خبرگزاری مهر، گروه سیاست- محمد مهاجرانی: اواخر اسفند سال گذشته خبری شگفتیساز در رسانهها مخابره شد و آن تصمیم از سرگیری روابط سیاسی تهران و ریاض بعد از ۷ سال تنش و اختلاف بود. این تصمیم در حالی صورت گرفت که کمتر ناظری در ماههای اخیر چنین توقعی از سیر تحولات منطقه داشت، چراکه دست کم آنچه رسانههای پر مخاطب و شبکههای مجازی در سالها و ماههای اخیر از شرایط بروز میدادند، بیشتر بیمدهنده تنش، درگیری و حتی جنگ در منطقه بود تا آنکه رنگ و بویی از تنشزدایی و حرکت به سمت رفع اختلاف داشته باشد؛ حرکتی مؤثر که همکاری و سرمایهگذاریهای مشترک را با خود به همراه بیاورد.
کاهش تنش میان ایران و عربستان به عنوان دو قدرت بزرگ منطقهای از بغداد آغاز شد و در پکن به مراحل تکمیلی خود رسید تا منطقه و جهان شاهد موفقیت کشورها برای همکاری و رفع اختلافات به دور از مداخله سابقهدار آمریکا و غرب باشند؛ امری که به افزایش حضور منطقهای چین و جایگزین شدن به جای آمریکا در خاورمیانه نیز تعبیر میشود، هرچند برای داوری قطعی هنوز زود است.
بسیاری از کارشناسان، با اشاره به ورود ایران و عربستان به دوره همکاری در عرصههای مختلف پس از سالیان طولانی تنش از یک سو و جایگزین شدن نسبی چین با آمریکا و غرب از سوی دیگر، از عوض شدن بازی در منطقه پر آشوب خاورمیانه سخن میگویند و در این خصوص به ابراز نگرانیهایی که برخی مقامات آمریکایی و به ویژه سران رژیم صهیونیستی داشتهاند، استناد میکنند.
اکنون که روابط دو کشور با دیدارهای وزرای خارجه ایران و عربستان در پکن از سر گرفته شده و همچنین با اعلام برخی توافقهای میان دو طرف، این حرکت در حال تکمیل است، لازم است به بررسی ریشههای تمایل طرف سعودی برای تمایل به این توافق بپردازیم. به همین دلیل با «مسعود اسداللهی»، کارشناس مسائل منطقهای به تفصیل گفتگو کردیم که این مصاحبه در سه بخش منتشر خواهد شد. بخش اول از این مصاحبه تفصیلی را اینجا بخوانید:
چرا علیرغم آنکه در دورهها و سالهای گذشته، تلاش برای توافق تهران - ریاض به نتیجه نرسید، در شرایط فعلی این توافق به سرانجام میرسد؟
همانطور که اشاره کردید پیش از این، با برگزاری ۵ دور مذاکره بین ایران و عربستان در بغداد تلاشهایی صورت گرفت، اما هیچ نوع دستاوردی در بر نداشت. علت مشخص این بود که عربستانیها بر یک درخواست خود که آن را مرتب در این ۵ دور تکرار میکردند اصرار داشتند و آن این بود که ایران به انصارالله در یمن دستور دهد که جنگ را متوقف کند.
تعامل جمهوری اسلامی با گروههای جبهه مقاومت، تعامل همپیمان است نه تابع! جواب ایران همواره مشخص بود؛ البته این پاسخ نه تنها درباره انصارالله بلکه در مورد تمام همپیمانان ایران صدق میکند چراکه تعامل جمهوری اسلامی با این گروهها، تعامل همپیمان است نه تابع. آنها تابع ما نیستند. درست است که ایران از آنها حمایت میکند ولی حمایت مشروط به این نیست که دستور بگیرند که چه کنند و چه نکنند. ما همواره به همپیمانانمان خود احترام گذاشتهایم.
چرا حمایت میکنیم؟ حمایت درباره یک موضوع عادلانه و یک مبارزه محقانه و برای احقاق حق است. یک وقت فلسطین، یک وقت لبنان که اشغال شده، یک زمانی سوریه در جنگ آنچنانی و یک زمان از حشدالشعبی عراق در مقابل داعش حمایت شد. بنابراین ایران هیچ وقت به این گروهها نمیگوید چه کنید. البته اگر آنها نظر و مشورت بخواهند، ایران در قالب مشورت دو همپیمان، نظر خودش را میگوید.
اما اگر به هر دلیلی آنها به نتیجهای غیر از دیدگاه جمهوری اسلامی برسند، ایران هیچ اجبار یا تهدیدی نمیکند و حمایت خود را مشروط به تصمیم آنها نمیداند؛ مگر آنکه دست از آرمانهای مقاومت بردارند.
نمونه بارز جریان حماس و بحران سوریه است. سالها بود که روابط بسیار تنگاتنگ بین ایران و حماس و حمایت همهجانبه، نظامی، سیاسی و مالی وجود داشت. در یک بزنگاه «خالد مشعل» تصمیم گرفت سوریه را ترک کند و استدلالش این بود که میخواهیم در بحران سوریه بیطرف باشیم! اگر او واقعاً بیطرف میماند، قابل فهم بود ولی وقتی که از سوریه خارج شد، پرچم مخالفان سوریه را بلند کرد.
در این شرایط جمهوری اسلامی به حماس به ویژه گروهی از آنها که درون سرزمینهای اشغالی و غزه مقاومت میکردند نگفت چون از سوریه خارج شدید و برخلاف نظر ایران موضع گرفتید، پس حمایت از شما قطع میشود.
البته خالد مشعل بعدها متوجه شد که چه اشتباهی کرده و تمام محاسباتش اشتباه از آب درآمده، دوباره سعی کرد روابط را ترمیم کند. بنابراین این دو موضوع حسابشان از هم جدا است و ایران هیچ وقت به این گروهها دستور نمیدهد. اعتقاد جمهوری اسلامی این است که این گروهها، رهبران آگاهی دارند و خودشان بهتر مسائل خودشان را تشخیص میدهند. ایران آنچه در توانش بوده را در حمایت از آنها ادامه داده و توان حماس را در داخل بالا برده است.
رابطه عربستان و هم پیمانانش، رابطه ارباب و رعیتی است این منطق برای عربستانیها قابل فهم نبود. چون نوع رابطهای که عربستان با هم پیمانانش دارد به نوعی رابطه ارباب و رعیتی است؛ بنابراین عربستان دستور میدهد و اینها باید اجرا کنند. منطقشان این است که ما پول میدهیم، بنابراین تعیین میکنیم که چه کاری باید انجام شود و چه کاری نباید انجام شود!
گروههایی که با ائتلاف عربستان و امارات در یمن هم پیمان بودند به صورت مزدوری عمل کردند و بعد با یکدیگر بر سر غنایم جنگیدند و دست به ترور یکدیگر زدند؛ چنین گروههایی که تن به این شرایط میدهند محترم نیستند چراکه اگر کسی برای خودش احترام قائل باشد، این منطق را نمیپذیرد و مزدور نمیشود. با توجه به این مسائل، عربستان منطق ایران در مواجهه با هم پیمانانش را درک نمیکرد بنابراین ۵ دور مذاکره با شکست کامل مواجه شد و هیچ فایدهای نداشت.
البته مذاکرات از باب گفتگوهای دیپلماتیکی که انجام میشد سازنده بود و این کلام دیپلماتیک برای ادامه مذاکرات نیاز بود ولی واقعیت مطلب این است که هیچ نتیجهای به دست نیامد.
دور پنجم مذاکرات چند ماه قبل از شروع اغتشاشات ۱۴۰۱ در ایران صورت گرفت و با شروع حوادث داخلی کشور، عربستان با رسانههایی فارسیزبان و یا رسانههای عربی که علیه جمهوری اسلامی تبلیغ میکنند، با تمام قدرت به میدان آمد؛ چراکه عربستان فکر میکرد این دفعه دیگر نظام سرنگون میشود.
ایران اینترنشنال، العربیه، سایت فارسی روزنامه ایندیپندنت که عربستان امتیاز آن را خریده بود و تعداد زیادی تلویزیون که تمام یا بخشی از آنها از طریق عربستان تأمین مالی میشدند، نقش مخربی در مدت اغتشاشات ایفا کردند و مثل اتاق جنگ و اتاق عملیات فعالیت خود علیه جمهوری اسلامی را ادامه دادند.
تلقی ساده انگارانه آنها، سرنگونی نظام جمهوری اسلامی بود و گمان کردند چرا مذاکره کنیم وقتی اندکی دیگر مسئله حل خواهد شد. باز هم محاسباتشان درست از آب در نیامد و شوک بزرگی به آنها وارد شد، چون شمشیر را از رو بسته بودند تا جایی که مقامات ایران به صراحت در جریان حوادث کشور، اسم عربستان را آوردند و برخی از مقامات نظامی تهدید کردند که شرارتهای عربستان بدون پاسخ نمیماند.
عربستانیها از این موضوع بسیار نگران شدند و منتظر پاسخ بودند. ولی مسائل منطقهای که همزمان اتفاق افتاد، باعث شد مقداری در پاسخ تأخیر بیفتد. برگزاری جام جهانی فوتبال یکی از این مسائل بود، قطریها درخواست کردند که ما برای جام جهانی میلیاردها تومان هزینه کردهایم، اجازه دهید جام جهانی تمام شود.
چه شد که محل مذاکرات از بغداد به پکن منتقل شد؟
عربستان نگران تکرار حوادثی مانند حمله به آرامکو بود در این فاصله، عربستان دیدار رئیسجمهور چین را طراحی کرد. این دیدار بسیار مهم، تاریخی و نقطه عطفی در سیاست خارجی عربستان و تحولات منطقه بود. در جریان این دیدار، عربستانیها که فهمیده بودند اشتباه کردهاند و نگران بودند اتفاقی مثل هدف قرار گرفتن آرامکو برای آنها رخ ندهد، از رئیس جمهور چین خواستند که وساطت و میانجیگری کند.
بنابراین در جریان سفر آقای رئیسی به چین، رئیس جمهور چین بحث میانجیگری را مطرح کرد؛ ایران این پیشنهاد را به احترام چین قبول کرد و بلافاصله در فاصله کوتاهی هیئتی از طرف جمهوری اسلامی به ریاست شورای امنیت ملی به پکن رفت. در این مذاکرات که ابتدا هیچ خبری از آن اعلام نشده بود ۶ روز گفتگوی فشرده انجام شد و نهایتاً ۱۹ اسفند خبری اعلام شد که دوست و دشمن را غافلگیر کرد.
ناگهان یک بمب خبری منفجر شد. بعد از ۵ دور مذاکره در بغداد که هیچ نتیجهای نداشت، دیداری در پکن انجام شد که به نتیجه رسید و این خیلی عجیب بود. اگر مذاکرات نهایی در عراق اتفاق میافتاد با توجه به سوابق گفتگوها میشد حدس زد در ادامه مذاکرات سابق این اتفاق صورت گرفته است اما چنین شرایطی همه را غافلگیر کرد و البته سوالات بسیاری را به وجود آورد. دلایل این توافق چه بوده و چرا در چین برگزار شده است؟ چرا چین چنین کاری را انجام داد؟ کاری که دیگران نتوانستند انجام دهند؟
تاکنون متن این توافق به صورت رسمی منتشر نشده اما شکی نیست که این توافق بسیار مهم است؛ البته انتظار میرود این متن منتشر شود چراکه متن آن حاوی جنبه سری یا تلاشی برای جنگ باشد، بلکه برای صلح، آشتی و برقراری مجدد روابط دیپلماتیک است. بنابراین بسیار مثبت است و مورد استقبال همه قرار میگیرد.
شما از متن توافق ایران و عربستان مطلع هستید؟
این سوال مطرح است که چرا بعد از دو ماه هنوز متن رسمی این توافق اعلام نشده است؟ فقط خبر آن به انضمام تصاویر آقای شمخانی از طرف ایران و مشاور امنیت ملی عربستان که متنی را امضا میکنند رسانهای شده است!
در واقع تنها چیزی که اعلام شد، یک بند از این توافق مبنی بر این بود که دو کشور توافق کردهاند ظرف دو ماه روابط دیپلماتیک را از سر بگیرند. قطعاً این توافق مواد دیگری دارد ولی از آنجا که هنوز منتشر نشده نمیخواهم در مورد محتوای آن نظری بدهم، بنابراین من در مورد دلایل و پیامدهایش صحبت میکنم. اینکه محتوایش دقیقاً چیست، چقدر قابل اعتماد است و چقدر ممکن است ادامه داشته باشد، بحثهایی است که بستگی به محتوای متن توافق دارد. فعلاً به جنبه ظاهری موضوع از جمله دلایل امضای توافق میان دو کشور و پیامدهای آن میپردازیم.
چند دلیل راهبردی و یکی، دو دلیل شخصی از سوی بن سلمان برای امضای این توافق وجود دارد. دلیل اول بحث جنگ یمن است. از حدود سه سال پیش عربستان یقین پیدا کرد که این جنگ یک ناکامی بزرگ برایشان است و نه تنها هیچ افق پیروزی برای آنها در این درگیری وجود ندارد؛ بلکه صرفاً هزینههای بسیار سنگینی را به بودجه آنها تحمیل کرده است.
در طول جنگ یمن سه بار انبار مهمات نیروی هوایی عربستان تمام شد خبری اعلام شد که در طول این جنگ، سه بار انبار مهمات نیروی هوایی ارتش عربستان تمام شده و آنها مرتباً با قیمتهای گزاف از آمریکا خرید اضطراری کردهاند. یمن پدافند هوایی نداشت و نیروی هوایی عربستان به راحتی بمباران میکرد. البته این تنها کاری بود که میکردند؛ چراکه در جنگ زمینی شکست مفتضحانه متحمل میشدند. در سطح دریا هم محاصره شده بودند و بنا بر اعلام خودشان همه چیز نابود میشود.
البته عربستان تنها نبود؛ امارات هم حضور داشت و حتی مصریها نیز کمک کردند. آنها مدعی هستند با وجود این محاصره سه جانبه زمینی، هوایی و دریایی، ایران به یمن موشک میرساند. موشک جعبه کبریت نیست که یکی از آن داخل جیب برود! موشک ۱۲ تا ۱۴ متر است. واقعاً اینها بیعرضه بودند که نمیتوانستند یک محاصره را انجام دهند، چه برسد به اینکه بخواهند طرف را شکست بدهند.
با این شرایط، بن سلمان به این نتیجه رسیده بود که این جنگ باید تمام شود اما چند مشکل وجود داشت. دلیل اول آنکه بن سلمان در ابتدای قدرت گرفتن، شاهزادههای رقیب خودش را به اسم مبارزه با فساد بازداشت کرد و آنها را در یک هتل ۵ ستاره حبس کرد و مبالغ هنگفتی از آنان تحت عنوان مبارزه با فساد گرفت؛ ولی خودش در اداره جنگ مشکل پیدا کرد. عربستانی که این میزان فروش نفت هم دارد!
بن سلمان میخواست رقبا را از صحنه خارج کند و این یک نارضایتی شدید در آل سعود ایجاد کرد. درست است همه از آل سعود هستند، ولی هر کدام برای خود شاخهای از آل سعود را مدیریت میکنند و همه آنها اصرار داشتند جنگ با شکست عربستان تمام میشود، موج احساسات علیه بن سلمان در درون آل سعود ایجاد کردند که شما رفتهاید جنگ راه انداختهاید، هم میلیاردها دلار هزینه کردهاید و آبروی عربستان هم رفته است! حداقل استعفا دهید و کنار بروید.
دلیل دوم، اینها کشورهایی هستند که فرهنگ سیاسی آنها فرهنگ عشایری است. خودشان هم به این موضوع اعتراف میکنند. فرهنگ عشایری با فرهنگ دولتمردی فرق میکند. در فرهنگ دولتمردی باید منافع ملی و مصلحت کشور را در نظر گرفت اما در فرهنگ عشایری اینچنین نیست. در فرهنگ عشایری، عشیره برای اینکه در قدرت باقی بماند باید همواره قوی باشد یا خود را قوی نشان دهد. شکست عشیره یعنی نابود شدنش!
در این فرهنگ باید دشمن خود را نابود کنند نه اینکه دشمن را وادار به تسلیم کنند. عشایر وقتی با هم میجنگند با تسلیم شدن طرف مقابل، مسئله حل نمیشود بلکه با نابود کردن حل میشود. جنگهای عشایری قبل از اسلام، بعد از اسلام هم وجود داشته و حتی در منازعات عشایری کشور خودمان میدانیم که برخی از آنها دست به سلاح میبرند و میخواهند اختلافات را مسلحانه حل کنند. بنابراین عربستان طبق آن فرهنگ عشایری باید انصارالله را از بین میبرد اما اینطور نشد. حالا که نشده باید طوری جنگ را تمام کنند که پیروز تلقی شوند؛ یعنی انصارالله تقاضا کند جنگ پایان یابد!
نکته دیگری که دیدگاههای بن سلمان را نسبت به حمایت آمریکا تغییر داد، بحث ذخیره و پسانداز یا نگهداری عایدات نفتی در بانکهای آمریکایی بود. اکثر کشورهای نفتی در دهههای گذشته این کار را میکردند؛ پهلوی نیز این کار را میکرد و عایدات نفتی خود را در بانکهای آمریکایی نگه میداشتند. در این شرایط، تا وقتی دولت مذکور با آمریکا همراه است مشکلی وجود ندارد اما به مجرد آنکه سیاست متفاوتی با ایالات متحده در پیش بگیرد یا مثل ایران انقلابی در آن شود، اموال آن دولت بلوکه میشود؛ چراکه هیچ قانون بینالمللی بر آنها حاکم نیست.
حجم زیادی از دلارهای سعودی در آمریکا نگهداری میشود ایالات متحده تصویب میکند که اموال را بلوکه کند و این موضوع یک سلاح برای آنها است و برخلاف قوانین بین المللی، هر کشوری که بخواهد را از این طریق تنبیه میکند. عربستان نیز حجم بسیاری از دلارهای خود را در بانکهای آمریکایی نگهداری میکند. خودش هم میداند که این دلارها در معرض خطر است و آمریکا اراده کند آنها را بلوکه میکند. این نکته نیز مشکل ایجاد کرد.
بنابراین با توجه به شرایط داخلی عربستان بن سلمان نیازمند این توافق بود.
دو دلیل شخصی هم درباره بن سلمان وجود داشت. دلیل اول اینکه وقتی به قدرت رسید شاهزادهها را بازداشت کرد که مهمترین آنها محمد بن نایف، وزیر کشور عربستان بود؛ کسی که پدرش پیش از وی، سالها وزیر کشور بود و آمریکا او را قهرمان مبارزه با القاعده در عربستان میداند؛ چراکه تعداد زیادی از عناصر القاعده در عربستان را بازداشت کرده و با سازمان سیا بسیار هماهنگ بود. دولت آمریکا روی آن بسیار حساب میکرد و به او علاقه و اعتماد بسیار داشت. تا جایی که حتی آمریکا، محمد بن نایف را به عنوان پادشاه بعدی عربستان میدانست؛ چراکه سلمان آخرین فرزند عبدالعزیز بود. در نسل دومیها، محمد بن نایف اولین گزینه بود و بعد از پادشاهی سلمان، محمد بن نایف ولیعهد اول و بن سلمان شد ولیعهد دوم شد. بعد از مدتی به بهانهای بن سلمان، پسرعمویش را گذاشت کنار و خودش ولیعهد اول شد و او را بازداشت خانگی کرد.
آمریکاییها خیلی تلاش کردند محمد بن نایف را آزاد کنند و فشار بسیاری آوردند، ولی بن سلمان پسرعمویش را آزاد نکرد و او را تاکنون کاملاً از انظار پنهان نگه داشته و حتی او را از صحبت کردن محروم کرده است؛ مشخص نیست که محمد بن نایف زنده است یا مرده ولی در هر صورت کاملاً از مدار خارج شده است و وضعیت جسمیاش هم نباید خوب باشد. این باعث دشمنی ویژه آمریکا به ویژه حزب دموکرات با بن سلمان شد.
دلیل دوم نیز بحث خاشقچی است. خاشقچی از آدمهای بارز آل سعود و از افراد قلم به دست رسانهای بسیار قوی و ضد ایران، ضد حزب الله، ضد مقاومت و محور مقاومت بود. اصلاً نمیشود گفت که طرفدار جمهوری اسلامی بود. خودش عضوی از نظام سعودی بود. اما نکته مهم آن است که خاشقچی از جناح محمد بن نایف بود.
وقتی محمد بن نایف آن بلا سرش آمد، خاشقچی خیلی احساس خطر کرد و فهمید که او هم بازداشت میشود، بنابراین به آمریکا رفت. البته آن موقع که عربستان بود، مقالههایی مینوشت که انعکاس رسانهای وسیعی داشت. به صورت ثابت در «الحیات» مقاله مینوشت و قلمی بسیار قوی داشت.
خاشقچی به آمریکا رفت و احساس میکرد آنجا امنیت دارد. به او در روزنامه واشنگتن پست ستون ثابت دادند که این مسئله نشان میدهد خاشقچی چه جایگاه ویژهای برایشان داشت؛ چراکه روزنامه واشنگتن پست از چند روزنامه اول آمریکا است که در سیاستگذاری و تصمیمسازی تأثیر دارد به نحوی که همه سیاستمداران آمریکا صبح اول وقت آن را مطالعه میکنند.
خاشقچی از باب دلسوزی سلمان را نصیحت کرد که مثلاً این نوع کاری که میکنید به ضرر آل سعود است و آدمهای مؤثر را به زندان انداختهاید. بن سلمان که تحمل هیچ نوع انتقادی را ندارد، کینه او را به دل گرفت؛ اما میخواست طوری این را بکشد که برای بقیه درس عبرت باشد.
خانواده اش را ممنوع الخروج کردند. همسر و فرزندانش اکنون هم در عربستان هستند و نمیتوانند خارج شوند؛ خاشقچی هم که دیگر به عربستان برنمیگشت، برای تقاضای تمدید پاسپورت به ترکیه رفت و فکر میکرد عربستان روابطش با ترکیه را قربانی نمیکند. آنجا به او گفته بودند به کنسولگری برو و مدارکت را آنجا تحویل بده؛ او هم رفت و ناپدید شد. میگویند در همه جنایتها مقتول وجود دارد و دنبال قاتل میگردند. اما در مورد خاشقچی، قاتل معلوم بود؛ اما معلوم نیست مقتول کجاست. این موضوع شوک بزرگی به جامعه آمریکا وارد کرد. خاشقچی، شهروند آمریکا بود و آدم معمولی هم نبود؛ این موضوع اختلافی شدید در جامعه آمریکا به خصوص دموکراتها با بن سلمان ایجاد کرد.
بن سلمان فکر نمیکرد ترامپ در دور دوم شکست بخورد وقتی بایدن آمد، یک بحران در روابط بایدن و بن سلمان ایجاد شد که تاکنون ادامه دارد. بایدن تاکنون بن سلمان را در کاخ سفید نپذیرفته و او اصلاً آمریکا نرفته و میداند که با او مخالف هستند. سفر بایدن به ریاض نیز یک سفر دوجانبه و دیدار دوجانبه نبود، بلکه دیدار با کشورهای نفت خیز حوزه خلیج فارس بود برای اینکه بتواند با افزایش تولید نفت، تحریم نفت روسیه را جبران کند که در اینجا نیز، عربستان به صراحت نه گفت و اعلام کرد که همین حالا هم داریم با سقف توان خود تولید میکنیم و بیش از آن نمیتوانیم؛ مگر اینکه دو سه سال سرمایه گذاری کنیم! این جواب سربالایی به آمریکا بود؛ چراکه وعده دو سه سال دیگر به درد بایدن نمیخورد.
دلیل دیگر نیز رفتار تحقیرآمیز ترامپ با عربستان بود. او در صحبتها و نحوه بیانش در سخنرانیهای عمومی که رسانهای میشد و پخش مستقیم داشت، پادشاه عربستان و نظام آل سعود را را کاملاً دست میانداخت و مسخره میکرد! معروف است که اصلاً گاو شیرده را ترامپ باب کرد! بعد هم آن جمله معروف را گفت که «من شب به پادشاه تلفن زدم و گفتم پادشاه ۴۰۰ میلیون دلار لازم داریم، ایشان فوری پول داد، البته از همان حسابهایی که در آمریکا بود، پول گرفتن از پادشاه عربستان راحت تر از گرفتن اجاره از مستأجران در نیویورک است.» تحقیری از این بالاتر نمیشد! این در حالی بود که وقتی ترامپ با خانواده اش به عربستان سفر کرد، آنها را حسابی تحویل گرفتند و هدایای گران قیمت به آنها دادند.
از طرف دیگر چینیها با عربستان یک توافق اقتصادی را امضا کردند که مبادلات بر اساس یوآن خواهد بود و قرار شده یک پالایشگاه بزرگ و خیلی سنگین در عربستان بسازند. در حالی که قبل تر، آمریکاییها یا انگلیسیها این کار را میکردند. اینها همه باعث شد که عربستان از آمریکا فاصله و زاویه بگیرد.
آیا این توافق به معنای فاصلهگیری عربستان از آمریکا است؟
البته این به معنای ضد آمریکایی شدن نیست؛ اما به معنای تنوع منابع و روابط است. قبلاً همه چیز در رابطه با آمریکا خلاصه میشد و بقیه تابع این رابطه بودند؛ اگر آمریکا با کسی دشمن بود، دشمن است، اگر دوست بود، دوست است! ولی اکنون این طور نیست و عربستان با آمریکا زاویه گرفته و از نگاه خود، سیاستهای جدیدی را پیش گرفته است.
بنا بر همه آنچه گفته شد، عربستانیها از چینیها خواستند که وساطت کنند، چین هم وساطت کرد و نتیجهاش این توافق شد. عربستانیها به خواسته خودشان رسیدند و نشان دادند اینطور نیست که مسائل به اراده آمریکا وابسته باشد و اعلام کردند آمریکا دیگر آمریکای سابق نیست. البته این فقط دیدگاه عربستان نیست.
حمد بن جاسم، نخست وزیر سابق قطر نیز در مصاحبهای همه چیز را برملا کرده است. از جمله آنکه «ماها بودیم که در سوریه میلیاردها دلار هزینه کردیم و این کشور را به هم ریختیم.» خود این آقا شخصاً آتش بیار معرکه بود؛ آن زمان و آن موقع، نخستوزیر و وزیرخارجه قطر در نیمه اول بحران سوریه بودند؛ این آقا باعث شد سوریه از اتحادیه عرب اخراج شود، خودش حالا اعترافاتی کرده که در فضای مجازی ایران نیز با زیرنویس فارسی در دسترس قرار گرفته است.
او در این مصاحبه، بحثهای بسیار مهمی مطرح میکند. یکی از بحثهای مهمی که میگوید این است که: «ما قبلاً رابطهمان با آمریکا این گونه نبود که ما دیالوگ داشته باشیم! آمریکاییها دستور میدادند؛ ما انجام میدادیم!» این را به صراحت میگوید و ادامه میدهد: «الان به مرحلهای رسیدهایم که دیالوگ داریم و آمریکا میآید میگوید فلان چیز، میگوئیم چرا؟ بعد بررسی میکنیم آیا به نفع مان است یا به ضررمان!»
این دیدگاه فعلی در منطقه است و بن سلمان نیز به همین دیدگاه رسیده است. البته این به آن معنا نیست که قطر ضد آمریکایی شده اما آنها فهمیدهاند که آمریکا دیگر آمریکای سابق نیست که هر چه اراده کند به دست بیاورد. آمریکا قدرت دارد، ولی اینطوری نیست که بقیه دست و پا بسته باشند. باید به خود جرأت بدهند و یک «نه» بگویند. البته خیلی طول کشید تا به این نتیجه رسیدیم؛ اما در مجموع، این دلایل باعث شد عربستان از این فرصت استفاده و توافق با ایران را امضا کند.