شیخ فضلالله مشروطه غربی را قبول نداشت/ اعدام شیخ شهید جریان غربگرا را در ریختن خون علما جریتر کرد/ شیخ و آخوند خراسانی در مصادیق اختلاف نظر داشتند نه در کلیات
ارتباط شیخ شهید با مشروطه، اختلاف فکری او با مرحوم آخوند خراسانی و میرزای نائینی و همچنین تقابلش با جریان غربگرای آن روزها، از موضوعاتی است که در گفتگوی رجانیوز با رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به آنها پرداخته شده است.
گروه تاریخ-رجانیوز: بدون شک یکی از شخصیتهایی که در تاریخ معاصر ایران مظلوم واقع شده، شهید شیخ فضلالله نوری است. شیخی که تمام زندگیاش را صرف مبارزه با استبداد و استعمار کرد و در نهایت به جرم دفاعش از اسلام در برابر غربگرایان، مظلومانه به دار آویخته شد.
با وجود اینکه بیش از یک قرن از شهادت شیخ فضلالله میگذرد، شخصیت این عالم مجاهد هنوز در مظلومیت به سر میبرد. تحریف تاریخ از سوی تاریخ نگاران مغرض از یک سو و عدم وجود روایتی شفاف و منصفانه درباره شیخ شهید و رابطهاش با مشروطه از سویی دیگر، باعث شده تا ادعاهایی که یکصد سال قبل در ارتباط با شیخ فضلالله نوری مطرح بود، همچنان ادامه دار باشد.
از همین رو به سراغ دکتر حقانی رئیس موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران رفتیم تا در ارتباط با حوادث و اتفاقاتی که منجر به شهادت شیخ فضلالله نوری شد، گفتگو کنیم.
ارتباط شیخ شهید با مشروطه، اختلاف فکری او با مرحوم آخوند خراسانی و میرزای نائینی و همچنین تقابلش با جریان غربگرای آن روزها، از موضوعاتی بود که در این گفتگوی تفصیلی به آنها پرداخته شده است.
*برخیها شیخ فضلالله را به حمایت از استبداد متهم میکنند؛ آیا شیخ فضل الله حامی استبداد بود؟
دکتر حقانی: در خصوص اتهامی که به شیخ فضلالله نوری زده میشود، دایر بر اینکه او حامی استبداد بوده، این موضوع جای بحث جدی دارد.
این اتهام را کسانی میزنند که خودشان در عصر مشروطه مظهر استبداد و بیقانونی بودند و بعدها نیز مروج استبداد منور یا دیکتاتوری منور در کشور شدند.
*مثلاً چه کسانی؟
دکتر حقانی: افرادی نظیر تقیزاده و یا کسانی که در نشریه کاوه مشغول فعالیت در راستای ترویج غرب و آموزههای غربی در کشور ما بودند.
مرحوم شیخ فضل الله نه تنها مستبد نبود، بلکه ضد استبداد بود؛ هر نوع استبدادی؛ هم استبداد منور و هم استبداد فردی. یا استبدادی که قبل از مشروطه در ایران حاکم بود.
اگر شیخ فضلالله نوری طرفدار استبداد بود، هیچ وقت بحث تاسیس عدالتخانه را با آن جدیت پیگیری نمیکرد. اتفاقاً شیخ به همراه مرحوم میرزا حسن آشتیانی علیه امینالسلطان که حاکم بی چون و چرای ایران پس از ترور ناصرالدین شاه بود، مبارزه میکرد. نهایتاً مبارزات شیخ فضلالله و میرزاحسن آشتیانی نتیجه داد و امینالسلطان عزل شد.
در ماجرای مشروطه نیز شیخ فضلالله به طور جدی در مقابل عینالدوله ایستاد. و اگر در مهاجرت کبری، شیخ فضلالله با سیدین همکاری نمیکرد، معلوم نبود که مهاجرت کبری به نتیجه برسد. همانطور که مهاجرت صغری به نتیجهای نرسید.
کسروی که از دشمنان شیخ فضلالله بود با صراحت میگوید که با پیوستن شیخ فضلالله نوری به سیدین، کمر استبداد شکست. یعنی اگر مرحوم شیخ فضلالله همراهی نمیکرد، همچنان مشروطه خواهان در رسیدن به خواستههای خود ناکام میماندند.
*شیخ فضلالله به دنبال چه نوع مشروطهای بود؟
دکتر حقانی: یک بحثی در رابطه با مواضع شیخ فضلالله نوری وجود دارد که این را باید مورد واکاوی قرار داد.
آن هم اینکه مرحوم شیخ فضلالله که خودش جزو موسسین مشروطه است، به دنبال چه نوع مشروطهای بود؟ و چرا ابتدا با مشروطه همراهی کرد، اما بعد در صدد اصلاح مشروطه بر آمد و در نهایت نیز حکم به حرمت مشروطه داد؟ اصلاً شیخ فضلالله حکم به حرمت کدام مشروطه داد؟
معمولاً اینجا یک خلط مبحثی صورت میگیرد. بدون اینکه گفته شود مرحوم شیخ فضلالله چه نوع رفتارهایی را مورد نقد قرار داده بود، ایشان را ضد مشروطه، و مواضعش را ضد مواضع مرحوم آخوند خراسانی و میرزای نائینی معرفی میکنند.
مرحوم شیخ فضلالله نوری در مسیر مبارزه با استبداد حرکت میکرد و در همین راستا تاسیس عدالتخانه را پیگیری میکرد. معنی عدالتخانهای که شیخ فضلالله به همراه علمای دیگر دنبال میکرد برای مردم روشن و فراتر از تجربههای قبلی هم بود که مردم ایران داشتند.
با عدالتخانهای که مد نظر مرحوم شیخ فضلالله نوری بود، یک تشکیلاتی به وجود میآمد و وظیفه آن تشکیلات این بود که با ظلم و بیعدالتی مبارزه کند.
در مسیر این مبارزات بود که نهایتاً بحث و واژه مشروطه مطرح شد. مرحوم شیخ فضلالله نوری، آخوند خراسانی و میرزای نائینی برداشتشان از مشروطه، نظامی بود که به اصطلاح هیچ تضادی با اصول شرعیه ندارد. و حتی به بسط عدالت و جلوگیری از استبداد رای حاکم هم کمک میکند. دلیلشان هم این بود که باید یک مجلسی در خور مردم مسلمان ایران تشکیل شده و به امور کشور نظارت کند.
برداشت شیخ فضل الله و علمای نجف این بود که مجلس تشکیل میشود و بر اساس قوانین اسلام قانون وضع کرده و به این ترتیب استبداد محدود میشود. در این مقطع شیخ فضلالله با مشروطه که هدف مشخصی دارد، همراه است. سایر علما هم همینطور بودند.
هدف غربگراها از طرح مشروطه، فقط مشروط کردن استبداد نبود، بلکه به دنبال مشروط کردن دین هم بوده و معتقد بودند که دین نباید در سیاست دخالت کند. در مرامنامه اکثر انجمنهای آن دوره و در احزابی که بعداً شکل میگیرند، جدایی دیانت از سیاست به طور آشکار مورد تاکید قرار میگیرد و معلوم میشود که برخی از مشروطه خواهان که همان مشروطه خواهان غربی باشند، به دنبال مشروط کردن اسلام و محدود کردن علما هم هستند.
البته علما به دنبال این نبودند که در امور اجرایی ورود کنند. اما هر حوزه اجتماعی که به هر نحوی علما در آن نقش آفرین بودند، از نظر این جریان سکولار، میبایستی محدود شده و نهایتاً از دست آنها خارج شود.
این شرط را نه تنها برای شیخ فضلالله که بعدها برای مرحوم بهبهانی و مرحوم طباطبایی هم آوردند و به آنها گفتند که شما نباید در امور دخالت کنید.
وقتی مرحوم شیخ فضلالله نوری با مباحثاتی که در مجلس شورای ملی پیرامون تدوین قانون اساسی و متمم قانون اساسی مواجه میشود و میبیند که اینها به دنبال سکولاریزه کردن جامعه ایرانی هستند، انتقادهایش نسبت به جریان سکولار و اقداماتشان را شروع میکند.
هرچه میگذرد شیخ فضلالله نوری احساس خطر بیشتری کرده و به ناچار در صدد اصلاح مشروطه بر میآید. البته همین کار را مرحوم مجتهد تبریزی نیز در تبریز انجام میدهد. در تهران نیز علمای بزرگی که متوجه نیت غربگرایان شده بودند، با مرحوم شیخ فضلالله در جهت تصحیح مشروطه همراه شدند.
بنابراین اگر مشروطه تصحیح میشد، یعنی مسیر اولیه خود را که میگفت استبداد محدود شود و مجلس بر اساس قواینن اسلامی قانون وضع کند را در پیش میگرفت، مرحوم شیخ فضلالله و سایر مشروعه خواهان، مشکلی با مشروطه نداشتند.
اصلاً همین عبارت مشروطه مشروعه نشان دهنده این بود که شیخ فضلالله نوری از مشروطه عبور نکرده بود.
مرحوم شیخ فضلالله گمان میکرد که با عبارت «مشروطه مشروعه» میتواند مشروطه را تصحیح کند. به همین جهت بهطور جدی اصل دوم متمم قانون اساسی، که دایر بر این بود که مصوبات مجلس تحت نظارت پنج تن از علما باشد را پیگیری کرد.
البته این هم موضوعی نبود که مراجع نجف بخواهند مخالفتی با آن داشته باشند. نه تنها مخالف نبودند که همراهی هم کردند و اتفاقاً برای تصویب این اصل از شیخ فضلالله حمایت کردند.
باید اضافه کنم که تصویب این اصل برای شیخ فضلالله نوری هزینه بالایی داشت. مرحوم شیخ مورد اتهام قرار گرفت که با مشروطه مخالف است؛ قانون گذاری را بدعت میداند و انواع و اقسام تهمتهایی از این دست به شیخ فضل الله نوری زده شد. اما بالاخره آن اصل با یک تغییراتی به تصویب رسید.
با تصویب اصل متمم قانون اساسی همانطور که غربگراها پیشبینی میکردند، مرحوم شیخ فضلالله نوری خلع سلاح شد. بعد از این ماجرا هر اعتراضی که شیخ فضلالله میکرد، آنها(جریان سکولار) میگفتند که شیخ به دنبال بهانهجویی است و حتی این موضوع را به نجف نیز منتقل کرده بودند.
مرحوم آخوند خراسانی وقتی که میبیند مرحوم شیخ فضل الله نوری همچنان به مخالفت خود با مشروطه ادامه میدهد و تصحیح مشروطه را دنبال میکند، برایش سوال میشود که چرا شیخ اینگونه عمل میکند؟ چرا که با تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی عملاً دیگر جای نگرانی وجود ندارد.
بهنظر من این نکته برمیگردد به خوشبینی مرحوم آخوند خراسانی و مراجع نجف. نیروهای غربگرایی که در ایران فعالیت داشتند، توانسته بودند بهطور مخفی در بیوت علمای نجف نفوذ کرده و اخبار ایران را وارونه به مراجع نجف برساندد. علمای نجف نیز فکر میکردند حالا که مجلس اصل دوم متمم قانون اساسی را تصویب کرده است، قطعاً از آن عبور نخواهد کرد.
در حالی که از همان ابتدا این مصوبه از نظر غربگراها نبایستی به مرحله اجرا میرسید. کمااینکه هیچوقت نیز به مرحله اجرا نرسید. تنها یکبار آن هم به صورت نیمهکاره و نیمه تمام اجرا شد.
بعد از آن هم در مجلس دوم وقتی مرحوم سید عبدالله بهبهانی از سوی مرحوم آخوند خراسانی مأمور شد که اصل دوم متمم قانون اساسی را اجرا کند، توسط تیم تروری که وابسته به دموکراتها بود در خانه خود با ۱۸-۱۹ گلوله به شهادت رسید.
بنابراین باید گفت که پیشبینی مرحوم شیخ فضلالله نوری درست بود که اینها(جریان غربگرا) در حرفها و ادعاهای خود صادق نیستند.
شیخ فضلالله بارها از مجلس و از نمایندگان افراطی غربگرا پرسید که آیا قوانین مجلس شورای ملی بر اساس ضوابط اسلامی تعیین خواهد شد؟ و آنها هم اعلام میکردند که برخلاف اسلام قانونی را تصویب نخواهند کرد.
جالب آنکه این سوال و جواب را به نجف میفرستادند و به علما میگفتند که ما بر خلاف اسلام رفتار نخواهیم کرد.
این درحالی است که این جریان از همان سال ۱۳۲۳ قمری که اولین جلسات خود را در باغ سلیمانخان میکده برگزار کرد(در آن جلسه افراد شاخص وابسته به فرقه ضاله بهائیت، جواسیسی نظیر اردشیر جی ریپورتر و وابستگان به سیاست انگلستان و فراماسونها حضور داشتند)، این قانون را تصویب کرد که فعلاً ظاهر را حفظ کرده و از اعضا خواست که تا اطلاع ثانوی از شرکت در مجالس مذهبی و دینی غیر اسلامی خودداری کنند تا بهانهای به دست به قول آنها «مرتجعین» نیفتد.
متاسفانه توانستند با این حربه ذهن مراجع نجف را از آنچه در واقعیت در ایران رخ میداد، دور کنند و همین باعث شد که مرحوم شیخ فضلالله در مسیر اصلاح مشروطه موفق نباشد.
تلاش شیخ برای اصلاح مشروطه همانطور که عرض کردم هزینهزا بود. ایشان مجبور شد به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت کرده و آنجا بیش از یک ماه توقف کند. علمای سراسر ایران به ایشان پیوستند. سخنرانیهای انتقادی در آنجا ایراد شد که همه این اقدامات برای اصلاح مشروطه بود.
*آیا این ادعا درست است که شیخ فضل الله و میرزای نائینی بر سر مشروطه تضاد فکری داشتند؟
دکتر حقانی: در همان حرم حضرت عبدالعظیم بود که مرحوم شیخ فضلالله نوری سوگند خورد که «ما مجلس میخواهیم اسلامی اسلامی اسلامی» و باز سوگند خورد که «مشروطه میخواهیم اسلامی اسلامی اسلامی» و نهایتاً وقتی که شیخ دید جریان مقابل(سکولارها) به هیچ وجه حاضر نیست صحبتهای او را قبول کند، به قرآن قسم خورد که «من مخالف مشروطه، به معنی مشروطه اسلامی نیستم» و باز در همانجا گفت که من همان مشروطه را قبول دارم که آخوند خراسانی قبول دارد. این آخرین اتمام حجت مرحوم شیخ فضلالله نوری بود.
بنابراین این ادعا که مرحوم آخوند و میرزای نایینی با شیخ مخالف بودند و شیخ هم با نگاه آنها به مشروطه مخالف بود، کاملاً مورد تردید قرار میگیرد.
چرا که شیخ با صراحت اعلام میکند که من همان مشروطهای را قبول دارم که آخوند خراسانی قبول دارد. شیخ فضلالله میداند که آخوند خراسانی رضایت به مشروطه غیر دینی نمیدهد.
کمااینکه ایشان(مرحوم آخوند خراسانی) بعدها پس از شهادت شیخ فضلالله نوری و بعد از غلبه حزب دموکرات و فراماسونها و اعضای فرقه ضاله بر ارکان کشور، خودشان متوجه شدند که چه اتفاقی افتاده و همان اقدامی که شیخ فضلالله برای اصلاح و تصحیح مشروط انجام داد، آخوند خراسانی و میرزای نائینی نیز در مشروطه بهدنبالش رفتند که البته بی سرانجام ماند.
شاید بتوان گفت که مرگ مشکوک مرحوم آخوند خراسانی پایان این اقدامات اصلاحگرایانه محسوب میشود. مرحوم آخوند خراسانی میخواست برای برچیدن بساط غربگرایان به سمت ایران حرکت کند. اعلامیههای آخوند خراسانی و اعلامیههای مرحوم ملا عبدالله مازندرانی نشان از آن دارد که مخاطب اعلامیهها، تقیزاده و باند غربگرای او است.
حتی کار به جایی میرسد که مرحوم آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی اعلام میکنند که تقیزاده باید از مجلس اسلامی اخراج شود. همین درخواست را مرحوم شیخ فضلالله نوری هم داشت. همین درخواست را محمدعلی شاه هم داشت که این عناصر را باید از مجلس اخراج کرد تا مشروطه در ایران یک ثبات و استقراری پیدا کند.
مرحله بعدی بر میگردد به ناامیدی شیخ فضلالله نوری از اصلاح مشروطه. مرحوم شیخ برای اینکه جلوی غلبه تفکر سکولار در کشور را بگیرد، حکم بر حرمت مشروطه داد.
البته منظور ایشان از حرمت مشروطه، آن مشروطهای بود که دیگر قابل اصلاح نبود یا نگذاشتند که اصلاح شود. وگرنه منظور شیخ اساس مشروطه نبود.
چرا که ایشان در نامهای که برای فرزندشان مینویسند میگویند که من خودم از موسسین مشروطه بودم و برای اینکه بتوانم نهضت را پیش ببرم، چهار هزارتومان وام و قرض گرفتم.
ایشان میگوید که من از موسسین این اساس(مشروطه) بودم و بعد که دیدم دچار کجروی شده است، سعی کردم آن را اصلاح کنم.
از آنجایی که شیخ فضلالله نوری راهی برای افراطیون و غربگراها باقی نگذاشته بودند، آنها(جریان سکولار) نیز که توانسته بودند در بیوت علمای نجف نفوذ کنند، مخالفتهای شیخ با تفکرات غربی مشروطه را بهعنوان طرفداری از استبداد و مخالفت با مشروطه معرفی کردند.
در این مقطع که درگیری محمدعلی شاه با مشروطه خواهان هم به اوج خود رسیده بود، از آنجایی که محمدعلی شاه پادشاه مشروطه بود، یعنی بر اساس قانون اساسی پادشاه ایران بود، شیخ فضلالله چاره راه و چاره کار را حمایت از پادشاه رسمی کشور میبیند.
البته این حمایت به این معنی بازگشت به قبل از مشروطه نیست. مرحوم شیخ فضلالله نوری سعی میکند از ظرفیت قانونی و رسمی کشور که جایگاه محمدعلی شاه بود، برای دفع خطر غربگرایان استفاده کند..
پس از تعطیلی مجلس و تعطیلی مشروطه، در یک جلسهای برخیها به محمدعلی شاه پیشنهاد میدهند که برگردیم به همان سیستم سابق و مرحوم شیخ فضلالله با جدیت اعلام میکند که ما قرار نیست به وضعیت سابق برگردیم و میخواهیم مشروطه را اصلاح کنیم، نه اینکه به روال سابق برگردیم.
اما بالاخره مسیر حوادث به سمتی رفت که مشروطهخواهان غلبه پیدا کردند و مرحوم شیخ فضلالله نوری را به شهادت رسانده و محمدعلی شاه را نیز از ایران تبعید کردند.
*درگیری شیخ فضل الله با جریان غربگرا از کجا شروع شد
دکتر حقانی: درگیری مرحوم شیخ فضلالله نوری با جریان غربگرا و البته با غرب، از سالها پیش از مشروطه آغاز میشود. شیخ فضلالله در سال 1303 قمری از سوی استاد خود، مرحوم میرزای شیرازی مأمور میشود به ایران بیاید و به اوضاع سر و سامان دهد.
شیخ پس از آنکه به ایران میآید متوجه وخامت اوضاع شده و تقریباً در سال 1306 قمری وقتی سلطه کفار بر بازار مردم مسلمان ایران و بر سبک زندگی مردم را میبیند، طرح تحریم کالاهای به وارد شده از بلاد کفر را به مرحوم میرزای شیرازی ارائه کرده و مرحوم میرزای شیرازی نیز آن را تایید میکند.
بنابرین شیخ فضلالله نوری عملاً به جنگ اقتصادی با کفار میرود؛ چه روسها و چه انگلیسیها. هدف اصلی شیخ فضلالله نیز صیانت از استقلال اقتصادی ایران و حمایت از توانمندیهای داخلی و ظرفیتهایی که هر روز قربانی واردات از کشورهای خارجی میشد، بود. درگیری شیخ فضلالله با غربگرایان از همان زمان آغاز شد.
در نهضت تحریم تنباکو یکی از قهرمانهای مطرح این مبارزه در ایران و در تهران، مرحوم شیخ فضل الله نوری بود.
در ماجرای تحریم تنباکو شیخ شهید در مقابل یک کمپانی انگلیسی به نام رژی میایستد. البته شیخ فضلالله در این مسیر تنها نبود و مرحوم میرزای آشتیانی در تهران، مرحوم میرزا جوادآقای تبریزی در تبریز و مرحوم آقا نجفی در اصفهان و مرحوم آقای فال اسیری، با شیخ فضلالله نوری همراهی کرده و اجازه ندادند که کمپانی رژی بتواند به اهداف گسترده استعماری خود در ایران دست پیدا کند.
مبارزه مرحوم شیخ فضلالله با سلطه اقتصادی بیگانگان از سال ۱۳۰۶ شروع شد. مبارزهاش با کمپانی رژی در سال 1308 شکل گرفت. مبارزهاش با امین السلطان و مبارزه با فرقه ضاله نیز قبل از اینها بود.
از سال ۱۳۰۰ قمری، ۲۳ سال قبل از مشروطه، فراماسونها با هرکسی که بهدنبال تدوین قانون اساسی اسلامی بود، مخالفت میکردند و وقتی مرحوم شیخ فضلالله نوری در جریان مشروطه در مقابلشان ایستادگی کرد، شروع به تخریب شیخ کردند.
نهایتاً با ایستادگی و جدیت شیخ فضلالله نوری، اصل دوم متمم قانون اساسی را با یک تغییراتی تصویب کردند. با این نیت که هیچ وقت اجرا نخواهد شد.
مشخص بود که مرحوم شیخ فضلالله نوری نمیتواند با این جریان سکولار به نتیجه برسد. کمااینکه مرحوم آخوند خراسانی نیز نتوانست. مرحوم سید عبدالله بهبهانی نیز که در واقع با این جریان مراودات و مناسباتی داشت هم نتوانست با اینها به نتیجه برسد و قربانی تلاش خودش برای اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی شد.
بنابراین ریشه درگیری شیخ فضلالله با این جریان بر میگردد به تلاش آنها(جریان غربگرا) برای مشروط کردن اسلام و دقیقاً به همین جهت و به همین علت مرحوم آخوند خراسانی در مشروطه دوم با آنها(جریان غربگرا) درگیر میشود.
*علمای آن زمان مثل میرزای نائینی در اعدام شیخ نقشی داشتند؟
دکتر حقانی: در برخی از منابع تاریخی مطالبی ذکر میشود مبنی بر اینکه حکم اعدام شیخ فضلالله نوری را مرحوم آخوند خراسانی و یا مرحوم میرزای نایینی تایید کرده و از اعدام شیخ فضل الله نوری خوشحال شدهاند!
همه اینها کذب محض است. البته در مواضع شیخ فضلالله نوری و مواضع آخوند خراسانی و میرزای نایینی در ارتباط با حرمت مشروطه تفاوت وجود دارد. اما این تفاوت تفاوت مبنایی نیست. به این معنا که یک طرف یک تلقی از مشروطه دارد و به عبارتی طرفدار مشروطه غربی است و طرف دیگر طرفدار استبداد است. خیر اینگونه نبوده است.
این علما در تشخیص مصداق دچار اختلاف شدهاند. مرحوم شیخ فضلالله نوری معتقد است که جریان غربگرا اعم از فراماسون ها و فرق ضاله، غرب گرایانی هستند که معتقد بودند که از فرق سر تا ناخن پا باید غربی شویم و اگر استبداد فاسد باشد، اینها(غربگرایان) افسدند.
اما مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم میرزای نایینی چنین تلقیای نداشتند. چرا که باطن این جریان هنوز برایشان روشن نشده بود و بههمین جهت آنها محمدعلیشاه و استبداد را افسد میدانستند و معتقد بودند که استبداد باید برطرف شود.
معتقد بودند که جریان غربگرا نمیتواند حریف علما و جایگاهی که علما نزد مردم داشتهاند، شوند.
به نظر میرسد که این تحلیل از سوی اعضای انجمن مخفی و افرادی نظیر سید اسدالله خرقانی که در بیت مرحوم آخوند خراسانی نفوذ کرده بود به آنها القا میشد. از نظر من این تحلیل یک نکته انحرافی بود که جریان غربگرا سعی کرد در حوزه نجف آن را جا بیاندازد.
اما هیچکدام از این موارد به این معنا نبود که آخوند خراسانی مایل به سرکوب شیخ فضلالله نوری و یا زندانی کردن و دستگیری ایشان و همینطور اعدام ایشان باشد.
غربگرایان مشروطه در توجیه اختلاف مرحوم آخوند خراسانی و شیخ فضلالله نوری به یک حکمی استناد میکنند که در یکی از نشریات آن دوره، ظاهراً در «حبلالمتین«، بدون امضا و بدون مهر، به نام مرحوم آخوند خراسانی منتشر شد. در آن حکم جعلی از سوی آخوند خراسانی، اعلام شده بود که نوری مفسد است و دخالتاش در امور جایز نیست. البته هیچ وقت تصویری از این حکم منتشر نشد.
برخیها با استناد به این حکم مدعی هستند که آخوند خراسانی حکم اعدام شیخ فضلالله نوری را صادر کرده است.
در این رابطه باید گفت که اصالت این حکم زیر سوال است. نه امضای مرحوم آخوند و نه مهرش پای آن است. ضمن اینکه اصل سند هم موجود نیست. و خب بهنظر میرسد که این جریان(جریان غربگرا) با جعل سند سعی کرد به کار خود مشروعیت بدهد.
روایت هایی وجود دارد که نشان میدهد وقتی خبر شهادت شیخ فضلالله نوری به مرحوم آخوند خراسانی میرسد، ایشان در حال بازگشت به منزل بودند و فرزندشان تعریف میکند که وقتی خبر به پدرم رسید، دچار افت فشار شد، رنگ صورتش مانند گچ سفید شد و به زمین نشست.
ما اسناد معتبری داریم که نشان میدهد مرحوم آخوند خراسانی بلافاصله پس از شنیدن خبر شهادت شیخ فضلالله، فرزند آن شهید را که شاگرد آخوند بود، برای اداره امور خانواده شیخ به ایران میفرستد.
مرحوم سید عبدالله بهبهانی که در آن مقطع نزد آخوند خراسانی بوده است وقتی به ایران میرود، به فرزندش که داماد شیخ شهید بوده، میگوید تو در تهران بودی و شیخ را دار زدند؟
منظور این که چرا هیچ کاری برای جلوگیری از اعدام شیخ فضلالله نکردی؟
البته وحشتی که در ایران به راه افتاده بود به کسی اجازه نمیداد که بخواهد کاری از پیش ببرد.
حتی کسی در حد نایبالسلطنه ایران مرحوم عضدالملک قاجار که پیگیر مسئله شیخ بود، به افراطیون اعتراض میکند که چرا شیخ را آزاد نمیکنید و آنها به دروغ میگویند ما چند سوال از شیخ داریم و تا عصر خلاص خواهد شد. منظور از خلاص این بود که شیخ فضلالله به دار کشیده میشود. اما عضدالملک فکر کرد که منظور از خلاصی، آزادی شیخ است.
در هر صورت روایت هایی که ما از مواضع علما و رفتار علما داریم، حکایت از این موضوع دارد که آنها در اعدام شیخ فضل الله دست نداشتند و البته وقتی متوجه شدند که اعدام علما در ایران به راه افتاده، مخالفت هم کردند.
*چرا کار به اعدام شیخ فضل الله رسید و کسی اعتراضی نکرد؟
دکتر حقانی: اعدام شیخ فضلالله نوری غیر قابل باور بود. کسی باور نمیکرد که جریان غربگرا جرئت کند و یک مجتهد بزرگ شیعه را در روز ۱۳ رجب در تهران به دار بکشد!
خیال مرحوم آخوند خراسانی و سایر علما نیز از این امر راحت بود. وگرنه اگر میدانستند که چنین اقداماتی قرار است اتفاق بیافتد، قطعاً جلوی آن را میگرفتند.
کمااینکه وقتی پس از شهادت شیخ فضلالله به علما خبر رسید که قرار است مرحوم آیتالله ملاقلی زنجانی را نیز اعدام کنند، آخوند خراسانی بلافاصله دستور میدهد که حق ندارید به ایشان تعرضی بکنید و ایشان را به عتبات هدایت کنید.
مرحوم آخوند خراسانی تلاش میکند که جلوی این قتل و کشتارها و اعدامها را بگیرد. در یکی از اعلامیههایی هم که ما از ایشان داریم و چاپ شده است، به رفتار غربگرایان انتقاد کرده و میگوید حبس دلبخواهی بیشتر از دوره سابق شده است.
همان انتقاداتی را که شیخ فضلالله در دوره مشروطه اول به مشروطه خواهان غربگرا داشت، آخوند خراسانی نیز در مشروطه دوم دارد.
حتی کار به جایی میرسد که مرحوم آخوند خراسانی که در مشروطه اول جریان سکولار را فاسد مملکت و محمدعلی شاه را افسد میدانست، با صراحت در اعلامیه خودش مینویسد که باز خدا پدر استبداد سابق را بیامرزد. حداقل به دین مردم کاری نداشت.
اتفاقاً این نکتهای بود که مرحوم شیخ فضلالله نوری در مشروطه اول متوجه آن شد، اما آخوند خراسانی و میرزای نایینی در مشروطه دوم متوجهاش شدند.
اگر آخوند و میرازی نائینی هم در مشروطه اول متوجه این موضوع می شدند، قطعاً با شیخ فضلالله همراهی میکردند و مسیر مشروطه ایران اصلاً یک مسیر دیگری میشد.
*اعدام شیخ چه اثراتی داشت؟
دکتر حقانی: اعدام شیخ اثرات خیلی بدی در پی داشت. بخشی از متدینین که بالاخره با مشروطه همراهی میکردند، با اعدام شیخ دچار تردید شدند.
در حوزه نجف این تردید خیلی جدیتر شده و منجر به مرزبندیهای جدی و سختی بین مراجع و علما شد. اعدام شیخ فضلالله نوری در بین نیروهای مذهبی به شدت انفعال ایجاد کرد.
خصوصاً این که در عصر همان روزی که شیخ فضلالله را به شهادت رساندند، فرزند اسدالله خرقانی با چاپ یک مطلبی در نشریه حبلالمتین به سایر علما هشدار داد که شما هم اگر بخواهید این کار را، یعنی مخالفت با ما(جریان غربگرای مشروطه) را دنبال کنید، به همین سرنوشت دچار میشوید.
مرحوم سیدعبدالله بهبهانی به همین سرنوشت دچار شد. مرحوم آخوند خراسانی هم به همین سرنوشت دچار شد. سیدمحمد طباطبایی هم در خانهاش در انزوا زندگی میکرد.
بنابراین پس از شهادت شیخ فضلالله نوری، جریان دینی و جامعه متدین دچار یک انفعال و سرخوردگی شد که مخالفت با مشروطه را در پی داشت.
از طرفی دیگر اعدام شیخ فضلالله نوری باعث شد که جریان سکولار و افراطیون غربگرا در ریختن خون علما و در تهدید علما جدیتر شوند.
در تبریز اعلامیههایی با جوهر قرمز منتشر شد و در آن اعلام شد که دوره شرع کهنه محمدی به سر رسیده است و اگر علما بخواهند بر اجرای شریعت اسلامی اصرار کنند، ما تک تک شان را به دار میکشیم.
اعدام شیخ حتی به بیگانگان هم جرئت داد که به علما تعرض کنند.
مثلاً وقتی در سال ۱۳۳۰ قمری روسها مرحوم ثقةالاسلام و چند تن از یارانش را در تبریز به دار کشیدند، مورد سرزنش قرار گرفتند که چرا این کار را کردید و روسها در پاسخ گفتند خود شما به ما یاد دادید که مجتهدین خودتان را باید به دار کشید.
اساساً غربگراها با ترجمه رمانهای انقلاب فرانسه، قبل و بعد از تاسیس مشروطه به دنبال این بودند که ذهنیت جامعه را آماده برای اعدام علما آماده کنند و همانطوری که در انقلاب فرانسه کشیشها را به گیوتین سپردند، علمای ایران را هم به دار بیاویزند.
البته جامعه ایرانی هیچ وقت این را نپذیرفت. شیخ فضلالله نوری خیلی غافلگیرانه در تهران به دار کشیده شد.
افراطیون غربگرا از آنجایی که موانع را که بزرگترینشان شیخ فضلالله بود را از سر راه برداشته بودند، بعدها موفق شدند سیدعبدالله بهبهانی و مرحوم آخوند خراسانی را نیز از سر راه بردارند.
پس از این اتفاقات، استبدادی در ایران حاکم شد که در تاریخ معاصر ایران بیسابقه بود. نقل میکنند که تا هفت سال بعد از شهادت مرحوم شیخ فضلالله نوری کسی جرات نداشت که نام شیخ را به زبان بیاورد.
بهنظر من شهادت شیخ فضلالله نوری به معنی شکست مشروطه دینی در ایران بود.
کمااینکه بعد از آن هم تلاشهای مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم میرازی نائینی و مرحوم سیدعبدالله بهبهانی و دیگران که هرکاری کردند تا بتوانند مشروطه دینی را در ایران مستقر کنند، به نتیجه نرسید.
یکی دیگر از اثرات شهادت شیخ فضلالله، تسلط جریان غربگرایی بر مردم مسلمان ایران بود.
نتیجه این تسلط هم این شد که کشور با توجه به بیثباتی که بر اثر رفتار غربگرایان بود، برود به سمت طرح تز دیکتاتوری منور و استقرار یک دیکتاتوری وحشتناک به نام دیکتاتوری سیاه رضاخانی که ۲۰ سال دمار مردم ایران را درآورد.
*با این تفاسیر، چرا امروز شاهد آن هستیم که نظر تاریخ نگاران غرض ورزی مثل یرواند آبراهامیان یا ادوارد براون درباره شیخ فضلالله که او را ضد مشروطه معرفی میکنند، در جامعه ما و همچنین مجامع علمی و دانشگاهی غلبه دارد؟
دکتر حقانی: در خصوص اینکه برخی تاریخنگاران معاصر ما هم متاسفانه همان حرفهایی را در رابطه با مرحوم شیخ فضلالله نوری تکرار میکنند که در همان مقطع به ایشان نسبت داده میشد و تهمت زده میشد، بر میگردد به دو نکته.
یکی این که تاریخ مشروطه در همان مقطع توسط سکولارها نوشته شد. از ادوارد براون بگیرید که کتابش یکی از منابع تدوین به اصطلاح تواریخ مشروطه در ایران است تا ناظمالاسلام کرمانی و مجرد اسلام کرمانی و شریف کاشانی که کتاب واقعات اتفاقیه را نوشت.
اینها همه کسانی بودند که یا در ارتباط با فرق ضاله بودند یا در ارتباط با همین گروه های افراط و تاریخ مشروطه را بر اساس روایتی که خودشان از مشروطه داشتند نوشتند و متاسفانه این نوشتهها بعدها هم در منابع دیگر، بهعنوان منبع استفاده شد.
توانستند با تبلیغات گسترده روایت خودشان را بهعنوان مشهورات تاریخی جا بیاندازند. برای همین وقتی از واژه آزادی استفاده میکنند و نقطه مقابل خودشان را مستبد و ارتجاع معرفی میکنند، خود به خود افکار عمومی که با این قضایا و ماجراهای آن دوره آشنایی ندارند، با خود میگویند که آزادی و مجلس شورای ملی که نمایندگان مردم بیایند و تصمیم بگیرند برای سرنوشت کشور به مراتب بهتر از استبداد و زندان و به اصطلاح حکومت یک فرد بر کشور است.
ظاهر قضیه هم همین را میگوید؛ که بله اگر یک مجلس متشکل از نمایندگان مردم امور کشور را تحت نظر داشته باشند و قوه مجریه تابع مصوبات مجلس باشد خیلی امر مطلوبی است.
اما اساساً این اتفاق در کشور ما رخ نداد و آن چیزی که ما شاهدش بودیم، غلبه غربگرایانی بود که برای رسیدن به مقاصد خود حتی علیرغم شعارهای آزادیخواهی و مخالفت با استبداد از واژه مشت آهنین و استبداد منور و دیکتاتوری منور برای جا انداختن و استقرار رژیمی در ایران استفاده کردند که بتوانند با ترور و کشتار و قلع و قمع، جامعه ایران را به سمت سکولار شدن پیش ببرند. همان چیزی که در دوره رضاخان رخ داد.
جنبه دیگری که برخی تاریخ نگاران معاصر ما همانند تاریخنگارانی که تواریخ اولیه مشروطه را نوشتند، به تکرار همان ادعاها علیه شیخ فضلالله نوری میپردازند، اینکه اساساً از منظر آموزههای غربی به مشروطه ایران نگاه میکنند و همان ارزش های غربی برای آنها اهمیت دارد.
بنابراین هر نوع ارزش اسلامی از نظر آنها مترود است. چه شیخ فضلالله بهدنبال استقرار آن ارزشها باشد و چه میخواهد آخوند خراسانی و دیگران باشند. ما دیدیم که این ها در عمل مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم سید عبدالله بهبهانی را هم تحمل نکردند و از سر راه خود برداشتند.
زمانی که میخواهند یک تقابلی بین مرحوم شیخ فضلالله نوری و علمای مشروطهخواه نشان دهند، یک تعریف نیم بندی از علمای مشروطهخواه میکنند. اما وقتی با اصرار علمای مشروطهخواه بر اجرای مشروطه اسلامی در ایران مواجه میشوند، آنها را هم میکوبند.
این هم بر میگردد به رویکرد آنها که بر تحلیلهای تاریخی آنها اثر میگذارد. و همینطور منابعی که استفاده میکنند.
اگر این تاریخنگاران[مغرض] در دوره مشروطه بودند، یعنی به جای مجدالاسلام کرمانی و ناظمالاسلام کرمانی و شریف کاشانی یا کسروی بودند، به واسطه اینکه از همان منظر و با همان دیدگاه در حال نوشتن تاریخ هستند، همان حرفها را میزدند و تکرار میکردند.
بنابراین اشتراک مواضع با سکولارها و غربگرایان از یک طرف و تحت تاثیر منابع اولیه مشروطه قرار گرفتن از طرف دیگر موجب میشود که این افراد همچنان همان ادعاهایی را که در دوره مشروطه و پس از مشروطه علیه شیخ فضلالله مطرح میشد را تکرار کنند.
جالب این است که اینها تلاششان برای تخریب مرحوم شیخ فضلالله و تطهیر مشروطه خواهان غربگرا را به دوره مشروطه اول اختصاص میدهند و در مشروطه دوم از کنار مخالفتهای جدی و بنیادین مرحوم آخوند خراسانی با مشروطه غربی به آرامی عبور میکنند.
برخیها هم خیلی گذرا از کنار آن رد میشوند و به سایر مسائل میپردازند. در حالی که اگر بر این مقطع تکیه و تاکید شود، بسیاری از کجرویها در نوشتن تاریخ مشروطه از سوی جریانات غربگرا، آشکار و روشن می شود.