سالروز شهادت شهید چراغی؛ فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول الله+ فیلم

به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما، شهید رزاق چراغی به سال ۱۳۳۶ در روستای «ستق» از توابع شهرستان ساوه به دنیا آمد. او بعدها، در میان خانواده و همرزمانش با نام «رضا» شناخته شد. شهید چراغی با شروع غائله کردستان توسط ضد انقلاب، خود...

او در عملیات محمد رسول الله (ص) مسیر بسیار مهم و پر خطر معروف به نام «پرخون» را از تصرف نیروهای ضد انقلاب خارج میکند. چراغی در مدت حضورش در کردستان، مدتی مسئولیت جانشین سپاه دزلی و زمانی نیز به عنوان مسئول محور مریوان انجام وظیفه میکند. شهید چراغی، پس از اعزام تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) به جنوب، همراه نیروهای تیپ راهی آنجا میشود. از آن زمان، در تمام جبهههای غرب و جنوب، رضا چراغی، یکی از بازوان توانمند احمد متوسلیان بود. پس از اسارت حاج احمد در لبنان، فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلوات الله علیه) به حاج محمد ابراهیم همت سپرده شد و اوسط سال ۱۳۶۰ تا اواخر تیر ۱۳۶۱، فرماندهی گردان حمزه را به عهده میگیرد و با این مسئولیت، درعملیات فتح المبین و بیت المقدس شرکت میکند. رضا در عملیات مسلم بن عقیل به عنوان فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) با سیزده گردان وارد عمل میشود. درعملیات والفجر مقدماتی تیپ ۲۷ به لشگر تبدیل میشود. زمانی که حاج محمد ابراهیم همت به فرماندهی سپاه ۱۱ قدر برگزیده شد، رضا چراغی، فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلوات الله علیه) را بر عهده میگیرد که رضا در این عملیات، «شمشیر لشگر» لقب میگیرد.
فرماندهی عملیات از داخل آمبولانس
حسین الله کرم روایت میکند: «در عملیات مسلم بن عقیل که نهم مهر ۱۳۶۱ در منطقه سومار انجام گرفت، حاج همت به دو سمت منصوب شد، هم فرمانده لشکر نصر متشکل از تیپهای ۲۷ محمد رسول الله (ص)، ۳۱ عاشورا، ۲۱ امام رضا (ع) و ۱۸ جواد الائمه (ع) و هم فرمانده سپاهی قرارگاه عملیاتی ظفر.
رضا چراغی هم فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) را بر عهده گرفت. در این عملیات تیپهای ۲۷ محمد رسول الله (ص)، حدود ۱۳ گردان داشت که هدایت آن با رضا بود؛ رضا به خاطر جراحات قبلی هنوز هم پایش در گچ بود و ناراحتی زیادی داشت. او در حالی که سُرُم به دستش وصل بود، از داخل آمبولانس عملیات را در شرایط بحرانی هدایت میکرد». تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در عملیات مسلم بن عقیل و مرحله دوم آن موسوم به زین العابدین (ع) که هر دو در منطقه عملیاتی سومار انجام گرفت، توانست تحت فرماندهی رضا چراغی، ضربات سنگینی بر یگانهای سپاه دوم دشمن بعثی وارد کند و در نزدیکترین جبهه به مرکز سیاسی کشور عراق، به فاصله ۱۰۰ کیلومتری بغداد، صدای غرش توپهای ایران را به گوش دیکتاتور جنگ افروز عراق برساند.

علت اعطای لقب «شمشیر لشکر» به شهید چراغی
سردار نصرت اله قریب میگوید: عملیات فتحالمبین که اولین عملایت لشکر ۲۷ محمد رسول الله به شمار میرفت که آن موقع هنوز تیپ بود. طی این عملیات به سه گردان حبیب، حمزه و سلمان که فرماندهان آن به ترتیب شهیدمحسن وزوایی، شهید رضا چراغی و شهید حسین قجهای بودند مأموریت داده شد در ارتفاعات علی گره زد توپخانه دشمن را به تصرف درآورند. آن هم در اولین عملیات لشکر این کار کم و کوچکی نبود که این بزرگوار به صورت مشترک انجام دادند. شهید چراغی در آن عملیات خوب درخشید و بعد از آن نیز در نبرد بسیار سنگین در دشت عباس و امامزاده عباس بیباکی و نترسی زیادی از خود نشان داد که باعث شد این لقب از سوی رزمندگان به ایشان داده شود.
شهید رضا چراغی در وصیتنامهاش مینویسد: «برای حفظ انقلاب باید یک خدمتگزار بود و در صورت نیاز باید از همه چیز خود گذشت و همین نهایت آرزوی من است».
درسهایی از ازدواج شهید رضا چراغی
حاج محمد چراغی برادرشهید رضا چراغی نقل میکند: آن موقع مادرم هنوز در قید حیات بود. مرتب از رضا که یک سال از من بزرگتر بود میخواستند که ازدواج کنند، اما او در جواب مادرم میگفت که همه دوست دارند ازدواج کند و بچهدار شوند و من هم دوست دارم ازدواج کنم، اما فردای روز قیامت اسماعیل (یکی از هم محلیهایمان که نیروی برادرم بود و شهیدشد) جلوی مرا خواهد گرفت و میگوید به عنوان فرمانده مرا جلو فرستادی من شهید شدم و خودت رفتی ازدواج کردی و صاحب خانه و زندگی شدی در حالی که هنوز جنگ ادامه داشت، آن وقت من جواب او را چه خواهم داد؟
* قول گرفته بود نگوییم در جبهه چه کاره است
درخواست فرمانده سپاه از امام خمینی (ره) در مورد قرائت خطبه عقد
شهید همسر شهید چراغی نقل میکند: تیر ٦١، پس از عملیات بیت المقدس، رضا با اصرار خانواده راضی شد به خواستگاری، آمدند خانه ما، آقا رضا پایش در گچ بود. او خواسته هایش را برای زندگی خیلی صریح بیان کردو گفت: «من یک سپاهی ساده هستم و در زندگی هیچ چیزی از خودم و برای خودم ندارم. حقوق کمی را هم که میگیرم، این طرف و آن طرف خرج میشود؛ بنابراین نمیتوانم به دروغ قول بدهم» با توجه به خصوصیاتی که از او شنیده بودم، گفتم: «ما را دست کم نگیرید. هر چه باشد، ما هم این راه را پذیرفته ایم. در این راه هر سختی، مصیبت و حتی بلا که باشد اگر خدا قبول کند به جان میپذیرم، چرا که مسلمان بودن به این سادگیها نیست و انسان باید مسلمانی اش را ثابت کند». خانواده ام هم از او خوششان آمده بود. بعد از شهادت رضا برادرش تعریف کرد: «رضا به ما گفت از شما نمیگذرم اگر به خانواده آنها بگویید من در جبهه چکاره هستم. چون برای من خیلی مهم است فردی را که برای زندگی انتخاب میکنم، برای مسئولیتم با من ازدواج نکند...» خود من پس از تحقیقاتی که کردم، فهمیدم ایشان فرمانده لشکر است، ولی به خانواده ام چیزی نگفتم. حتی به او نگفتم که میدانم چه مسپولیتی دارد.
* نمیخواهم مزاحم وقت حضرت امام بشوم
همسر شهید چراغی نقل میکند: ایشان علاقهی قلبی به امام داشتند. البته دلشان نمیآمد مزاحمشان بشوند. به عنوان مثال، وقتی ایشون میخواستند عقد بکنند، بچهها از حضرت امام برایش وقت گرفته بودند، ولی ایشان موافقت نکرده بود. گفته بود من نمیخواهم مزاحم وقت حضرت امام بشوم وآقای گیلانی خطبهی عقدشان را جاری کردند.
نذری که پدر شهید برای سلامتی رضا کرده بود
احمد چراغی میگوید: پدرم اعتقاد داشت که هر وقت رضا به مرخصی میآمد، فردای آن روز را به نشانه شکر به درگاه خدا روزه میگرفت؛ یک روز که رضا آمده بود، گفت: «بابا باز که روزه گرفته ای؟» پدر گفت: «بله، برای اینکه تو سالم آمده ای؛ برای سلامتی تو نذر کرده ام». رضا گفت: «بابا، آن قدر روزه میگیری که نمیگذاری به کارمان برسیم؛ نذر کن روزی که جنازه من میآید، روزه بگیری». بر حسب اتفاق روزی که پیکر رضا را در بهشت زهرا (س) دفن میکردیم، روز اول رجب بود؛ پدر و مادرم روزه بودند.
شهادت
شهید حاج ابراهیم همت روایت میکند: … آن شب پیش ما ماند و دو، سه ساعتی خوابید. اذان صبح که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی را که در کیفش داشت در آورد و پوشید. با تعجب پرسیدم: آقا رضا، هیچ وقت شلوار نو نمیپوشیدی، چی شده؟ با لبهایی خندان به من گفت: «با اجازه شما، میخوام برم خط مقدم» گفتم: احتیاجی نیست که بری اون جلو، همین جا بیشتر به شما نیاز داریم. ناراحت شد به من گفت: «حاجی جان، میخوام برم جلو، وضعیت فعلی خط رو بررسی کنم. الان اون جا، بچههای لشکر خیلی تحت فشار هستند.» در همین اثنا از طریق بیسیم مرکز پیام، خبر رسید که لشکر یک مکانیزه سپاه چهارم بعثیها، پاتک سختی را روی خط دفاعی بچههای ما انجام داده. رضا رفت جلو چند ساعت بعد خبر دادند: فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در خط مقدم دارد با خمپاره شصت، کماندوهای بعثی را میزند. همین خبر، نشان میداد وضعیت آنجا برای بچههای ما تا چه حد وخیم شده گوشی بیسیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی. مدام میگفتم: رضا، رضا، همت – رضا، همت! ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت: «حاجی جان، دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا»! و من فهمیدم رضا شهید شده. رضا چراغی، نخستین فرمانده لشکر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که خرقه شهادت پوشید و راه دیگر سرلشکران سپاه را به سوی آسمان گشود.

* راز ستارهای که روی صورت رضا میدرخشید
فاطمه چراغی بیان میدارد: هنگامی که پدرم پیکر رضا را داخل قبر گذاشت، صورت رضا را بوسید و از داخل قبر بیرون آمد؛ بعد از چند وقت رضا را در خواب دید که روی گونه اش چیزی مثل ستاره میدرخشید؛ پدرم در خوب از رضا پرسیده بود: «روی صورتت چیست که میدرخشد» رضا گفته بود: «وقتی که شما مرا داخل قبر گذاشتی و صورتم را بوسیدی، یک قطره از اشک چشمت به روی صورتم افتاد و این همان قطره اشک است که میدرخشد.»
منابع:
http://dsrc.ir/
http://shiaha.com/
http://rajanews.com
http://mashreghnews.ir/
http://tehranpress.com/fa/
http://beheshti.ghasam.ir/fa/
http://www.jamejamonline.ir/
http://www.fardanews.com/fa/