اولین عکس عجیب از همسر چاق امیرکبیر خوشتپ / مهد علیا چطور عاشق امیر دخترش شد!
رکنا سیاسی : 171 سال پیش، چنین روزی میرزا محمدتقیخان فراهانی ملقب به امیرکبیر، نخستین صدراعظم ایران در زمان ناصرالدین سلطان قاجاردر توطئه ای مرگبار در حمام فین کاشان با زدن رگ دستش او را کشتند.
میرزا محمدتقی فراهانی ، در تاریخ ۱۹ دی ماه سال ۱۱۸۵ خورشیدی در روستای هزاوه منطقه فراهان، از توابع شهرستان اراک متولد شد. خانواده پدری و مادری میرزا تقی خان از طبقه پیشهور بودند. پدر او، کربلایی قربان از آشپزان دربار قائم مقام اول، خاندان بزرگ قریه مهرآباد بود و مادر او که فاطمه سلطان نام داشت، دختر استاد شاه محمدبنا از اهالی فراهان بود.
محمدتقی در دوره کودکی با فرزندان خردسال قائم مقام اول همبازی بود. مورخان نقل کردهاند که او مسئولیت انتقال ظروف غذا به حجره درس فرزندان قائم مقام را به عهده داشت و همین امر سبب میشد پس از بردن ظرفهای غذا پشت در حجره مانده و به درسها گوش فرا دهد. در روایتها آمده است که روزی قائم مقام از فرزندان خود سوال درسی میپرسد؛ اما هیچ یک موفق به پاسخگویی نمیشوند. امیرکبیر جواب سوال را میدانست و به آن پاسخ میدهد؛ پس از این اتفاق قائم مقام به او انعامی میدهد؛ اما او قبول نمیکند و در عوض از قائم مقام میخواهد تا به او اجازه دهد بههمراه فرزندان او از کلاسها بهره ببرد.
ملک نسا خانم همسر امیر کبیر
محمدتقی شیوههای منشیگری، نامهنگاری و صدور احکام دیوانی را از قائم مقام یاد گرفت تا اینکه قائم مقام پس از مدتی تحریر و نگارش پارهای از احکام و نوشتهها را بر عهده محمدتقی خان گذاشت. محمدتقی پس از رسیدن به سن جوانی موفق شد سمت منشیگری در خانه قائم مقام را به دست آورد.
منشی گری در منزل قائم مقام باعث کسب تجربه برای محمدتقی خان شد. او به واسطه این شغل توانست با رجال سیاسی آن زمان آشنا شود و حتی با شاه ملاقات کند.
در سال ۱۲۰۸ شمسی، پس از قتل گریبایدوف در ایران، امیرکبیر هنگامی که تنها ۲۲ سال داشت به دستور قائم مقام مامور شد تا برای عذرخواهی بههمراه «خسرو میرزا» به روسیه تزاری سفر کند. دومین ماموریت او نیز زمانی صورت گرفت که او وزیر نظام آذربایجان بود. در این ماموریت او بههمراه ناصرالدین میرزا که در آن زمان ولیعهد بود به ایروان سفر کرد تا با تزار روسیه که به این شهر آمده بود ملاقات کند. اولین ماموریت مهم سیاسی امیرکبیر زمانی بود که او به ریاست هیات نمایندگی ایران در کنفرانس «الرزنه الروم» برای حل اختلافات مرزی با دولت عثمانی برگزیده شد که این ماموریت دو سال به طول انجامید.
تاجگذاری ناصرالدین شاه ولقب امیر کبیر به میرزا تقی
پس از اینکه محمدشاه در سال ۱۲۲۷ شمسی درگذشت، میرزا تقی مسئولیت رساندن ولیعهد از تبریز به تهران را بر عهده گرفت. او با قرض گرفتن ۳۰ هزارتومان از یک تاجر تبریزی موفق شد تا نیروی نظامی تدارک دیده و بههمراه ولیعهد راهی تهران شود. آنها پس از ۶ هفته به تهران رسیدند و ناصرالدین شاه بلافاصله پس از تاجگذاری میرزا محمدتقی را بهعنوان صدراعظم خود برگزید و به او لقب «امیرکبیر» را داد.
در فرمان ناصرالدین شاه هنگام انتخاب امیرکبیر بهعنوان صدراعظم آمده است:
ما تمام امور ایران را به دست شما سپردیم و شما را مسئول هر خوب و بدی که اتفاق میافتد، میدانیم. همین امروز شما را شخص اول ایران کردیم و به عدالت و حسن رفتار شما با مردم کمال اعتماد و وثوق داریم. بهجز شما به هیچ شخص دیگر چنین اعتقادی نداریم و به همین جهت این دستخط را نوشتیم.
اقدامات و اصلاحات امیرکبیر
از آنجاییکه افراد زیادی پس از مرگ محمدشاه رویای کسب مقام صدارت را در سر میپروراندند، پس از انتخاب محمدتقی خان بهعنوان صدراعظم اعتراضات و مخالفتهایی علیه او شکل گرفت.
اولین شورش سربازان آذربایجانی در اوایل صدرات امیرکبیر
چهار ماه و نیم پس از انتخاب امیرکبیر، شورش سربازان آذربایجانی پاسدار ارگ بود که در تهران و با تحریک برخی درباریان صورت گرفت. طی این شورش ۲۵۰۰ سرباز خانه امیرکبیر را محاصره کردند و خواستار برکناری او از مقام صدارت شدند. در روز دوم این شورش بین محافظان منزل امیر و سربازان آشوبگر درگیری ایجاد شد و موجب کشته شدن دو تن از محافظان شد؛ تا اینکه چند روز بعد این شورش به کمک افرادی از جمله میرزا ابوالقاسم امام جمعه و عباسقلی خان جوانشیر فرونشست. در این شورش مردم تهران طرفدار امیرکبیر بودند و با بستن مغازههای خود و مبارزه با شورشگران این حمایت را اعلام کردند.
امیرکبیر نسبت به ارتباط با کشورهای دیگر اهمیت ویژهای قائل بود. او میرزا محمدعلی خان شیرازی را بهعنوان وزیر خارجه انتخاب کرد و در شهرهای لندن و سنتپترزبورگ سفارتخانههای دائمی ایجاد کرد و برای افزایش کیفیت ارتباطات خارجی هیات هایی از مترجمان را به وجود آورد.
شاهزادگان قاجار اولین دانشآموزان مدرسه «دارالفنون»
از اقدامات مهم دیگر امیرکبیر تاسیس مدرسه «دارالفنون» است. او در دوران صدارت خود دریافت که کشور ایران از علوم جدید بیبهره و تا حدودی عقب افتاده است. او برای حل این مشکل دو راه پیش رو داشت؛ اول اینکه شاگردانی که قصد تحصیل دارند را با هزینه هنگفت به اروپا اعزام کند و دوم اینکه معلمانی را از اروپا به ایران بیاورد تا از این طریق شاگردان بیشتری هم آموزش ببینند. او در نهایت موفق شد مدرسه دارالفنون را در هفت شعبه تاسیس کند. امیرکبیر، عزیز خان مکری، داماد خود را بهعنوان اولین رئیس دارالفنون انتخاب کرد. در این مدارس علوم مهندسی، پزشکی، داروسازی و معدن به جوانان آموزش داده میشد. اولین دانشآموزان این مدارس شاهزادگان قاجار بودند و بسیاری از معلمانی که در این مدارس تدریس میکردند از کشورهای اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به ایران آمده بودند.
اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در ۱۸ بهمن سال ۱۲۲۸
دومین اقدام مهم امیرکبیر پایهگذاری روزنامه «وقایع اتفاقیه» است. اولین شماره از این روزنامه در تاریخ ۱۸ بهمن سال ۱۲۲۸ شمسی منتشر شد. در این روزنامه اخبار داخلی از جمله خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها و اعطای مقامها منتشر میشد. این روزنامه همچنین دارای بخشهای دیگری مربوط به شهرهای دیگر ایران، بخش خارجی و حوادث بود.
امیرکبیر اصلاحات بسیاری در دوره کوتاه صدارت خود انجام داد. از آنجایی که او عناوین و القاب پیش از اسم افراد را موجب به وجود آمدن زیانهای اجتماعی میدانست، برای نامگذاری افراد صاحب منصب بهعنوان «جناب» اکتفا میکرد. امیرکبیر اصلاحات اجتماعی زیادی نیز انجام داد که در آن دوران موجب بهبود وضع اجتماعی ایران شد. در آن زمان که رسومی از جمله هرزگی و قمهکشی در ایران رواج داشت، باعث میشد که زنان و کودکان پس از غروب جرئت خروج از خانه را نداشته باشند؛ اما امیرکبیر دستور داد تا این رسوم منسوخ شوند و همچنین حمل اسلحه و سلاح گرم را ممنوع اعلام کرد.
یکی دیگر از مشکلات در زمان صدارت امیرکبیر وجود نداشتن وسایل ارتباطی بین شهرها بود. امیرکبیر برای حل این مشکل پستخانهای تاسیس کرد و هر دو ماه چاپارها به آذربایجان، مازندران، کرمان، خراسان، استرآباد و کرمانشاه در حال رفتوآمد بودند. در نتیجه تلاشهای امیرکبیر کار چاپارها بهقدری سرعت پیدا کرد که مسافت بین تهران تا اصفهان سه روزه طی میشد.
مقابله با رشوه خواری و رسیدگی به وضعیت مالیه
امیرکبیر در دوره فعالیت خود همچنین تلاشهای ارزشمندی برای رسیدگی به وضعیت مالیه انجام داد. او با رشوه خواری به مبارزه پرداخت و دریافتیهای بی حساب از دستگاههای دولتی را قطع کرد. وی همچنین حقوق شاه را به دو هزار تومان کاهش داد و وضع مالیه و قوانین مالیاتی را بهطور کلی سر و سامان داد. امیرکبیر با تلاشهایی که در این زمینه انجام داد موفق شد رقم خالص درآمد کشور را در آخرین سال صدارت خود به سه میلیون تومان برساند.
از دیگر اقدامات مهمی که امیرکبیر در آنها نقش مهمی داشت میتوان به آبادی اراضی خوزستان و سایر مناطق، سر و سامان دادن به ارتش، مبارزه با شکنجه، اصلاحات مذهبی و اصلاح رفتار با درباریان اشاره کرد.
روزى که امیرکبیر به شدت گریست
سال ۱۲۶۴ قمرى، نخستین برنامهى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مىشود.
هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باختهاند، امیر بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مى کرد که با این فرمان همه مردم آبله مىکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند یا از شهر بیرون مىرفتندروز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همهى شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سىصد و سى نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم.
پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مىشود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهاى باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مردهاند.
میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مىکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاىهاى مىگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچهى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند. امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ایرانىها اولاد حقیقى من هستند و من از این مىگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
یکی از اقدامات بسیار مهم اما ناموفق امیرکبیر فرمان واکسیناسیون سراسری کودکان و نوجوانان بود. امیرکبیر در سال ۱۲۲۷ فرمانی را صادر کرد تا همه کودکان و نوجوانان برای مبارزه با بیماری آبله واکسینه شوند؛ اما بهدلیل عدم همراهی مردم که دلیل اصلی آن خرافات و ناآگاهی آنها بود، این واکسیناسیون سراسری بهشکل موفقیتآمیز پیش نرفت. مورخان نوشتهاند که تنها عده کمی در شهر تهران واکسینه شدند و اکثر مردم از شهر خارج شده یا هنگامی که آبلهکوبها به در خانههایشان میرفتند در آبانبارها پنهان میشدند.
دو بار ازدواج امیرکبیر
امیرکبیر در طول عمر خود دو بار ازدواج کرد. او اولین بار با دخترعموی خود «جانجان خانم» ازدواج کرد و در دوره صدارت خود از او جدا شد و حاصل این ازدواج سه فرزند بود که یکی از آنها پسر و دو فرزند دیگر دختر بودند. دومین همسر امیرکبیر، خواهر ناصرالدین شاه «ملکزاده خانم» ملقب به عزتالدوله بود. عزتالدوله در هنگام ازدواج حدودا ۱۶سال و امیرکبیر ۴۳ سال داشت.
بنا بر نامهای به جا مانده از آن زمان که از طرف امیرکبیر به ناصرالدین شاه نوشته شده است، امیر تمایلی به این ازدواج نداشته است و این ازدواج به دستور ناصرالدین شاه صورت گرفته است. در یکی از نامههای امیرکبیر به ناصرالدین شاه آمده:
از اول بر خود قبله عالم معلوم است که نمیخواستم در این شهر صاحب خانه و عیال شوم. بعد، به حکم همایون و برای پیشرفت خدمت شما، این عمل را اقدام کردم.
حاصل ازدواج امیر با عزتالدوله نیز دو دختر با نامهای «تاجالملوک خانم» و «همدمالملوک خانم» بوده است.
چه کسانی مسبب قتل امیرکبیر بود؟
با وجود اینکه امیرکبیر از ابتدای دوره صدارت خود مورد عداوت برخی درباریان بود، اما این دشمنیها پس از سه سال به اوج خود رسید. دلیل این دشمنیها کاهش مزایا و دور نگه داشتن شاه از خویشان و بستگانش بود.
مهد علیا ، مادر ناصرالدین شاه و میرزا آقاخان نوری رهبری گروه مخالفان که روز به روز به تعداد آنها اضافه میشد را بر عهده داشتند. حلقه گسترده مخالفان امیرکبیر، نشان از انزوای روز افزون وی بود. مخالفان سعی داشتند شاه را به این باور برسانند که امیرکبیر بهدنبال برکناری او و به دست آوردن تاج و تخت پادشاهی است. این اتفاقات موجب ایجاد بدگمانی در ذهن شاه نسبت به امیرکبیر شد تا اینکه امیرکبیر دریافت نفوذش بر شاه کاهش یافته است. در نهایت، شاه ایران در روز ۲۰ آبان ۱۲۳۰ (دو ماه قبل از روز قتل) امیرکبیر را از صدارت عزل کرد. در نامه شاه به امیرکبیر آمده است:
چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.
ناصرالدین شاه از آنجایی که رابطه نزدیکی با امیر داشت، پس از این اقدام در محذوریت عاطفی قرار گرفت. او در نامهای برای امیرکبیر نوشت:
جناب امیرنظام به خدا قسم آنچه مینویسم عین واقعیت است. شما را قلباً دوست دارم و خداوند مرا مرگ دهد اگر بخواهم تا زندهام دست از شما بردارم…
امیرکبیر پس از دریافت این نامه از شاه درخواست ملاقات کرد تا شاید بتواند نظر او را تغییر دهد. او همچنین دیگران را به بدگویی درباره خودش متهم کرد اما شاه این ملاقات به فردای آن روز موکول کرد.
امیرکبیر از این اتفاق دل آزرده و مرتکب خطای بزرگی شد و در مراسم سلام شاهانه شرکت نکرد. این امر موجب افزایش بدگمانیهای پادشاه درباره او شد. پس از این اتفاقات که میرزا آقا خان نوری به صدارت گماشته شده بود، میدانست با حضور امیرکبیر در تهران کارها پیش نخواهد رفت. به همین خاطر او دستخطی نوشت و در آن از امیرکبیر که در آن موقع سمت امیرنظامی را داشت قول گرفت که هیچ دخالتی در کارهای مربوط به وزارت و عزل نصبهایی که توسط نوری انجام میشود نداشته باشد.
با این وجود، مهدعلیا و میرزا آقا خان نوری همچنان به امیرکبیر به چشم یک تهدید نگاه میکردند و باور داشتند که ممکن است او مجددا سمت قبلی خود را به دست آورد. به همین خاطر شاه را راضی کردند تا امیر را به حکومت کاشان منصوب کند تا از تهران دور باشد. در همین حین، پرنس دالگوروکی، وزیر مختار روسیه که ازانگلستان اقدام به میانجیگری کرد که اگر امیرکبیر مسئولیت حکومت بر کاشان را به عهده بگیرد، جان و مالش محفوظ خواهد بود و تحت حمایت دولت انگلستان قرار خواهد گرفت.
در این میان هنگامی که وزیر مختار روسیه از پیشنهاد بریتانیا به امیر مطلع شد، به او پیشنهاد تحتالحمایگی بدون قید و شرط امپراتور روسیه را داد. پس از این اتفاق سفارت بریتانیا از قضیه کنارهگیری کرد و در مقابل سفارت روسیه خانه امیرکبیر را که مجاور سفارت بود را بخشی از سفارت اعلام کرد و قزاقان روسی خانه امیرکبیر را که در آن زمان خواهر شاه (همسر امیرکبیر) و نیز مادر شاه در آن حضور داشتند محاصره کردند. شاه که از این اتفاق بسیار خشمگین بود، تصمیم گرفت خود به منزل امیرکبیر رفته و شخصا گردن او را بزند. در همین هنگام روسیه از موضع خود عقبنشینی کرد و و سربازان روسی محل زندگی امیرکبیر را ترک کردند. پس از چند ساعت، در همان روز امیر در خانه خود دستگیر و بههمراه مادر، همسر و فرزندانش به کاشان تبعید شد. این تبعید بهمدت ۴۰ روز به طول انجامید و در نهایت افرادی از تهران مامور شدند تا امیر را در باغ فین کاشان به قتل برسانند.
البته عوامل زیادی در قتل امیر کبیر نقش داشتند . یکی از این افراد که نقش چشمگیرتری نسبت به بقیه مخالفان داشت و در نهایت هم موفق به عزل و در نهایت قتل امیرکبیر شد، مهدعلیا، مادرشاه بود.
مهدعلیا که زنی قدرتمند و با نفوذ بود، از ابتدا با به قدرت رسیدن امیرکبیر مخالف بود. امیر نیز پس از به قدرت رسیدن و با انجام اقدامات و اصلاحات مختلف، خشم مهدعلیا را بیشتر برمیانگیخت. امیرکبیر هم با مطلع بودن از اهداف مهدعلیا، دست او را در بسیاری از امور بسته و به مانعی جدی برای دستیابی او به اهدافش تبدیل شده بود.
در این مرحله، مهدعلیا آخرین راه بدبینی شاه نسبت به امیر پیدا کرد و از خطرات وجود امیرکبیر در منصب قدرت به شاه گوشزد میکرد و ادعا میکرد که امیر بهدنبال پادشاهی و سلب قدرت از دست ناصرالدین شاه است.
در نهایت مهدعلیا و میرزا آقا خان نوری وگروه مخالفان موفق شدند با نقشههای فراوان ابتدا امیر را از قدرت عزل کرده و ناصرالدین شاه را راضی کنند تا او را به کاشان تبعید کند. اما از آنجایی که امیرکبیر هنوز برای آنها تهدیدی به شمار میرفت و این احتمال وجود داشت که شاه به سبب دلبستگیاش به امیرکبیر نظر خود را عوض کرده و مجددا او را به تهران بازگرداند، مهدعلیا در فرصتی مناسب از پادشاه خواست تا فرمان قتل امیرکبیر را صادر کند.
جنایت در حمام فین کاشان
شاه پس از دستور قتل امیر کبیریک شب به خود آمد ودستور میدهد که حاج علی خان را ببیند و حکم را برگرداند، اما به او گفتند که حاج علی خان برای اجرای دستور به سمت کاشان راه افتاده است.
هنگامی که علی خان فراش باشی به کاشان رسید، امیرکبیر در حمام بود؛ ماموران دولتی درهای حمام را بستند تا کسی داخل نشود.
امیرکبیر که در گرمخانه حمام غرق در خیالات خود نشسته بود، به یکباره متوجه ورود جلادان شاه به محوطه حمام میشود و پس از طی صحبتهایی بین امیر و فرستاده شاه، سرانجام علی خان با کمال گستاخی و جسارت از امیرکبیر میخواهد که بدون یک لحظه فوت وقت آماده مرگ گردد و تنها تقاضایی که از امیر قبول میشود، این است که نحوه اجرای حکم را خودش تعیین کند.
امیر از جا بلند شد و غسل کرد و در وسط گرمخانه نشست و چون عادت به رگ زدن و خون گرفتن داشت، دستور داد که دو رگ بازوی وی را قطع کردند و دو دست را روی زمین گذاشت و شاهد فواره زدن خونهای گرم و پرجوش و خروش، که جز استقلال و عظمت کشور چیزی نمیتوانست آن را تسکین دهد، بود.
پس از گذشت لحظاتی علی خان نگاهی به جلاد دیگر انداخت و دستور داد لگدی به میان دو کتف امیرکبیر بزند و سپس حولهای به دهان امیرکبیر فرو کرد و راه نفس او را که به شمارش افتاده بود نیز بر او بست و پس از چند لحظه جسد بیجان میرزا تقی خان امیرکبیر در میان خونهای صحن گرمخانه حمام فین افتاده بود و فرستادههای ناصرالدین شاه با عجله و شتاب بسوی تهران روانه شدند تا خبر قتل امیر را برسانند.
سرانجام امیرکبیر در روز ۲۰ دی ۱۲۳۰ (برابر با ۱۰ ژانویه ۱۸۵۲ میلادی) با حسادتها، کینهتوزیها و دسیسههای بسیاری از جمله مهد علیا، مادر ناصرالدین شاه، و میرزا آقاخان نوری وگروه مخالفان ، کشور ایران یکی از شریفترین و نجیبترین خدمتگزاران خود را از دست داد.
آرامگاه امیرکبیر کجاست؟
جسد امیرکبیر ابتدا در گورستان «پشت مشهد» کاشان دفن شد اما چند ماه بعد پیکر او به درخواست همسرش به کربلا منتقل شد و در اتاقی به خاک سپرده شد که به روی صحن حرم مطهر امام حسین (ع) باز میشود.