تاجی که پس گرفته شد
از حوادث مهمی که در دوره پادشاه ناصرالدینشاه روی داد، اعتراض مردم بهویژه بانوان به کمبود نان بود کمی نان، دلایل مختلفی داشت، از جمله: قحطی، خشکسالی، خرابی راههای کشور و سوءاستفاده دولتیها که موجب میشد به اندازه کافی گندم برای پخت نان به تهران نرسد. بنابراین مردان و زنان به اعتراض دست زدند؛ اما بیفایده بود، و همچنان نانواییها شلوغ و نان کم بود، تا اینکه هزاران زن، جلوی شاه را در بازگشت از شکار گرفتند و از شاه تقاضای نان کردند.
شاه نه اینکه ترتیب اثر نداد، بلکه دستور داد برای مهار و سرکوب شورش، دروازههای شهر را ببندند؛ ولی چند هزار زن هجوم آوردند و با سنگ و چوب، دروازهبانان را از پای درآوردند. ماموران محمودخان نوری، کلانتر تهران به اشاره شاه، به زنان حمله بردند، حتی کلانتر با چوب دستیاش، چند نفر از زنان را مضروب ساخت، با این وصف، غوغای زنان برای نان ادامه داشت. شاه یا بهدلیل ناتوانی کلانتر در مهار شورش یا برای خواباندن ماجرا، فرمان داد، کلانتر را در همان مکان بهدار آویختند. آن روز، طغیان فرو نشست؛ اما مشکل نان حل نشد.
روز بعد زنان بار دیگر اجتماع کردند. اینبار شاه سربازان و توپچیها را وارد عمل کرد؛ ولی در بین زنان، عده ای بودند که شجاعانه به سربازان و نظامیان حمله آوردند به زحمت جلوی زنان را گرفتند. برای متفرق ساختن زنان به حیلهای دست زدند؛ گوش چند نفر از مردان معترض به کمی نان را جلوی زنان بریدند، در پی آن، زنها متفرق شدند؛ ولی آنچه به آرام شدن نهایی شورش نان کمک کرد، آن بود که به دستور شاه، بزرگان شهر در خانه نصرتالدوله جلسهای ترتیب دادند، میرزا موسی، وزیر دارالخلافه ناصری را که گفته میشد با نانواها سروسری داشت از کار برکنار کردند و امور نانوایان را به ملکالتجار واگذار کردند. علما موضوع را پایانیافته تلقی کردند و از زنان و مردان، خواستند که به غائله خاتمه دهند. همزمان با تهران، کمبود نان در تبریز هم آشوب آفرید.
در این شورش، حدود ۳هزار زن چوب به دست به رهبری زینب باجی علیه ناتوانی دولت در تامین نان شهروندان به اعتراض دست زدند.در آن روز و روزهای بعد، هشت زن جان خود را در تیراندازی دولتیها از دست دادند و تعدادی هم زخمی شدند. زینب باجی تنها به سازمان دادن زنان در تظاهرات علیه دولت بسنده نکرد، بلکه با شناسایی و حمله به انبارهای گندم احتکار شده، آن را در میان مردم تقسیم میکرد. یکی از این انبارها، انبار والی آذربایجان بود. در جریان حمله گروه زینب به این انبار، ۳۰نفر کشته و ۶۰نفر مجروح از طرفین به جای ماند، سرانجام والی با پناه بردن به خانه ولیعهد، تسلیم شد و از مبارزه با گروه زینب دست برداشت و انبار گندمش به دست زینب باجی افتاد. البته همه فعالیت سیاسی اجتماعی زنان دوره ناصری به آنچه برشمردیم، خلاصه نمیشود، بلکه تاریخ، فعالیتهای دیگری را از آنان ثبت کرده است.
از جمله: افزایش رنگ و بوی سیاسی مجالس روضهخوانی (مانند سخنرانیهای سیاسی واعظ اصفهانی در مجالس روضه زنان) و مقالهنویسی در عرصه اعتراض سیاسی مانند رساله نوری خانمجان تهرانی درباره راه نجات زنان. بر اثر همین تلاشهاست که خانم مری شیل، همسر وزیر مختار انگلیس در زمان ناصرالدینشاه مینویسد: باید اعتراف کنم با آنکه پنهان بودن آنها در ورای حجاب و پوشیدگی کاملشان یک حقیقت انکارناپذیر است؛ ولی مطرود بودن زنهای ایرانی واقعیت ندارد.
مشارکت سیاسی- اجتماعی زنان در انقلاب مشروطه
مشروطه تنها محصول کار مردان نیست، بلکه زنان به صور مختلف در آن شرکت جستند، البته از همان روزهای آغازین مشروطه، بازتاب دو گرایش فکری دیگر در فعالیت سیاسی اجتماعی زنان به چشم میخورد. اول آنکه عدهای از زنان به تاثیرپذیری از اروپاییها با اروپا زدهها، با افکار فمینیستی به میدان آمدند عدهای دیگر تحت تاثیر جنبش سوسیالیسم در روسیه قرار داشتند؛ اما تعداد هواداران و میزان فعالیت این دو جریان فکری محدود باقی ماند، و توده زنان مسلمان، همچنان پیشقراول حرکتهای سیاسی ضداستبدادی و استعماری این دوره بودند.
حمایت از علمای دین
هنگامی که علاءالدوله (حاکم تهران) برخی از بازرگانان متدین و محترم را به بهانه گرانی قند به فلک بست، مردم در اعتراض به ظلمی که به این عده بیگناه شد، مغازهها را بستند و در مسجد شاه به تحصن پرداختند، علما نیز از این اقدام حمایت کردند. عینالدوله (صدراعظم) دستور داد تا مردم و علما را متفرق سازند. با ضرب و شتم مردم، وعاظ و هتک حرمت علمای متحصن، آنها به حضرت شاه عبدالعظیم پناه بردند و در آن مکان، متحصن شدند. نمایندگانی از سوی علما برای مذاکره درباره تاسیس عدالتخانه نزد عینالدوله آمدند، او به آنها اجازه بازگشت نداد، در پی آن، مردم بار دیگر شورش کردند و بازارها را بستند. در همین گیرودار، شاه به میهمانی خانه امیر بهادر (وزیر جنگ) میرفت، دو زن، عریضههایی به شاه دادند، شاه پس از ورود به خانه امیر بهادر، أن دو عریضه (نامه) را گشود و خواند؛ ولی به فکر فرو رفت؛ زیرا خلاصه آن دو نامه عبارت بود از: ای کسی که تاج سلطنت را بر سر تو گذاردهایم و عصای سلطنت را به دست تو دادهایم، بترس از وقتی که تاج را از سر تو بگیریم. زنان به هنگام بازگشت شاه، راه را بر او بستند و برگرد کالسکه او جمع شدند.
تلاش برای تاسیس بانک ملی
اواخر سلطنت مظفرالدینشاه، دولت مشیرالدوله تصمیم گرفت، برای تامین برخی مخارج دولتی و کشوری، از دولت روس و انگلیس وامی با سود ۷درصد دریافت کند. این تصمیم با مخالفت مجلس و مردم روبهرو شد؛ در نتیجه آن، دولت از اجرای تصمیم خود دست برداشت و مجلس برای اینکه پول کافی برای دولت فراهم کند، تاسیس بانک ملی را به تصویب رساند. زنان در فراهم آوردن پول و تاسیس مجلس، فداکارانه شرکت جستند. برای نمونه: «روزی در پای منبر سیدجمال واعظ در مسجد میرزاموسی، زنی به پا خاست و چنین گفت: دولت ایران چرا از خارجه قرض کند؟ مگر ما مردهایم؟ من یک زن رختشوی هستم. به سهم خود یک تومان میدهم. دیگر زنها نیز حاضرند.»
همزمان با آن، زنان دیگر، گوشوارهها و النگوها و گردنبندهای خود را فروختند، و آن را برای تاسیس بانک دادند. این مساله تنها مختص تهران نبود، بلکه زنان شهرهای دیگر هم در آن مشارکت کردند. از جمله، زنی از قزوین برای سعدالدوله (رئیس مجلس) نوشت: مقدار ناقابل از زیورآلات خودم را که برای ایام سخت ذخیره کرده بودم، برای بانک ملی میفرستم. اشیای اهدایی را اعضای محترم بانک ملی به امانت و شرافت بفروشند، سهم بانک بخرند و برایم روانه کنند. او اضافه میکند: زنی از همسایگان که شوهر ندارد و یک پسر صغیر دارد؛ چون پول ندارد، سه فقره از اسباب منزل را توسط من، برایتان فرستاد تا آنها را فروخته و سهمی از بانک ملی به نام صغیر او تهیه کنید.
مساعدت مالی زنان در انقلاب مشروطه، به کمک آنان در تاسیس بانک ملی محدود نماند، بلکه زمانی که مبارزان مشروطه برای تامین هزینههای مقاومت و خرید اسلحه با مشکل مالی مواجه شدند، زنان نیز با فداکاری و ایثار و با فروختن جواهرات با وسایل خانه به کمک آمدند؛ از جمله: پس از فتح اصفهان بهدست مبارزان بختیاری، عدهای از زنان به انجمن ایالتی اصفهان رفته و زیورآلات خود را هدیه کردند. در این میان، زنی کاسه مسین را که تنها دارایی او بود، به مشروطهخواهان تقدیم کرد.