حال و هوای ماه مبارک رمضان در زمان اسارت
در شبهای ماه مبارک رمضان خواندن دعاها، حالت خاصی داشت و شور و شوق عجیبی به ما دست میداد چراکه در غربت و تنهایی اسارت، تنها یار و دوست را مخاطب قرار میدادیم.
به گزارش گلستان ۲۴؛ به نقل از تسنیم، تاریخ و فرهنگ دفاع مقدس، مملو از اتفاقها و رویدادهایی است که ثبت و ضبط تک تک آنها به زمان طولانی و اراده استوار نیازمند است. وقایع اسارت رزمندگان در بازداشتگاههای عراق، و آزار و اذیتهای دشمن، مقطع مهمی از این دوره تاریخی و با اهمیت را تشکیل میدهد. جالبتر این که بخشی از این اتفاقها در ایام ماه مبارک رمضان بوده است. در این قسمت به خاطرات ارسلان ساجدی سابق از اردوگاههای بعثی میپردازیم.
ماههای مبارک رمضان برای عاشقان ودلسوختگان در میان چنگال دشمن به منزله ملاقات و دیداری بود بین زندانی و دوستانش و منبع نیرویی بودکه قدرتی دوباره به معتقدان راه و مؤمنین به انقلاب میداد. در شبهای ماه مبارک دیگر مانعی برای نمازگزاران در شب و دعا خواندن نبود یعنی حساسیت بعثیها در این ماه کمتر میشد و با کمی احتیاط ادعیه و مراسم شبهای قدر انجام میپذیرفت.
اما باید یادآور شوم که در همه اردوگاها اوضاع شبیه بهم نبود. در اردوگاههایی که تعداد افراد غیر مذهبی و بیتوجه به اسلام و وامانده در راه بیشتر بود، وضع فرق میکرد.
در اردوگاهها صلاح الدین A، آسایشگاه2، تعداد روزهگیرها حدوداً 10،12 نفر میشد در حالی که آسایشگاه 55 نفری بود. تعدادی منافق بودند و روزه برای آنها ضرر داشت! چندتایی واقعاً مریض بودند و قادر به روزه گرفتن نبودند، تعدادی هم بریده در راه که سختیها و مصیبتها آنها را از پا در آورده و دین را باعث اسارت و تنگنای خود میدانستند، به هر حال روزه بگیرها (روزه داران) 10 نفر یا 12 نفر می شدند و من هم افتخار این را داشتم که خدمتگزار این عزیزان باشم و در توزیع غذا و چایی در شبهای ماه مبارک تلاش بیشتری بکنم. قبل از غروب آفتاب یعنی پیش از این که نگهبانان سوت آمار و داخل باش را به صدا درآورند همراه دوستان افطاری و سحری را از آشپزخانه میگرفتیم و به داخل آسایشگاه میآوردیم. در آسایشگاه ظرفهای غذا و سطل چایی را با چند پتو میپیچیدیم که برای افطار و سحر گرم بماند، سحر که میشد غذا را تقسیم میکردم و بعد از خوردن غذا بلافاصله چایی را برای برادران آماده میکردم موقع تقسیم غذا و چایی سعی میکردم که صدایی باعث بیدار شدن دیگران نشود، موقع خوردن غذا به همه سفارش میکردم که مواظب باشید قاشقهایتان به ظرفها نخورد و صدای آن باعث مزاحمت دیگران نشود.
گاهی اوقات یکی، دوتا از بچهها ناراحت میشدند به من میگفتند چرا اینقدر هنگام سحر احتیاط میکنی میگفتم: خدا میداند که هدف ما از روزه گرفتن قرب به اوست و قصد آزار کسانی که مخالف دین و اسلامند را نداریم، سپس احتیاط میکنیم و تحمل ما هم فقط برای رضای خالق یکتاست. مثالی هم از عملکرد حاج آقا ابوترابی در موصل شماره 4 زدم. گفتم، زمانی که ما در موصل 4 بودیم توی آسایشگاه ما شخصی لاابالی و بی توجه به دین و خدا زندگی میکرد او فردی غیر نظامی بود که در اوایل جنگ در شهر آبادان اسیر شده بود.
اکثر اوقات در آسایشگاه فحاشی میکرد، صبحها هم که ما برای نماز صبح بیدار میشدیم هنگام وضو گرفتن طبیعتاً صدای آب میآمد(چون در آنجا شیر آب نبود و با کاسه یا لیوان وضو میگرفتیم) با صدای آب این شخص بیدار میشد و زیر پتو شروع به فحش دادن میکرد. موضوع را به حاج آقا گفتیم و خیلی از رفتار این فرد ناراحت بودیم حاجآقا گفت: برادران از فردا از روی حولههایتان وضو میگیرید که صدای آب کسانی را که نماز نمیخوانند بیدار نکند و مزاحمتی برای آن فرد هم بوجود نیاید.
در شبهای ماه مبارک رمضان خواندن دعاها، حالت خاصی داشت و شور و شوق عجیبی به ما دست میداد چراکه در غربت و تنهایی اسارت، تنها یار و دوست را مخاطب قرار میدادیم و قدرت لایتناهی او را برآورنده حاجات خود میدانستیم، از طرفی بعثیها هم میدیدند آنهایی که طرفدار جمهوری اسلامی هستند در هر شرایطی که باشند اعمال شرعیه خود را با تمام توان بجا میآورند و اگر ادعایی دارند در عمل آنرا به اثبات میرسانند.
روز عید سعید فطر که میشد درون آسایشگاه و بطور انفرادی نماز عید را میخواندیم و هنگام باز شدن درهای آسایشگاها برای تبریک گفتن به دیگر برادران در آسایشگاههای دیگر از همدیگر سبقت میگرفتیم در این چند سالی که به کشور عزیزمان برگشتهام توفیق حاصل نشده که آن حالات و احساسات آنجا را پیدا کنم گویا فرصتی بود و عنایتی از جانب حق.