کیشِ مهرِ حضرت علامه؛ شگفت اما واقعی!


کیشِ مهرِ حضرت علامه؛ شگفت اما واقعی!

محمد جعفر محمد زاده / سال گذشته شاعر و فرهیخته گرانقدر آقای محمدعلی چاووشی مطلب نو و ارزشمندی درباره شعر معروف کیشِ مهر علامه طباطبایی برایم فرستادند. ایشان با تیزبینی نکاتی درباره عظمت و ارزش این شعر نوشتند که...

محمد جعفر محمد زاده /

سال گذشته شاعر و فرهیخته گرانقدر آقای محمدعلی چاووشی مطلب نو و ارزشمندی درباره شعر معروف کیشِ مهر علامه طباطبایی برایم فرستادند. ایشان با تیزبینی نکاتی درباره عظمت و ارزش این شعر نوشتند که با استقبال همراهان در فضای رسانه مواجه شد. توجه به بخشهایی از این یادداشت به ویژه از منظر زبانی برای علاقه‌‌مندان به زبان فارسی خواندنی است. شایان توجه که علامه طباطبایی زاده تبریز و ترکی‌زبان بودند و مهمترین اثر خود تفسیرالمیزان را به زبان عربی نوشتند.

مناسب دیدم یک بار دیگر این یادداشت را در، ۲۴ آبان، سالگرد آن نادره روزگار بازنشر دهم. بی‌گمان پس از خواندن این مختصرِ ارجمند، ارزشهای این شعر را بیشتر خواهید دانست.

علّامه محمدحسین طباطبایی تبریزی از نادره دین‌مردان دانشور ایران در سده‌ی بیستم است.

آن بزرگ، افزون بر فهم و فضل ژرف و اوجمندی که در دانشِ دین و رازپژوهی آیه‌های آسمانی قرآن داشت و در پهنه‌ی فلسفه و کلام اسلامی، پهلوانی بی هماورد بود، در گستره‌ی هنر خلاقه‌ی شعر و ادب نیز، آفرینش‌گری یگانه و شاعری کم مانند به شمار می‌آمد.

از شاگردان و پیرامونیان علامه نقل شده است که او را سروده‌های نغز و نابِ بسیار بوده است و در درازای زمان، شمارگان بسیاری از چکامه‌ها و سروده‌های آبدار و دل‌انگیز در قامت و قالب غزل‌، مثنوی و چارگان، از ذهن و ضمیر تابناک علامه پدید آمده بود اما شوربختانه، بیشینه‌ی سروده‌های علامه در گرداب امواج وجودی گریز از خویش و دگرگونی‌های روحی و شورش‌های خویش‌انکارانه‌ی آن آسمانی مردِ زمین، از دست رفت و ایشان، دُردانه‌های ذوقی خود را بر آبِ فنا سپرده و نقش آنها را از دفتر روزگار سِتُرد.
ازیرا از آن زمره سروده‌های بسیار، تنها چند گوهرگانه‌ی ماندگار، بیشتر به یادگار نمانده است که غزل کیشِ‌ِ مهر، از بازمانده‌های رهیده از آن رخداد‌های روحی است که به راستی بر تارک تاریخ ادب معاصر ایران دُرّیست درخشان و دل‌نواز، که افزون بر زیبایی و نازک‌خیالی‌های شاعرانه‌ا‌ی که در قامت این غزل به چشم می‌آید.

شگفتی بزرگ در این نهفته است که، در پیکره‌ی واژگانی غزل و ترکیب‌های صرفی و نحوی آن، حتی یک مورد، آمیختگی زبانی و دوگانگی بیانی وجود ندارد و تمامی تار و پود ابیات غزل در تمام ۲۲ بیت آن که بنا بر معیار‌های اهل ادب، باید قصیده‌اش نامید، از پارسی پیراسته‌ی زبان دَری سرشته است و یک واژه، با تاکید می‌گویم حتی یک واژه و عبارت عربی، در این غزل شگفتِ علامه یافت نمی‌شود؛ به راستی شگفت نیست؟

*همی گویم و گفته‌ام بارها
بود کیشِ من مهرِ دلدارها

پرستش به مستی است در کیشِ مهر
برون‌اند زین جَرگه هشیارها

به شادی و آسایش و خواب و خَور
ندارند کاری، دل‌افگارها

به جز اشک چشم و به جز داغِ دل
نباشد به دستِ گرفتارها

کشیدند در کویِ دلدادگان
میان دل و کام، دیوارها

چه فرهادها مُرده در کوهها
چه حلّاجها رفته بر دارها

چه دارد جهان جز دل و مهرِ یار
مگر توده‌هایی ز پندارها

ولی رادمردان و وارستگان
نبازند هرگز به مُردارها

مِهین مهرورزان که آزاده‌اند
بریزند از دامِ جان، تارها

به خونِ خود آغشته و رفته‌اند
چه گلهایِ رنگین به جوبارها

بهاران که شاباش ریزد سپهر
به دامانِ گلشن ز رگبارها

کشد رخت، سبزه به هامون و دشت
زند بارگه، گل به گلزارها

نگارش دهد گلبُن جویبار
در آیینۀ آب، رخسارها

رود شاخ گل در برنیلُفر
برقصد به صد ناز، گلنارها

دَرَد پردۀ غنچه را باد بام
هزار آورد نغز گفتارها

به آوای نای و به آهنگِ چنگ
خروشد ز سرو و سَمن، تارها

به یاد خَم ابروی گل‌رخان
بکش جام در بزم می‌خوارها

گره را ز رازِ جهان باز کن!
که آسان کند باده، دشوارها

جز افسون و افسانه نبوَد جهان
که بستند چشمِ خشایارها

به‌اندوهِ آینده خود را مباز
که آینده خوابی است چون پارها

فریب جهان را مخور زینهار!
که در پای این گُل بود خارها

پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بِهِل، گر بگیرند بیکارها


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

دیدن پورن توسط بچه ها، چگونه برخورد کنیم؟