نه به درد دنیایت می خورد نه آخرتت
علامه دوربین را به من داد، ولی گفت این عکسها نه به درد دنیایت میخورد نه آخرتت.
یک هفته پیش از وفات مرحوم علامه حسن زاده، یکی از همکاران خبرنگار خاطراتی از خود و علامه را تعریف میکرد و میگفت: من به عکاسی علاقه مند بودم و در اوایل دهه هشتاد هنگامیکه دوره سربازیام تمام شده بود، با پولهایی که در این سالها پس انداز کرده بودم، برای خودم یک دوربین دیجیتال خریدم و از هر فرصتی برای عکاسی استفاده میکردم.
پدرم از دوستان علامه حسن زاده آملی بود. در یکی از روزها میخواست نزد علامه برود، من هم با شوق و ذوق دوربینم را برداشتم و همراه پدرم به خانه علامه رفتیم. با دیدن علامه این شوق در من چند برابر شد و بیاختیار دوربینم را درآوردم و از زوایای مختلف شروع به عکاسی کردم. کمی که گذشت حضرت علامه دوربینم را گرفت و در کناری گذاشت. پدرم به علامه گفت: اشکال ندارد جوان است و اجازه بدهید عکسهایش را بگیرد. علامه دوربین را به من داد، ولی گفت: این عکسها نه به درد دنیایت میخورد نه آخرتت.
من که عکس های مختلف و جدیدی از علامه داشتم با خود گفتم ب قم بروم و عکسها را چاپ کنم و قطعاً میتوانم آنها را در پاساژ قدس که معدن پوسترها و عکس های علما است به قیمت خوب بفروشم. به پاساژ قدس رفتم، ولی هر کاری کردم و پیش هر کسی رفتم عکسها را از من نخریدند و من یاد حرف علامه افتادم که این عکسها نه به درد دنیایت میخورد نه آخرتت.