دهه خطرناک در پیش روی جهان
در شرایطی که بسیاری از تحلیلگران از ظهور قدرت ها نوظهور و تلاششان را برای تغییر نظم جهانی به رهبری ایالات متحده می گویند؛ ریچارد هاس، رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا با انتشار یادداشتی در نشریه فارین افرز «دهه خطرناک» با عنوان ضمن اشاره به این گزاره به پیامدهای حاصل از آن پرداخته و بر این مولفه تاکید دارد که ایالات متحده می بایست برای جلوگیری از فروپاشی نظم حاکم، در گام نخست به شکاف های داخلی پایان دهد.
«دهه ها است هیچ اتفاقی رخ نداده و هفته هایی هم هستند که دهه هایی را یادآوری می کند». این عبارات به شکلی غیر منتظره به ولادیمیر لنین انقلابی بلشویکی نسبت داده می شود؛ همانی که در روند فروپاشی سریع روسیه تزاری در بیش از صد سال گذشته نقشی فعال داشت. اگر حقیقا این عبارات؛ عبارات اوست، لنین ممکن بود در ادامه، این مقوله را هم اضافه می کرد که چندین دهه هم هستند که در فاصله قرن ها اتفاق می افتند. جهان در میانه چنین دهه ای قرار دارد.
باید گفت به سان سایر پیچ و خم های تاریخی، امروز خطر وقوع بحران بیش از هر چیز ماحصل متزلزل شدن شدید پایه های نظم جهانی خواهد بود. اما بیش از هر لحظه دیگر، این نزول به دلیل تلاقی تهدیدهای قدیمی و جدید است؛ آن هم در شرایطی که ایالات متحده در موقعیت مناسبی برای رویارویی و کنترل رویارویی ها قرار ندارد. از همین رو بحران ها روز به روز تشدید خواهند شد.
خیز ژئوپلتیکی هولناک
امروز از یک سو، جهان شاهد احیای برخی از بدترین جنبه های ژئوپلتیک سنتی است؛ یعنی رقابت قدرت های بزرگ، جاه طلبی های امپراتوری و دعوا بر سر منابع. روسیه توسط یک مستبد، چهره ای چون ولادیمیر پوتین رهبری می شود؛ همانی که در آرزوی بازآفرینی حوزه نفوذ روسیه و شاید حتی احیای امپراتوری از دست رفته این کشور است. پوتین برای رسیدن به این هدف تقریبا دست به هر کاری خواهد زد و این توان را دارد تا هرآنگونه که می خواهد عمل کند، چرا که خطوط قرمز داخلی که می بایست بدان پایبند باشد، عمدتا از میان رفته اند.
همزمان در دوران ریاست جمهوری شی جین پینگ، چین تلاش هایش برای برتری منطقه ای و بالقوه جهانی را آغاز کرده است و این کشور را در مسیری قرار داده که امکان رقابت یا حتی رویارویی با ایالات متحده افزایش خواهد یافت. این خیز ژئوپلتیکی هر دم ممکن است با چالش های پیچیده جدید و کانونی در دوران معاصر تلاقی داشته باشند، چالش هایی چون تغییرات آب و هوایی (اقلیمی)، همه گیری ها و گسترش سلاح های هسته ای، پس جای تعجب نیست که پیامدهای دیپلماتیک ناشی از رقابت های فزاینده، همکاری قدرت های بزرگ در میانه چالش های منطقه ای و بین المللی را تقریبا غیر ممکن کرده است؛ حتی اگر این همکاری ها به نفع آنها باشد.
طوفان بیپایان
تصویر پیچیده تر، ترسیم این واقعیت است که دموکراسی و انسجام سیستمی آمریکا تا حد زیادی در خطر است؛ بحرانی که از اواسط قرن نوزدهم تا به امروز بی سابقه قلمداد می شود. این گزاره مهمی است زیرا ایالات متحده تنها یک کشور در میان سایر کشورها نیست؛ این بازیگر رهبری نظمی را عهده دار است که در 75 سال گذشته بر جهان حاکم بود و معادلات را تغییر داده است؛ اما امروز این نظم به تدریج و آهسته از نقطه مرکزی دور می شود. با این حال ایالات متحده تا مادامی که در داخل درگیر شکاف باشد، تمایل و توانایی کم تری برای رهبری در صحنه بین الملل خواهد داشت؛ پس باید گفت که این شرایط یک دور باطل را ایجاد کرده است.
طبیعتا افزایش رقابت ژئوپلتیکی، ایجاد همکاری مورد نیاز برای حل مشکلات جدید جهانی را دشوارتر می کند. با بدتر شدن محیط بین المللی، تنش های ژئوپلتیکی افزایش خواهد یافت، همه اینها در شرایط رخ می دهد که ایالات متحده ضعیف شده باشد و از مسیر اصلی منحرف. شکاف هولناک میان چالش های جهانی و واکنش های جهانی، برجسته شدن چشم انداز نبرد قدرت های بزرگ در اروپا و اقیانوس هند و اقیانوس آرام و پتانسیل فزاینده ایران برای نقشآفرینی در خاورمیانه، همگی در کنار هم قرار گرفته اند تا خطرناکترین لحظه را از زمان جنگ جهانی دوم تا به امروز را رقم بزنند، حال می توانید مجموعه این تحولات را طوفانی کامل یا دقیق تر طوفانی ناتمام قلمداد کنید.نکته قابل تامل این است؛ هشدار نسبت به خطرهای محتمل به معنای پیش بینی آینده نیست.
در شرایط ایده آل، همه چیز به سمت بهترشدن پیش خواهد رفت. با آن همه رخدادهای خوب به ندرت به خودی خود اتفاق می افتند. برعکس، سیستم ها به حال خود رها می شوند. بنابراین، وظیفه سیاستگذاران ایالات متحده، کشف دوباره اصول و عملکرد دولت داری است آن هم با هدف کنترل قدرت ملی و اقدام جمعی علیه گرایش به بی نظمی. هدف باید مدیریت برخورد ژئوپلتیک قدیمی و چالش های جدید؛ عملکردی منضبطانه در راستای آنچه به دنبالش هستیم باشد و ایجاد ترتیبات یا بهتر است بگوییم نهادهایی که در چارچوبشان اجماع کافی وجود دارد.برای تحقق این ها، واشنگتن باید برقراری نظم را بر تقویت دموکراسی در خارج از کشور در اولویت قرار دهد و همزمان برای تقویت دموکراسی در داخل تلاش کند.
هیچ ماجراجویی بیپاسخ نمیماند
آگوست 1990 عراق با هدف به دست آوردن اراضی بیشتر به همسایه کوچکترش کویت حمله کرد. جورج اج دبلیو بوش، رئیس جمهوری ایالات متحده در پاسخ به این کنش تهاجمی گفت: «این وضعیت همیشگی نخواهد ماند». حق با او بود، ظرف چند هفته، واشنگتن حمایت بین المللی گسترده ای را برای مداخله نظامی با هدف بیرون راندن نیروهای عراقی از کویت سازماندهی کرد.
جنگ خلیج فارس بین سال های 1990 و 1991 با همکاری گسترده کشورهای جهان و حضور بازیگرانی چون چین و روسیه تحت رهبری ایالات متحده و تقویت سازمان ملل در نهایت عراق را به حاشیه راند و بدین طریق هم صدایی جهانی در این مورد به سرانجام رسید. به بیانی دیگر در عرض چند ماه، این واکنش هماهنگ بین المللی نتایج موفقیت آمیزی را به دنبال داشت. تجاوز عراق به کویت نتایج معکوسی برای این کشور رقم زد و استقلال کویت با حداقل هزینه احیا شد. هنوز هم قدرت های بزرگ از این هنجار حمایت می کنند؛ هنجاری که بر مبنای آن هیچ بازیگری نمی تواند با توسل به زور برای تغییر مرزها، عنصر اساسی نظم بین المللی را برهم بزند. هیچ رخدادی از این نوع در جهان امروز هم نمی تواند اتفاق بیافتد، همانگونه که بحران اوکراین کاملا برای ما روشن کرده، چنین ماجراجوییهایی بدون پاسخ نخواهد ماند.
جهان پسا آمریکا
با این همه این واقعیت که روسیه در قیاس با عراق در سال 1990 کشوری بسیار قدرتمندتر و تاثیرگذارتری است، تا اندازه ای تفاوت ها را تبیین می کند و معادلات را پیچیده کرده است. اگرچه حمله روسیه حس همبستگی و هماهنگی در سطوح چشم گیر را میان کشورهای غربی را برانگیخته، با این همه این جنگ به سان گذشته به ایالات متحده فرصت نداد تا جهان را یک صدا کنار خود و تحت رهبری اش در برابر روسیه تعریف کند. از همین رو شاهد این حقیقت هستیم که امروز پکن خود را با مسکو همسو کرده است و بسیاری از کشورهای جهان از امضا و تایید تحریمهای اعمال شده علیه روسیه توسط واشنگتن و متحدانش خودداری کرده اند، آن هم در شرایطی که یکی از اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل دست به نقض آشکار یکی از اصولی ترین قوانین بین الملل زده و می خواهد با توسل به زور مرزها را به نفع خود تغییر دهد.
امروز سازمان ملل بیش از هر زمان دیگر در حاشیه باقی مانده است.به تعبیری این نبرد به منزله تغییر بخشی از حقیقت است که در بسیاری از تفسیرها در باب جهان« پساآمریکا»ی بعد از جنگ رایزنی می شود، به بیانی دیگر امروز شاهد کاهش تسلط ایالات متحده بر قدرت هستیم آن هم نه به دلیل افول قدرت و توان آمریکا بلکه به دلیل آنچه فرید زکریا، تحلیلگر و مفسر تحولات بین الملل دلیل آن را ظهور رقبا قلمداد کرده است؛ به معنای دیگر توسعه اقتصادی و نظامی سایر کشورها و نهادها زمینه را برای افول قدرت ایالات متحده هموار کره، حالا جهان در دستان قدرت های متعددی است.
پوتین نظم جهانی را نادیده می گیرد
فارغ از این ها، ایالات متحده با کارهایی که در جهان و در داخل انجام داد یا نداد، بسیاری از میراثش از جنگ سرد را هدر داد و نتوانست با توسل به برتری خود نظمی پایدار را رقم بزند. این شکست بالاخص زمانی قابل توجه و تامل است که روسیه دست به چنین ماجراجویی بزند، کشوری که در سال ها بعد از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی درسایه قدرت گسترده آمریکا در موضع ضعف قرار داشت و بعید به نظر می رسید که سه دهه بعد کرملین در باب امور جهانی رودروی پایتخت های غربی قرار بگیرد.
بحث در باب وقوع چگونگی این اتفاق، با اختلاف نظرهای عمیق در مورد این که چه اندازه آمریکا مستحق سرزنش است و چقدر باید حمله به اوکراین را به روحیه پوتین یا فرهنگ سیاسی روسیه نسبت داد، ادامه دارد، اما علت هرچه که باشد، نمی توان این حقیقت را انکار کرد که شش نفر از روسای جمهوری آمریکا برای ایجاد رابطه ای خوب با روسیه پس از جنگ سرد بسیار تلاش کردند. امروز در دوران ریاست پوتین، رفتار روسیه اساسا با اساسی ترین اصول نظم بین الملل در تضاد است. پوتین هیچ علاقه ای به ادغام روسیه در نظم حاکم نشان نمی دهد بلکه بیشتر به دنبال نادیده گرفتن این مقوله است، آن هم درست در زمانی است که نمی توان نظم حاکم را تضعیف کند یا شکست دهد.
پایانی بر نظم پسا جنگ سرد؟
پوتین بارها تمایلش را برای به کارگیری نیروی نظامی علیه غیر نظامیان در اروپا و خاورمیانه نشان داده است. دولت پوتین به مرزها و حاکمیت سایر کشورها احترام نمی گذارد، همانگونه که در جریان حمله این کشور به اوکراین و تلاششش برای ضمیمه کردن بخش های از این خاک این کشور شاهد بودیم. تجاوز روسیه به اوکراین بسیاری از مفروضات تاثیرگذار بر روابط بین الملل دوران پسا جنگ سرد را بر هم زد.امروز دیگر دورانی که در جریانش جنگ میان کشورها نادر بود، به پایان رسیده است. این مهم پیش از این به واسطه آن که تصاحب جغرافیای کشورها با توسل به زور ناقض قوانین و هنجارهای بین المللی قلمداد می شد، ندرتا رخ می داد. اما حالا شاهد عصر تازه ای هستیم. این حقیقت نیز روشن شده که وابستگی متقابل اقتصادی دیگر سدی در برابر تهدیدها علیه نظم جهانی نخواهد بود.
روسیه ابرقدرت نیست
بسیاری بر این باور بودند که اتکای روسیه به بازارهای اروپای غربی برای صادرات انرژی موجب خواهد شد که این بازیگر دست به چنین هنجار شکنی نزند. مطمئنا روسیه ای ضعیف شده از جنگی طولانی با اوکراین ظاهر خواهد شد. برخلاف اتحادیه جماهیر شوروی، روسیه هر چیزی هست جز یک ابرقدرت. حتی قبل از آن که کشورهای غربی روسیه را به واسطه حمله این کشور به اوکراین تحریم کنند، اقتصاد روسیه در عرصه تولید ناخالص داخلی جزو ده اقتصاد بزرگ جهان نبود. امروز نیز تا حدودی به واسطه تحریم ها، انتظار می رود که در سال 2022 این رقم به میزان ده درصد هم کاهش یابد. اقتصاد روسیه همچنان به تولید انرژی وابسته است؛ از طرفی دیگر نیروهای نظامی این کشور نشان داده اند که رهبری و سازماندهی ضعیفی دارند و یا فاقد توانایی مقاومت در برابر ناتو هستند. با این حال این روسیه ضعیف شده به واسطه تمایل و توانایی پوتین برای دست زدن به قدرت نظامی و هسته ای به شکلی بی پروا، به خطری جدی تبدیل شده است.
چین رقیب جدی آمریکا است
روسیه یک مشکل حاد و در عین حال کوتاه مدت را برای ایالات متحده ایجاد می کند، در مقابل چین چالش میان مدت و بلندمدت بسیار جدی تری خواهد بود. این شرط بندی را در این قالب می توان تبیین کرد که ادغام چین در اقتصاد جهانی موجب شده تا این کشور از منظر سیاسی بازارگراتر و در سیاست خارجی معتدل تر رفتار کند. پس هرگونه تقابل با این بازیگر ممکن است نتایج معکوسی به دنبال بیاورد. امروز چین در داخل رویکردی سرکوب گرایانه دارد و از زمان سلطنت مائو تسه تونگ، قدرت بیشتری را در دستان یک فرد قرار داده است. شرکت های دولتی یه جای آن که در داخل محدود باشند در همه جا حضور دارند در حالی که دولت به دنبال محدود کردن صنعت خصوصی است. چین مرتبا دارایی معنوی دیگران را دزدیده و در جغرافیای خود تعریف کرده است. همزمان توان نظامی متعارف و هسته ای این کشور به شکل قابل توجهی افزیش یافته است. این کشور دریای جنوبی چین را نظامی کرده، همسایگانش را از منظر اقتصادی تحت فشار قرار داده، درگیر درگیری های مرزی با هند است و دموکراسی در هنگ کنگ را در هم شکسته و همچنان فشارها بر تایوان را افزایش می دهد. با این حال چین همچنین دارای ضعف های داخلی قابل توجهی است. پس از دهه ها شکوفایی، رشد اقتصاد کشور متوقف شده و منبع اصلی مشروعیت رژیم کم رنگ شده است. مشخص نیست که چگونه حزب کمونیست چین می تواند رشد اقتصادی قدرتمندی را احیا کند آن هم با توجه به محدودیت ها سیاسی این کشور که مانع نوآوری می شود و همچنین واقعیت های جمعیتی چون کاهش نیروی کار.
رویارویی پکن و آمریکا محتمل است
سیاست خارجی تهاجمی چین، بسیاری از همسایگانش را از این بازیگر دور کرده. در چنین شرایطی چین تقریبا در یک دهه آینده با انتقال رهبری با فرایندی دشوار روبرو خواهد بود؛ رخدادی که شاید منجر به جنگ قدرت شود. پیش بینی نتیجه سخت است.یک نبرد داخلی می تواند منجر به کاهش فعالیت های بین المللی یا ظهور رهبران خوش خیم تر شود، اما این امکان نیز وجود دارد که زمینه برای توسل به سیاست های خارجی ملی گرایانه تر فراهم گردد؛ سیاست هایی که برای جلب حمایت یا انحراف افکار عمومی طراحی شده اند. آنچه مسلم است این است که شی و دیگر رهبران چین تصور می کنند که این کشور برای رفتار تهاجمی اش با توجه به این مقوله که دیگران بیش از اندازه به صادرات یا دسترسی به بازارش وابسته هستند، هزینه کمی خواهد پرداخت. تاکنون ان فرض به اثبات رسیده است. با این حال درگیری میان ایالات متحده با چین دیگر یک احتمال دور از ذهن به نظر نمی رسد. هر اندازه تنش ها در روابط واشنگتن با مسکو و پکن، تشدید شود، روسیه و چین نزدیک تر می شوند، این دو بازیگر با یک سیستم بین المللی تحت رهبری ایالات متحده مخالف هستند که از منظرشان برای سیستم ها خود در داخل و جاه طلبی هاشان در خارج از کشور ناسازگار است. آنها به شکلی فزاینده مایل اند به اعتراض ها خود ادامه دهند و این کار را پی در پی انجام می دهند. برخلاف 40 یا 50 سال پیش، این ایالات متحده است که خود را به سان بازیگری غریب در این رابطه دیپلماسی مثلثی شکل می بیند.
به شکاف ها فکر کنید
با تیره شدن چشم انداز ژئوپلتیکی در میان قدرت های بزرگ، شکافی میان چالش های جهانی و ماشین هایی که قرار است با آن مقابله کنند، باز شده است. سلامت جهانی را در نظر بگیرید، همه گیری کووید 19 محدودیت های سازمان بهداشت جهانی و عدم تمایل یا ناتوانی حتی کشورهای ثروتمند و توسعه یافته برای پاسخ به بحرانی که آنها دلایل زیادی برای پیش بینی اش داشتند را آشکار کرد.حدود 15 تا 18 میلیون نفر در سراسر جهان تاکنون در نتیجه این بیماری جانشان را از دست داه اند که مرگ میلیون نفر از آنها اجتناب پذیر بود. تقریبا سه سال پس از شیوع همه گیری، امتناع چین از همکاری با یک تحقیق مستقل به این معنی است که جهان هنوز نمی داند منشا ویروس کجا بوه و چگونه گسترش پیدا کرده است، پس جلوگیری از پاندمی بعدی به مراتب دشوارتر است. ناکارامدی ژئوپلتیکی با مشکلات جدید ترکیب می شود. در این میان چالش های جهانی، تغییرات اقلیمی مسلما بیش از همه توجه جامعه بین الملل را به خود جلب کرده و به درستی هم چنین است، با این همه سیاستی برای مقابله با آنها در دست نیست. تا زمانی که جهان در این دهه پیشرفت سریعی در کاهش انتشار گاز های گلخانه ای نداشته باشد، حراست از محیط زیست آنگونه که می خواهیم و باید در این سیاره بسیار دشوارتر خواهد بود. اما تلاش های دیپلماتیک در این باره کوتاه بوده و هیچ نشانه ای از بهبود وجود ندارد. هر کشوری اهداف اقلیمی خود را تعیین می کند و هیچ هزینه ای برای کم کردن این بحران متحمل نمی شود.
جهان در میانه رقابت هسته ای
تلاش برای رشد اقتصادی پس از همه گیری و قفل شدن ارسال منابع انرژی، در کنار نگرانی از جنگ در اوکراین موجب شده تا تمرکز کشورها بر امنیت انرژی به بهای ملاحظات آب و هوایی افزایش یابد. در چنین شرایطی یک بار دیگر، یک نگرانی سنتی ژئوپلتیک در کنار چالش های جدید ایجاد شده است که مبارزه با هر یک را به مراتب دشوارتر می کند.در این میان زمانی که صحبت از اشاعه هسته ای می شود، واقعیت پیچیده تر می گردد. برخی از محققان پیش بینی کرده اند که ده ها کشور تاکنون در حال ساخت سلاح هسته ای هستند. در واقع تنها 9 بازیگر برنامه های هسته ای تمام عیارشان را توسعه داده اند. بسیاری از کشورهای پیشرفته صنعتی که می توانند تسلیحات هسته ای تولید کنند، ترجیح داده اند که این کار را نکنند.
از زمانی که ایالات متحده در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم به این سلاح متوسل شد، هیچ بازیگری از سلاح هسته ای استفاده نکرده است و هیچ گروه تروریستی نیز بدان دسترسی پیدا نکرده، اما این ظاهر ماجرا است که می تواند فریبنده باشد. در غیاب اشاعه هسته ای، سلاح های هسته ای با ارزش تر شده اند. پس از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی ، اوکراین از سلاح هسته ای که به سان میراث شوروی از هم پاشیده در خاکش برجای مانده، دست کشید، از آن زمان تا کنون نیروگاه اصلی این کشور دو بار توسط روس ها هدف حمله قرار گرفته است، رخدادی که نتیجه اش ممکن است دیگران را متقاعد کند که دست کشیدن از سلاح هسته ای امنیت یک کشور را کاهش می دهد. رژیم های عراق و لیبی پس از کنار گذاشتن برنامه تسلیحات هسته ای خود سرنگون شدند، طبیعتا این رخدادها می تواند رهبران دیگر کشورها را تشویق نماید که مزایای توسعه دستیابی به قابلیت های هسته ای را بیش از گذشته لحاظ کنند.
خاورمیانه در آستانه عصری هولناک
کره شمالی زرادخانه هسته ای خود و ابزارها و تجهیزات نامتعارقش را گسترش می دهد تا امن بماند. روسیه نیز به نوبه خود از سلاح هسته ای به عنوان اهرم دفاعی بهره می جوید. در چنین شرایطی خودداری ایالات متحده برای دخالت مستقیم نظامی در اوکراین به دلیل ترس از این که اعزام نیرو یا ایجاد منطقه پرواز ممنوعه می تواند موجب وقوع جنگ جهانی سوم گردد، توسط چین و سایر بازیگران به عنوان سندی تلقی خواهد شد که بر مبنای آن داشتن یک زرادخانه هسته ای برجسته و قدرتمند می تواند واشنگتن را از هرگونه فعل تحریک آمیزی بازدارد یا حداقل این کشور را وادار به خویشتن داری بیشتر کند.پس اصرار ایران برای داشتن ضمانت از جانب آمریکا جهت انتفاع از توافقی که ممکن است احیا شود جای تعجب ندارد.
ایران در سال 2018شاهد بد عهدی آمریکا بود و حالا نمی خواهد دوباره قمار کند. فعلا شواهد نشان می دهد که مذاکرات به بن بست خورده است با این همه حتی اگر آمریکا و ایران و دیگر طرفین برنامه جامع اقدام مشترک بتوانند به اجماع نیز دست یابند، مشکل میان طرفین حل نخواهد شد زیرا توافقنامه دارای تعدادی بند است موسوم به بندهای غروب آفتاب، از همین رو این سوال مطرح است که ایران چه زمانی قادر است هستهای شود؟.
در همین راستا یک یا چند همسایه ایران نیز ممکن است تصمیم بگیرند به تسلیحات نامتعارف مجهز شوند. در چنین شرایطی خاورمیانه که برای سه دهه بیثباتترین منطقه در جهان بود، ممکن است در آستانه هولناک ترین دوره تاریخی اش قرار بگیرد.
شکاف در خانه
همانگونه که مشکلات جدید و قدیمی به یکدیگر برخورد می کنند و نظم تحت رهبری ایالات متحده را به چالش می کشند، شاید نگران کننده ترین مقوله، تغییرات در داخل ایالات متحده است. این کشور نقاط قوت و مزایایی بسیاری دارد؛ مزایایی چون حاکمیت قانون، انتقال منظم قدرت، توانایی جذب و حفظ مهاجران با استعداد در مقیاس وسیع و تحرک اجتماعی- اقتصادی.
اما امروز کم تر از گذشته وضعیت در داخل این کشور با ثبات است. چالش هایی چون خشونت با سلاح، افزایش نرخ جرم و جنایت در مناطق شهری، سوء مصرف مواد مخدر و مهاجرت های غیر قانونی به شکلی چشم گیر افزایش یافته است. علاوه بر این، شکاف های سیاسی نیز کشور را عقب نگاه داشته است. امتناع جمهوری خوهان از پذیرش نتایج انتخابات ریاست جمهوری 2020 که منجر به حمله به ساختمان کنگره در 6 ژانویه 2021 شد، احتمال ظهور نسخه آمریکایی«چالشهای» ایرلند شمالی را بیشتر کرده است. خشونت محلی با الهام از سیاست ممکن است در ایالات متحده به امری عادی تبدیل شود. تصمیم های اخیر دیوان عالی و واکنش های متفاوت داخلی به آن، تصور ایالات متحده چندپاره را برجسته کرده است.
در نتیجه، مدل سیاسی آمریکا جذابیت کم تری پیدا کرده است و عقب نشینی دموکراتیک در ایالات متحده به عقب نشینی از این مقوله در سرزمین های دیگر نیز کمک کرده است. زمانی با بدتر شدن اوضاع و سوء مدیریت اقتصادی ایالات متحده زمینه برای وقوع بحران مالی جهانی در سال 2008 هموار کرد. حالا تصمیم های اشتباه اخیر موجب ایجاد تورمی فزاینده شده است و به شهرت این کشور لطمه زده است.
افزایش تردیدها درباره توان بازدارندگی آمریکا
شاید نگران کننده ترین مقوله از میان رفتن ایمان به ثبات سیاسی و اساسی واشنگن باشد. بدون اجماع بین آمریکاییها در باب نقش مناسب کشورشان در جهان، نوسان های تهاجمی وحشیانه ای در سیاست خارجی ایالات متحده رخ داده است. از نفوذ فاجعه بار دولت جورج دبلیو بوش در عراق تا انفعال تضعیف کننده دولت اوباما در خاورمیانه و سرزمین های دیگر. بی کفایتی و معامله گرایی دولت ترامپ که بسیاری را به شک انداخت، موجب شد دیگران این سوال را مطرح کنند که ایا تعهدات پیشین در واشنگتن اهمیت دارد یا نه. دولت بایدن برای در اولویت قرار دادن ائتلاف ها و مشارکت ها بسیار فعال بود، اما در برخی مواقع تردیدها در باب استواری و شایستگی آمریکا افزایش می یابد؛ این تردیدها بالاخص بعد از خروج پر هرج و مرج نیروهای آمریکایی از افغانستان در سال گذشته، افزایش یافت.
این واقعیت که نمی توان پیش بینی کرد که چه کسی دفتر بیضی شکل کاخ سفید را در آینده در اختیار خواهد داشت، موضوع تازه ای نیست. آنچه جدید است، این است که نمی توان حدس بزند که این شخص چگونه روابط ایالات متحده با جهان را مدیریت خواهد کرد.نتیجه تداوم این وضع آن است که متحدان و شرکای ایالات متحده به شکلی جدی چاره ای ندارند جز آن که اتکای مستمر به واشنگتن را با گزینه های دیگر چون خودکفایی بیشتر یا احترام به همسایگان قدرتمند بسنجند. خطر دیگر این است که توانایی واشنگتن برای بازدارندگی رقبا کاهش می یابد چرا که دشمنان ایالات متحده را تقسیم شده می دانند.
پایان نظم ژئوپلتیکی سنتی؟
در رویارویی با هیاهوهای ژئوپلتیکی و چالش های جهانی که به نظر می رسد آینده این دهه را تعیین می کند، هیچ دکترین یا ساختاری فراگیر برای سیاست خارجی آمریکا نمی تواند نقشی چون سیاست مهار در طول جنگ سرد را ایفا کند؛ سیاستی که در چارچوبش اجماع سازه ها برای هدایت سیاستگذاران، تبیین سیاست ها، اطمینان بخشی به متحدان و علامت دادن به دشمنان مفید بود.
اما در دنیای معاصر نمی توان خود را به چنین چارچوب ساده ای محدود کرد،. امروز چالش های متنوعی وجود دارد که در یک ساختار واحد تعریف نمی شود. محاسبه و قضاوت شرایط نشانگر این واقعیت است که دیگر نمی توان از نظم جهانی به عنوان یک پدیده واحد صحبت کرد. نظم ژئوپلتیکی سنتی که منعکس کننده توازن قدرت و میزان اشتراک هنجارها است، قابل تبیین است.
جهانی شدن منعکس کننده وسعت و عمق تلاش مشترک برای رویارویی با چالش هایی چون تغیرات اقلیمی و بیماری های همه گیر است.در چنین شرایط ایالات متحده نباید به سادگی مفروض ها را کنار بگذارد و در عرصه سیاست خارجی به انزوا نزدیک شود. پس به جای پیگری یک ایده بزرگ، واشنگتن باید از چندین اصل و شیوه برای هدایت سیاست خارجی اش استفاده نماید و این خطر را که دهه آینده موجب مصیب های بیشتر می شود را کاهش دهد.
این تحول سیاسی در عرصه خارجی زمینه ساز فعل و انفعال هایی می شود؛ فعل و انفعال هایی که عمدتا بر اتحادها برای جلوگیری از تجاوز روسیه و چین و مشارکت های انتخابی هفکر متمرکز است تا چالش های جهانی ؛چالش هایی که ایالات متحده نمی تواند به تنهایی آنها را نادیده بگیرد یا از آن گذر کند.علاوه بر این ارتقا دموکراسی در خانه به جای خارج از کشور باید در کانون توجه قرار بگیرد زیرا در صورت عدم موفقت این گزاره، آمریکا دستاوردهای بیشتری را از دست خواهد داد.
پوتین را متوقف کنید؟
امروز حمله روسیه به اوکراین تهدیدی فوری برای نظم جهانی است. مدیریت صحیح جنگ مستلزم تعادلی ظریف است؛ تعادلی که عزم را با واقع گرایی در هم می آمیزد. غرب باید حمایت اقتصادی و نظامی گسترده ای از اوکراین ارائه دهد تا از ادامه حیات این کشور به عنوان کشوری مستقل اطمینان حاصل شود و مانع از آن شود تا روسیه سرزمین های بیشتری را از آن خود کند.
اما غرب باید این حقیقت را بپذیرد که نیروی نظامی به تنهایی نمی تواند به اشغال روسیه پایان دهد. این نتیجه مستلزم تغییر سیاست در مسکو و ورود رهبری است که مایل به کاهش یا پایان دادن به حضور روسیه در اوکراین در ازای لغو تحریم ها نیست. پوتین هرگز چنین توافقی را نخواهد پذیرفت و واشنگتن و متحدانش برای ارائه یک مصالحه ارزشمند برای رژیم آینده فرضی در مسکو باید تحریم های شدیدتری را بر تمامی صادرات انرژی روسیه اعمال کنند.
مهم تر از همه، ممنوعیت صادرات گاز طبیعی به اروپا است. در باب چین نیز ایالات متحده آمریکا می بایست به همین ترتیب پایه های یک نظم منطقه ای را را تقویت کند. این به معنای اولویت دادن به اتحاد خود با ژاپن و چهارگانه (استرالیا، هند، ژاپن و ایالات متحده) و گروه آکوس (بریتانیا، استرالیا و ایالات متحده) است.
چرایی انفعال نظامی آمریکا در تایوان
ایالات متحده با استفاده از درس های که از تماشای رقص ناخوشایند اروپا با روسیه به دست آورده باید وابستگی اش به چین را کاهش دهد که به شکل ضمنی به معنای مستقل بودن از پکن است.این به معنای کاهش روابط اقتصادی است به گونه ای که واردات از چین و صادرات به آن برای سلامت اقتصاد ایالات متحده و متحدانش کم تر ضروری شود. این امر ایستادن در برابر چین را آسان تر کرده و نوعی مجازات برای این بازیگر قلمداد می شود. پس ایالات متحده و سایر کشورهای غرب باید از طریق ترکیبی از تنوع ، انباشن، چیدمان و جمع آوری و در صورت لزوم افزایش تولید داخلی، تاب آوری زنجیره های تامین در موارد بحرانی را تقویت کنند. این جداسازی اقتصادی به سان فاصله گذاری اقتصادی نیست. اگرچه چین علیه تایوان حرکت می کند، واشنگتن و متحدانش نیز باید با قاطعیت پاسخ دهند. فرصت دادن به چین برای تصرف جزیره،عواقب و پیامدهای بزرگی به دنبال خواهد داشت. هر کدام از متحدان و شرکای آمریکا طبیعتا در باب وابستگی امنیتی شان به ایالات متحده تجدید نظر می کنند و یا با مماشات با چین، نوعی خودمختاری استراتژیک را برمی گزینند که احتمالا مستلزم دستیابی به سلاح هسته ای است.
گسل های خطرناک
درگیری بر سر تایوان همچنین به دلیل نقش مسلط این جزیره در تولید نیمه هادی های پیشرفته، به یک شوک اقتصادی عمیق جهانی تبدیل خواهد شد. برای جلوگیری از وقوع چنین سناریویی- یا در صورت لزوم، دفاع در برابر حمله چین، واشنگتن می باید موضعی شفاف و راهبردی در ارتباط با تایوان اتخاذ کند. پس شکی باقی نمی ماند که ایالات متحده برای حراست از جزیره و برقراری امنیت، مداخله نظامی نخواهد کرد. اهرم اقتصادی برای حمایت از این تعهد کافی است
امروز مشارکت بین المللی حداکثری لازم است که حداقل مستلزم هماهنگی یک بسته تحریمی ارائه شده قوی با متحدان اروپایی و آسیایی است.روابط با روسیه و چین پیچیده خواهد ماند زیرا حتی اگر این روابط تا حد زیادی رقابتی یا خصمانه باشند، یک بعدی نخواهند بود. گفت و گوهای خصوصی و سطح بالا باید جزء روابط دوجانبه باشد. منطق حاکم بر چنین گفت و گوهایی کم تر به آنچه ممکن است انجام دهند مربوط می شود تا آنچه ممکن است مانع شود. اگرچه در باب چین زمینه بیشتری برای بررسی قوانین هدایت روابط بین دو قدرت وجود دارد اما نگرش ها و جاه طلبی های متفاوت و رقابتی ایالات متحده، روسیه و چین ممکن است همکاری در نظم جهانی را رد و یا محدود کند. اما این خطوط گسل ارتباط میان سه کشور را برای کاهش اشتباه محاسباتی در مسائل ژئوپلتیکی حیاتی تر خواهد کرد.
آمریکا نباید تهدیدی وجودی ایجاد کند
در همین حال، ایالات متحده نباید به دنبال دگرگونی سیاست های روسیه یا چین باشد نه به این دلیل که انجام این اقدام نامطلوب است بلکه به واسطه آن که حمایت از تغییر رژیم احتمالا نامربوط با غیرمولد خواهد بود. ایالات متحده باید با روسیه و چین انگونه که هستند برخورد کند نه آنگونه که واشنگتن ترجیح می دهد که باشند. تمرکز اصلی سیاست خارجی ایالات متحده در ارتباط با روسیه و چین نباید تغییر شکل جوامع آنها را در مرکز توجه قرار دهد بلکه می بایست بر انتخاب های سیاست خارجی آنها تاثیر بگذارد.با گذشت زمان این امکان وجود دارد که محدود کردن موفقیت خارجی انها و اجتناب از رویارویی، فشارهایی را در داخل سیستم های سیاسی شان ایحاد کند؛ گزاره ای که می تواند به تغییرات مطلوب منجر شود. دقیقا به سان چهار دهه پیش، سیاستی که برای مهار شوروی بدان متوسل شدند. اما واشنگتن نباید تهدیدی وجودی برای هیچ یک از دولت ها باشد.
لزوم غلبه رئالیسم بر ایده آلیسم
دلیل دیگری برای اولویت دادن نظم بر ترویج دموکراسی وجود دارد؛ دلیلی که هیچ ارتباط مستقیمی با روسیه و چین ندارد. تلاش ها برای ایجاد نظم بین المللی چه با هدف مقاومت در برابر تجاوز و اشاعه یا مبارزه با تغییرات آب و هوایی و بیماری های عفونی از حمایت گسترده ای در میان کشورهای غیر دموکرات برخودار نیست. این در حالی است که در نظم جهانی احترام به مرزها و تلاش های مشترک برای مقابله با چالش های جهانی بر نظم لیبرال جهانی اولویت دارد. این که بسیاری از کشورها در تحریم روسیه مشارکت نداشتند اثبات کننده این حقیقت است. تعجب آور نیست که در میان بسیاری از رهبران غیر لیبرال، ترسیم بحران اوکراین در قاب رویارویی دموکراسی در برابر اقتدارگرایی تصویری است که یکباره از هم می پاشد. همین منطق در باب روابط ایالات محده با عربستان سعودی هم صدق می کند؛ کشوری که دولت بایدن با تاخیر به دنبال ترمیم روابطش با رهبران این بازیگر است. اولویت دادن دموکراسی و حقوق بشر یک مولفه است اما سیاست خارجی بر مبنای ملاحظاتی که توسط مولفه های ژئوپلتیک و جهانی تعریف شده مقوله دیگری است.
سایه چالش های ژئوپلتیکی بر همکاری های اقلیمی
باید رویکرد آمریکا در باب چالش های جهانی را با چشمانی باز تبیین کرد. چندجانبه گرایی به مراتب بر یکجانبه گرایی ارجحیت دارد اما چندجانبه گرایی محدود بسیار امیدوار کننده تر ازاقدام جمعی در اشکال جهانی است؛ رخدادی که ندرتا به نتیجه می رسد. چنان که در حوزه تغییرات آب و هوایی شاهد بودیم. بهتر است به دنبال مشارکت واقع بینانه با همفکران باشیم؛ رویکردی که می تواند درجه ای از نظم در جهان را محقق کند. در اینجا نیز رئالیسم بر ایده آلیسم غلبه کرده است.این مقوله پیامدهای مستقیمی برای مقابله با تغییرات آب و هوایی دارد. تغییرات اقلیمی یک تهدید وجودی است و اگر بهترین واکنش جهانی را به دنبال داشته باشد، چالش های ژئوپلتیک همچنان همکاری ها در این باره را دشوار خواهد کرد. ایالات متحده و متحدانش باید بر رویکردهای دیپلماتیک محدودتر تاکید کنند، هرچند در این حوزه پیشرفت های تکنولوژیکی بر دیپلماسی مقدم است. این امر نه به واسطه فقدان ابزارهای سیاسی ممکن، بلکه به دلیل حمایت سیاسی در ایالات متحده و سایر کشورها از پیمان های تجاری است که به واسطه آن می توانند با اعمال مالیات یا تعرفه ها بر کالاهای مشتق شده از سوخت های فسیلی تولید شده از طریق آن، کاهش انها را تشویق کنند.در نتیجه فرایندهای کم مصرف انرژی برای انطباق با تغییرات اقلیمی باید مورد توجه بیشتری قرار بگیرند.
تهدید بازیگران شکست خورده برای آمریکا
سه ملاحظه آخر بیش از همه و به شکل مستقیم متوجه ایالات متحده است. آن هم در شرایطی که آمریکا برای بازکردن گره هایی که معضلات ژئوپلتیک قدیمی را به مشکلات جدید پیوند می دهد، با تهدید جدی روبرو است آن هم نه از جانب روسیه و چین، بلکه از جانب تعدادی از کشورهای شکست خورده که این امکان را دارند تا اکسیژن را برای گروه های تروریستی فراهم کنند. خاورمیانه بزرگ و بازیگرانی چون کره شمالی با قابلیت های نظامی و هسته ای متعارف همچنان در حال رشد هستند. بنابراین مقوله تامین امنیت، واشنگتن را ناچار می کند تا هزینه های دفاعی اش را تا یک درصد تولید ناخالص داخلی افزایش دهد؛ هزینه ای که به شکل قابل توجهی پایین تر از سطح جنگ سرد است اما رقمش قابل توجه می باشد. متحدان ایالات متحده نیز باید اقدام های مشابهی را انجام دهند.
دلار آمریکا در خطر است
در رویارویی با تهدیدهای بسیاری که این دهه را تعریف خواهند کرد، ایالات متحده همچنین باید با احتیاط بسیار و جسارت بیشتری در حوزه اقتصادی عمل کند. هنوز هیچ جایگزین جدی برای دلار به عنوان ارز ذخیره واقعی جهان وجود ندارد اما اگر واشنگتن از طریق اعمال مداوم تحریم ها به ویژه تحریم هایی که بانک های مرکزی را هدف قرار دهد، ادامه دهد، دلار ممکن است به خطر بیافتد. اگر ارز رقیب پیدا کند، ایالات متحده توانایی خود را برای استقراض با نرخ های پایین از دست خواهد داد و برای پرداخت بدهی هنگفتش که در حال حاضر بیش از 30 ترلیون دلار است، با مشکل روبرو خواهد شد. حتی در حال حاضر نیز این بدهی تهدید است و ممکن است که مخارج مولد دولت را از بین ببرد زیرا هزینه خدمات رسانی در کنارنرخ بهره افزایش خواهد یافت. اما احتیاط مالی باید با رویکرد قاطع تر با تجارت ترکیب شود که در حالت ایده ال به معنای پیوستن به توافق جامع و مترقی جهت مشارکت ترانس پاسفیک و ایجاد چارچوب های جدید اعلام شده در هند و اقیانوسیه و قاره آمریکا است تا موانع تجارت را کاهش یابد.
خطر آمریکای تقسیم شده
در عرصه کالا و خدمات استانداردهایی را برای داده ها تعیین کنید و به شکل معناداری به تغییرات آب و هوایی بپردازید. با این حال در نهایت، بزرگ ترین خطر برای امنیت ایالات متحده در دهه آینده را باید در خود این کشور یافت. کشوری که بر علیه خودش تقسیم شده است، نمی تواند تاب بیاورد.ایالات متحده همچنین نمی تواند در عرصه جهانی موثر باشد زیرا به عنوان یک شریک با رهبر قابل پیش بینی و قابل اعتماد تلقی نخواهد شد. همچنین این کشور قادر نخواهد بود با چالش های داخلی خود مقابله کند. پل زدن بر شکاف های کشور نیازمند تلاش مستمر از سوی سیاستمداران، مربیان، رهبران مذهبی و والدین است. اکثر هنجارها و رفتارهای مطلوب را نمی توان اجباری کرد، اما رای دهندگان این قدرت را دارند که سیاستمداران را براساس رفتارشان پاداش دهند یا مجازت کنند.
برخی تغییرات از جمله گسترش آموزش های مدنی و فرصت های خدمات ملی، می تواند به شکلی رسمی ارائه گردد. در این دهه هولناک؛ دهه ای که تهدیدهای ژئوپلتیکی قدیمی را در کنار چالش های رو به رشد جهانی تعریف کرده، طبیعتا در عرصه سیاست خارجی باید از افراط یا نادیده گرفتن تهدیدها اجتناب کرد. فعالیت در کشوری که عمیقا تقسیم شده، موجب خواهد شد تا بسیاری از سیاستگذاران و دیپلمات های آمریکایی زیر سوال بروند. آنچه مسلم است این است که مسیر تحولات این دهه و دهه های آینده به کیفیت مهارت های سیاسی مقام ها در داخل و دولت گرایی شان در خارج از کشور بستگی دارد.