننده در سراسر ایران داشت و مخاطبانش از «قورباغه» بیشتر بود.

طبق آمار سریال «قورباغه» را هشت میلیون نفر تماشا کردند، من همین الان مطمئنم که سریال «نوروز رنگی» که در یک شبکه کم مخاطب پخش می‌شد بالای ده میلیون بیننده در سراسر ایران داشت و مخاطبانش از «قورباغه» بیشتر بود

خواجوی: تلویزیون قوی است و به همان میزانی که قدرت دارد باید برنامه سازی هم در آن قوی باشد ولی وقتی که خودش خودش را ضعیف کند همین می‌شود.

موضوعی که ما در سریال با آن مواجه بودیم و می‌توان گفت از قسمت هشتم به بعد این اتفاق رخ داد، این بود که هی به سریال شخصیت اضافه می‌شد ما پنج نقش اصلی داشتیم یکدفعه یوسف تیموری، شهرام قائدی و هادی عامل هاشمی به سریال اضافه شد و بسیاری هم بر این باور بودند که با اضافه شدن این کارکترها سریال نمک خود را از دست داد.

مسعودی: قصه ما ایجاب می‌کرد که آدم به سریال اضافه شود، وقتی اینها دنبال زوار می‌گردند، باید زواری بیاید و هر شخصیتی که وارد داستان می‌شود یک موقعیتی خلق می‌کند، من فکر نمی‌کنم شخصیت‌ زیاد بوده باشد به این دلیل که اگر بیست قسمت با همین پنج نفر می‌رفت جلو ممکن بود مخاطب را خسته کند.

آقای مسعودی، شخصیت جواد جوانی خودتان بود؟ چون کاملا به شخصیتتان نزدیک است.

مسعودی: بله، جواد کاملا خود من بودم.

آقای شجری شما از سیزده سالگی و حتی قبل‌تر از آن هم در عرصه بازیگری ایفای نقش می‌کردید، ما خیلی از کودکان را داشتیم که وارد این حوزه شدند و پس از مدتی کنار رفتند، شما چگونه شرایط را کنترل کردید که به حاشیه کشیده نشوید و در طول این ۹سال به مسیر خود ادامه دهید؟

حافظ شجری: من هجده سالم است و از نه سالگی روی صحنه تئاتر بودم، خیلی کار می‌کردم و بسیار پیگیر بودم، از ۹۷ به مدت دو سال کار نکردم اما بازهم پیگیر بودم.

خواجوی: به نظرم حمید به عنوان شوخی به این موضوع نگاه نمی‌کند و این موضوع خیلی برای او اهمیت دارد، حمید هم در همان هنرستانی که من و محمد در ان درس خوانده‌ایم، الان سینما می‌خواند. یک بچه‌ای که صورتش قشنگ است و یا چشمان قشنگی دارد میبرند در یک فیلم تا بازی کند و این دلیل نمی‌شود وقتی آن بچه بیست سالش هم شد دوباره بخواهد بازی کند، یکی علی شادمان است که در کودکی بازی کرده است، مطالعه می‌کند، تلاش می‌کند و الان هم در مسیر سوپر استار شدن قدم بر می‌دارد.

خواجوی: یک بچه‌ای که صورتش قشنگ است و یا چشمان قشنگی دارد را می‌برند در یک فیلم بازی کند و این دلیل نمی‌شود وقتی آن بچه بیست سالش هم شد دوباره بخواهد بازی کند، یکی علی شادمان است که در کودکی بازی کرده، حالا در این راه مانده مطالعه می‌کند، تلاش می‌کند و الان هم در مسیر سوپر استار شدن قدم بر می‌دارد

مسعودی: علی واقعا زحمت کشید، تلاش کرد، تئاتر کار کرد و مطالعه زیادی داشت تا به اینجا برسد.

آقای شجری شما با توجه به مهارت‌ها و توانایی‌هایتان در این سریال نقش یک کودک را بازی کرده‌اید، ممکن نیست که این اتفاق باعث شود به مهارت‌های شما لطمه وارد کند و نقش‌های کلیشه‌ای به شما پیشنهاد شود؟

حافظ شجری: البته سن من هنوز زیاد نیست.

عبدی : مسلما می‌خواهند اما اینکه چگونه آن را اجرا کند، مهم است.

آقای اسلامی به نظر می‌رسد با آقای عبدی و حافظ شجری یک خورده حسابی دارید.

اسلامی: دست روی دلم نذارید، یکبار در اتاق هتل نشسته بودیم، به ماهان گفتم آقای عبدی از جلوی تلویزیون برو کنار، ایشان نرفتند، چندبارهم تذکر دادم، بازهم نرفتند، ته استکان اندازه دو بند انگشت چایی سرد بود، گفتم اگه نروی کنار این مقادیری چایی را روی شما می‌ریزم بازهم اعتنایی نکرد و من هم چایی را با شوخی روی او ریختم. رفت سراغ کتری پر از آب جوش که تازه قل خورده بود، در آن را باز کرد، کامل ریخت روی من، همان شب ما رفتیم بیمارستان می‌توانستم شکایت هم کنم.(با لحن شوخی)

عبدی: همان شب وکیل گرفت و می‌خواست تا ده میلیون از ما دیه بگیرد.(با لحن شوخی)

اسلامی: ده میلیون؟ حداقل صد و بیست میلیون می‌شود، سوختگی درجه یک است.(با لحن شوخی)

عبدی: همان لحظه حمید فرار کرد ولی جدای از هر اتفاقی که افتاده است من محمد را خیلی دوست دارم. کتری خاموش شده بود و یک ربع گذشته بود من اصلا حواسم نبود که این همچنان داغ است.

خواجوی: قسمت جذاب ماجرا آنجایی است که ماهان رفته خانه محمد اینا و محمد به مادرش گفته این همانی است که من را سوزانده، مادرش هم یک تشت آب جوش آماده کرده.(با خنده)

عبدی: همان جا من متواری شدم.

علی مسعودی: مخاطب «نوروز رنگی» از «قورباغه» بیشتر بودسینا رازقی و محمد اسلامی

قبول دارید مشهد شهر دوپاره است، یک بخشی با بخش دیگر خیلی تفاوت دارد؟

خواجوی: مشهد چند پاره است، اما من بازهم مشهد و زندگی کردن در آنجا را خیلی دوست دارم.

پس چرا تهران زندگی می‌کنید؟

خواجوی: چون مجبورم، درسال یک کار به من خورده است که رفتم مشهد همه کارهای من تهران است.

یعنی هنرمندان برای پیشرفت مجبور به نقل مکان هستند.

مسعودی: برای پیشرفت باید به مرکز آمد من که خودم خیلی دوست دارم هر سال یک کار در مشهد بسازم؟ مگر همه قصه‌ها در تهران اتفاق می‌افتد؟

خواجوی: ما آمدیم تهران را شلوغ کرده‌ایم، این تهرانی‌ها گناه دارند، اهالی تهران چه گناهی کردند که از شهری به شهرشان آمده‌اند؟ به خدا ما هم دوست داریم در شهر خودمان باشیم.

آقای مسعودی در سال‌های اخیر ساخت سریال‌هایی با لهجه بومی هر منطقه به شدت در تلویزیون رونق گرفت، سریال‌هایی مانند«نون.خ» و «پایتخت» که بیشتر در قالب طنز ساخته شده‌اند و مورد استقبال هم قرار گرفته‌اند، به همین دلیل شما سراغ ساخت چنین سریالی با لهجه مشهدی رفتید؟

مسعودی: به هر حال من به شهر خودم مشهد علاقه دارم و دوست دارم دیده بشود؛ اما این قصه خیلی سال است که در ذهنم است اما متاسفانه دیر کارگردان شدم، مطمئن باشید که اگر در سن سی سالگی این موقعیت و فرصت را به من می‌دادند که کارگردانی کنم، دومین سریالی که می‌ساختم همین «نوروز رنگی» بود.

اولی چه بود؟

مسعودی: همان «آخر خط» تا در آن آزمون و خطا کنم.

در این‌باره بیشتر بخوانید:

◾️پرسش‌های خود را از بازیگران و کارگردان سریال «نوروز رنگی» بپرسید

◾️ ۸۰ درصد مردم در ایام نوروز، مخاطب برنامه‌های صداوسیما بوده‌اند

در بخش دیگری از این گفت و گو سوالات از طریق سایت و یا صفحه اینستاگرام خبرآنلاین مطرح شد و هنرمندان سریال «نوروز رنگی» هم به آن پاسخ دادند.

یکی از کاربران از شما پرسیده که در گفت و گویی گفته‌اید که نمی‌خواهید با «نون.خ» و «پایتخت» رقابت کنید اما باید بدانید که اصلا و ابدا نمی توانید با آنها رقابت کنید، چرا فکر می‌کنید می‌توانید با آنها رقابت کنید؟

مسعودی: آنها همه دوستان من هستند، من با سعید آقاخانی و محسن تنابنده سال‌ها است که رفاقت دارم و رفاقت از زمانی که بیشتر می‌شود مانند برادری می‌شود من نزدیک بیست سال با سعید رفیقم و با محسن زندگی کرده‌ام اصلا با هم رقابتی نداریم، هدف همه ما این است که کاری بسازی که حال دل همه مردم خوب شود.

خواجوی: آنها بزرگ‌تر های ما هستند.

مسعودی: محسن از من سه سال کوچک‌تر است(با خنده).

خواجوی: «پایتخت» فصل شش را هم ساخته ما تازه جوانه زده‌ایم.

مسعودی: ولی من از همینجا اعلام می‌کنم که حاضرم با تمام بازیگران «نو.خ» و «پایتخت» کشتی بگیرم و مسابقه بوکس بدهم و زیر یک دقیقه همه را هم ناک‌اوت می‌کنم. با آقای مقدم که از «دایی جان ناپلئون» بودند، چه رقابتی می‌توان انجام داد؟

من از همینجا اعلام می‌کنم که حاضرم با تمام بازیگران «نو.خ» و «پایتخت» کشتی بگیرم و مسابقه بوکس بدهم و زیر یک دقیقه همه را هم ناک‌اوت می‌کنم. با آقای مقدم که از «دایی جان ناپلئون» بودند، چه رقابتی می‌توان انجام داد؟

یکی از کاربران گفته است که از آقای اسلامی بپرسید، این اولین سریال شماست، چگونه وارد این کار شده‌اید یک مقدار درباره سابقه کار خودتان توضیح دهید.

اسلامی: این اولین کار تصویر من است که آقای خواجوی با من تماس گرفتند و گفتند می‌آیی برای یک سریال نوروزی تست بدهی و من چون سه سال بود که از بازیگری فاصله گرفته بودم و در کار آهنگسازی خودم غرق شده بودم، رفتم تست دادم و آقای مسعودی همانجا گفت این احمد است ولی کار را از سال ۸۲ در تئاتر دانش آموزی مشهد شروع کردم، سال ۹۰ هم آمدم تهران به خاطر دانشگاه و دوبار هم کاندید دریافت سیمرغ از جشنواره تئاتر فجر شدم.

در دانشگاه چه رشته‌ای خواندید؟

اسلامی: لیسانس من کارگردانی تلویزیون بوده است، فوق لیسانسم تهیه کنندگی تلویزیون و حالا هم دانشجوی دکترا هستم.

خواجوی: من و محمد در هنرستان هنرهای زیبای مشهر باهم سینما می‌خواندیم.

یکی از دوستان پرسیده است آیا فصل دومی در راه خواهد بود؟

مسعودی: اگر قصه و ایده خوبی به ذهنم برسد حتما، اگر نه، ترجیح می‌دهیم با یک خاطره خوب در ذهن مردم بمانیم.

یکی دیگر هم گفته حضور یوسف تیموری با بازی بسیار بدش در سریال باعث افت کیفیت کار شده است، ایشان لهجه خوبی نداشتند و به کار لطمه زدند، چرا ایشان را برای این نقش انتخاب کردید؟

مسعودی: در سال ۶۴ یک فیلمی در تلویزیون پخش شد به نام «قانون»، قبل‌تر هم گفتم، جمعه پخش شد، چهارشنبه تکرارش را نشان داد از هفته بعد در هر محله دو تا وی جی ظهور کرد. درد دهه شصت تب آمیتاب باچان، بروسلی و وی جی خیلی زیاد بود. یوسف تیموری هم یک تیپ شخصیتی داشت که در آن زمان وجود داشتند، خیلی زیاد بودند وخیلی هم لج‌آور بودند.

نکته بعد اینکه بعد از اینکه این پنج نفر بلد شدند، خیلی سخت بود که یک نفر وارد جمع شود و پذیرفته شود، شاید من اگر به جای یوسف تیموری از یک بازیگری که اصلا کسی نمی‌شناخت استفاده می‌کردم، همچین نظراتی وجود نداشت.

خواجوی: آخه یک دوتار و تمبک کنار هم در حال نواختن بودند، یکدفعه گیتار وارد شده است، مدل او با ما کاملا متفاوت بود و جدا از اینکه لهجه ندارد یک تیپ دیگر هم دارد و به همین دلیل یک مقدار متفاوت‌تر بود.

مسعودی: خیلی از بینندگانی که متولد دهه ۴۰ و ۵۰ بودند، به من پیام داده‌اند که این آدم بسیار شبیه پسر خاله من است یا شبیه فلانی است. عده‌ای که آن آدم و آن شخصیت را در دوست و آشنا و فامیل دیده بودند، بسیار با آن ارتباط برقرار کرده بودند و آنهایی که برای دهه هفتاد بودند، استقبال نکردند.

دوستی پرسیده است جعفر(حمیدرضا حافظ شجری) را چگونه کشف کردید؟

مسعودی: جعفر سه سال من را پیر کرد، شماره‌ام را پیدا کرده بود و دائم پیام می‌داد، فکر کنم تنها کسی بودم که بلاکش نکردم.

حافظ شجری: بقیه بلاک کردند.

مسعودی: بقیه دوستان خسته شده بودند و بلاکش کردند، دائم به من پیام می‌دادند که من بازیگری هستم که در تئاتر مشهد بازی کردم، می‌گفتم عمو جان اجازه بده من اگر روزی برای مشهد سریالی کار کردم حتما از تو استفاده می‌کنم.

حافظ شجری: البته عمو علی، این‌ها را در دلش می‌گفت و به خود من هیچ قولی نداده بود تا این که پیش تولید «نوروز رنگی» آغاز شد و من با واسطه معرفی دیگر دوستان، به آقای مسعودی معرفی شدم.

در پاسخ به کسی که گفته سریالتان خیلی بد بود و اصلا من را نخنداند، چه چیزی می‌گویید؟

عبدی: می‌گوییم خیلی ممنون، دستت دردنکنه، لطف داری.

خواجوی: می‌گوییم نگاه نکن. برو ژانر مورد علاقه‌ات را پیدا کن، آن چیزی که دوست داری را نگاه کن وقتت را تلف نکن، مانند این می‌ماند که یک نفر بیاید در خانه آدم بنشیند و دائم بگوید به من خوش نمی‌گذرد، خب برو بیرون. ما نمی‌گوییم که آن بیننده بد است می‌گوییم ژانر مورد نظرت را پیدا کن.

یکی از کاربران پرسیده که بازیگری به درس و مدرسه شما لطمه نزد؟

حافظ شجری: من که امسال روی مدرسه را هم ندیدم، همه کلاس‌ها و امتحان‌ها نیز آنلاین بود به همین دلیل به من آسیبی وارد نشد.

خواجوی: الان که کلا مدرسه‌ای وجود ندارد، امتحان‌هایش را همه با هم سر لوکیشن می‌دادیم، دکتر محمد اسلامی هم خیلی به ایشان کمک کرد.

از آقای خواجوی پرسیده‌اند فقط می‌توانید لهجه مشهدی را بگویید؟ به لهجه دیگری مسلط نیستید؟

خواجوی: سریال جدیدی که دارم سریال شبکه نمایش خانگی است، یک نقشی دارم که معمولی صحبت می‌کند اما وقتی می‌رود شهرستان پیش پدر و مادرش مازندرانی صحبت می‌کند. من خیلی صبر کردم که از کلیشه خارج شوم، چون بسیار نقش مشهدی به من پیشنهاد شد اما می‌خواستم یک چیز متفاوت داشته باشم.

اگر «پایتخت» از شما دعوت به همکاری کند، می‌روید؟

خواجوی: با کمال میل و افتخار، یک کار برند تلویزیونی است، اما به عنوان یک نقش متفاوت، چون برای آخرین بار پرونده مشهدی صحبت کردن من در «نوروز رنگی» بسته شد، این سریال اگر تا فصل صدم هم ادامه پیدا کند پای آن هستم اما سریال دیگر، حضور پیدا نمی‌کنم.

مسعودی: الان محسن با من تماس گرفته است که در کار بعدیتان من را بازی می‌دهید؟ گفتم باید فکر کنم.(با شوخی)

آقای حافظ شجری شما چه طور؟

حافظ شجری: بله با افتخار.

همانطور که سه سال به آقای مسعودی پیله کردید، حاضرید سه سال به محسن تنابنده هم پیله کنید؟

حافظ شجری: خیر، حالا عمو علی را داریم و دیگر غم نداریم.

۵۸۲۴۵


کد خبر 1502598

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

(تصاویر) مخوف‌ترین مرکز بازداشت و شکنجه در دمشق