احتمالا برخی از سیاهچالهها، سیاهچاله نیستند!
یک مقاله جدید نحوه تعامل نور با اجرام نظری به نام "سالیتونهای توپولوژیک" را مورد بحث قرار میدهد که «پیچخوردگیهایی در بافت فضا-زمان» هستند که دقیقاً شبیه به سیاهچالهها هستند و این گونه مطرح میکند که احتمالا برخی از چیزهایی را که ما سیاهچاله میپنداریم، همین درهمتنیدگیها در بافت فضا-زمان هستند.
به گزارش ایران اکونومیست، فیزیکدانان پیچ و تاب عجیبی را در فضا-زمان کشف کردهاند که میتوانند به جای سیاهچالهها اشتباه گرفته شوند.
بر اساس مطالعه جدیدی که به تازگی در مجله Physical Review D منتشر شده است، این پیچ خوردگیهای نظری در تار و پود فضا-زمان که به عنوان «سالیتونهای توپولوژیک» شناخته میشوند، میتوانند در سراسر جهان کمین کرده باشند و یافتن آنها میتواند درک ما از فیزیک کوانتومی را گسترش دهد.
سیاهچالهها شاید ناامیدکنندهترین جرمی باشند که تا به حال در علم کشف شده است. نظریه نسبیت عام اینشتین وجود آنها را پیشبینی کرده و ستارهشناسان میدانند که چگونه شکل میگیرند و تنها چیزی که لازم است این است که یک ستاره پرجرم زیر وزن خود فرو بپاشد و گرانش بدون وجود هیچ نیروی دیگری که در برابر آن مقاومت کند، تا زمانی که تمام مواد ستاره به یک نقطه بینهایت کوچک فشرده شود که به عنوان تکینگی شناخته میشود، مواد را به داخل خود میکشد.
تکینگی گرانشی یا تکینگی فضا-زمان موقعیتی در فضا-زمان است که طبق پیشبینی نسبیت عام، در آن چگالی و میدان گرانشی یک جرم آسمانی بینهایت میشوند، به طوری که دیگر این کمیتها وابسته به دستگاه مختصات مورد استفاده نخواهند بود. این کمیتها، همان انحنای فضا-زمان هستند که شاخصی از چگالی ماده هستند.
تکینگی فضا-زمان دو نوع مهم دارد که تکینگی منحنی و تکینگی مخروطی نامیده میشوند. کمیتهایی که برای اندازهگیری قدرت میدان گرانشی مورد استفاده قرار میگیرند، خمیدگیهایی از فضا-زمان هستند که چگالی ماده را نیز میسنجند. از آنجا که چنین کمیتهایی در نقطه تکینگی بینهایت میشوند، قوانین فضا-زمان معمولی نیز در چنین نقاطی میشکنند.
فضا-زمان عبارت است از یک مدل ریاضی که زمان و فضا را به صورت درهمتنیده و به عنوان یک کمیت پیوسته با یکدیگر ترکیب میکند. بر اساس فرضیات مفهوم فضای اقلیدسی، جهان، سه بعد مکانی و یک بعد زمانی مستقل از هم دارد. در فضا-زمان سه بعد فضا و یک بعد زمان درهم ادغام میشوند و یک محیط پیوسته چهار بعدی را ایجاد میکنند.
فیزیکدانها با ترکیب فضا و زمان و ایجاد یک محیط خمیده واحد، توانستهاند نظریههای فیزیک را هم در سطح کیهانی و هم در بعد اتمی سادهسازی کنند.
نکته اینجاست که اطراف آن تکینگی که تعریف آن آورده شد، یک «افق رویداد» وجود دارد که یک مرز نامرئی است که لبه سیاهچاله را مشخص میکند. هر چیزی که از افق رویداد عبور کند، هرگز نمیتواند از آن خارج شود.
اما مشکل اصلی این است که نقاطی با چگالی نامحدود واقعاً نمیتوانند وجود داشته باشند. بنابراین در حالی که نسبیت عام وجود سیاهچالهها را پیشبینی میکند و ما اجرام نجومی زیادی پیدا کردهایم که دقیقاً همانطور که نظریه اینشتین پیشبینی کرده رفتار میکنند، میدانیم که هنوز تصویر کاملی نداریم. میدانیم که تکینگی باید با چیزی معقولتر جایگزین شود، اما نمیدانیم آن چیز چیست.
پی بردن به آن مستلزم درک بسیار قوی از گرانش در مقیاسهای بسیار کوچک است، چیزی که گرانش کوانتومی نامیده میشود.
تا به امروز، ما هیچ نظریه کوانتومی قابل قبولی در مورد گرانش نداریم، اما چندین نامزد داریم. یکی از این نامزدها، نظریه ریسمان است، مدلی که نشان می دهد تمام ذرات تشکیل دهنده جهان ما واقعاً از ریسمانهای ارتعاشی کوچک ساخته شدهاند.
نظریه ریسمان(String theory) یک چهارچوب نظری فراهم میآورد که در آن ذرات نقطهای فیزیک ذرات با اشیاء یک بعدی به نام ریسمانها جایگزین شدهاند. این نظریه به توصیف این میپردازد که چگونه ریسمانها در فضا منتشر شده و با همدیگر برهمکنش میکنند. در مقیاسهای بزرگتر از ابعاد ریسمانها، ریسمانها شبیه ذرات نقطهای هستند که جرم، بار و دیگر خواص آنها توسط وضعیت ارتعاشی هر ریسمان مشخص میشود.
در نظریه ریسمان، یکی از حالتهای متعدد ارتعاشی متناظر با گراویتون است که ذرهای در مکانیک کوانتومی است که نیروی گرانش را حمل میکند، لذا نظریه ریسمان به نوعی نظریه گرانشی کوانتوم هم هست.
نظریه ریسمان موضوع گسترده و متنوعی است که تلاش دارد تا تعدادی از مسائل عمیق فیزیک بنیادی را حل کند. نظریه ریسمان برای مسائل متعددی در فیزیک سیاهچاله و کیهانشناسی اولیه جهان اعمال شده و موجب پیشرفتهای عمدهای در ریاضیات محض گردیده است.
هنوز مشخص نیست که نظریه ریسمان تا چه حد توصیفکننده جهان واقعی است یا این که اصولاً این نظریه تا چه میزان آزادی عمل در انتخاب جزئیاتش را خواهد داد.
نظریه ریسمان اولین بار در اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی به عنوان نظریهای برای نیروی هستهای قوی مورد مطالعه قرار میگرفت، تا اینکه به عنوان هدف کرومودینامیک کوانتومی مورد مطالعه قرار گرفت. سپس مشخص شد که دقیقاً همان ویژگیهایی که مطالعه نظریه ریسمانها را به عنوان نظریهای برای نیروی هستهای قوی نامناسب میساخت، آن را کاندید امیدوار کنندهای برای نظریه گرانش کوانتومی میکند.
اولین نسخههای نظریه ریسمان، یعنی نظریه ریسمان بوزونی، تنها ذرههایی به نام بوزونها را به کار میگرفت. بعدها نظریه ریسمان به نظریه ابرریسمان گسترش پیدا کرد که رابطه ابرتقارنی بین بوزونها و دستهای دیگر از ذرات به نام فرمیونها را فرض قرار میداد. قبل از اینکه در اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی حدسی زده شود مبنی بر اینکه تمام نسخههای نظریه ریسمان حالتهای محدودتری از نظریه ریسمان ۱۱ بعدی، به نام نظریه M است، پنج نسخه سازگار از نظریه ریسمانها وجود داشت.
در اواخر ۱۹۹۷ میلادی، نظریه پردازان رابطه مهمی به نام تناظر AdS/CFT را کشف کردند، که نظریه ریسمانها را به دیگر نظریه فیزیکی به نام نظریه میدانهای کوانتومی مرتبط میساخت.
رشتههای مطرح شده در نظریه ریسمان برای توضیح طیف گستردهای از ذرات ساکن در جهان ما نمیتوانند فقط در سه بعد فضایی معمولی ارتعاش کنند. نظریه ریسمان وجود ابعاد اضافی را پیشبینی میکند که همگی در مقیاسی کوچک و غیرقابل درک روی خودشان جمع شدهاند و این یعنی آنقدر کوچک که نمیتوانیم بگوییم این ابعاد آنجا وجود دارند.
این عملِ جمع کردنِ ابعاد فضایی اضافی در مقیاسهای بسیار کوچک میتواند به اشیای بسیار جالبی منجر شود.
پژوهشگران در این مطالعه جدید پیشنهاد کردند که این ابعاد اضافی فشرده میتوانند منجر به نقص شوند. مانند چروکی که هر چقدر هم که پیراهن خود را اتو میکنید، نمیتوانید از شر آن خلاص شوید، این عیوب نیز پایدار و نقصهایی دائمی در ساختار فضا-زمان یا همان «سالیتون توپولوژیک» هستند.
فیزیکدانان میگویند این سالیتونها تا حد زیادی شبیه به سیاهچالهها به نظر میرسند و مانند آنها نیز عمل میکنند.
پژوهشگران بررسی کردند که پرتوهای نور هنگام عبور از نزدیکی یکی از این سالیتونها چگونه رفتار میکنند. آنها دریافتند که سالیتونها تقریباً به همان روشی که یک سیاهچاله روی نور تأثیر میگذارد، اثر میگذارند. نور در اطراف سالیتونها خم میشود و حلقههای مداری پایدار تشکیل میدهد و سالیتون ها سایه میاندازند.
به عبارت دیگر در تصاویر معروف تلسکوپ افق رویداد که برای اولین بار در تاریخ در سال ۲۰۱۹ روی سیاهچاله M۸۷* بزرگنمایی کرد، اگر به جای یک سیاهچاله، سالیتونها در مرکز تصویر باشند، تقریباً یکسان به نظر میرسند.
اما وقتی از نزدیک این اجرام را بررسی کنید، این شباهت به پایان می رسد. سالیتونهای توپولوژیک، تکینگی نیستند، بنابراین افق رویداد ندارند. شما میتوانید هر چقدر که میخواهید به یک سالیتون نزدیک شوید و همچنین هر وقت بخواهید میتوانید آن را ترک کنید.
متأسفانه ما هیچ سیاهچالهای که به اندازه کافی به ما نزدیک باشد، نداریم که بتوانیم در اطراف آن کاوش کنیم و بنابراین فقط میتوانیم به مشاهدات اجرام دور اعتماد کنیم.
اگر هر سالیتون توپولوژیکی کشف شود، مکاشفه آن نه تنها یک بینش وسیع از ماهیت گرانش به ما میدهد، بلکه ما را قادر میسازد تا به طور مستقیم ماهیت گرانش کوانتومی و نظریه ریسمان را نیز مطالعه کنیم.