چهارراهی که به یک راه ختم شد
رمان «رومی روم»، به قلم حسین زحمتکش زنجانی و به همت شرکت چاپ و نشر بینالملل منتشر شد.
به گزارش رجانیوز «حاج ارسلان»، رزمندۀ دوران دفاع مقدس که از اول تا آخر جنگ (از ایستگاه هفت آبادان تا عملیات مرصاد)، در صحنۀ نبرد حضور داشته، الان در اواخر دهۀ نود (سال 1398 هجری شمسی) شصت و چند سال سن دارد و تصمیم میگیرد برای برآورده کردن نذرش، عازم راهپیمایی اربعین شود. از دیگر سو نیز کهنهسربازی به اسم «برزان الخزرجی» از رژیم بعث عراق، اکنون توبه کرده و به خدمت زوار امام حسین علیهالسلام درآمدهاست. زندگی اینها بهنوعی در واپسین روزهای جنگ با هم تلاقی پیدا میکند. جنگ به پایان رسیده، رابطۀ ایران و عراق ترمیم یافته و پیادهروی اربعین دوباره احیا شدهاست. حالا این دو نفر دوباره سر راه هم سبز میشوند و همدیگر را میشناسند. هر دو از هم کینه به دل دارند و اگر شرایط مساعد باشد، بدشان نمیآید که زهرشان را به یکدیگر بریزند.
اما چرا کینه؟ یک اتفاق مهم و سرنوشتساز در زندگی آنها در روزهای پایانی جنگ در میدان نبرد میافتد که تقریباً سرنوشت زندگی آنها را بعد از این تغییر میدهد؛ طوری که زندگی آنها از آن پس با سختی میگذرد تا به این مرحله (مواجهه با هم) میرسند. اصلاً به همین دلیل است که هر دو با گذشت قریب به سی سال، همدیگر را خوب به خاطر میآورند و از هم کینه به دل دارند. این، دورنمایی است از آنچه در «رومیِ روم» میگذرد و اتفاقاتی را در دو سوی مرز جغرافیاییِ ایران و عراق بر رمان تحمیل میکند.
رومیِ روم، ماجرایی درهمتنیده است از دو شخصیت ایرانی و عراقی که وجه اشتراکشان، حضور در بزرگترین جنگ کلاسیک تاریخ معاصر است؛ جنگی که البته با پیروزی جبهۀ حق به پایان رسید و ثمرات آن نیز تا اکنون ادامه دارد و با توجه به رابطۀ برادرانۀ مردمان ایران و عراق که که مناسبات مذهبی، فرهنگی و سیاسی نزدیکی با هم دارند، دنیا به چیزی جز این نمیتواند شهادت بدهد. از این دو شخصیت، آنکه در جبهۀ ایران است، بسیجی است و آنکه در جبهۀ مقابل میجنگد، بعثی. تفاوت دو دیدگاه، از زمین تا آسمان است و اتفاقاً این دو هم بار روایت داستان را بهطور موازی، یکی در میان بر دوش میکشند.
رمان غیر از دفاع مقدس، گریزی هم به برخی اتفاقات زمانۀ حال میزند؛ بهویژه داعش، که سهمی انکارناپذیر به جهت اهمیت در داستان دارد. وقتی از ایران و عراق سخن میگوییم و قرار است تاریخی به پهنۀ چهل سال را روایت کنیم، از سال 1359 که رژیم بعث، تهاجم علیه ایران را آغاز کرد و جنگ بهطور رسمی شروع شد تا سال 1398 که حکومت خودکامۀ صدام سقوط کرده و برگ جدیدی در پیوند میان این دو کشور ورق خورده، چارهای نداریم جز اینکه به اشتراکات آنها نیز اشاره کنیم، و الا پیرنگ روایت میلغزد و خردهپیرنگها از مسیر خود خارج میشوند. این اشتراکات، عبارتاند از: جنگ تحمیلی، سازمان منافقین، داعش و پیادهروی اربعین؛ یعنی همۀ آنچه که در رومی روم، به زبان داستان به آنها پرداخته شده است.
بنابراین، رومی را از سویی باید داستانی در حوزۀ دفاع مقدس بدانیم که چهار جبهۀ موازی، سه تا اصلی و یکی فرعی را دربرمیگیرد: جبهۀ رزمندگان ایران تحت رهبری حضرت امام رحمهُالله، جبهۀ بعثیها با ریاست صدام حسین، جبهۀ منافقین که کارشان در روزهای پایانی جنگ به آشکارترین شکل ممکن، به رویارویی مستقیم با ایران میکشد و شکست سنگینی میخورد و آن جبهۀ فرعی نیز روایتگر نوع نگاه برخی کردهای عراقی به جنگ ایران و عراق است که برزان، آن را نمایندگی میکند.
از سوی دیگر، به بهانۀ حضور برزان در داستان و ماجرای پیچیدهای که دارد، پای داعش هم به رمان باز میشود و هم او و هم دیگر شخصیتهای درگیر در ماجرا، مجبور به انتخابهای سختی هستند که معلوم نیست اگر ما جای آنها باشیم، چه میکنیم و کدام راه را انتخاب میکنیم؛ راههایی که هر کدام، سرنوشت چند نفر را تغییر میدهد و بهراحتی نمیتوان گفت با کدام معیار روانشناختی میشود آنها را سنجید. قصه در اینجا، قصۀ برزان است و ابوحنیف و سمیره.
اما هنوز یک روایت دیگر ماندهاست و آن هم پیادهروی اربعین است؛ جایی که ظاهراً قرار است همۀ گرههای داستان تحت لوای آن باز شود و این نمایش بزرگ مردمی، دوباره معرکهای میشود برای تجدید عهد با سید و سالار شهیدان، حضرت امام حسین علیهالسلام. اینجا، هم حاج ارسلان و خانوادهاش و هم برزان و اهل و عیالش، همه در خدمت یک پایانبندی پرماجرا قرار میگیرند و سرانجام باز هم این پرچم سبز حسینی و پرچم سرخ عاشوراست که بر سردر موکبهای طریقالحسین، برافراشته باقی میمانند و از آن بالا، در حالی که باد تکانشان میدهد، نظارهگر کسانی هستند که با هر نیتی و با هر خواهشی، قدم در جادۀ عشق گذاشتهاند. رومی روم را با چنین ادبیاتی باید به دست گرفت و خواند.
در بخشی از کتاب آمده است:
«صدایش لرز داشت. انگار سوز سرما به جان حنجرهاش افتاده بود. گوشی را ول کردم روی میز. عصایم را که تا آنوقت تکیهاش داده بودم به پشتیِ صندلی، برداشتم و به کمک آن بلند شدم. نیمتنهام را چرخاندم به طرفش. دستهایم را باز کردم و او را به آغوش گرفتم. بدنش گُر گرفته بود، مثل یک تکه آهن گداخته یا یک گلولۀ پرتابشده از لولۀ تفنگ، قبل از آنکه به هدف بنشیند و سینهای را بشکافد، وقتی مگسک آن میگوید همهچیز روبهراه است، بزن. بزن مرد جنگی! بزن که اگر نزنی، میخوری. بد هم میخوری؛ طوری که شاید حتی ندانی از کجا خوردهای. این، رسم روزگار است؛ روزگاری که خودمان ساختهایم، فقط خودمان، فقط ما آدمها، با همین دستها؛ دستهایی که از بیعقلی و جاهطلبیمان فرمان میگیرند.»
«رومی روم»، نوشتۀ حسین زحمتکش زنجانی، با شمارگان 1000 نسخه، در 286 صفحه و با قیمت 75 هزار تومان توسط شرکت چاپ و نشر بینالملل بهتازگی روانۀ بازار شدهاست.
انتهای پیام/